eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.4هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
نامه تکان دهنده سردار سلیمانی به دخترش سردار سلیمانی در نامه ای به دخترش نوشت: اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنــم؛ هرگز نمی‌خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمی‌آمد. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی‌خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی‌دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوند باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده‌گویی است و بار خورجین را سنگین می‌کند.  به گزارش جماران؛ شهید قاسم سلیمانی در نامه‌ خود به فرزندش که برای نخستین بار منتشر شده است، از چگونگی انتخاب شغل خود می‌گوید. در بخشی از این نامه آمده است: اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنــم؛ هرگز نمی‌خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمی‌آمد.  متن نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به فرزندش به این شرح است: «بسم الله الرحمن الرحیم آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضی‌ام. در این سفر برای تو می‌نویسم تا در دلتنگی‌های بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید. هر بار که ســفر را آغاز می‌کنم احساس می‌کنم دیگر نمی‌بینمتان. بارها در طول مســیر چهره‌های پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کرده‌ام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریخته‌ام. دلتنگتان شده‌ام، به خدا ســپردمتان. اگرچه کمتر فرصت ابراز محبت یافته‌ام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیده‌ای کسی جلوی آینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق می‌افتد اما چشمانش برایش باارزش‌ترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می‌کنم و کرده‌ام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی‌توانم و این به دلیل علاقه من به نظامی‌گری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم، من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما. من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است؛ یکی علم می‌آموزد و دیگری علم می‌آموزاند. یکی تجارت می‌کند کسی دیگر زراعت می‌کند و میلیون‌ها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می‌بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است، انتهای آن‌ها کجاست، فرصت من چقدر است و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می‌مانند و می‌روند. بعضی‌ها چند سال برخی‌ها ده سال اما کمتر کسی به یک ‌صد سال می‌رسد. اما همه می‌روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق‌شده و چند خانه و چند ماشین. اما آن‌ها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد. فکر کردم برای شــما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهم‌اید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همه وجودم را درد فرا می‌گیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعله‌های آتش می‌بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می‌ریزد. اما دیدم چگونه می‌توانم حلال این خوف و نگرانی‌هایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گل‌های وجودم هســتید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست.   هرگز نمی‌خواســتم نظامی شــوم   وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیــری کنند و یا ثروت و قدرتشــان مانع مرض‌های صعب‌العلاجشان شود و از در بستر افتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده‌ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف می‌کنــم؛ هرگز نمی‌خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمی‌آمد. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی‌خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی‌دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوند باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده‌گویی است و بار خورجین را سنگین می‌کند. عزیزم از خدا خواستم همه‌ شریان‌های وجودم را و همه‌ مویرگ‌هایم را مملو از عشق به خودش کند. وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته‌ام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلما
نی می‌بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ مظلوم که ناقابل‌تر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجئی برایش نیست، برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می‌جنگم.   سی سال است نخوابیده‌ام اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم   عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم، شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می‌کنید. چه کنم برای آن دختر بی‌پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می‌توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا مانده‌ام. دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است نخوابیده‌ام اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌گر باشم؟ بی‌خیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمی‌توانم اینگونه زندگی بکنم. والسلام علیکم و رحمت‌الله»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است و دلم در پی یک برگ برات السلام حضرت ارباب قتیل العبرات... ✨ السلام علیک یا اباعبدالله✨ هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند. شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند. 🚩شهید مهدی زین الدین ⭕️ شهدا را یاد کنیم ولو با یک 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید حاج قاسم سلیمانی: عقل و قدرت و شجاعت شهید عماد مغنیه در کنترل ایمانش بود. 🔺انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید عماد مغنیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ بعداز اذان صبح 👈 تلاوت سوره فجر از طرف شهید آنروز هدیه به روح مطهر امام خمینی (رحمت الله علیه ) و صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ بعداز اذان ظهر 👈خواندن دعای نور حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ✅ بعداز اذان مغرب👈 تلاوت سوره حجرات از طرف ائمه روز هدیه به امام زمان عج و روز جمعه از طرف بقیه الله الاعظم عج هدیه شود به به روح مطهر پیامبر ختمی مرتبه ✅ مناجات مسجد کوفه امیرالمؤمنین علیه السلام در هر ساعت از شبانه روزکه می توانید. # مراقبت _ عملی👇 ✅ تبیین بخش هایی از توحید مفضل
○پشتیبان انقلاب باشید، اتحاد خود را حفظ کنید، پاسدار راه حق باشید. با منافقین و فرصت طلبان مبارزه کنید، تقوا را فراموش نکنید، مخلصانه پیرو ولایت فقیه باشید. ○سلام مرا به امام و آقای خامنه ای برسانید و به ایشان عرض کنید احمد خلاف انتظار شما گام بر نداشت و از راهنمایی های شما ممنون بود  . 📎 شاگرد صدیق رهبر انقلاب
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✍ #ڪلام_شـ‌هید ○پشتیبان انقلاب باشید، اتحاد خود را حفظ کنید، پاسدار راه حق باشید. با منافقین و فرصت
این شهید والامقام در سال 1339 در میان خانواده‌ای متوسط و مذهبی در ایرانشهرمتولد شد. دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر نهاد؛ به طوری که هوش و استعداد و نبوغ خدادادی او در مدرسه زبانزد بود از همان زمان کودکی، عشق و علاقه‌ای خاص به واجبات و مقدسات اسلام داشت. پس از آن وارد دبیرستان گردید و در اواخر تحصیل در دبیرستان، با استاد گرامی اش، مقام معظم رهبری (که ‌آن زمان در ایرانشهر در تبعید به سر می‌بردند) آشنا گردید و از محضر ایشان بهره‌ها جست و به جرگه یکی از یاران صدیق و با وفای ایشان در آمد.
از طریق ایشان وارد عرصه مبارزات سیاسی علیه دستگاه جور پهلوی گردید و در کنار مقام معظم رهبری به تبلیغ علیه دستگاه مشغول شد تا جائی که بارها از سوی ساواک تهدید گردید؛ اما ذره‌ای در روحیه‌ او تأثیر نکرد. در آزمون سراسری شرکت نمود و با رتبه بسیار خوب و بالائی دررشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان قبول شد ومشغول تحصیل شد. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و تعطیلی دانشگاه‌ها در هر جائی که در آنجا بوی اسلام و انقلاب و حزب الله و ولایت می‌آمد، اعم از سپاه و بسیج و جهاد و امور تربیتی و...، حضور فعال و چشمگیر داشت و این در حالی بود که همچنان ارتباط تنگاتنگ خود را با مقام معظم رهبری حفظ کرده بود. پس از بازگشایی دانشگاه‌ها، مجدداً جهت ادامه تحصیل به اصفهان مراجعت نمود و در جهت سالم سازی جو دانشگاه پزشکی اصفهان زحمات فراوانی را متحمل گردید.
با شروع جنگ تحمیلی بارها به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت و رشادت‌های زیادی در میان همرزمانش از خود به یادگار نهاد. چهل روز قبل از شهادتش در تهران، در بیت مقام معظم رهبری توسط معظم له، صیغه عقد ازدواجش با یکی از دانشجویان همفکر و هم مرامش جاری گردید. سپس برای آخرین بار جهت وداع با اقوام و خویشان به شهرستان ایرانشهر مراجعت نمود و پس از آن جهت شرکت در عملیات والفجر عازم میدان نبرد گردید و به عنوان فرمانده پدافند دشت فکه منصوب شد. سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر فی سبیل الله در ظهر روز 20 بهمن 1361 پس از عمری مجاهدت و تلاش و خدمت به اسلام پس از ادای وضو جهت اقامه نماز ظهر و عصر، سینه‌های پاکشان مورد آماج سربهای داغ دشمن بعثی صهیونیستی قرار گرفت و به آروزی دیرینه‌اش که شهادت در راه خدا بود دست یافت.
پیام امام خامنه ای به مناسبت شهادت دانشجوی شهید احمد آتش دست: در ایرانشهر در میان آن همه نوجوان و کودک فقط یک نفر دل و روحیه مبارزه را داشت و آن احمد آتش دست بود. امید من به این یک نفر بود. او تنها نماینده نسل خود بود که در ایرانشهر روحیه مبارزه داشت. بعدها هرگز رابطه‌اش با من قطع نشد، خبر دانشجو شدنش را شنیدم. از اینکه حزب اللهی مانده بود خدا را شکر کردم. دلم می‌سوخت که این تنها محصول یک شهر را از دست رفته ببینم. و خدا را شکر که هرگز از دست نرفت. چند ماه پیش عقدش را خواندم و امروز خبر عروجش رامی‌شنوم.ای خدای شهیدان بر دل پدر او و مادر او و پدر و مادر همه شهیدان رحمت ‌آور. این عزیران را با شهدای بزرگ اسلام مشحور فرما خاک پای همه شهیدان و آ‌رزومند مقام آنها  سیدعلی خامنه ای
فرازهایی از وصیت نامه شهید: ـ نامم شهید، فرزند اسلام، شماره شناسنامه ام به عدد مظلومان و شهدای تاریخ، سلاحم ایمان، راهم کربلای الی الله، شرفم خون. ـ پشتیبان انقلاب باشید، اتحاد خود را حفظ کنید، پاسدار راه حق باشید. با منافقین و فرصت طلبان مبارزه کنید، تقوا را فراموش نکنید، مخلصانه پیرو ولایت فقیه باشید. ـ سلام مرا به امام و آقای خامنه ای برسانید و به ایشان عرض کنید احمد خلاف انتظار شما گام بر نداشت و از راهنمایی های شما ممنون بود  .
پیروی شهید احمد آتش‌دست از امام (ع) در اموال بیت‌المال احمد به پيروی از امیرالمؤمنین (ع) در اموال بیت‌المال خيلی حساس بود. آن زمان که سوخت وسايل خانگی نفت بود، پسر عمويم در كميته مسئول تقسیم سوخت شد. يك روز پدرم نزد او رفت و مقدارِ بيشتری از سهم خودش درخواست کرد. ولی احمد بدون هيچ اضافه سوختی، همان مقدار سهمیه را به پدرم داد! پدرم ناراحت می‌شود و بن سوخت را به او می‌دهد و برمی‌گردد خانه!. اين حساسيت احمد را نشان می‌داد كه حتی در مقابل اقوامش از اعتقاد خودش كوتاه نمی‌آمد.
از جوانان و نوجوانان ایران­شهری، اولین نفری که با آقای خامنه ای ارتباط گرفت و مرید ایشان شد، نوجوانی بود دبیرستانی، به نام احمد آتش دست. نوجوانی خون‌گرم و فعال و نترس و پرجنب و جوش که بعد از آشنایی با سید علی‌آقای خامنه‌ای، به یک انقلابی فعال و تمام عیار بدل شد. آتش دست که از همان اولین برخورد، مجذوب آقای خامنه‌ای شده بود، دائما در معیّت سید علی آقا بود و روزی نبود که به خانه‌ی او سر نزند. اوایل به بهانه‌ی پر کردن نفت فانوس و این چیزها خدمت آقای خامنه‌ای می­رسید، اما بعد از مدت کوتاهی، برای درس گرفتن و یادگیری معارف به دیدن ایشان می­رفت. آقای خامنه‌ای هم که دید احمد آتش دست پسر با استعدادی­ست، حساب ویژه‌ای روی او باز کرد. بدین ترتیب، آتش دست جایگاه مخصوصی نزد سیدعلی آقا پیدا کرد و تحت تربیت ایشان، در مسیر رشد و تعالی و کمال قرار گرفت و شکوفا شد.
یک بار آقای خامنه‌ای کتاب صلح امام حسن را به احمد هدیه داد ـ کتابی که نوشته‌ی شیخ راضی آل یاسین و ترجمه‌ی خود ایشان بود ـ و در صفحه‌ی اول کتاب نوشت: تقدیم به نور چشم عزیزم، احمد آتش دست. این کتاب برای آتش دست حکم گنجی بی‌حساب را پیدا کرد. کتاب را از خودش جدا نمی‌کرد و هر وقت می­خواست تقدیمیه‌ی کتاب را برای کسی توضیح بدهد، بغض راه گلویش را می­گرفت و چشمانش به اشک می‌نشست؛ می­گفت: ببین آقای خامنه‌ای من را چطور صدا زده‌اند... احمد آتش دست تابستان سال 57 در رشته‌ی پزشکی دانشگاه اصفهان قبول شد. تا آن زمان ـ جز چند مورد انگشت‌ شمار ـ سابقه نداشت کسی از ایران­شهر، در دانشگاه قبول بشود، آن هم در رشته‌ی پزشکی. احمد وقتی خبر قبولی‌اش را به آقای خامنه‌ای داد، آقای خامنه‌ای بسیار خوشحال شد و مبلغ قابل توجهی را به عنوان جایزه و کمک هزینه‌ی تحصیل به آتش دست هدیه داد.
کتاب «آن یک نفر» روایت زندگی این شهید بزرگوار است که توسط خانم «مرضیه نظرلو» در 280 صفحه نوشته شده است. نویسنده کتاب در گفتگو با خبرگزاری دفاع مقدس درباره ارتباط و دوستی این شهید نخبه با اهل سنت منطقه ایرانشهر میگوید: نکته قابل تامل در زندگی شهید، دوست اهل سنت اوست. قبل از انقلاب رابطه بین اهل تسنن و تشیع در زاهدان و ایرانشهر نزدیکتر بوده. شهید، دوست اهل تسننی به نام «برهان زهی» داشت که باهم درس خواندند و دانشگاه قبول شدند. این دو جزء نخبه های مدرسه بودند که امروز این آقا جراح است و در انگلیس زندگی می کند. این نکته بسیار مهم است، چون مقام معظم رهبری زمانی که در ایرانشهر بودند دهه وحدت را پایه گذاری کردند. قصه جالبی این دوستها با یکدیگر دارند. مدتی پیش بود که دوستش به ایرانشهر رفته بود به دنبال احمد، عکس او را پیدا کرده و با شهید درد و دل کرد که نشان می دهد همچنان این شخص از نظر روحی با احمد ارتباط دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا