🥀 این عکس یکی از دردناکترین و در عین حال حماسیترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال به محاصرۀ عراقي ها در میآیند آنها چند روز با تکیه بر ايمان خود به مقاومت ادامه میدهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و یا عطش مفرط به شهادت میﺭﺳﻨﺪ، ساعات آخر #بیسیمچی گردان همت را خواست، حاجی پای بیسیم آمد صدای ضعیفی را از آن سوی خط شنید که میگوید:
احمد رفت، حسین هم رفت، باطری بیسیم دارد تمام میشود عراقي ها عنقریب میآیند تا ما را خلاص کنند، من هم خداحافظی میکنم از قول ما به امام بگویید همانطور که فرمودید حسين وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم....
پ.ن: این وعدہ خداست
ڪہ #حق_النــــــاس را نمے بخشد!
#خـــــــون_شهدا حق الناس است
نمے دانم با این حق النـــــاس
بزرگے ڪہ بہ گردن ماســــــت،
چہ خواهیم ڪرد؟!
می گـویند :
شهـدا رفتند تا ما بمانیم ...
ولـــی
من می گویـم :
" شهـدا رفتند تا ما هم
به دنبالـشان بـرویـم "
آری !
جـامانـده ایـم ...
دل را بایـد صـافــ کـرد !
#رزقڪ_شهـادت
#صبحتون_بخیـــــر
سلام علیکم💐
بیست و هشتمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید 🌷محمد تقی ارغوانی 🌷 هستیم.
شهید تقی ارغوانی یکی از کارمندان روابط عمومی شهرداری منطقه 21 تهران بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) داوطلبانه عازم سوریه شد ودر سال 94 توسط نیروهای تروریستی و تکفیری به شهادت رسید. شهید ارغوانی اولین شهید مدافع حرم شهرداری محسوب میشود. او همچنین یکی از عکاسان خبری بود که به صورت افتخاری با خبرگزاریهای کشور در موضوعات مختلف همکاری داشت. از شهید ارغوانی یک پسر 12 ساله به یادگار مانده است.
همسر شهید ارغوانی : وی به فعالیتهای قرآنی بسیار علاقهمند بود و حتی در مواجهه با مشکلات، حل آن را با قرائت چندین سوره و مراجعه به قرآن کریم جستجو میکرد و به این امر، بسیار معتقد بود و این سنت را همچنان در میان خانواده نیز پابرجا گذاشته است.
شهید ارغوانی، فوقالعاده سرزنده و شوخطبع بود و با هرکس به اقتضای سن و سالش رفتار میکرد. به برگزاری محافل قرآنی علاقهمند بود، حتی یکبار یکی از قراء مطرح بینالمللی را که به تهران آمده بود با خواهش بسیار برای اجرا در محفلی به مسجد جامع امام حسین(ع) وردآورد، محل زندگیمان، آورد.
مدت اولین ماموریت به 43 روز رسید و ایشان به سلامت برگشتند. اما زمانی که این بزرگوار برای بار دوم تصمیم به رفتن گرفت بنده راضی نبودم دلشوره عجیبی داشتم، به او گفتم شما که ادای دین خود را یک بار انجام دادهاید من راضی نیستم . آن شب با هم خیلی در این رابطه صحبت کردیم و شهید گفت هر چه شما بگویید چون راضی نیستی من هم دیگه در این رابطه صحبت نمیکنم. همان شب خواب دیدم که حرم حضرت زینب (س) از همه طرف در حال خراب شدن است و بنده هم در آن حالت گریه و ناله میکنم، در همین حال حضرت زینب (س) آمدند و گفتند اگر میخواهید که حرم ما اهل بیت سرپا بماند در این راه باید خون و جان بدهید که در این لحظه از خواب بیدار شدم و شهید هم بیدار شد و من در همان لحظه خوابم را تعریف کردم و گفتم که من مخالفتی با رفتن شما به سوریه ندارم.
روز تدفین شهید با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) مصادف شد. همسرش در شیوه شهادت او نیز معجزهای میبیند و میگوید: ایشان که علاقه خاصی به حضرت زهرا(س) داشت، دو تیر به سینه و یک ترکش به پهلوی راستش خورده بود. به جرأت میگویم این ترکش پهلو و گلوله سینه مزد ارادت به بیبی دو عالم و معجزهای برای ایشان در زمان شهادت بود.