eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
8.9هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌠☫﷽☫🌠 🕊زیارتنامه ی 🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ا ﷽‌ ا✨ جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبت‌های معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه به شهدای روز درماه شعبان 👈 مناجات شعبانیه درماه رمضان 👈 دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی ✅ مرور ویژگیهای جوانان انقلابی و مطالبات حضرت آقا از جوانان
17.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که در محرم به دنیا آمد، در رمضان به شهادت رسید و در محرم هم بازگشت.
شهید "ابوالفضل کلهر" متولد سال 1345 در تهران بود. او در سال 61 به صورت داوطلبانه در عملیات رمضان شرکت کرد و در منطقه شرق بصره به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید 17 ساله در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت. طی عملیات تفحص پیکر مطهر این شهید توسط اعضای کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح کشف و توسط پلاک شناسایی و احراز هویت شد. پدر و مادر شهید تفحص شده پایتخت بعد از گذشت 37 سال در شهریور 97 با پیکر فرزندشان دیدار کردند.
مادرشهید می گوید : 👇 ابوالفضل من اولین روز دهه دوم محرم به دنیا آمد. حتی شب قبل از دنیا آمدنش من جلسه و روضه خوانی بودم و همه‌اش با خدا حرف می‌زدم و می‌گفتم یک بچه صحیح و سلامت و با خدا میخواهم. زمان شاهد بود و من به خدا می‌گفتم: «من یک بچه مومن از تو می‌خواهم و کار ندارم در چه دوره ای هستیم.» الحمدلله فردای همان روز به دنیا آمد، بچه خوب و پاکی بود. بچه اول من بود. 5 سال بود که خدا به ما بچه نداده بود و بعد از 5 سال ابوالفضل را به ما هدیه داد. دو بار قبل از شهادت پسرش را از دست داده و دوباره به دست آورده است. در این باره می‌گوید: موقع تولدش هم به من گفته بودند در شکم از بین رفته و مرده به دنیا خواهد آمد، 15 روز در شکمم تکان نمی‌خورد ولی بعد از تولد که صدای گریه‌اش را شنیدم عشق کردم. الان هم با عشق نوه‌هایم زندگی می‌کنم. 5 ساله بود که فلج حنجره گرفت و تمام دکترها جوابش کردند و روی تخت که خوابیده بود فقط کمی قلبش کار می‌کرد و همه بدنش از کار افتاده بود ولی آقا ابوالفضل(ع) شفایش داد.
روزی که به من گفت می‌خواهد برود جبهه من خیلی ناراحت بودم. آنقدر برایم عزیز بود که کسی تصور هم نمی‌تواند بکند ولی خدا می‌داند که قرآنی که در آن تاریخ تولدش را نوشته بودم، در دست گرفتم و رفتم وسط پادگان امام حسین(ع) و گفتم: «یا خانم حضرت زینب(س)! خودم می‌دانم که چه کشیدی؟ من یک مادرم و هنوز فرزندم از من جدا نشده ولی تو در یک روز 72 تن از عزیزانت را از دست دادی. فقط از تو می‌خواهم به تمام معنا صبرت را به من بدهی» که داد. الان بیش از 36 سال است که صبر کرده‌ام. شناسنامه‌اش را دستکاری کرده بود که بتواند به جبهه برود. اوایل جنگ هنوز سنش به رزمندگی نمی‌خورد. متولد سال 45 بود اما شناسنامه‌اش را چند ماهی بزرگتر گرفته بود که در عملیات شرکت کند. در 4 صفحه وصیت نامه‌اش را نوشت و آن را چاپ کرد. متن اصلی وصیت نامه در موزه شهدا گلزار شهدای بهشت زهرا(ع) نگهداری می‌شود. 17 سال و نیمه بود که به شهادت رسید. اولین عملیاتش در جبهه غرب کشور بود و بعد از 5 ماه آمد. شب دوم ماه رمضان آمد و شب 23 ماه رمضان هم رفت که دیگر در عملیات رمضان شهید شد.
خواب شهادتش را دیدم. همان ماه رمضانی که رفت و به شهادت رسید، خواب دیدم در یک بیابانی گودالی است که آنجا یک بره بی سر به دستم دادند وقتی از خواب بیدار شدم روی پا و سرم زدم و گفتم الهی مادر بمیرد. تو کجا بی سر افتادی؟ همان موقع فهمیدم که شهید شده است. از دوستش در عملیات جدا شده بود و هر کدام مسئولیتی داشتند. اما عملیاتی بود که منافقین آن را لو داده بودند یعنی عملیات رمضان.
هر شهید گمنامی که آوردند بدون استثنا من برای بدرقه‌اش می‌رفتم. یعنی هر مریضی یا مشکلی هم که داشتم باز هم می‌رفتم معراج شهدا. دعا می‌خواندم و گریه می‌کردم ولی در مورد بچه خودم می‌گفتم خدایا هر چه به صلاح توست. هر چند دلم می‌گفت فرزندم میان آن شهدای گمنام نیست ولی شهدای گمنام عملیات‌های رمضان برایم مهم‌تر بودند و بیشتر در موردشان دقت می‌کردم.