صلیالله علیک یااباعبدالله 🙏♥️🤚
غمعشـقتومراکشـت؛ولیحرفـینیسـت
عمردرعشقتوخوباسـتبهپایانبرسـد..
👌پیشنهاد میکنم ببینید
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
💕 عاشقانه_دو_مدافع💕 #قسمت_پنجاه_و_سوم _الو سلام داداش بههههههه اهلا و سهلا کربلایی اسماء خوبی خوا
💕 عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_پنجاه_چهارم
حرمش میرم تو برای دفاع از چادرش بمون
اسماء فقط بهم قول بده بعد رفتنم ناراحت نباشی و گریه نکنی
قول بده
- نمیتونم علی نمیتونم
میتونی عزیزم
_ پس تو هم بهم قول بده زود برگردی
قول میدم
- اما من قول نمیدم علی
از جاش بلند شد و رفت سمت ساک
دستشو گرفتم و مانع رفتنش شدم
سرشو برگردوند سمتم
دلم میخواست بهش بگم که نره ، بگم پشیمون شدم ، بگم نمیتونم بدون اون ....
دستشو ول کردم و بلند شدم
خودم ساکش رو دادم دستش و به ساعت نگاه کرد
_ دردی رو تو سرم احساس کردم ساعت ۸ بود.
چادرم رو سر کردم
چند دقیقه بدون هیچ حرفی روبروم وایساد و نگاهم کرد
چادرم رو، رو سرم مرتب کرد
دستم رو گرفت و آورد بالا و بوسید و زیر لب گفت:فرشته ی من
با صدای فاطمه که صدامون میکرد رفتیم سمت در
_ دلم نمیخواست از اتاق بریم بیرون پاهام سنگین شده بود و به سختی
حرکت میکردم
دستشو محکم گرفته بودم. از پله ها رفتیم پایین
همه پایین منتظر ما بودن
مامانم و مامان علی دوتاشون داشتن گریه میکردن
فاطمه هم دست کمی از اون ها نداشت
علی باهمه رو بوسی کرد و رفت سمت در
زهرا سینی رو که قرآن و آب و گل یاس توش بود رو داد بهم....
_ علی مشغول بستن بند های پوتینش بود
دوست داشتم خودم براش ببندم اما جلوی مامان اینا نمیشد
آهی کشیدم و جلوتر از علی رفتم جلوی در...
درد یعنی
که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود...
آه به اصرار خودت...
_ آهی کشیدم و جلوتر از علی حرکت کردم...
قرار بود که همه واسه بدرقه تا فرودگاه برن
ولی علی اصرار داشت که نیان
همه چشم ها سمت من بود. همه از علاقه من و علی نسبت به هم خبر
داشتن. هیچ وقت فکر نمیکردن که من راضی به رفتنش بشم.
خبر نداشتن که همین عشق باعث رضایت من شده
_ بغض داشتم منتظر تلنگری بودم واسه اشک ریختن اما نمیخواستم دم
رفتن دلشو بلرزونم
رو پاهام بند نبودم .کلافه این پا و او پا میکردم. تا خداحافظی علی تموم شد
اومد سمتم. تو چشمام نگاه کرد و لبخندی زد همه ی نگاه ها سمت ما
بود...
زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآن رد شد
چشمامو بستم بوی عطرش رو استشمام کردم و قلبم به تپش افتاد
_ چشمامو باز کردم، دوبار از زیر قرآن رد شد، هر دفعه تپش قلبم بیشتر
میشد و به سختی نفس میکشیدم
قرار شد اردلان علی رو برسونه
اردلان سوار ماشین شد
کاسه ی آب دستم بود. علی برای خدا حافظی اومد جلو
به کاسه ی آب نگاه کرد از داخلش یکی از گل های یاس شناور تو آب رو
برداشت بو کرد.
_ لبخندی زد و گفت: اسماء بوی تورو میده
قرآن کوچیکی رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش ، بغض
به گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردن نداشتم
اسماء به علی قول دادی که مواظب خودت باشی و غصه نخوری
پلکامو به نشونه ی تایید تکون دادم
خوب خانم جان کاری نداری ؟؟؟؟
کار داشتم ، کلی حرف واسه ی گفتن تو سینم بود، اما بغض بهم اجازه ی
حرف زدن نمیداد.
چیزی نگفتم
_ دستشو به نشونه ی خداحافظی آورد بالا و زیر لب آروم گفت: دوست
دارم اسماء خانم
پشتشو به من کرد و رفت
با هر سختی که بود صداش کردم
علی
به سرعت برگشت. جان علی
ملتمسانه با چشمهای پر بهش نگاه کردم و گفتم: خواهش میکنم اجازه بده....
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۴۵۳ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
🔴❌🔴 وکیل زنان بی حجاب
🔹 در چند روز اخیر نامه ای از یک نماینده مجلس خطاب به فرمانده نیروی انتظامی با موضوع دفاع از حقوق افراد بی حجاب منتشر شده که تداعی کننده تبلیغات مصی علینژاد، بی بی سی فارسی، شبکه های من و تو و سعودی اینترنشنال، رضا پهلوی، تاج زاده و محمود صادقی در دفاع از جرم بی حجابی و تخریب و اتهان زنی به نیروی انتظامی است!
🔹نگارش این نامه مهمترین اقدام این نماینده طی دوسال حضورش در مجلس است و این در حالی است که در این مدت :
▪️میلیونها ایرانی سرمایه خود را در بورس از دست دادند و این نماینده یک کلمه در دفاع از حقوق آنها ننوشته است...
▪️حسن روحانی دو سال رتبه بندی فرهنگیان را به تاخیر انداخت و ایشان جمله ای در دفاع از معلمان به زبان نیاورده....
▪️حقوق میلیونها ایرانی توسط مدیریت دو شرکت خودروساز داخلی پایمال شده ولی این نماینده قدمی در مسیر دفاع از حقوق مردم برنداشته ...
▪️هزاران کارگر از کار اخراج شده و یا با تاخیر چند ماهه حقوق گرفتند و ایشان فقط سکوت کرده.....
▪️گرانی و کمبود داروهای برخی از بیماران خاص و صعب العلاج، خانواده های بسیاری را بیچاره کرده و این نماینده حرکتی برای رفع مشکل آنان نکرده....
▪️و بالاخره در این چند ماه اخیر اغلب مردم زیر منگنه گرانی و افزایش اجاره بها خرد و دربدر شده اند و جناب نماینده آبی در دلشان تکان نخورده !!
🔹و بماند که در همین ایام هزاران کاسب و تولید کننده بخاطر بدهی و چک برگشتی و خرابی بازار به زندان افتاده اند و آقای نماینده برایشان دلسوزی نکرده اما همین که پلیس به چند زن و دختر «کشف حجاب کرده و نیم برهنه» تذکر داد به یک باره رگ غیرت نماینده محترم باد کرد و یادش آمد که نماینده است و باید از حقوق مجرمان کشف حجاب کرده دفاع کند!
🔹 بعید می دانم که ایشان خبر داشته باشد بر اساس قانون مجازات اسلامی (مصوبه مجلس شورای اسلامی) کشف حجاب و بی حجابی جرم است و پلیس به عنوان ضابط قضایی، وظیفه مقابله با جرایم مشهود را دارد و اگر مجرمین در برابر دستور پلیس مقاومت کنند مامورین حق جلب و برخورد با آنها را دارند و مواردی که خاطر ایشان را مکدر کرده ( مانند هل دادن و...) ساده ترین اقدامی است که ماموران پلیس جهت بازداشت و جلب متهمان و مجرمان متمرد بکار می گیرند!!
واگر ایشان به معنای واقعی کلمه دلسوز افراد بی حجاب بودند در این دو سالی که از نمایندگی ایشان می گذشت بانی تصویب طرحی( برای ترویج حجاب و مقابله با بی حجابی) می شدند که برخورد مأموران با مجرمان کشف حجاب کرده را به حداقل ممکن برساند!
❇️ این که ایشان چگونه و با چه شایستگی و صلاحیتی در فهرست اصولگرایان (جهت انتخابات مجلس سال ٩٨) قرار گرفتند بحثی است و این که ایشان نمی داند اکثریت کسانی که به فهرست مذکور رای داده اند مخالف بی حجابی و خواستار رعایت احکام شرعی اند، مايه خجالت پدرخوانده هایی است که چنین فردی را در فهرست مذکور قرار داده اند!
❇️ در این ایام علاوه بر مومنان و خانواده های مذهبی، خانواده ها و افراد عادی هم نگران وضعیت فاجعه بار بی حجابی و بی عفتی روز افزون در جامعه اند اما سوال اینجاست : چرا فردی که با رای مومنان و متدینان تهرانی به کرسی نمایندگی تکیه زده بر خلاف نظر اکثر موکلانش،نه تنها از پایمال شدن احکام الهی در خصوص حجاب و عفاف و حیا در مملکت ناراحت نیست بلکه داغدار مجرمان بی حجاب شده است!
🔹البته از ایشان که میزان اطلاعات خود از احکام شرعی را با بکار بردن واژه جعلی «کم حجاب» در نامه به فرمانده نیروی انتظامی نشان داده توقعی نیست اما از وعاظ وخطبای محترمی که در ایام انتخابات مجلس یازدهم با حمایت چشم و گوش بسته از فهرست اصولگرایان در تهران، موجبات ورود چنین نخبگانی به مجلس شورای اسلامی را فراهم آورده اند انتظار می رود با اعلام انزجار از این فرد و اقداماتش ( حمایت از مجرمان بی حجاب و تضعیف ماموران پلیس) عملا استغفار کرده و از شراکت در گناهان ایشان خارج شوند!
▪️کلام آخر با نماینده فوق :
اگر خیال می کنی با چنین حرکاتی در انتخابات سال آینده رای افراد بی حجاب و بی حیا را بدست خواهی آورد سخت در اشتباهی!
ببین که با این حرکات کدام طرف معرکه حق و باطل ایستاده ای و دل چه کسانی را سوزاندی؟ آیا امام زمان از این حرکات راضی اند!
آقای عزیز! سنت خدا این است که برخی افراد دستشان به یونجه ملک ری هم نرسد!
دکتر #کوشکی
تحلیل سیاسی
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه |این ترور خونریزی نداشت؟
🍃🌹🍃
🔻 تا به این لحظه تمام فیلم های ترور شینزو آبه را جستجو و مشاهده کرده ام، عکسها و فیلم هایی که اصلاً جسد شینزو آبه در آن دیده نمی شود و بیشتر از همه آسمان، آسفالت و گارد ریل مکان ترور به تصویر کشیده شده است. این تصاویر محدود و معدود در حالی است که سخنرانی در حال پخش زنده و مردم بسیاری در اطراف جسد بوده اند.
🔹 این فقط یک مورد بود، به نحوه خبررسانی کشتار مدرسه در تگزاس یا آتش سوزی گرنفل در لندن نگاهی بیندازید، دقیقا همین خبررسانی و تصاویر محدود و معدود را می بینید. این بخشی از مدیریت بحران و مدیریت خبر است تا جامعه دچار آسیب روانی نشود و فضای خبری و رسانه ای از دست حاکمیت در نرود.
🔸 این نحوه خبررسانی را با ترور شهید صیاد خدایی مقایسه کنید. در ترور شهید صیاد خدایی جز به جز به حادثه از پلاک ماشین، نحوه ترور، تصویر شهید غرقه در خون و.... منتشر می شود. این فقط یک مثال است در حوادث دیگر مانند ترور اهواز و دیگر حوادث هم داستان همین است.
🔺 خلاصه اینکه پوشش خبری ترور شینزو آبه به ما می گوید اول از همه باید بدنبال قاعده مند کردن خبر و تقویت حکمرانی در این حوزه خصوصاً در بحران ها بود و ثانیاً باید سواد رسانهای جامعه را تقویت کرد که برای دیده شدن و لایک نباید هر خبری را منتشر کرد.
✍یعقوب ربیعی
#روشنگری | #ثامن | #جهاد_تبیین
🎋〰🍃
@Alachiigh
بنظرتون انگلیسی ها با خاک ایران چه کار دارند؟!!!!
#انگلستان #سفارت_انگلستان #ایران #خاک_ایران #گاندو
roshangarii
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
💕 عاشقانه_دو_مدافع💕 #قسمت_پنجاه_چهارم حرمش میرم تو برای دفاع از چادرش بمون اسماء فقط بهم قول بده
💕 عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_پنجاه_پنچم
-اجازه بده تا فرودگاه بیام
چند دقیقه سکوت کرد و گفت: باشه عزیزم
_ کاسه رو دادم دستش ، به سرعت چادر مشکیمو سر کردم و سوار ماشین
شدم
زهرا هم با ما اومد
به اصرار علی ما پشت نشستیم و زهرا و اردلان هم جلو
احساس خوبی داشتم که یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم
از همه خداحافظی کردیم و راه افتادیم
_ نگاهی بهش انداختم و با خنده گفتم: علی با این لباسا شبیه برادرا شدیا
اخمی نمایشی کرد و گفت: مگه نبودم
ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم: شبیه علی من بودی
به کاسه ی آب نگاه کردو گفت: این دیگه چرا آوردی
خوب چون میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم که زود برگردی
_ سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم: علی دلم برات تنگ شد چیکار کنم؟؟؟
یکمی فکر کردو گفت: به ماه نگاه کن
سر ساعت ۱۰ دوتامون به ماه نگاه میکنیم
لبخندی زدم و حرفشو تایید کردم
علی تند تند زنگ بزنیا
چشم
چشمت بی بلا
_ بقیه ی راه به سکوت گذشت
بلاخره وقت خداحافظی بود
ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم به خاطر اردلان
تونستیم بیایم
اردلان و زهرا خداحافظی کردن و رفتن داخل ماشین
تو چشماش نگاه کردم و گفتم: علی برگردیا من منتظرم
پلک هاشو بازو بسته کرد و سرشو انداخت پایین
دلم ریخت
دستشو گرفتم: علی ، جون اسماء مواظب خودت باش
همونطور که سرش پایین بود گفت: چشم خانم تو هم مواظب خودت باش
_ به ساعتش نگاه کرد دیر شده بود
سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود
اسماء جان برم ؟؟
قطره ای اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم: برو اومدنی
گل یاس یادت نره
چند قدم ، عقب عقب رفت. دستشو گذاشت رو قلبش و زیر لب زمزمه
کرد:عاشقتم
من هم زیر لب گفتم: من بیشتر
برگشت و به سرعت ازم دور شد با چشمام مسیری که رفت رو دنبال کردم.
در رفتن جان از بدن ، گویند هر نوعی سخن
من با دو چشم خویشتن ، دیدم که جانم میرود
_ وارد فرودگاه شد. در پشت سرش بسته شد
احساس کردم سرم داره گیج میره جلوی چشمام سیاه شد
سعی کردم خودمو کنترل کنم. کاسه ی آب رو برداشتم و آب رو ریختم هم
زمان ،،سرم گیج رفت افتادم رو زمین، کاسه هم از دستم افتاد و شکست
_ بغضم ترکید و اشکهام جاری شد. زهرا و اردلان به سرعت از ماشین پیاده
شدن و اومدن سمتم
اردلان دستمو گرفت و با نگرانی داد میزد خوبی !؟؟؟
نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم
با زهرا دستم رو گرفتن و سوار ماشینم کرد
سرمو به صندلی ماشین تکیه دادم و بی صدا اشک میریختم
_ اومدنی با علی اومده بودم. حالا تنها داشتم بر میگشتم
هرچی اردلان و زهرا باهام حرف میزدن جواب نمیدادم.
تا اسم کهف اومد. سرجام صاف نشستم و گفتم چی اردلان ...
هیچی میگم میخوای بریم کهف ؟؟؟
سرمو به نشونه ی تایید نشون دادم...
قبول کردم که برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد
ممکن هم بود که داغون ترم کنه چون دفعه ی قبل با علی رفته بودم
وارد کهف شدم. هیچ کسی نبود، رفتم وهمونجایی که دفعه ی قبل با علی
نشسته بودیم ،نشستم.
قلبم کمی آروم شد. اصلا مگه میشه به شهدا پناه ببری و کمکت نکنن ...
_ دیگه اشک نمیریختم ، احساس خوبی داشتم
چشمامو بستم و زیرلب گفتم: خدایا هر چی صلاحه همون بشه به من
کمک کن
و صبر بده
حرفهایی که میزدم دست خودم نبود
من، اسماء ای که انقد علی رو دوست داشت خودش با دست های خودش
راهیش کردو الان از خدا صبر و صلاحشو میخواد.
_ روزها همینطوری پشت سر هم میگذشت
حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم اکثرا خونه بودم حتی پنج شنبه ها هم
نمیرفتم بهشت زهرا
هر چند روز یکبار علی زنگ میزد بهم اما خیلی کوتاه حرف میزد و قطع!!!!...
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh
✳️براساس تحقیقات قهوه به علت داشتن کافئین باعث تحریک فولیکول مو میشود و درنتیجه ریزش مو را از بین میبرد و باعث تقویت مو میشود !
🔸براساس گفته متخصصین نوشیدن قهوه باعث رشد مجدد مو میشود
#سلامت_بمانید
🎋〰🍃
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۴۵۴ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍃
@Alachiigh
🌹سرلشکر شهید حسن آبشناسان🌹
✨معروف به شیر صحرا✨
⭐️ماجرای نامه به صدام
جریان نامهای که شهید آبشناسان به صدام نوشت و او را دعوت به مبارزه کرد، یکی از وقایع مشهور و افسانهگونه دفاع مقدس است. آبشناسان در این نامه نوشته بود: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریهپرداز جنگی است، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگآورم ملاقات کند و با هر شیوهای که میپسندد، بجنگد، نه اینکه با بمبافکنهای اهدایی شوروی محلههای مسکونی و بیدفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
صدام در جواب این چریک کارکشته ایرانی، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژهاش به دشت عباس فرستاد. قرار بود ژنرال عراقی به قول خودش فنون یک جنگ تخصصی را به آبشناسان نشان بدهد، اما حسن آبشناسان که سالها قبل در اسکاتلند، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان شکست داده بود، بار دیگر در نبردی حقیقی مقابل ژنرال عراقی قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، وی و نیروهایش را شکست داد و توانست تعداد بسیاری از نفرات دشمن از جمله خود عبدالحمید را به اسارت بگیرد.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍃
@Alachiigh
🔆 سنگِ راه نباش!
🔻حجاب یعنی همین دقت در برخورد؛ که آلوده نشوی و آلوده نسازی؛ که اسیر نشوی و اسیر ننمایی. حجاب، فقط این نیست که زن خود را بپوشاند؛ که زن و مرد، هر دو باید در این دنیایی که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره است، سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشمها و دلها را نگه ندارند و در دنیا نمانند.
👤 استاد علی صفاییحائری
📚 کتاب نامههای بلوغ
#گفتمان
#حجاب
🎋〰🍃
@Alachiigh
🇮🇷
📝#صرفا_جهت_اطلاع | چند نکته درباره بازداشت #تاجزاده، علی اف و آل احمد
🍃🌹🍃
🔻آیا این بازداشت ها غیرِ منصفانه و مستبدانه یا سیاسی است؟
🔸توجه کنید که بازداشت ها از رسول اف و آل احمد شروع نشد.
🔹نقطه شروع علی قلهکی و ادمین های جریان اصولگرا بودند.
🔸ادمین هایی که نام انقلابی و ارزشی را با خود همراه داشتهاند.
🔹اگر قرار بود نگاه جناحی، سیاسی، حزبی یا قبیلهای بر مسائل امنیتی حاکم باشد، بدیهی است که خبر بازداشت قلهکی و دیگر دوستان به حقیقت نمی پیوست.
🔺پس نمیشود و نباید بگذاریم که به بازداشتهای اخیر رنگ و بوی سیاسی بدهند.
❌ گفتنی است:
1⃣ «محمد رسولاف» و «مصطفی آلاحمد» که در بحبوحه حادثه دلخراش متروپل آبادان و تهیه بیانیه براندازانه «تفنگت را زمین بگذار»، اقدام به التهابآفرینی و برهم زدن امنیت روانی جامعه کرده بودند، بازداشت شدند.
2⃣ عصر دیروز «مصطفی تاجزاده» به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی با دستور قضایی بازداشت شد.
#روشنگری | #ثامن | #جهاد_تبیین
🎋〰🍃
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠🎥 کودکی که در اجرای سرود #سلام_فرمانده، امام زمان را میبیند!
🎙 روایتگری ابوذر روحی از کودکی که پس از سرود سلام فرمانده گریه میکرد!!
#بیداری
🎋〰🍃
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
💕 عاشقانه_دو_مدافع💕 #قسمت_پنجاه_پنچم -اجازه بده تا فرودگاه بیام چند دقیقه سکوت کرد و گفت: باشه عزیز
💕 عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_پنجاه_پنجم
هر چند روز یکبار علی زنگ میزد بهم اما خیلی کوتاه حرف میزد و قطع میکرد!!!!...
روز هایی که باهاش حرف میزدم حالم خوب بود اما بعدش دوباره یی و
حوصله بودم
_ هرشب راس ساعت ۱۰ روبروی پنجره میشستم و به ماه نگاه میکردم.
مطمئن بودم که علی هم داره نگاه میکنه و دلش برام تنگ شده
_ با صدای گوشیم از خواب ییدار شدم
دستم رو از پتو آوردم بیرون و دنبال گوشیم میگشتم
زنگ گوشی قطع شد
از ترس اینکه نکنه علی بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم
با چشمای نیمه بازم قفل گوشی رو باز کردم مریم بود
_ پوووفی کردم و دوباره روی تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم.
گوشیم دوباره زنگ خورد
با یی حوصلگی برش داشتم و جواب دادم
- الو
الو سلام دختر کجایی تو؟چرا دانشگاه نمیای ؟
- علیک سلام. حال و حوصله ندارم مریم
وا یعنی چی مثل این افسرده ها نشستی تو خونه
- خوب حالا کارم داشتی
آره اسماء میخوام بیینمت، باهات حرف بزنم
- راجب چی ؟
راجب محسنی ، ازم خواستگاری کرده
- خندیدم و گفتم:محسنی ؟خوب تو چی گفتی ؟
هیچی ،چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم واقعا که، بعدشم سریع ازش دور
شدم.
- علی قبلا یه چیزهایی بهم گفته بود ولی فکر نمیکردم جدی باشه
_ خاک تو سرت مریم بعد از ۱۰۰سال یه خواستگار برات اومده اونم
پروندیش
خندیدو گفت: واقعا که،حالا کی بیینمت ؟؟
- دیگه واسه چی میخوای بیینیم، تو که پروندیش
یه کار دیگه ای دارم. حالا اگه مزاحمم بگو
- من که دارم میگم تو به خودت نمیگیری
إ اسماء
- شوخی کردم بابا ، بعد از ظهر ییا خونمون دیگه هم زنگ نزن میخوام
بخوابم
پروووو. باشه، پس فعلا
- فعلا
گوشی رو پرت کردم اونور و دوباره خوابیدم چشمام داشت گرم میشد که
گوشیم دوباره زنگ خورد.
فکرکردم مریم ، کلی فوشش دادم ...
بدون اینکه به صفحه ی گوشی نگاه کنم جواب دادم
بله، مگه نگفتم دیگه زنگ نزن
صدای یه مرد بود، رو صفحه ی گوشی نگاه کردم محسنی بود سریع گوشی
قطع کردم
خدا بگم چیکارت نکنه مریم
_ دوباره زنگ زد صدامو صاف کردمو جواب دادم. بله بفرمایید ...
سلام خوب هستید آبجی
بعد از ازدواجم با علی بهم میگفت آبجی، از لحن آبجی گفتنش خندم
گرفت
- ممنون شما خوب هستید ؟
الحمدالله ببخشید میخواستم راجب یه موضوعی باهاتون حرف بزنم
- خواهش بفرمایید
نه اینطور ی که نمیشه. شما کی وقت دارید بیینمتون ؟
- آخه ...
_ حرفمو قطع کردو گفت: علی بهم گفت ییام و ازتون کمک بگیرم
اسم علی رو که آورد لبخند رو لبم نشست
-بهتون اطلاع میدم. فعلا خدافظ
خدافظ
_ چند دقیقه بعد گوشیم بازم زنگ خورد ایندفعه با دقت به صفحه ی
گوشی نگاه کردم. با دیدن صفر های زیادی که تو شماره بود فهمیدم علی
سریع جواب دادم
- الو سلام
الو سلام اسماء جان خواب بودی ؟
- عزیزم بیدار بودم
چه خبر
- سلامتی. تو چه خبر کی میای ؟؟
إ اسماء تو باز اینو گفتی دوهفته هم نیست که اومدم
_ إ خوب دلم تنگ شده
منم دلم تنگ شده، حالاـبذار چیزیو که میخوام بگم باید زود قطع کنم
- با ناراحتی گفتم: خب بگو
محسنی بهت زنگ زد دیگه...
- آره
ازت کمک میخواد اسماء هرکاری از دستت بر میاد براش بکن...
⭐️برای خواݩدݩهرقسمٺاز رماݩ1صݪواٺ به نیت فرج اݪـزامیسٺ
✍خانم.علـــی.آبادی
#ادامه_دارد
#داستان_شب
#عاشقانه_دو_مدافع
🎋〰🍃
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
✳️غذاهايي كه باعث تشديد ميگرن مي شوند:👇
🔹️سوسيس و كالباس
🔹️ماهي شور و دودي
🔹️كاكائو و شكلات
🔹️سس مايونز
🔹️قهوه
🔹️پنير كهنه
#سلامت
#سلامت_بمانید
*تندرست باشید همراهان آلاچیق*
🎋〰🍃
@Alachiigh