با توجه به سن کم مصطفی ، به هنگام اعزام به جبهه به او گفتم : پسرم هنوز سن زیادی نداری و برای جنگیدن قوی نیستی . در پاسخ گفت : « مادر جان اگر خودم قوی نیستم و جثه ام کوچک است ، اما ایمان من قوی است و اعتقادم بزرگ است . »
روزی مصطفی به همراه محمد بالاپور - معاون خود - به منزل آمده بود . در حین صحبت آقای بالاپور به من گفت : « مادر جان هیچ می دانی پسرت فرمانده شده است ؟ » اما مصطفی سریع حرف را عوض کرد و گفت : « مادر ایشان شوخی می کند حرفش را باور نکنید . »
روزی مصطفی برایم یک بسته مهر آورد و گفت : « مواظب اینها باش ، این مهرها از خاک تربت امام حسین (ع) است . » پرسیدم اینها را از کجا آورده ای ؟ گفت : « یکی از بچه ها به کربلا رفته بود و این مهرها را آورد . » و من هم باور کردم . پس از گذشت مدتی آقای بالاپور به منزل ما آمد و به من گفت : « مادر جان از این پس به مصطفی بگویید کربلایی ، چون برای شناسایی منطقه به کربلا رفته است . » در این لحظه مصطفی با خنده گفت : « حرفهای او را باور نکن ، شوخی می کند . » هر چه اصرار کردم ، مصطفی گفت : « این آقا محمد می خواهد با شما شوخی کند
درباره چگونگی شهادت وی همرزم او كه در كنارش حضور داشت ، چنین نقل می كند :عملیات كربلای 5 در منطقه هلالی شلمچه انجام می شد در نوك كانال ماهی كه حدود یك كیلومتر بود . كانالی در حدود ده متر منشعب می شد كه تا اروندرود ادامه داشت . برای اینكه ارتباط دو طرف پل برقرار باشد بین آنها ده تا پانزده پل زده شده بود كه گردان علی اكبر (ع) مأموریت داشت امنیت آنها ( حدود سه پل ) را تأمین كند . آتش دشمن به قدری شدید بود كه بچه ها عاحز مانده بودند و هیچ كاری صورت نمی گرفت . وقتی به فرمانده عملیات اطلاع دادیم ، تصمیم گرفته شد كه گردان امام حسین(ع) با گردان علی اكبر(ع) تعویض شود . من به همراه مصطفی پیشقدم گردان را به نوك كانال ماهی بردیم . بلافاصله نوك كانال ماهی را گرفتیم و علاوه بر آن هفت پل را تأمین كردیم و به سمت جلو پیشروی كردیم . شب همان روز دو گردان دیگر گردانهای سجاد (ع) و امام زمان (عج) به منطقه هلالی اعزام شدند تا منطقه را پاكسازی كنند ولی شدت آتش دشمن به حدی بود كه این دو گردان پراكنده شده و مجبور به عقب نشینی شدیم . فردای آن روز اقدام به پیشروی كردیم . عملیات به قدری سریع بود كه توپخانه خودی هم لشكر ما را هدف قرار می داد . وقتی به مصطفی پیشقدم رسیدم اطراف او پر از شهید و مجروح بود و صورتش را گرد و غبار گرفته بود . با حالت خسته و مظلومانه ای به من گفت : « علاوه بر این كه دشمن ما را هدف قرار داده توپخانه خودی هم ما را هدف گرفته و تلفات ما بسیار زیاد شده است . هلالی ها به شدت كلید شده اند و باید برای ما نیرو بفرستید . » رفتار او با وجود ناراحتی و خستگی آنچنان متین بود كه وقتی بی سیم را به او دادم تا با فرمانده عملیات صحبت كند با اینكه گردان وی دو روز به شدت درگیر بود و شهید و مجروح فراوان داشت ، به جای اینكه بگوید ما توان نداریم و خسته هستیم با متانت و آرامش فراوان گزارش خود را به فرمانده داد و چنان صحبت كرد كه به فرمانده هم روحیه داد . پس از آن منطقه هلالی را برای آوردن نیرو ترك كردم . با آغاز پاتك های دشمن مصطفی به همراه تعدادی از نیروهای باقی مانده در محاصره افتاد به گونه ای كه دشمن نیروهای زخمی را تیر خلاصی می زد . در این هنگام بود كه مصطفی پیشقدم در اثر اصابت تركش به گردنش پس از شصت ماه حضور در جبهه در 20 دی 1365 به شهادت رسید و خانواده حامد پیشقدم دومین شهید خود را تقدیم انقلاب و امام (ره) كرد . پیکرمطهر او را در وادی رحمت در گلزار شهدای تبریز به خاك سپرده اند .
وصیت نامه سردار شهید "مصطفی حامد پیشقدم"
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی چه زیباست ایّام دوستان تو با تو
چه زیباست معامله ایشان در آرزوی دیدار تو
به نام خدایی که هستی بخشید و ما را از نعمات دنیوی بهره مند ساخت و منّت نهاد مسلمان بودن و مبارزه در راه خویش را عطا فرمود.
ای عزیزان:
رهنمود های امام امّت را گوش فرا داده و عمل نمایید و نعمتی است بزرگ،که خدا برای هدایت مسلمانان قرار داده است . . . و این را بدانید که مسئولیت خطیری در قبال مسلمانان و خانواده شهداء دارید.
پروردگار عالم همه را به طریقی در زندگانی مورد امتحان قرار می دهد که باید با آغوش باز استقبال کرده و صراط مستقیم را پیش گیرد . . .
و امّا کسانی که به خاطر محبوبیت فردی و جاه و مقام مسئولیّتی یا کاری را قبول کردید بدانید که با تولید نارضایتی و تفرقه کاری از پیش نخواهد برد بلکه به ضلالت و بدبختی دچار خواهند گشت.
و بدانید که دین اسلام با خون آبیاری شده و مسلمین پذیرای هرگونه مشکلی خواهند بود تا که صدمه ای به اسلام وارد نشود.
برادرانم:
تقوا را پیشه خود سازید و مبارزه با درون خویش(مبارزه با نفس)را تا می توانید انجام دهید . . . برادرانم خود را به مادّیات سوق ندهید و تا پای جان از مکتب تشیَع دفاع کنید.
و من الله توفیق
مصطفی حامد پیشقدم 1364
تحلیل تاریخیِ کلان رهبرمعظم انقلاب از #حادثه_7_تیر و شهادت #شهید_بهشتی / «هزینه» دادیم اما انقلاب از «انحراف» نجات یافت
«هفتم تیر حادثهی کوچکی نبود؛ مدیران برجستهی مؤثّرِ حاضر در نظام را - ۷۲ نفر را - یکجا نابود کردن، به حسب ظاهر. که شخصیّتی مثل شهید بهشتی در میان اینها است؛ شهید بهشتی جزو نوادر زمان بود، جزو کسانی بود که نظیر او را انسان در نسلهای پیاپی کمتر پیدا میکند... بعضی از کسانی بودند که مباشر این جنایت بزرگ بودند و سالهای متمادی در بین مردم، در بین جوانها با تبلیغات، خودشان را جور دیگری - طرفدار آزادی، طرفدار ارزشها - معرّفی کرده بودند، اینها افشا شدند؛ معلوم شد یک مشت تروریست فاقد هرگونه مبنای ذهنی و اعتقادی و انقلابیاند...
امام بزرگوار جریان اصیل انقلاب را با بهرهگیری بجا و مناسب از این حادثه [تعیین کرد]، آن مسیر را در مقابل ملّت ایران قرار داد، و راه انقلاب را - که همان اوایل داشت منحرف میشد و میخواستند آن را به شرق و غرب بچسبانند - تعیین کرد، انقلاب را نجات داد؛ این، برکت این حادثه بود. بله، هزینه دادیم، شخصیّتهای برجستهای را از دست دادیم، شکّی نیست، امّا باید دید تأثیر این چیست. ملّت مسلمان، در طول تاریخ ۱۴۰۰ساله، هنوز مدیون خون شهیدان کربلا است؛ هزینه از دادن حسینبنعلی بالاتر؟ جانی از جان یاران حسین عزیزتر؟ اینها را دادند، این هزینه انجام گرفت امّا اسلام ماند، قرآن ماند، جریان اصیل ایمانی در جامعه باقی ماند؛ همین قضیّه در ماجرای هفتم تیر هست.»
🔻رهبر انقلاب، امروز: تنها راه مقابله با ویروس فساد، قطع دست مفسد است
🔹حضرت آیت الله خامنهای صبح امروز ۷خردادماه در ارتباط تصویری با همایش سراسری قوه قضائیه: مردم از مبارزه بدون ملاحظه و بدون اغماض با مفسد امیدوار می شوند زیرا فساد مالی و اقتصادی همچون ویروس کرونا، بسیار خطرناک و بهشدت واگیردار و مُسری است.
🔹تنها تفاوت ویروس کرونا با ویروس فساد این است که ویروس کرونا با شستشوی دست برطرف میشود اما تنها راه مقابله با ویروس فساد، قطع دست مفسد است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ خیلی زیبا
🔹 برای علمدار انقلاب
#باولایت_تا_شهادت
🌷🌷🌷🌷🌷
🚨#خبر_فوری
🌹هرکس دنبال خبر می گرده
بهش بگین
عشق داره بر میگرده ❤️
🕊مسافر دیگری از کربلای خانطومان شناسایی شد....
💐شهید مدافع حرم #سعید_کمالی شناسایی شد.
شهید کمالی در تاریخ هفدهم اردیبهشت ماه سال ۹۵ در منطقه خانطومان به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکرش پس از چهار سال کشف و شناسایی شد.
#عشق_داره_برمیگرده ❤️
🚨 #خبر_فوری
🕊مسافر دیگری از کربلای #خانطومان شناسایی شد....
💐شهید مدافع حرم #شهید_ﻋﻠﻲ_ﺟﻤﺸﻴﺪﻱ شناسایی شد.
#اﺯﺷﺎﻡ ﺑﻼ ﻣﻴﻬﻤﺎﻥ ﻣﻲ اﻳﺪ
باز میهمان داریم
#عشق_داره_برمیگرده♥️
Meysam Motiee - Shahr Ma Shahidi Avordan(UpMusic).mp3
15.14M
⏯ #شهدایی
🍂این گل🌷 را به رسم هدیه
🍃تقدیم #نگاهت کردیم
🍂حاشا اینکه از #راه_تو
🍃حتی لحظه ای برگردیم
#یا_زینب😔
🎤 #میثم_مطیعی
🔹صاحب مکیال می نویسد:
💎در عالم خواب به من گفته شد: درهمی که در راه امام #غایب خرج شود هزار و یک برابر ارزشمندتر از دوران حضور امام است
(مکیال المکارم ج2 ص 306)
📢📢📢📢📢📢📢
سلام علیکم💐
بزرگواران
قربانی برای سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام 💫🌟
جمعه همین هفته( 13 تیر ، مصادف با روز ولادت امام رضا علیه السلام ) انجام می شود 💫🌟💫🌟💫🌟
👇👇👇👇
عزیزان !
بیمه کنید خودتان واهل بیتتان را👌
ولو به اندکی 👉
یاری کنید مارا
سهم خود را به این شماره ی
کارت واریز فرمایید:
6037 9973 5313 3474
خدیجه مولوی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
👈 ان شاالله قربانی این هفته جمعه از طرف آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام هدیه می شود به بقیه الله الاعظم عج 👉 🌷🍃🌷🍃🌷🍃
سلام علیکم💐
بیست و یکمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهیدان 🌷 مصطفی و مرتضی و محمد پالیزوانی 🌷 هستیم.
🚨 معجزه سه شهید و زنده شدن مادرشان
💠 علی اکبر فرزند آخر خانواده پالیزوانی، میگوید: سال ۸۴ مادرمان زمین خورد و لگنش شکست مجبور شدند او را به اتاق عمل ببرند که زیر عمل سکته مغزی کرد. او را از اتاق عمل که بیرون آوردند، فوت کرد. ۴۵ دقیقه چهرهاش را پوشاندند و حاج علی، شهادتین را زیر گوشش خواند و دیدیم جان از بدن عزیز رفت. آمدند که ایشان را به سردخانه ببرند گفتم اگر هزینهاش را بدهیم میتوانیم یک شب مادر را نگه داریم؟ قبول کردند. پزشکش هم که جرّاح مغز متبحّری بود گفت مادرمان، فوت کرده است. به فامیل خبر دادیم که بیایند مادر را ببینند. در آن لحظه به سه شهید، مخصوصاً آقا مصطفی توسّل پیدا کردم و گفتم ما هنوز به عزیز احتیاج داریم، خدا شاهد است به اتاق برگشتم مادری که ۴۵ دقیقه مرده بود و صورتش را با پارچه پوشانده بودند دست برادرم را گرفت. دکترها آمدند و دستگاههایی که یک ساعت پیش کنده بودند را وصل کردند. حال مادر که کمی بهتر شد دکتر به او گفت من ۷۰ سال است همه چیز دیدهام تو آنطرف چه دیدی؟ مادر گفت: آنطرف بیابانی بود. رسیدم به منطقهای که خانههای خرابهای مشابه خانههای قدیمی قم داشت. درب باغی باز شد، فرزندانم مصطفی و مرتضی و محمد آمدند من را داخل باغ بردند همهی آدمهایی که در باغ بودند سرشان نور بود و صورتشان را نمیدیدم. به من گفتند شما باید بروی ما هوای تو را داریم و وقتش به سراغت میآییم.
🌐سایت خبرگزاری دفاع مقدس،۲۶ مهر ۱۳۹۶
نفر به نفر از پسرها قد کشیدند و بزرگ شدند، از شیره جان مادر نوشیدند و رزق حلال پدر را خوردند تا درخت خانواده پالیزوانی با 10 پسر به بار بنشیند، درخت گل کرد و از بین 10 فرزند سه نفر از آنها به شهادت رسیدند، یکی در وقایع انقلاب و دو نفر دیگر در دفاع مقدس. همه برادرها دست پرورده پدری هستند که یک نماز را بدون جماعت نخواند و در تمام سال های زندگی عرق ریخت و نان زحمتش را خورد، بعید نبود از خانواده ای که همه چیز خود را در راه اسلام و انقلاب گذاشته اند، سه پسر هم فدای اسلام شود.
محمد پالیزوانی فرزند حسین 14 مهر 1337(ش) در شهر تهران متولد شد. دوران کودکی را چون دیگر همسالان خود طی کرد و سپس به تحصیل پرداخت و به اخذ دیپلم طبیعی نائل گردید. وی پس از چندی در یک مغازه خشکشویی به کار مشغول شد و امرار معاش مینمود. وقتی انقلاب اسلامی به روزهای اوج و پیروزی نزدیک میشد وی با شرکت در تظاهرات و راهپیماییها به انقلاب یاری میرساند و با مردم همراه بود. 11 آذر 1357 (اول ماه محرم) در چهارراه سرچشمه در تهران، تظاهرات مردم علیه رژیم پهلوی شدت گرفته بود و محمد یکی از حاضران بود. او هدف گلوله مأموران حکومت پهلوی قرار گرفت و به شهادت رسید. مزار شهید در بهشت زهرا(س) قطعه 17، ردیف 102، شماره 15 قرار دارد.
پاسدار شهید «مرتضی پالیزوانی» در تاریخ
پنجم شهریور ۱۳۴۱، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین و مادرش، حوریجان نام داشت. دانشجوی کارشناسی در رشته فلسفه بود. بسیجی بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فکه بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است. برادرانش محمد و مصطفی نیز شهید شده است.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود به آقا امام زمان و تنها نائبش حضرت امام خمینی روحی له الفداء و با درود به ارواح طیبه همه شهدای حق، خصوصا استاد بزرگوار من و شما استاد شهید «مرتضی مطهری» که اسلام را به ما آموخت، در دامن امام پرورش یافت و ما را در دامان آثارش پرورش داد.
وقتی نیست تا کاملتر بنویسم، سعی براختصار است.
مطالبی که مینویسم از روی احساسات نیست، (بلکه) از سر بیداری فطرت خوابم است.
بهترین انسانها در زندگی شخصیام پدر، مادر و همسرم بودند که متاسفانه بیشترین آزار را نسبت به آنها روا داشتم شاید باور نکنند، اما بدانند همان موقعی که آنها را اذیت میکردم خصوصا پدر و همسرم، سخت ناراحت بودم، ولی نفسم مانع از ترک آن اعمال میشد.
هیچ همسری از همسرم وفادارتر ندیدم، او و فرزند یا دو فرزندم پارههای جگر من هستند. صاحب اختیار و وکیل و وصی من همسرم تا سن بلوغ محمدم میباشد.
البته انشاءالله به پدر و مادر و برادران عزیزم جسارت نمیشود و همسرم هم با آنها مشورت خواهد کرد.
... اگر محمدم مایل بود راه پدرش را پیگیری کند از کتبم استفاده کند و بداند پدرش فقط و فقط برای خدا و تحت حکومت مطلق امام خمینی و با اطلاعات اسلامی اینکه از استاد مطهری گرفته بود، شهید شد.
برادران، فامیل، دوستان، پدر، مادر، همسر جز به خدا نیندیشید دنیا دار گذر است. همسرم دوست داشتم بیشتر با تو سخن میگفتم، اما نشد باید بروم احساس تنهایی نکن، خمینی پدر محمد است و خدا، ولیِّ همه. همه کسانی که به ناحق به آنها ستمی روا داشتهام مرا عفو کنند اگر روز قیامت توانستم تلافی میکنم.
اگر خواستید از من تقدیر کنید از فکرم پیروی کنید و به زن و فرزندانم احترام بگذارید، شاید چیزهایی را از قلم انداخته باشم ببخشید.
از نظر عبادی بدهکاری زیاد دارم، اما شرمندهام حداقل ۲ ماه روزه و ۲ سال نماز اگر به زحمت میافتید، انجام ندهید به خدا واگذارید گهگاه برایم رد مظالم بدهید، اما مکلفتان نمیکنم.
امام را، مطهری را دریابید. همسرم میدانی چقدر به تو علاقه داشتم، ولی اسلام از شما عزیزتر است.
محمد عاشق تو بودم، ولی افتخار کن که پدرت بداخلاق، بد ایمان نیست بلکه روح خدا خمینی است، راهم را ادامه بده اگر فرزند بعدی پسر بود اسمش را مرتضی بگذارید و اگر دختر فاطمه یا زهرا.
... وقت نیست به برادر احمدی برادرم سلام برسانید او شاگر حقیقی مطهری است راهش را بگوئید ادامه دهد اگر افتخار داد در مجلسم از مطهری و امام بگوئید، بچههای دانشجوی فلسفه راه فلسفی استاد را بروید و لاغیر.
مرتضی پالیزوانی
اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵»