﷽
سلام علیکم
هشتمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️سيد محمد سعيد جعفري❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
شهید سيد محمد سعيد جعفري
شهیدی که مقام معظم رهبری درباره اش فرمودند: شهید جعفری ستاره ایست درخشان در آسمان غرب کشور ، نه تنها در غرب بلکه در کل ایران.
سید محمد سعید جعفری کرمانشاهی در روز 18 بهمن ۱۳۳۱ در قصرشيرين و درايام تصدی پدرش برگمرک خسروی به دنيا آمد.
او فرزند سید محمد کاظم فرزند سید هاشم فرزند سید موسی کرمانشاهی می باشند که از سلسله قدیمی و اصیل سادات کرمانشاه بوده و نسل اندر نسل در این شهر می زیسته اند.
شجره ایشان با چهل واسطه از طریق موسی الجون و عبداله محض و حسن مثنی به امام حسن ابن علی و امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) می پیوندد و به جهت اشتقاق از عبداله محض از سادات حسن الحسینی و ملقب به« شریف » می باشند.
در نسخه های اصلی و موجود این شجره 1093 هـ .ق در بغداد استنتاج گردیده است علمای بزرگ بغداد از شیعه و سنی آن را ممهور و موشح نموده در ابتدای شجره نگاشته اند که
«هذه شجره اصلها اصیل و فرعها نبیل و حاملها رجل جلیل»
بیت مرحوم سیدهاشم در کرمانشاه به جهت صحت سیادت و اهتمام بر دیانت محل آمد و رفت بوده چندان که مردم بیماران خود را جهت شفا به تبرک امام حسن مجتبی (ع) به آنجا می برده اند و نسبت به بیت سیادتشان هدایا و نذور می رفته است.
سعید در سن 7-8 سالگی همزمان با دروس دبستان، حفظ و قرائت قرآن کريم و آموزش احکام شرعی را نزد مربی قرآن مرحوم ميرزا علی اصغر بهمانی آغاز نمود، تا بدانجا که در همان سنین اندکش 2-3 بار ختم قرآن نمود و حتی بعضی اوقات مخاطبانش را با قرآن جواب می داد.
هوشمندی سعيد از ايام کودکی منجر به اشتغال همزمان او در دروس کلاسيک تا اخذ ديپلم رياضی و پذيرش دوره کارشناسی و آموزش های دينی و مذهبی گرديد تا بدانجا که از ۱۶ سالگی رسماً در مساجد و جلسات دينی به سخنرانی می پردازد. _هرچند اولین سخنرانی ایشان در سن 12 سالگی و در روز ولادت امام علی(ع) بر روی منبر مسجد آیت الله بروجردی با موضوع شرح یکی از خطبه های نهج البلاغه بوده است_ از نوجوانی آموزش دروس حوزوی را در نزد روحانيت کرمانشاه آغاز می نمايد و از محضر اساتيدی چون شهيد محراب آيت الله عطاء الله اشرفی و شهيد آيت الله بهاءالدين کنگاوری (محمدی عراقی) و آيت الله مجتبی حاج آخوند و نيز آخوند ملاعلی معصومی همدانی (استاد عرفان شهید جعفری که ایشان برای استفاده از درس این عالم ربانی به همدان رفت و آمد می کردند) و استاد علی حجتی کرمانی (از علمای تبعیدی به کرمانشاه) تا آغاز دروس خارج استفاده علمی می نمايد.
شهيدسرافراز و مجاهدفي سبيل الله، بسيجي مخلص و ولايتمدار، پاسدار و طلبه جوان و اولين فرمانده بسيج و سپاه در كرمانشاه سردار سرلشكر سيد محمد سعيد جعفري
اسطوره تقوا،
انقلابيگري
بصيرت
و سيدالشهداي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در استان كرمانشاه،
چهرهاي برجسته،
داراي انديشه عميق انقلابي
و ذوب حقيقي در ولايت بود
و دركنار سيادت و معرفت ذاتي خانوادگي، فضائل شخصيتي و عمق نگاه استراتژيك و فرهيختهاش در حوزههاي سياسي، امنيتي، اجتماعي، فرهنگي، اعتقادي و علمي و حتي ورزشي، وي را به شخصيتي فرهيخته، خداباور، معناگرا، دلداده اهل بيت(ع) و حامي مردم محروم و مستضعف مبدل ساخته بود.
زندگي سراسر حادثه شهيد سعيد جعفري براي بسياري از انقلابيون حقيقي درس است و مانايي وي از اين جهت است كه خدا ميخواهد عظمت و بزرگي روح و انديشهاش هميشه جاري و ساري باشد.
نبرد كلامي و بصيرانه شهيد جعفري درمبارزه
با كفار،
جريان نفاق و گروهكهاي ضدانقلاب
و ماركسيست و منافقين در آغازين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي، افشاگريهاي انقلابي و تاريخياش درباره ماهيت جريان فتنه و نفاق و رجعت طلبهايي كه منطقه را آماج دروغ پردازي و سوء استفاده قرار داده بودند،
تشكيل و راهاندازي نخستين هستههاي مقاومت مردمي در استان كرمانشاه،
تشكيل بسيج مستضعفين در غرب كشور،
نخستين فرمانده بسيج در استان كرمانشاه،
نخستين فرمانده سپاه كرمانشاه،
تشكيل هستههاي خدمت رسان به محرومان و مستضعفان،
شركت در حماسه بازپسگيري پادگان سنندج كه مقام معظم رهبري از آن به نيكي يادكردند تنها بخشي از خدمات اين رعناجوان ولايتمدار در عمر كوتاهش بوده است.
رهبر فرزانه انقلاب در سفر به كرمانشاه با عنايت به اين خدمات و تلاشهاي پاسدار و طلبه مجاهد و بسيجي و نگاه ژرف و آينده نگرانه درباره شهيد سعيد جعفري، فرمودند:
«شهيد سيد محمد سعيد جعفري، شهيد پيشرو و پيشتاز با جمع رفقاي خودش رفتند از پادگان لشكر سنندج دفاع كردند، فهميدند كه معناي اين دفاع چيست، تسلط ضد انقلاب بر يك پادگان نظامي معنايش چيست.
اين زود فهميدن،
به وقت فهميدن،
به هنگام عمل كردن
و پاسخ به نياز دادن
اين آن نقطه برجستهاي است كه نبايد مغفول بماند.»
استاد شهيد و این فرمانده دلیر يكسال پيش از آغاز جنگ تحميلي با نگاشتن نامه اي تحركات جبهه عراق و خطر حمله قريب الوقوع آنان را به رئيس جمهور وقت(بنی صدر) گوشزد مي نمايد ولی با بي توجهي او روبرو مي گردد.
پيرو اين روشنگري ها نيروهاي مردمي كرمانشاه در آذر ماه ۵۸ كنسولگري عراق را كه مشغول نقشه برداري و جمع آوري اطلاعات از منطقه است تصرف مي نمايند و اسنادي را نيز در اختيار آن شهيد قرار مي دهند.
شهيد جعفري در مصاحبه خويش با روزنامه اطلاعات در اسفند ۵۸ بار ديگر بر خطر حمله عراق تصريح نموده و با وجودی که در این زمان هیچ گونه مسئولیت رسمی در کشور نداشت تنها از روی احساس تکلیف، از تابستان ۵۹ رأساً دو مجموعه را به سركردگي شهيدان مفقودالاثر امير سالمي و داوود رضواني در مرزهاي خسروي و گيلانغرب مستقر مي نمايد تا آخرين تحركات دشمن را به صورت روزانه به ايشان گزارش نمايند. متأسفانه با هجوم ارتش عراق به ایران این دو گروه که در نزدیک ترین خط مرزی ایران با عراق مستقر بودند با مقاومت محدودی متلاشی و دو فرمانده غیور آن به شهادت می رسند.
استاد شهید با سخنرانی های متعدد در کرمانشاه به دعوت عمومی و بسیج نیروهای مردمی به جهاد اهتمام نموده شخصاً با جمعی از یاران و شاگردان جان بر کف خویش به عنوان نخستین گروه پیشتاز در مبارزه و جهاد به جبهه ی دشمن در حال پیشروی می شتابند و در حالی که دشمن از سرپل ذهاب گذشته است با آنان روبرو می شوند. راهبرد سردار شهید و همرزمان او در این نبرد نابرابر اجرای عملیات چریکی و وارد کردن ضربات متعدد بر پایگاه ها و مراکز نظامی و ماشین های زرهی دشمن در طول شب به منظور افزایش خسارت و تلفات مهاجمان و عدم امکان پیشروی و زمین گیری ماشین جنگی دشمن است.
یک ماه مقاومت سرسختانه این گروه اندک که با حمایت هوانیروز کرمانشاه خصوصاً رشادتهای شهیدان علی اکبر شیرودی و احمد کشوری و یحیی شمشادیان پشتیبانی شده و منجر به زمین گیر شدن سپاه سوم عراق در دشت ذهاب و نهایتاً تخلیه و عقب نشینی آنها از منطقه شهری سرپل ذهاب و انتقال جبهه مقاومت ایران به ارتفاعات قراویز در غرب سرپل ذهاب می گردد.
در تمام اين مدت درسهای نهج البلاغه شهيد در خط مقدم نيز ادامه می يابد. او پاسدار توام جبهه های جنگ و فرهنگ بود.
عاقبت در 5 آبان 1359 در شب خجسته عيد غدير ولايت مرتضوی در خط مقدم جنگ و ارتفاعات قراويز و در حالی که برای برگرداندن پیکرهای مطهر همرزمان خود به عمق جبهه دشمن نفوذ کرده بود بر اثر اثابت به مین به اجداد پاک و شهيدخويش تاسی نموده پس از عمری کوتاه اما بسيار پربرکت
در حال سجده
جان به جان آفرين تسليم می نمايد.
علمای کرمانشاه بر پيکر او نماز مکرر میگذراند و مردم کرمانشاه با شکوه ترين تشييع را در خاطره اين شهر برای او بر پا میکنند.
آيت ا... سيد مرتضی نجومی به خط خوش خويش بر سنگ مزار ايشان نگاشت : درود بر تو ای عزيز روزگار و ای ابا صالح
لقد عشت سعيدا و مت سعيدا و ستبعث بعدا حياً سعيدا
#کرامت شهید در کلام بزرگان
مقام معظم رهبری: شهید جعفری ستاره ایست درخشان در آسمان غرب کشور ، نه تنها در غرب بلکه در کل ایران. "شهید سید محمد سعید جعفری"، شهید پیشرو و پیشتاز با جمع رفقای خودش رفتند از پادگان لشگر سنندج دفاع کردند، فهمیدند که معنای این دفاع چیست، تسلط ضد انقلاب بر یک پادگان نظامی معنایش چیست. این زود فهمیدن، به وقت فهمیدن، به هنگام عمل کردن و پاسخ به نیاز دادن این آن نقطه برجسته ایست که نباید مغفول بماند.
آیت الله خزعلی : خداوند این سردار فداکار و مخلص را با حمزه ها و مالک اشترها محشور فرماید.
شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی : سید محمد سعید جعفری این شمع پر فروغ با یارانش چون پروانگان بی پروارها از همه تعلقات به عالم بی کران و بی انتهای لطف و عنایت خداوندی پیوستند.
مرحوم حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی : اگر می ماند در سپاه سرداری بی نظیر و در حوزه مجتهدی عالی مقام می بود و به راستی هرچه در حق او تکریم شود شایسته و سزاوار است.
شهید آیت الله حاج آقا بهاء الدین عراقی: من تا بحال ندیدم کسی را که تا این اندازه پا به کار هدف خودش باشد.
شهید سپهبد علی صیاد شیرازی : آغاز آشنایی من با ایشان آغاز آشنایی با مربیان دینی بود سعید برای من همچون پلی بود به دنیای معرفت و معنویت.
در بیان شأن و منزلت شهید جعفری (اعلی الله مقامه) همین قدر کافی است که مزاری که امروز شهید جعفری در آن آرمیده است در حقیقت مزاری است که آیت الله نجومی 18 ماه قبل از شهادت شهید جعفری برای خود تهیه ومهیا کرده بود ولی بعد از شهادت شهید جعفری بر اساس علاقه اي غير قابل توصيف که به این شهید والامقام داشت مزار خود را به این شهید تقدیم نمود وسنگ مزارش را شخصاً با قلم بی نظیرشان اینگونه نوشتند:
«درود بر تو ای عزیز روزگار و ای اباصالح؛ لَقَد عَشتَ سعیداً و متَّ سعیداً و سَتَبعَثَ بعداً حَیّاً سعیداً»
وامروز بحمد الله مزار شهید جعفری میعادگاه عارفان و دلسوختگان ودارالشفای عاشقان مي باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.(امام خمینی-ره-)
شادی روح همه شهدا
خصوصا
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️سيد محمد سعيد جعفري❣️صلوات محمدی
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐
هدایت شده از عمّارِ ایران
تا حالا فکر میکردم شهید حسین فهمیده فقط با نارنجک زیر تانک رفته،
اما جِلِز و وِلز ها حاکی از اینه که علاوه بر اون با تانک روی ضد انقلاب هم رفته😊
چه برکتی داشته خون این نوجوون🌹
💠 @ammar_iran
هدایت شده از ❤️ شهیدگمنام ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌شهیدی که چندین بار سنگ قبرش شکست....
🌷 @shahidegomnam14 🌷
هدایت شده از آقا تنها نیست
✅ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺧﺪﻣﺖ مقام معظم ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﺗﺮﺑﯿﺖﮐﻨﯿﻢﺭﻫﺒﺮﯼ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ:
🔸ﻣﻨﻈﻮﺭﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﺑﺎ ﺑﺼﯿﺮﺕ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ؟ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺜﻞ ﻣﻘﺪﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥﻣﻮﻻﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭﻟﯿﺸﺎﻥﺁﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ :ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺼﯿﺮﺕﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ . ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺑﺼﯿﺮ,ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﻟﮏﺍﺷﺘﺮﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻧﯿﻦ ( ﻉ) ﺩﺭ ﻭﺻﻔﺶ ﻣﯿﻔﺮﻣﺎﯾﻨﺪ:ﻣﺎﻟﮏ ﺑﻪﮔﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﻮﻻﯾﺶ ﻭﻣﺸﮑﻠﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﭘﯿﺶ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﺰﺩﻣﻮﻻﯾﺶ ﺑﻮﺩ,ﻣﻮﻻﯾﺶ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻣﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ .ﺑﺼﯿﺮﺕ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﻮﻻﯾﺖ ﻫﻢ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺗﻮﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯽ.
✨اللهم احفظ قاعدنا الامام خامنه ای✨
🆔👇👇👇
@agha_tanha_nist
هدایت شده از میز نیوز
بعثت پیامبر انکار شد، غرب آسیا مسلمان شد
ولایت علی انکار شد، ایران مظهر تمدن شرق، شیعه شد
عاشورای حسین انکار شد، نهضت خمینی در ایران شکل گرفت
🔸حسین_فهمیده رو انکار میکنند، فرهنگ فهمیده به مدیترانه رسیده
🔹دمتون گرم، فقط شهید حججی رو هم انکار کنید که اسرائیل رو بترکونیم و تمام(:
@ansoyesiasat
هدایت شده از میز نیوز
👤 توییت استاد #رائفی_پور درباره جوسازی های اخیر رسانه های معاند علیه شهید #حسین_فهمیده
@ansoyesiasat
﷽
سلام علیکم
نهمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️سيد جمشید صفویان❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
یادی از آنانكه از «دريا» به «آسمان» رسيدند
شهید سید جمشید صفویان
سرداری که می گفت : ((عشق فاطمه در این جانها شعله ور است)).
به دنیا که آمد اسمش را گذاشتند سید جمشید. اسم پدر بزرگش
بزرگ که شد قبول نمی کرد . می گفت : مرا سید حسین صدا کنید.
از پنج سالگی نماز می خواند. معمولا هم با پدرش به مسجد می رفت.
پدرش بنا بود. مداح اهل بیت هم بود. بنایی و مداحی را از پدرش آموخت.
انقلاب که پیروز شد، به کمیته پیوست. شب و روز نمی شناخت.
بعدها پیشنهاد مسئولیت در شهر به او داده شد هم کمیته هم جاهای دیگر،اما نپذیرفت می گفت : امام فرموده جنگ در راس امور است.
در فتح المبین دست راستش مجروح شد، تقریبا قطع شده بود.
حین آموزش نیروها هم دوباره دستش شکست، مدتها بی حس بود.
عید سال 63 بود . همه جمع شده بودیم جلوی تلویزیون تا پیام امام را بشنویم.
جای سید جمشید بد جور خالی بود. عید کنار نیروهایش مانده بود. پیام امام که تمام شد ماتمان برد.
قبل از پیام رئیس جمهور، سید جمشید بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و از طرف رزمنده ها سال نو را تبریک گفت.
از آن روز به بعد بچه ها به شوخی به سید می گفتند : ولیعهد امام.
**********
خواب دیده بود که به کاخ صدام رسیده است، رفته بود که او را بکشد.
یادش آمد امام فرموده : صدام باید خودش را مثل هیتلر بکشد.
منصرف شده بود، حرف امام برایش حجت بود حتی در خواب.
**********
تو را به جان جدم برو آنجا که باید...
سید داشت با خمپاره نجوا می کرد. در خط پدافندی پاسگاه زید.
خمپاره را بوسید آن را در قبضه گذاشت. مسیر خمپاره را دنبال کردیم...
صدای انفجار و دود آتش بلند شد. انبار مهمات را زده بود.
**********
می گفت : دوست دارم مفقود الجسد باشم یا طوری باشم که قابل شناسایی نباشم...
مگر من از مولایم حسین یا علی اکبر او عزیزترم.
همان شد که می خواست. هفتاد روز مفقود بود،
صورتش از بین رفته بود.از جراحت دستش شناسایی شد.
دو نفر ، یک شب، یک خواب
تصویر اول : غروب آخرین روز حضور سید جمشید در منزل
سید،گوشه ای ازاتاق نشسته است و زل زده است به دختر کوچکش و بی مقدمه می گوید :«دوست دارم برای آخرین بار، سیر او را نگاه کنم». همسرش می پرسد : «چرا آخرین بار؟» و سید زمزمه می کند که « به دلم گواهی شده است آخرین باری است که به خانه بر می گردم»
تصویر دوم : همان شب
در عالم خواب صدایی به همسرش می گوید :«سید شهید شده است». همسرش بلند فریاد می زند و ناله می کند. در این بین زنی قدخمیده را می بیند که به دلداریش می آید و آرام برایش نجوا می کند که:«فرزندم. برای پایداری اسلام باید از همه چیزمان بگذریم و عزیزترین ها را تقدیم خدا کنیم» سپس شروع می کند از مصیبت هایی برایش حرف زدن. برای همسر سید یقین حاصل می شود که ایشان، حضرت زینب (س) است و با شنیدن حرف های ایشان درد خود را از یاد می برد.
تصویر سوم : چند لحظه بعد از تصویر دوم
سید همسرش را بیدار می کند و دلیل آشفتگی اش را می پرسد. اما چشمان سید نیز پر از اشک است و علت آن را خوابی که دیده عنوان می کند. همسرش با گریه شروع می کند خوابش را تعریف کردن و شانه های سید به آرامی تکان خوردن لب های همسر تکان می خورد.سخن که به آخر می رسد، سید می گوید « آنچه را که تو در خواب دیدی لحظاتی پیش برای من اتفاق افتاد»
آخرین تصویر
صدای گریه سید اتاق را پر کرده است.
سردار شهید سید جمشید صفویان در عملیات کربلای ۴ و در مورخ ۴/۱۰/۶۵ کربلایی شد و مزار مطهرش در شهیدآباد دزفول زیارتگاه عاشقان است
عملیات کربلای 4 کربلایی بود که به چشم خود دیدیم . هم از آن رو که بچه ها در مظلومیت به شهادت رسیدند و هم به دلیل آنکه شهادتشان در اوج گمنامی بود .
شهدای این عملیات که در شب دی ماه 1365 در جزیره بوارین با رمز مقدس یافاطمه الزهرا(س) آغازشد به جاودانگی شهادت و قرب به حق رسیدند آنهم در حماسه ای که با خیانت منافقین و همکاری شان با ارتش بعث عراق به غریبانه ترین شهادتها گره خورد و هنوز یاد آن مظلومیتها دلها را به آتش می کشد.
... و سردار شهید سید جمشید صفویان از فرمانده غواصان یکی از گردانها ی عمل کننده در این عملیات از شهدای صادق و مخلصی است که پیش ار شهادت به او الهام شده بود که این ، آخرین عملیاتی است که در آن شرکت می کند .
حکایت ساعتهای آخرین دیدار " سید" ، خواندنی است :
سوم دی ماه 1365 - فرودگاه آبادان .
سالن فرودگاه شلوغ و عده ای آماده می شوند تا پرواز کنند . این پرواز با پروازهای ذیگر فرق دارد چون این مسافران مقصدشان بهشت است ! و در برج مراقبت فرودگاه چه خبر است ؟
اینجا برج مراقبت یا اتاق فرماندهی گردان بلال است ، شلوغ تر از هر روز و سید جمشید متفاوت تر از همیشه .
کسانی که سید جمشید را می شناختند ، شخصیت چند وجهی او را بخوبی بیاد دارند .
انسانی با ویژگی های خاص : از بعد مدیریت بسیار توانا . هر کجا که لازم بود تا گرهی را از مشکلات بگشاید با تدبیر خود حل مشکل می نمود .
از بعد نظامی ، فرماندهی آگاه و توانمند ، بگونه ای که آموزش نیروهای گردان از حیث ماموریت های متعدد و مختلفی که بعهده اش بود را برنامه ریزی و اجرا ء می کرد . هرگاه گردان در مناطق خشکی ماموریت داشت انواع رزم های متناسب با نوع ماموریت گردان را برای نیروها طراحی می کرد . ماموریت گردان آبی خاکی که می شد خود مربی شنا و قایق رانی آ نها می شد . در کربلای چهار خود مسئولیت آموزش غواصی به نیروهای گردان را عهده دار شد .
شاخص ترین ویژگی شخصیتی سید جمشید ، بعد فرهنگی او بود ، آگاهی وی نسبت به معارف دینی و کلام شیوای او در بیان آموزه های دینی چنان بود که اگر ساعت ها صحبت می کرد سخنش شنونده را جذب خود کرده موجب خستگی کسی نمی شد .
چهره خندان سید جمشید حتی در سخت ترین شرایط کاری و جنگی را همه بچه های گردان بلال بخوبی بیاد دارند . اگر چه در موقع آموزش نظامی جدی و محکم برخورد می کرد ولی بلافاصله با تبسمی و لطیفه ای خستگی را از تن بچه ها بیرون می آورد .
... عملیات کربلای چهار برای سید جمشید ، فصل رسیدن بود .
وقتی به آن طرف اروند رسیدیم روی موانع دشمن توقف کردیم تا بچه های تخریب راه را باز کنند . دشمن بشدت منطقه را زیر آتش گرفته بود . با هواپیما بمب منور انداخت و آسمان مانند روز روشن شده بود . نفرات جلویی ستون یکی یکی تیر می خوردند یک لحظه صدای تیری آمد و برگشتم نگاه کردم تیر به سر سید جمشید اصابت کرد و او بدون اینکه سخنی بگوید به شهادت رسید .
قرار بود سید جمشید در نوک گروهان غواص حرکت کند و از طریق بی سیم با فرماندهی گردان در تماس باشد . کم کم هوا رو به تاریکی گذاشت و با اعلام حرکت ، غواصان به آب زدند سید لحظه به لحظه حرکت خود را گزارش می کرد .
ساعتی گذشت درگیری شروع شده بود وقتی با بی سیم غواص ها تماس گرفتیم ، بجای سید جمشید حاجی محمد سعادت صحبت کرد ! از سید پرسیدیم گفت : سید جمشید هم رفت !
به ساحل دشمن که رسیدیم در کنار معبری که توسط غواصان باز شده بود جنازه غواصی افتاده بود ، حسین موتاب در حالی که مجروح شده بود گفت : این جنازه سید جمشید است ...
سید ، آرام در میان چولان ها در کنار ساحل اروند خوابیده بود.
" سید " در چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ که از دریا به آسمان رفت، ۲۴ سال و اندی از خدا عمر گرفته بود. ولی حقیقت این است که او سالها بود که دل به آسمان داشت و ذرهای به این کره خاکی، وابسته نبود.
وصيتنامه شهید:
نجاة منك يا سيد الكريم نجبنا و خلصنا بحق بسم الله الرحمن الرحيم
سلام و درود بيكران خداوند به روان پاك پيامبر بزرگ اسلام و اولاد و اصحاب خداجوى و راه يافتهاش، رحمت بىپايان خداوند بر شهيدان بزرگى كه سوار بر مركب خون بر سپاه سياهى هجوم برده با گلوله و تكبيرشان سياهى شب را شكافته و نور فروزان توحيد را در برابر ديدگان متعجب مردم گمراه و گمگشته به نمايش گذاشتند «و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله كتابا مؤجلا و من يرد ثواب الدنيا نؤته منها و من يرد ثواب الاخرة نؤته منها و سنجزي الشاكرين».
عزيزان من، مرگ سرنوشت جميع انسانهاست و زمان مناسب آن به دست خداى انسان هاست و انسان سرانجام در كام مرگ فرو خواهد رفت و دنياى گذرا را وداع خواهد گفت؛ خوب و بد، فقير و غنى، سلطان و رعيت، بزرگ و كوچك، گمراه و راه يافته خواهند مرد و در تنگى وحشتناك و ترسناك لحد همنشين اعمال خويش خواهند شد و قبر انسان يا باغى از باغهاى بهشت است و يا گودالى از گودالهاى پر از آتش و عذاب جهنم و سپس اسرافيل در صور دميده و مردگان زنده شوند و قيامت قيام خواهد كرد وآن روز واى بر آن بيچارگانى كه در زندگى دنيوى در صور نفس خويش ندميده و مهار آمال و اعمال خويش را در كف نگرفتهاند. آرى در آن روز سخت كه روز «يوم تبلى السرائر» است و روز خروج انفال زمين.
واى به حال آنان كه پرده لجاجت و جهالت بر چشم و گوش و قلب خويش كشيدند و دنياى بىارزش را به سرنوشت نيك ابدى و هميشگى خويش خريدند كه در آن روز مانند تاجران ورشكسته و مسافران كشتى شكسته در كمال خسران آرزو مىكنند كه «انا انذرناكم عذابا قريبا يوم ينظر المرء ما قدمت يداه و يقول الكافر يا ليتني كنت ترابا».
عزيزان من، بر امواج دريا و ابرهاى آسمان خانه نسازيد و فريب خروش و بزرگى اين و بلندى و تندى آن را نخوريد كه تا اسفل السافلين به سقوطتان مىكشانند و از مرتبه بلند احسن التقويم محرومتان مىسازند.
مردم، عزت واقعى آن است كه سر تسليم و رضا به آستان مقدس حضرت حق فرود آورده و وجود را وجود او دانسته و در اوج درد و رنج از عمق جان حمد و سپاس او را به جاى آورده و فرياد بزنيد كه «الهى كفى بى عزا ان اكون كل عبدا و كفى بى فخرا ان تكون لى ربا» و بدانيد كه جز اين هر كس بجويد در فنا ضلال است؛ پس «من اعتز بغير عزالله اهلكه عزه»، به هر حال اقامه نماز كنيد تا يكتاپرستتان خوانند و روزه بگيريد تا از عذاب و آتش قهر خدا در امانتان گيرد و صدقه بپردازيد تا سپر بلايتان گردد و در راه خدا با مال و جان خود به جنگ و جهاد برخيزيد تا از خاصان محبوب او شويد و از دروازه بزرگ شهادت وارد بهشت گرديد.
چون وقت كم است و ما هم آماده حركت به منطقه هستيم، از همه شما خداحافظى كرده و التماس دعا دارم ضمنا پدرم را وصى خود در امورات بعد از خود قرار مىدهم.
و على الله فليتوكل المؤمنون.
سيدجمشيد صفويان 19/2/65
کتاب، زندگی شهید سید جمشید صفویان، به همت گروه روایتگران شهدا وابسته به مرکز فرهنگی دفاع مقدس دزفول در قالب اثری در سه جلد تدوین شده است؛ «من با تو هستم...» عنوان جلد اول این اثراست که روایت همسر شهید از شهید صفویان را شامل میشود و دو جلددیگر خاطرات شهید از زبان فرماندههان و همرزمان وی است .
همسر شهید در این کتاب در قالب خاطراتی، زندگی مشترکش با شهید را به تصویر میکشد و از نحوهی آشنایی تا ازدواج و تولد فرزندشان و عمر کوتاه زندگی مشترکشان سخن میگوید. در پایان کتاب نیز وصیتنامه و دستنوشتههای این شهید بزرگوار به همراه تصاویری از رزم او ضمیمه اثر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «روز بیست و نهم اسفندماه 1365 مراسم تشییع برگزار شد. در طول مراسم، برخلاف روزهای گذشته، من خیلی آرام بودم. بعضی از زنها اصرار میکردند که زهرا سادات را از بغل من بگیرند؛ اما من قبول نکردم و گفتم خودم میخواهم او را بگیرم. مسیر طولانی بود و جمعیت هم زیاد. زهرا را بغل کرده بودم و پشت تابوت حرکت می کردم.
زهرا دو سال و هفت ماهش بود.در طول مسیر مدام به تابوت نگاه میکرد و میخندید. گاهی هم صدای خندهاش بلند میشد. چند بار با تندی به او گفتم: «ساکت!... زشته...» یکی، دو بار هم نیشگونش گرفتم و گفتم: «مامان! یواش... آخه برای چی میخندی؟!»
اشارهای به تابوت کرد و گفت: «بابا داره باهام حرف میزنه. داره باهام شوخی میکنه. شکلک درمیاره، خندهام میگیره...»
دقیقا شب تحویل سال بود که به خاک سپرده شد. وقتی دفنش میکردند به او گفتم: «سال نو، خانه نو، فقط برای تو شد نه ما!»
همانطور که خواسته بود، هم مدتی مفقود شد، هم جسدش مثل حضرت علی اکبر (ع) قابل شناسایی نبود و هم شب عید به خانهی جدید رفت...