eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.9هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بصیرت افزایی
⭕️حاج آقا قرائتی چگونه به در یک شهر خاتمه داد؟ ✍حجت الاسلام : «در یکی از شهرها با وجود توصیههای مبلغین بزرگوار مبنی بر پرهیز از قمهزنی، مردم به خاطر اعتقادات خود دست برنمیداشتند. به ما گفتند به آنجا برویم و آنها را از این کار باز داریم . ایام ماه محرم بود و چون اعلام کرده بودند فلانی میآید و مردم ما را در تلویزیون دیده بودند، در مسجد جمع شدند. وقتی وارد شدم گفتند: آقای قرائتی آمدهای برای قمهزنی بگویی. گفتم: شغل من چیست؟ گفتند: تو معلم قرآن هستی. گفتم: به عنوان معلم قرآن قبولم دارید؟ گفتند: بله قبولت داریم ولی حرف قمه نزنی، فقط قرآن بگو . من روی تخته نوشتم: «بسم الله الرحمن الرحیم - یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» (1)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! "راعنا" نگویید، بلکه بگویید: "انظرنا".» و بعد توضیح دادم که: «یا ایها الذین آمنوا» یعنی: ای مؤمنین . «لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا» یعنی: راعنا نگویید بلکه انظرنا بگویید. راعنا نگویید یعنی چه؟ این قصهای دارد و قصهاش این است که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در حال سخنرانی بود، یک نفر از پای سخنرانی گفت: راعنا، یعنی مراعات ما را هم بکن . یعنی آرامتر صحبت کن یا به این طرف و آن طرف نگاه کن . این کلمه راعنا مثل کوکو است که هم میشود آن را با سیب زمینی درست کرد و هم با سبزی. «راعنا» را هم میشود از ریشه «رعی» گرفت و هم از ریشه «رعن». اگر از «رعی» گرفته شود به معنای «مراعات ما را بکن» است، ولی اگر از ریشه «رعن» گرفته شود، رعونت به معنای خر کردن است و «راعنا» یعنی «خرمان کن.» وقتی که مسلمانان میگفتند «راعنا» هدفشان مقدس بود و معنای «مراعاتمان کن» را اراده میکردند، ولی یهودیها از این کلمه استفاده کرده و گفتند: مسلمانها به پیغمبرشان میگویند خرمان کن. در اینجا آیه نازل شد که: «یا ایها الذین آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا»؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، "راعنا" نگویید بلکه "انظرنا" بگویید.» یعنی کلمهای را که دشمن از آن سوء استفاده میکند به کار نبرید . بعد از این که این آیه را تفسیر کردم، گفتم: شما که قمه میزنید هدفتان مقدس است و به عشق امام حسین علیه السلام این کار را میکنید، ولی تلویزیون کشورهای اروپایی این کار شما را دوازده مرتبه نشان داده و گفته است که شیعهها دچار مرض خودآزاری هستند. دشمن از این کار شما چنین سوء استفاده میکند . این کار امروز شما مثل همان «راعنا» گفتن مسلمانان صدر اسلام است که دشمن از آن سوء استفاده میکرد و قرآن کریم با آیه مورد بحث به مسلمانان آن روز و امروز هشدار میدهد که از هر کاری که دشمن از آن سوء استفاده میکند پرهیز کنید. پس چون امروز دشمنان از قمهزنی شما سوء استفاده میکنند، شما دیگر قمه نزنید. گفتند: حالا فهمیدیم و دیگر قمه نمی زنیم.» 📚( مجله مبلغان، شماره 39 فروردین 1382) 🔃لطفا رسانه باشید... کانال افزایی👇 🆔 @basiratafzayi
ای علقمہ ! دیدے کہ چنان شکست و آهے نکشید زیباتر از این #رشادتے هست؟ بگو! امشب را به یاد #جانبازانے باشیم ڪہ توان رفتن پاے روضہ جانباز ڪربلا را ندارند #یا_باب_الحوائج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال مستحبی نهمین روز از چله ی شهدا ی حسینی را از طرف شهید ی که آچر فرانسه ی حاج قاسم بود 🌷شهید حامد جوانی🌷 تقدیم می کنیم به ساحت مقدس خانم حضرت زینب سلام الله علیها
زیارت عاشورا امروز به دنبال مصداق عملی است  در زیارت عاشورا خطاب به امام حسین(ع) می گوییم ای کاش ما در کربلا بودیم و از شما حمایت می کردیم؛ اکنون مصداق واقعه کربلا در دنیا به وقوع پیوسته و میدان نبرد حق و باطل از جنس عاشورایی و مکتب حسینی به پا شده است؛ درواقع الان وقت عمل است؛ ما که می گفتیم کاش در کربلا بودیم و در رکابت می جنگیدیم، الان کربلاست پس باید به عهدمان وفا کنیم و برای دفاع از حق به میدان بیاییم. اسرائیل، آمریکا و امثال داعش باید فکر حمله به حرم حضرت زینب (س) را از سر بیرون کنند؛ چون تا زمانی که حضرت زینب (س) چنین عباس هایی دارد آنها نمی توانند کاری از پیش ببرند. بنابراین افتخار ما این است که حامد رفت. ما هنوز نمرده ایم که دوباره آل الله اسیر شوند. آنچه همیشه ورد زبان حامد بود این بود: یا حسین(ع)! هنوز ما نمرده ایم که رقیه ات دوباره سیلی بخورد ... می گفت من وظیفه دارم هر لحظه آنجا باشم و اگر اشتیاق دیدار شما را در دل نداشتم هرگز به مرخصی نمی آمدم، چون الان در شرایطی هستیم که باید از ناموس امام زمان(عج) دفاع کنیم. حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) ناموس امام زمان (عج) هستند و ما باید از آنها دفاع کنیم. وقتی می رفت اصلا فکر نمی کردم آخرین دیدارمان باشد. او با شور و شوق تمام داشت خانه را ترک می کرد اما قبل از اینکه خداحافظی کند از من خواست که به اتاقش بروم؛ وقتی وارد اتاق شدم وصیتنامه اش را به من داد و گفت: اگر برگشتم که هیچ اما اگر شهید شدم آن را بخوان. سپس خداحافظی کرد و طبق معمول اجازه نداد که برای بدرقه اش یک پله پایین تر برویم. خداحافظی اش خیلی راحت بود؛ انگار که می خواست تا سر کوچه برود و برگردد اما با چنان اشتیاقی می رفت که برای رفتن به خانه ی دوست لازم است. آرزویش این بود که از حلقه یاسین رد شود؛ ما هم از حلقه یاسین ردش کردیم چون حلقه یاسین آیاتی از قرآن است که هرمسافری از زیر آن رد شود آرزوهایش برآورده می شود. حامد را با همان خوشحالی راهی میدان کردیم که گویی قرار است لباس دامادی بر تن کند  یکبار هم دلمان نلرزید، یک بار هم اراده ام سست نشد؛ شاید به نظر برسد من روحیه ی عجیبی دارم اما این همان کاری است که حضرت زینب(س) انجام داد و بدون اینکه زره ای واهمه به خود راه بدهد فرزندانش را راهی میدان کرد درحالی که می دانست کشته می شوند. اگر فکر تمسخر اطرافیان نبود، هنگام شهادت حامد شیرینی پخش می کردم
واقعیت امروز همین است؛ چون جنگ همان جنگ است و جنگیدن در این میدان و شهید دادن افتخار است و بدانید که اگر فکر تمسخر اطرافیان نبود، هنگام شهادت حامد شیرینی پخش می کردم ... چون پسرم از ناموس امام زمان(عج) دفاع کرده است. حال کشته شدن در راه دفاع از ناموس امام زمان(عج) کم افتخاری است؟! نباید برای آن خوشحال بود؟! به حامد می گویم: خداوند تو را رو سپید کند که ما را در قیامت در محضر حضرت زهرا (س) روسپید کردی و حداقل می توانیم به فاطمه ی زهرا (س) بگوییم یک نفری را که فرزندمان بود در راه دفاع از ناموس شما قربانی دادیم. لذا ما حامد را با همان خوشحالی راهی میدان کردیم که گویی قرار است لباس دامادی بر تن کند و وارد حجله شود. می بینید که هیچ نیاز نبود دلهره داشته باشیم یا دلمان بلرزد.
از دوستانش شنیدم که در منطقه لاذقیه یک روستای شیعه‌نشین در محاصره تکفیری‌ها بوده و اوضاعش آنقدر وخیم بوده که حتی خود نظامی‌های سوری برای آزادی آنجا پیشقدم نمی‌شدند اما حامد و چند نفر ازدوستانش داوطلبانه برای دفاع ازمردم مظلوم ومسلمان آنجا به آن روستا می‌روند. خوشبختانه چون حامد متخصص توپ وموشک بود، توانسته بودند ضربه‌های مهلکی به تکفیری‌ها بزنند و آنها را تا اندازه ای عقب برانند. اما آنها حامد را شناسایی کرده بودند و بالاخره 23 اردیبهشت او را از چهارطرف غافلگیر کرده و زده بودند. حامد از همان روز به کما رفت. » از بی بی زینب برای خودم و مادرش صبر خواستم  وقتی سوریه رفتم اول به عیادت حامد رفتم و او را با تنی مجروح روی تخت بیمارستان دیدم؛ سپس مرا به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) بردند؛ پس از زیارات آن بانوان بزرگوار از حضرت زینب خواستم همان طور که در صحرای کربلا دلت بی تاب بود و اباعبدالله(ع) دست بر سینه ات گذاشت و قرار گرفتی، همان گونه به من و مادرش آرام و قرار عنایت کن و به ما صبر بده همان طور که خداوند به شما صبر داد. گفتم اگر قرار است حامد با این وضعیت که چشمان و دستانش را از دست داده و سراسر بدنش ترکش است، زنده بماند باید بگویم هرچه از دوست رسد نیکوست و من و مادرش تا آخر عمر نوکری و کنیزی اش را می کنیم به او می رسیم و مراقبت می کنیم. اما اگر قرار است شهید شود این قربانی را از ما قبول کن. شاید عده ای  به شما شماتت کنند که چرا پسر جوانت را به یک مملکت غریبه فرستادی که آخر هم کشته شود؛ شما را چه به کشور سوریه؟! آنجا هم که ایران نبود بگویید می روند تا از خاکتان دفاع کنند! شما در جواب اینها حرفی هم برای گفتن دارید؟ وقتی در چنین شرایطی قرار بگیرم حضرت زینب (س) را به خاطر می آورم که بسیار به ایشان شماتت کردند اما در آخر همه دیدند که چه کسی پیروز و چه کسی مغلوب است. هر کس که بخواهد ما را شماتت کند من از همین الان حلالشان می کنم ولی بهتر است آنها کلاه خود را قاضی کنند و ببینند آیا واقعا شایسته است که کسی به خاطر دفاع از ناموس امام زمان(عج) مورد شماتت قرار بگیرد؟! شاید شماتت از کسی برمی آید که امام زمان(عج) را نمی شناسد که اگر کسی ادعای مسلمانی کند و امام زمانش(عج) را نشناسد کافر است و اگر هم امام زمان (عج) را می شناسد باید از ناموسش (عج) دفاع کند. به هرحال من به حامدم افتخار می کنم و هرکس مرا شماتت کرده و یا شماتت بکند، با زبان روزه می گویم که حلالش می کنم. حامد شهید جهان اسلام است  پدر: من آن روز وقتی پیکر حامد شهید در میان خیل جماعت تشییع می شد می دیدم که سالها زحمتی که برای بزرگ کردنش کشیدیم به ثمر نشسته است. حس افتخار به من دست داده بود و شاید برایتان جالب باشد که با شعف پیش  خود به حامد می گفتم: پسر! خانه ات آباد که کاری کرده ای که تبریز همه به استقبالت آمده است! البته زبانم قاصر بود و نتوانستم از مردم تبریز تشکر کنم. آنها طوری از حامد استقبال کردند و طوری برایش اشک ریختند که انگار فرزند خودشان است؛ آنها می گفتند اگر حامد در ایران شهید می شد متعلق به تمام ایران بود اما الان در راهی شهید شده است که متعلق به شیعیان است. درواقع حضور آن جمعیت با زبان روزه در وادی رحمت به من چنین القاء می کرد که تصور نکنم این شهید فقط متعلق به ما که خانواده اش هستیم، می باشد و بقیه غریبه هستند.
عشق به علمدار شهادت حامد را همچون حضرت عباس (ع) رقم زد پدر: هرگاه حامد به  مراسمی یا هیئتی می رفت، می گفت ای کاش روضه ی حضرت عباس(ع) بخوانند. ارادت عجیبی به حضرت عباس(ع) داشت. در این حدیث شک نکنید که می فرماید هرکس به هرآنچه دل بسته است روز قیامت با همان محشور می شود. حامد نیز موقع شهادت شبیه حضرت ابالفضل (ع) شده بود... هم چشمانش را داده بود هم دستانش را؛ اگر به تمام اعضای بدن قمر منیر بنی هاشم تیر زده بودند بدن حامد نیز سر تا پا ترکش بود. حامد در راه و مرام حضرت عباس(ع) بود، مثل ایشان شهید شد و قطعا با خود ایشان نیز محشور می شود. کسانی که در بیمارستان حامد را دیده بودند، هرکس حالش را می پرسید به آنها می گفتند به مقتل حضرت ابالفضل مراجعه کنید. یکی از اساتید دانشگاه حامد پس از شهادتش گفت: "حامد من فکر می کردم استاد تو هستم اما الان می بینم من شاگرد توام و تو استاد منی". من نیز به حامد می گویم: درست است که من بزرگت کرده ام ولی تو چنان مفتخرم کرده ای که از خدا می خواهم در دنیا و آخرت روسپید باشی.  هرآنچه از رشادت های حامد در جنگ شنیده اید، برای ما هم تعریف کنید: یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد هرچند حامد جوانی 25 ساله بود اما بسیار شجاع و نترس و تنها نیرویی بود که می توانست مثل آچار فرانسه عمل کند؛ یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت کند و هم به صورت زمینی. کامیون را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یک کیلومتری ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود که داعش از دستش در امان نبود. همرزمانش این طور می گفتند که اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که پانصد نفر آنها را حامد کشته است. برای همین هم حامد را با موشک تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند.  شنیده ایم که یک هدیه ویژه برایتان فرستاده اند؛ دوست داریم در مورد آن بشنویم: این انگشتری را که در انگشت من می بینید، سید حسن نصرالله برایم فرستاده است که قبل از آن برای حضرت آقا فرستاده و ایشان آن را متبرک کرده اند. علاوه بر آن حضرت آقا نیز چفیه شان را برایم فرستاده اند. این دو بزرگترین هدیه هایی هستند که در طول عمرم گرفته ام. هدف از جنگ در سوریه فقط دفاع از حرم اهل بیت نیست
وقتی در بیمارستان کنار حامد بودم، پیام حضرت آقا به ما رسید که فرموده بودند اینها که شهید شده اند اجر دو شهید را دارند؛ چون هم هجرت کرده اند و هم شهید شده اند. پیامبر(ص) نیز در حدیثی می فرماید اگر مسلمانی خواب باشد در حالی که مسلمان دیگر او را به یاری بخواند، اگر کمکش نکند مسلمان نیست. وضعیت فعلی مصداق همین حدیث است که اکنون مردم سوریه، یمن، عراق و غیره امروز نیاز به کمک دارند و ما را به یاری می طلبند. کسانی هم که از ایران، از تبریز و یا هرجای دیگر به سوریه می روند، کارشان فقط دفاع از حرم نیست، چون دفاع از حرم فقط یک بعد قضیه است. همان طور که در تاریخ بارها حرم حضرت اباعبدالله را تخریب کرده اند اما بازهم آن را ساخته و بهتر از قبل کرده اند. هدف اصلی داعش از بین بردن اسلام است، آنها می خواهند ریشه اسلام را بخشکانند نه حرم را که حرم یک بعد از قضیه و یک شاخص است. امثال حامد که لقب مدافع حرم گرفته اند، درواقع مدافع حرم پیامبر(ص) هستند و حرم پیامبر(ص) نیز اسلام است. پس آنانکه در این راه شهید می شوند مدافعان اسلام هستند که عده ای در عراق، عده ای در سوریه و اگر لازم باشد در یمن، جهت پاسداری از دین به میدان می روند. بنابراین حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) یک مصداق است و همان طور که هدف اصلی داعش نابودی اسلام است هدف اصلی مدافعان حرم نیز دفاع از حرم اسلام است.
حامد 20 روز دیگر هم در بیمارستان بقیه الله در کما بود؛ در این 20 روز ،اما مهمان ‌های ویژه‌ای داشت. پدر حامد می‌گوید:« همان اوائل بستری شدن حامد بود که دیدیم سردار سلیمانی خودش آمد برای ملاقات. تا چشم‌اش به حامد افتاد گریه کرد... گفتم سردار شما چرا گریه می‌کنی؟ گفت من برای حامد گریه نمی‌کنم، من برای خودم گریه می‌کنم. حامد راهش را انتخاب کرده بود، موفق شد، رفت...من برای خودم گریه می‌کنم از او و امثال او عقب افتادم...اینها روسفید شدند و من هنوز در آرزوی شهادتم ...» سردار قاسم سلیمانی به اینجا که رسید رو کرد به پدر حامد و گفت:« من آچار فرانسه نیروهایم را از دست دادم.. حامد آچار فرانسه من بود...هرکاری ازدستش برمی‌آمد در منطقه عملیاتی انجام می‌داد...به خاطر همین ناراحتم.» همین جا بود که پدر حامد از روی صندلی کنار تخت حامد بلند شد و با دست حامد را نشان داد و گفت:« سردار، ناراحت نباش... من آدم‌های زیادی را دیده‌ام که به خاطر دارایی و موفقیت‌شان خدا را شکر می‌کنند و می‌گویند :« هاذا من فضل ربی» اما من می‌گویم: « هاذا من فضل ربی» می گویم: این وضعیت حامد من، از فضل پروردگار من است... من می‌دانم که این بهترین سرنوشت برای او بوده.» سردار همدانی هدیه رهبری را به دست خانواده حامد رساند دو روز بعد از ملاقات سردار قاسم سلیمانی از این جانباز مدافع حرم روی تخت بیمارستان بقیه‌الله، او یک مهمان ویژه دیگر هم داشت؛ مهمانی با یک هدیه خاص. روایت این دیدار را هم از زبان پدر حامد بشنوید:« ما بالای سر حامد بودیم که سردارشهید حسین همدانی ، به ملاقات او آمدند. سردار باخودشان یک چفیه و یک انگشتر آورده بودند و گفتند:« این چفیه راحضرت آقا فرستاده‌اند تا روی بدن زخمی حامد بکشید، این انگشتر را هم سیدحسن نصرالله به حضرت آقا هدیه کرده، حضرت آقا هم آن را متبرک کرده اند و فرستاده‌اند برای حامد، اما فرموده اند: ما می‌دانیم که حامد دیگر دست ندارد که انگشتر بیندازد، این انگشتر را پدرش به دستش بیندازد.» و از همان روز این هدیه ارزشمند، همیشه وهمه‌جا با پدر شهید مدافع حرمی‌است که افتخارش شهادت پسرش است؛ شهادتی که بعد از 42 روز کما، سوم تیر 1394 نصیب حامد شد. سردار همدانی هم چند ماه بعد یعنی 16 مهر همان سال در سوریه به شهادت رسید.