الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شانزدهم تیر ۱۳۳۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش موسی و مادرش، ماه منظر نام داشت. تا پایان دوره متو
مادر شهیدان «حسین، محمد رضا و علی خانه عنقا»، سفره دل را می گشاید و این بار از خاطرات فرزند جاویدالاثرش محمد رضا می گوید. گریزی به دوران انقلاب می زند و رشته کلام را اینگونه در دست می گیرد:
انقلاب که پیروز شد، محمدرضا دیپلم گرفت. دائم میگفت "هم دیپلم گرفتم هم شاه را بیرون کردم! هم انقلاب کردم، هم به سربازی میروم تا دانشگاه باز شود و به دانشگاه بروم!" بعد به سربازی رفت و از آنجا وارد سپاه شد.
اتفاقاً به او گفتم تو که قرار بود به دانشگاه بروی؟ گفت من الآن همه چیز بلدم، کار با سلاح و آرپیجی و ... دیگر باید بروم! گفتم باشد، تو برو، من هم میدانم چه کنم! اگر شهید شوی در کوچه و خیابان فریاد میزنم میگویم من مادر خانه عنقا هستم! گفت تو این کار را نمیکنی، از حضرت زهرا (س) خجالت میکشی. حضرت زهرا(س) خودش به تو صبر میدهد. محمد رضا اسفند شهید شد اما خبر شهادتش را بعد از عید به ما دادند.
بعد از حسین، محمد رضا دائم میگفت مادر اجازه بده من هم وارد سپاه شوم قول میدهم جبهه نروم!حسن خانه عنقا، برادر شهدا با گفتن این جمله ادامه می دهد: محمد رضای 23 ساله در عملیات خیبر سال 62، شهید شد. در این عملیات پیکر بسیاری از شهدا برنگشت که محمدرضا یکی از آنها بود. محمدرضا در وصیتنامهاش قید کرده بود که اگر پیکرش برگشت، کنار حسین دفن شود و البته در وصیتنامهاش گفته بود "اگر پیکرم بازنگردد روحم شادتر است که از خدا میخواهم چنین شود." دشمن که منطقه را اشغال کرد، پیکر شهدا را در هور ریخت. اکنون در قطعه 26 برایش سنگ یادبودی کنار قبر حسین گذاشتیم؛ به امید بازگشت پیکرش.
ماه منظر همچنان منتظر فرزند جاویدالاثرش است، از این رو می گوید: روزی یکی از دوستانم گفت دعایی هست که اگر بخوانی گم شده برمیگردد. باهم دعا را خواندیم و خوابیدم. خواب دیدم محمد برگشته! گفتم مادرجان کجا بودی؟ گفت همینجا بودم، جایی نرفتم! بعد گفت مامان وقتی دعا میخوانی برای رفقای من هم بخوان. ما 3 نفریم!
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
بعد از حسین، محمد رضا دائم میگفت مادر اجازه بده من هم وارد سپاه شوم قول میدهم جبهه نروم!حسن خانه عنق
نیمه شب هایی که مفهوم انتظار به خود گرفته!
برادر شهدا بی تابی مادر در فراغ فرزندان را اینگونه بازگو می کند: زمانی که محمد رضا سربازی بود، معمولاً برگشتش به خانه زمان مشخصی نداشت. اغلب هم نیمههای شب میرسید و بنابراین آن زمان صدای زنگ و دَرِ، نیمه شب برای مادر معنای خاصی داشت. این رویه تا چند سال اول پس از شهادت محمد هم ادامه داشت و اگر کسی بدموقع به خانه ما میآمد مادر سراسیمه و حتی بدون حجاب خود را به در خانه میرساند.
یکبار یکی از اقوام که از ابهر برای خدمت سربازی به تهران میآمد حدود ساعت 2 نیمه شب از راه رسید و زنگ خانه را زد. خواب بودیم، مادر از پشت پنجره صدا زد کیه؟ گفت منم محمد! مادر تا برسد جلوی در شاید بیش از 20 مرتبه به زمین افتاد.😭😭💔
تبریک روز مادر در خواب!👇👇
مادردل تنگی خود را با دیدن خواب از فرزندش تسکین می دهد و اینگونه می گوید: روز مادر بود و من بی تاب دیدن روی محمد رضا و شنیدن جمله مادر روزت مبارک. در خواب دیدم محمدرضا با لباس سپاه به خانه آمده است. یک کادو و یک شانه تخم مرغ در دستش بود. به من داد و گفت: روزت مبارک!
چشمی که به راه است...
حسن آقا برادر شهدا میگوید : همه ما بچه ها از این محل رفته ایم اما نگران مادریم. او راضی نمیشود از خانه قدیمی خود جدا شود. میگوید اگر بروم جای دیگر، بچه ها آدرس ندارند، نمیتوانند مرا پیدا کنند! اینجا که باشم حتی اگر روزها نیایند، شبها به خوابم میآیند و به من سر میزنند! با این حساب ناچاریم خانه مان را در نزدیکترین مکان به منزل مادر انتخاب کنیم.
📎انگشتر عقیقی که ترمیم شد
💠محمدرضا، انگشتر عقیقی داشت که سالها زینت انگشتش بود. رکاب انگشتر در تمرینات نظامی ترک برداشته بود. محمدرضا وقتی در سال 1362 عازم جبهه بود، انگشتر را به مادر سپرد و سفارش کرد که از آن خوب نگهداری کند تا پس از بازگشت تعمیرش کند.
💠محمدرضا در عملیات خیبر مفقودالاثر شد و بعد از آن، این انگشتر مونس و همدم من بود تا اینکه شب سهشنبه پانزدهم فروردین۱۳۷۹ شهید با دو نفر از دوستانش به خواب همسرم آمدند.
💠او تعریف میکرد، «محمدرضا دوستان خود را برای پذیرایی به منزل آورده بود و بعد از پذیرایی و گفتوگو با دوستانش، وقتی داشتند از منزل خارج میشدند، دوستان شهید به من اشاره کردند و گفتند: حالا که تا اینجا آمدیم لااقل پدرت را از خواب بیدار کن تا تو را ببیند.
💠محمدرضا گفت: "نه، به علت علاقهای که ایشان در بین برادران به من دارد، اگر بیدارش کنم، دیگر نمیگذارد برگردم. تا بیدار نشده برویم، من اثری از خودم برایش گذاشتم." وقتی بیدار شدم، با کسی در مورد این خواب صحبت نکردم، اما دائم چشمم دنبال آثاری از شهید بود که به آن اشاره کرده بود.
💠یکهفته بعد، هفتم محرم بود. زمانی که همسرم به سراغ انگشتر میرود، متوجه میشود انگشتر از محل شکستگی به هم متصل شده! بلافاصله مرا خبر کرد و دیدم که انگشتر، کاملاً سالم است.»
(انگشتر اکنون در موزه شهدای تهران میباشد)
✍به روایت مادربزرگوارشهید
#شهید_محمدرضا_خانه_عنقا🌷
ولادت : ۱۳۳۹/۴/۱۶ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ شمال بصره ، عملیات خیبر
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
کم ترین ره آوردی که این انقلاب برای ما داشته همین بس که مسیر حرکت و زندگی ما را به جهت و مسیر الله سوق داده وگرنه راهی را که ما طی می کردیم خسر الدنیا و الاخره بود. پس اگر در راه این انقلاب و امام، جان و جسم و مال و فرزند خود را بدهیم، باز نتوانسته ایم ذره ای از آن را ادا نماییم. پس هر چه محکم تر پشتیبان امام و روحانیت در خط امام باشید که اگر غیر از این باشد بازنده هستیم.
برادران و دوستان عزیزم، ولی عصر (عج) بر این امت نظر دارد و آن ها را آزمایش می کند. پس بهتر است خود را دریابیم و از این آزمایش به خوبی بیرون بیاییم و در حضور آن حضرت روسفید باشیم.
#شهید_محمدرضا_خانه_عنقا🌷
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
📢📣📢📣📢
سلام برشما خوبان💐
محور شانزدهم از توصیه آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام به سیدالکریم
بزرگواران موضوع امروز وفردا 👈 دوستی اهلبیت علیهم السلام
🔺تبیین یک ظلم ناخواسته در حق یک شهید
🔹هر ساله ۱۸ تیرماه در سالروز کودتای نقاب(معروف به کودتای نوژه)نام سرگرد شهید محمد نوژه سر زبان ها می افتد.
بدنیست نسل جوان ما بدانند شهید نوژه خلبان دلاوری بود که در غائله پاوه جهت شکست محاصره شهیدچمران واشغال پاوه جان خود را فدا کرد و پایگاه هوایی همدان (محل اجرای کودتای نقاب) به نام ایشان شد
🖌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️الهی رهبر و مقتدایمان را سلامت بدار...
پرواز پرستویی دیگر ...
پاسدار جانباز مدافع حرم
#شهید_ابراهیم_اسمی
اعزامی از استان البرز ( فردیس )
در سوریه به فیض شهادت نائل آمد
#هنیئا_لڪ_یا_شهید
✍حاج قاسم سلیمانی:
خداوندا! تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهرهمند نمودی. از تو عاجزانه میخواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهرهمند فرما
📚فرازی از وصیت شهید حاج قاسم سلیمانی
#اﺣﺘﺮاﻡ_ﺑﻪ_ﭘﺪﺭﻭﻣﺎﺩﺭ
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🌹🌷🌹🌷
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐
سی ودومین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهیدان 🌷مسعود و مهرداد عزیزالهی 🌷هستیم.
عزیزالهی، مسعود متولد بيست و هفتم مهر 1342، در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش محمود، کارمند بازنشسته بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و دوم اسفند 1362، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلستان شهدای زادگاهش واقع است. برادرش مهرداد نيز شهيدشده است...
عزیزالهی، مهرداد متولد دوازدهم مهر 1346، در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش محمود، کارمند بازنشسته بود و مادرش عذرا نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته تجربی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. چهارم دي 1365، با سمت تخریب چی در ام الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلستان شهدای زادگاهش واقع است. برادرش مسعود نيز شهيدشده است
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
عزیزالهی، مسعود متولد بيست و هفتم مهر 1342، در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش محمود، کارمند ب
خانواده «عزیز اللهی» ۶ پسر داشته که ۴ نفر از آنها در جبههها حاضر بودهاند و مهرداد و مسعود به شهادت رسیدهاند و محمد هم اکنون جانباز شیمیایی میباشد. پسر دیگر نیز جزو آزادگان سرافراز بوده است.
سرکار خانم «عذرا منتظری» مادر نوجوان شهید «مهرداد عزیز اللهی» میگوید:
• در راهپیماییهای دوران انقلاب به طور مرتب شرکت میکرد. وقتی مجسمه شاه را از میدان انقلاب اصفهان پایین کشیدند. تا چهارراه تختی سر شاه را غلطانده بود.
• مهرداد در اوایل انقلاب ۱۰-۱۲ سال سن داشت. یک روز که برای اولین انتخاب رئیس جمهوری میخواستیم به پای صندوق رأی برویم، به ما گفت: «به چه کسی رأی میدهید؟»
گفتیم: «بنی صدر!»
گفت: «اشتباه میکنید! روزی خواهد آمد که بنی صدر آرایش کرده و با چادر از مرز بیرون میرود.»
خدا شاهد است انگار همین دیروز بود این جمله را گفت. همیشه با بنی صدر مخالف بود و با آن سن کم، بصیرت زیادی داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که امام بر بازویش بوسه زد
«به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه»
«تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که میشد خدا میکرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط میآمدیم یک خمپاره تقریباً ۵ متری ما خورد. قشنگ ۵ متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری میکند.»
یک روز آمدند و گفتند: «مهرداد میخواهد به جبهه برود»
من گفتم: «سنش کم است کاری از او بر نمیآید.» بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم: «حالا که آموزش دیده مسئلهای نیست.»… و به جبهه رفت.
• مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود. یک بار یک مین گوجهای خنثی شده را از جبهه به خانه آورده بود!
• برخلاف آنچه برخی میپندارند، مهرداد ۶ سال در جبههها حضور داشته است و غیر از مین روبی، در کار غواصی هم ماهر بوده است.
• آن فیلم مصاحبه معروف مهرداد، مال اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان. امام مهرداد را میبینند و بازوی او را بوسه میزنند و او هم دست امام را میبوسد.
مهرداد به امام میگوید چیزی را برای تبرک بدهید. امام هم یک قندان قند را دعا میخوانند و به او میدهند.
خیلیها آمدند و از آن قندها برای مریض شان بردند تا شفا پیدا کند…»
عکسهای این دیدار را عدهای که برای مصاحبه آمده بودند، بردند و نیاوردند!!
• نبوغ و استعداد فوق العادهای داشته است به گونهای که از دفتر امام نامههایی فرستاده و توصیه میشود که به خاطر «مغز» خوبی که دارد به جبهه نرود!
مهرداد در بهترین هنرستان اصفهان در رشته برق تحصیل میکرد و در کنار حضور در جبهه از درس و بحث خود غافل نبوده است.
در سال ۱۳۶۴ در عملیات کربلای ۴ در جزیره ام الرصاص در حال غواصی شهید میشود و تا ۳ سال از پیکر او خبری به دست نمیآید. بعد از این مدت پیکری را که لباس غواصی به تن داشته و یک دست و پایش قطع بوده بدون هیچ پلاک و مشخصاتی برای خانواده آوردند. اما او مهرداد نبود من قبول نکردم و میگفتم: مهرداد مفقودالاثر است. در جریان خوابی مهرداد به من گفت: «من در این قبر نیستم.»
اکنون که چند روزی به عملیات باقی نمانده، وظیفه خود می دانم که چند جمله ای به عنوان وصیت نامه برای پدر و مادر عزیز و امت شهید پرور ایران بنویسم.
پدران، مادران، برادران و خواهران! لحظه ای به کشتار های اسرائیل غاصب در لبنان و فلسطین بیندیشید.
لحظه ای به زنان و کودکان مظلوم که وحشیانه زیر بمباران های اسرائیل جان می دهند و جنایت های آمریکا که به وسیله صدام کافر بر ما تحمیل شده است، تامل کنید.
آیا وقت آن نرسیده است که سلاح بر گیرید و یا به هر طریق که خود می دانید به مبارزه علیه این جنایتکاران برخیزید، من به عنوان یک مسلمان در خط ولایت فقیه و به دستور امام عزیز که فرمودند: ” جوانان عزیز به جبهه ها بشتابید، تا جامه ذلت نپوشیم.”
وظیفه خود می دانم که لحظه ای درنگ نکنم و به جبهه شتافتم و خدا را شکر می کنم که این توفیق را نصیبم کرد تا بتوانم در صف رزمندگان اسلام علیه کفار بجنگم و هم اکنون که در پشت جبهه هستم و داریم آماده می شویم برای عملیات.
چون چند روزی بیشتر به عملیات نمانده، لازم می دانم که از پدر و مادرم صمیمانه تشکر کنم که به من اجازه دادند که به جبهه بیایم و خود آن ها زمینه ی جبهه رفتن را برایم فراهم کردند.
پدر و مادر عزیزم در مدت هشت ماهی که در جبهه بودم، دعاگوی رهبر عزیز و شما بوده ام. در این مدت شاهد شهادت بعضی از دوستانم بودم و تاسف می خورم که چرا من چنین لیاقتی نداشتم.
به هر حال عملیات نزدیک است و ممکنه که من هم به شرف شهادت نائل گردم که در این صورت از شما می خواهم که در شهادت من صبور باشید و از شیون و زاری خودداری کنید و اگر برایم گریه می کنید، بیاد اباعبدالله الحسین(علیه السلام) سرور شهیدان گریه کنید.
در اینجا لازم می دانم چند جمله ای هم با برادران و خواهران وصیت کنم که پیرو خط ولایت فقیه باشید و دستورات امام عزیز را مو به مو اجرا کنید و طرفدار روحانیت باشید.
کشور بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است و من به عنوان برادر کوچک از شما می خواهم که همچنان که شعار می دهید، به شعار هایتان جامه ی عمل بپوشانید، چون شعار بدون عمل به هیچ دردی نمی خورد و مثل این است که شعار بدهیم: ” ما همه گوش به فرمان توایم خمینی”
ولی دستورات امام را اطاعت نکنیم. پس بکوشید تا شعارهایتان همراه عمل باشد.
اما سخنی با منافقان کور دل، ای از خدا بی خبران من می دانم که شما نا آگاهانه و کورکورانه عمل می کنید. اما لحظه ای بیندیشید که اگر شما با روحانیت و جمهوری اسلامی دشمن هستید و آن ها را می کشید.
پس چرا زنان و کودکان معصوم را به خاک و خون می کشید، لحظه ای به خود بیائید آن قدر پست و احمق هستید که کمترین عاطفه ای هم ندارید.
فردای قیامت جلوی شما را می گیرم.
حال تا دیر نشده به شما نصیحت می کنم که به دامان اسلام برگردید، که اسلام همه چیز دارد.
در پایان جا دارد بار دیگر از پدر و مادر عزیزم تشکر کنم که ۱۵ سال برایم زحمت کشیده اند و این چنین فرزندی تربیت کرده اند تا جانش را در راه اسلام فدا کند.
انشاء الله که خدا شما را از صابران قرار بدهد. البته باید افتخار کنید که امانت خدا را سالم تحویلش دادید.
اما زبان من قدرت تشکر از شما و برادرانم را ندارد، از شما و از تمام دوستانم، همکلاسی هایم و بچه های محل و خویشاوندان، استادان و برادرانم طلب حلالیت می کنم و امیدوارم همیشه در پناه امام زمان(عج) موفق و موید در راه اسلام بکوشید و همیشه این دعای بزرگ را فراموش نکنید: ” خدایا خدایا تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.”
“والسلام علی من من الفرج المهدی”
۱۳۶۴/۷/۲۷
مهرداد عزیزاللهی
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
عزیزالهی، مسعود متولد بيست و هفتم مهر 1342، در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش محمود، کارمند ب
مادر این شهدا سال 96 به رحمت خدا رفتند
شادی روحشان صلوات🌷
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
یک روز آمدند و گفتند: «مهرداد میخواهد به جبهه برود» من گفتم: «سنش کم است کاری از او بر نمیآید.»
🔰 هنر امام بود که اسلام را به پشتوانه ملت آورد
فرازی از وصیتنامه سردار دلها:
🌹 بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اوّل اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد.
🌷 اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا چون سگ هاری همین عمل را میکرد، اما هنر امام این بود که اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد.
🍃 شادی ارواح طیبه شهدا، خاصه سیدالشهدای مدافعان حرم، امام شهدا و همه درگذشتگان اخیر فاتحهای قرائت فرمایید.
#انتقام_سخت