پرواز از تفاحتا
بعد از ترور «شیخ راغب حرب»، سیدعباس برای سخنرانی به کنار مزار ایشان می رود. بعد از سخنرانی، دستش را روی قبر او می گذارد و به «احمد» پسر شهید شیخ راغب حرب نگاه می کند و می گوید: «وصیتی داری که بخواهی برای پدرت برسانی؟»
سپس به نزد «شیخ عبدالکریم» اسیر آزاده شده از زندان رژیم صهیونیستی می رود. محافظان سیدعباس، متوجه هلیکوپترهای جنگی اسرائیلی می شوند که حالت عادی نداشتند. این را، به سید می گویند. سید، می گوید: «مگر ترسیده اید؟» محافظ ها به شوخی می گویند: «اگر شما از جان خودتان نمی ترسید، ما زن و بچه داریم.»
سید، خم می شود، سنگی را از زمین برمی دارد و به دست پسر پنج ساله اش حسین می دهد و می گوید: «با این سنگ، آن هلیکوپترها را بزن.»
سید عباس موسوی پس از ایراد سخنرانی در مراسم هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب در جبشیت، به طرف بیروت حرکت می کند. همسرش «ام یاسر» و پسرش «حسین» نیز همراهش بودند. همسر سید، همیشه با او بود. چون سید به او گفته بود که من، شهید خواهم شد.
به منطقه ای به نام «تفاحتا» می رسند. ناگهان چند فروند هلیکوپتر، از پشت کوه هویدا می شوند و ماشین سید را موشک باران می کنند. بعد هم با یک موشک شش هزار درجه، ماشین سید را می زنند که مطمئن باشند، کسی در آن زنده نمی ماند.
دو محافظی که کنار سید نشسته بودند، فقط قسمتی از بدنشان می سوزد. اما شهید نمی شوند. آن دو محافظ، بعدها خوب می شوند و چهلم شهادت سید را هم می بینند. اما «سید عباس موسوی» به همراه «همسر» و «فرزندش» در سن ۴۰ سالگی در ۱۶ فوریه سال ۱۹۹۲ میلادی (۲۷ بهمن ماه سال ۱۳۷۱) به شهادت می رسند.
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا. با تألم و تأسف بسیار، خبر شهادت مظلومانه روحانی مجاهد و خستگی ناپذیر و رهبر فداکار حزب اللَّه لبنان، حجةالاسلام آقای سیّد عباس موسوی و همسر و فرزند خردسالش را به دست جنایت بار رژیم صهیونیست دریافت کردم.
رحمت خدا بر این سیّد عالی قدر و شجاع و با اخلاص و هوشمند؛ و لعنت و نفرین خدا و خلق بر صهیونیستهای ددمنش و خون آشام که در راه مقاصد پلید و تجاوزکارانه خود، از هیچ جنایتی رویگردان نیستند؛ و بر حامیان خبیث و مستکبرشان که با چشم پوشی از جنایات بزرگ آن رژیم و کمک به ادامه آن، چهره ضد انسانی و خباثتبار خود را بیش از پیش آشکار می کنند و از هیچ توطئه و خیانتی علیه مسلمانان حق طلب روی نمی گردانند.
خون بناحق ریخته این شهید بزرگوار عزیز و همراهان مظلومش، مبارزه حق طلبانه مردم لبنان و فلسطین را بر ضد اشغالگران صهیونیست جدی تر و عمیق تر خواهد ساخت. این سیّد عالی قدر که علم را با عمل، و گفتار را با صدق، و فداکاری را با درایت توأم کرده بود، در راه هدف الهی و مقدس خود - که دفاع از اسلام و مقابله با ظلم و تجاوز بود - به شهادت رسید و به سعادت ابدی نایل آمد و راه او به وسیله یاران و همسنگرانش و ملت مسلمان و مظلوم لبنان و فلسطین ادامه خواهد یافت.
اسرائیل و امریکا بدانند که این گونه جنایات نخواهد توانست راه سلطه گری ظالمانه آنان را هموار کند و ملتهایی را که در طول سالیان دراز مورد ظلم و شرارت آنان قرار گرفته اند، بترساند.
این جانب این شهادت افتخارآمیز را - که پاداش خداوند به جهاد مستمر آن انسان مخلص و فداکار بود - به ملت لبنان و به جوانان پاک و عزیز حزب الله و رهبران آن، مخصوصاً به خانواده و دوستان و ارادتمندان آن شهید بزرگوار تبریک و تسلیت می گویم و رحمت و فضل الهی را برای وی مسألت می کنم.
والسلام علی عبادالله الصالحین
سیّد علی خامنه ای
13/شعبان/1412
مطابق با 28/11/70
هدایت شده از هنر لیلی ماندن
[Forwarded from سروش]:
🌐حرفما:
🔴#نشر_حداکثری
جناب آقای دکتر علی عسگری
سلام علیکم
✅ضمن تشکر از زحمات حضرتعالی
خدمتتان عارضیم که روند کلی برنامه ها در رسانه ی ملی چندان مطلوب نبوده و در مواردی باعث آزرده گی خاطر هموطنان شده است...
- تبلیغ بی اندازه و بی حد و حصر کالاهای خارجی در میدان جنگ اقتصادی
- رواج مسابقاتی که از اساس و مبنا حرام اند! همچون مسابقه ی برنده باش و قرعه کشی هایی که برای حضور در اپلیکیشن ها صورت می گیرد و اکثر مردم بدون اطلاع از حرمت آن، با اعتماد به رسانه ی ملی در آن شرکت کرده و اموالشان آلوده به حرام می شود.
- پخش آهنگ های بسیار مبتذل در برنامه های کودک و خندوانه و ... به خصوص در اعیاد به شکلی که کودکان معصوم و عموم خانواده ها را با آنچه مرضی خداوند نیست می آمیزد.
- حرمت شکنی، لودگی و شوخی های جنسیِ خارج از عرف فرهنگ اسلامی و عادی سازی آن در بسیاری از برنامه های طنز و سرگرمی .
- استفاده و بزرگ نمایی بیش از حد، از شخصیت های هنری و ورزشی در برنامه های زنده و مسابقات و... به عنوان مجری و میهمان و تبدیل آن ها به الگوهای تاثیر گذار بر جوانان و نوجوانان. اشخاصی که اساسا پیشینه اعتقادی و سیاسی و هویتیِ درستی نداشته و معاندین نظام در موقع لزوم از این اشخاص بهره برداری سیاسی می کنند.
- استفاده از بازیگران خارجی بد سابقه (رقاصه و بدکاره) در برخی برنامه ها و فیلم ها و سریال های تلویزیونی.
-اتفاقات ناگوار پی در پی و القاء یأس در خانواده ها و نمایش خانه ها و زندگی های اشرافی و تجملیّ در سریال ها در چنین شرایط بد اقتصادی و کمبود محتواهای ارزشی و دینی در آن ها.
-بی توجهی به حجاب اسلامی بانوان، به طوری که برخی با آرایش های زننده و حجاب ناقص ظاهر شده و با عادی سازی روابط قبل از ازدواج و عشوه گری زنانه به رواج بی حیایی در سریال ها و تبلیغات و برنامه های زنده دامن میزنند.
و....
- اما آنچه که این روزها دل مردم مومن را بیش از پیش آزرده و آن ها را نگران آینده و سرنوشت کودکان و نوجوانان کرده است، اجرای سند ۲۰۳۰ به شکل نامحسوس در برخی برنامه ها از جمله برنامه ای در شبکه سلامت به نام حال خوب است.
این برنامه در حالی که از خانم دکتری به ظاهر چادر به سر استفاده می کند تا کارشناس را مذهبی و اعتماد مردم متدّین را برانگیزد، به صورت صریح از خود ارضایی سالم سخن میگوید و مجوز این عمل شنیع را برای نوجوانان صادر میکند و کارشناس دیگر به حمایت از ایشان قبح این عمل را پایین تر آورده و با مقایسه آن با دروغ و غیبت در جامعه این کار را توجیه می کند .
💥برای قرائت ادامه ی نامه و امضای ان به لینک زیر مراجعه فرمایید👇👇
https://fa.petitions24.com/217790?u=2312377&uv=12073426&utm_source=whatsapp
🆔️@harfema
📢📢📢📢📢
سلام علیکم
بزرگواران💐
⬅️از مراقبتهای این چله،
مراقبت برکنترل خشم👌😡
ان شاالله بنا داریم هر روز یک راهکار عملی را داشته باشیم🌟
🌿🌻☘🌻🌿🌻☘🌻🌿
هدایت شده از نو+جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینیم | 💡 گر چه در غربت بود اما چراغی برای همه شد.
♨️ مردی که آقا با خواندن سرنوشت او و شنیدن نامش نیرو میگیرند...
💫 رسانه نوجوانان و دانش آموزان سایت Khamenei .ir👇
🌱 @Nojavan_Khamenei
﷽
سلام علیکم
سی ویکمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️طلبه ی شهید سید مرتضی شفیعی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
طلبه شهید سید مرتضی شفیعی به عنوان فرزند دوم آیت الله سید علی شفیعی در 22 فروردین ماه سال 1346 در اهواز دیده به جهان گشود و پس از طی دوران کودکی به تحصیل علوم دینی پرداخت.
این شهید والامقام که طلبه علوم دینی حوزه های علمیه اهواز و قم بوده است در تاریخ 4 دی ماه سال 1365 در اروند رود به فیض شهادت نائل آمد و پس از 15 سال پیکر مطهرش شناسایی و به اهواز منتقل شد.
شهید سید مرتضی شفیعی در سن 19 سالگی در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید شفیعی در چهارم خرداد ماه سال 1380 پس از تشییع در اهواز، در مقبره خانوادگی اش، در بقعه متبرکه علی ابن مهزیار اهوازی آرام گرفت و زیارتگاه عاشقان شد.
زندگینامه
طلبه ی شهید سید مرتضی شفیعی در خانوادهای اهل علم و روحانیت ، متولد شد.از کودکی آداب و تربیت اسلامی به همراه هوش و استعداد فوقالعاده، آینده درخشانی را برای او ترسیم کرده بود و علاوه بر این صوت دلنشین قرائت قرآن او هم از خصوصیات ممتازش به شمار میآمد.پس از کسب دیپلم، تحصیل علوم حوزوی را آغاز کرد و همزمان در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد. نبوغش باعث شده بود که آینده درخشانی از نظر علم و اجتهاد برای او پیشبینی شود.اما شور و شوق حضور در جبهههای دفاع مقدس و تبعیت محض از حضرت امام و عشق و معرفت او به مقام عظمای ولایت باعث شد تا با وجود اصرار اساتیدش در ادامه تحصیل علم، چون سایر جوانان مخلص مسیری جز جهاد را طی نکند. پس از حضور و مجروحیت در عملیات والفجر-۸، سرانجام در عملیات کربلای ۴ به آرزوی والای خود نائل شد و پس از آنکه سالها مفقودالاثر ماند، سرانجام در ۴ خرداد ۱۳۸۰ پیکر مطهرش در جوار بقعه علی بن مهزیار اهوازی به خاک سپرده شد.
* پایبندی شهید به اعتقادات
آقا مرتضی بسیار متدین و مومن بود. نامگذاری او به این دلیل بود که مادر شهید در دوره اقامت در نجف اشرف، او را باردار شد و پس از بازگشت پدر و مادر از نجف متولد شد لذا پدر بزرگوارمان از باب ارادت به حضرت علی(ع) او را «مرتضی» نامیدند.
شهید سید مرتضی ملتزم به نماز شب و مستحبات بود و این که چه دعایی را اول ماه بخواند و چه نافلهای را انجام دهد جزو برنامههایش بود. تقریبا همیشه قرآن و مفاتیح، همراه این شهید بود. به صحیفه سجادیه بسیار علاقهمند بود. خیلی قرآن میخواند و البته تلاشش برای این که کسی متوجه حالات معنوی او نشود، جدی بود. در قنوت نماز شب برای شهادتش دعا میکرد. تقریبا یکی از مسائلی که مورد علاقه و توجهاش بود، تکرار آیاتی بود که بر ناپایداری دنیا و پایداری آخرت دلالت دارند.
* بینشها و رویکردهای شهید
انقلاب که پیروز شد، 11 ساله بود و خیلی به امام ارادت داشت. حتی سال اولی که به یکی از مدارس علمیه قم رفت، شاکی شد که چرا عکس امام در حجرهها نیست؟! چرا این جا از امام صحبتی نمیشود؟! که بعدا آن مدرسه را ترک کرد و به مدرسه الهادی که زیر نظر آیتالله مشکینی بود رفت. تعبیری که راجع به امام در وصیتنامهاش دارد: «سرسپردگی بیقید و شرط» است. از امام به «پیر و مراد» تعبیر میکند.
در وسایل شخصیاش عکس زیبایی از امام بود که پشت آن نوشته بود: «سببنا المتصل بین الارض و السماء»
بهترین مثال برای بیان ارادت آقا مرتضی به امام همین جبهه رفتنش است. خیلیها به او گفته بودند که تکلیف شما ماندن در حوزه است. حتی یکی از اساتیدش به نام حاج آقا امین شیرازی بعد از شهادت آقا مرتضی به من گفتند که من به سید مرتضی گفته بودم تو حرام است به جبهه بروی چون تو امید آینده حوزه هستی.
منتهی ایشان به امام نامهای نوشته بود و در نامه برای امام توضیح داده بود که من طلبهای هستم با این شرایط و اظهارنظر اساتیدم این است، اما شما جبهه را بر هر چیز مقدم شمردهاید. شما مرجع و مقتدای من هستید. لطفا بگویید تکلیف من چیست؟
یک یادداشتی هم پیوست نامه کرده بود خطاب به مسئولان دفتر امام و قسمشان داده بود که خودشان نامه را جواب ندهند و گفته بود که برای من نظر امام حجت است
بعدا مرحوم آیت الله توسلی جواب نامه را داده بودند که ما نامه شما را خدمت امام عرضه کردیم و ایشان فرمودند که مادامی که جبهه نیاز دارد، جبهه مقدم است بر همه چیز.
آقا مرتضی وقتی جواب نامه اش را خواند گفت: اجتهاد و تقلیدم یکی شد تشخیص خود من این بود که باید به جبهه بروم و حالا مرجعم هم همین را گفته است، تکلیفم مشخص شد.
* مدت حضور شهید در جبهه
ایشان از سال 64 شروع به جبهه رفتن کرد. اولین عملیات رسمی که در آن شرکت کرد والفجر 8 بود در بهمن 64، اما اراده الهی این شد که قبل از شروع عملیات، بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد و کنار اروند افتاد و از آب هم عبور نکرد ولی در تک و پاتکهای بعد از عملیات شرکت کرد. عملیات بعد هم کربلای 4 بود که در آن به شهادت رسید.
برای عملیات «کربلای 4»، 25 آذر از قم آمد که به جبهه برود. سید مرتضی در قم طلبه بود ولی هر وقت که بهش خبر میدادند عملیاتی هست، خودش را به جبهه میرساند. سیدمرتضی از اول بچه مومنی بود، منتهی شوق شهادت خصوصا بعد از عملیات والفجر 8 و شهادت برخی از دوستانش یک حالت بیقراری در او ایجاد کرده بود.
شهادت یا اسارت...
بیست و چهارم آذرماه آقا مرتضی در حجره ناهار مهمان من بود گفت دارم میروم اهواز. با هم رفتیم راه آهن. برای بدرقهاش رفتم ولی این آخرین دیدار ما بود. در اهواز که بود هنوز با هم تماس تلفنی داشتیم. تا یک روز صبح، رادیو را که روشن کردم، مارش عملیات میزد. عملیات کربلای 4 قرار بود عملیات گستردهای باشد. حاج آقا تماس گرفتند و گفتند که اگر برایت مقدور است بیا اهواز. بلیت گرفتم و رفتم. به اهواز که رسیدم، شنیدم که عملیات موفق نبوده و عدهای شهید شدهاند و عدهای هم مفقود آقا مرتضی که با بچهها برنگشت دو معنا میتوانست داشته باشد؛ یا شهادت یا اسارت ولی او مفقود بود و وضعیتش مشخص نبود.
من با بچهها، چند روز مناطق عملیاتی را گشتیم، اما هیچ اثر و خبری به دست نیامد. اخبار متناقضی از شهادت یا اسارت سید مرتضی بود. مدتی بعد هم کولهپشتی و لوازم شخصیاش را به اهواز آوردند و من رفتم و آنها را تحویل گرفتم. وصیتنامه بود و دیگر وسایلش. نامهای هم برای من نوشته بود که کارهایی را انجام بدهم. چند نوار و کتاب به امانت پیشش بود که گفته بود تحویل بده. پول مختصری بود که گفته بود به فلان صندوق قرضالحسنه داده شود و چند روزی هم روزه احتیاطی داشت.
* سالهای انتظار
از 4 دی 1365 تا خردادماه 1380 یعنی 15 سال، هیچ اثر یا خبر مستندی از برادر ما نبود و همه در بلاتکلیفی بودیم. خوابهایی دیده میشد، مطالبی نقل میشد، استنباطهایی صورت میگرفت، اخباری میآمد، اما همه ظنی بودند که با برگشت پیکر سید مرتضی، شهادتش قطعی شد.
البته همان اوایل دوستان ماجرای عقبنشینی در عملیات کربلای 4 را برای من گفتند وقتی عملیات در شب 4 دی شروع شد، رزمندگان از آب عبور کردند بعد از گذشتن از آب، عراقیها که در کمین بودند، آنها را تنگ در حلقه محاصره گرفتند وقتی رزمندگان شروع به عقبنشینی کردند و میخواستند سوار قایقها شوند و برگردند، عراقیها قایقها را میزدند. یکی از کسانی که موفق به بازگشت شده بود تعریف میکرد که: وقتی ما متوجه شدیم دشمن در کمین و آماده است و عقبنشینی شروع شد، 6 نفر داوطلب شدند و گفتند که ما میایستیم و عراقیها را مشغول میکنیم تا بقیه نیروها عقب بروند. آقا مرتضی یکی از آنها بود و من دیدم که هر 6 نفرشان به شهادت رسیدند.
بازگشت
در یکی از مراحل بازگشت پیکر شهدا، هزار پیکر آوردند. این شهدا را ابتدا به تهران بردند و در آن جا مراسم باشکوهی برگزار شد. به ما خبر رسید که آقا مرتضی هم بین این شهداست. دایی ما، آقای دکتر نوری که به این مراسم رفته بود میگفت: قبل از رسیدن به مراسم گفتم: آقا مرتضی! من چطور بین هزار شهید شما را پیدا کنم؟! خودت، خودت را به من نشان بده. وقتی وارد مراسم شدم،از یک قسمتی به جمعیت زدم. اولین تابوتی که روی دست مردم بود، رویش نوشته بود: «شهید سیدمرتضی شفیعی».
پیکرها را که آوردند اهواز، مطابق معمول به کانون شاهد بردند. من به مادر نگفتم، خودم رفتم. تابوت را که باز کردم پلاک بود و چند استخوان و جوراب و یک کلاه پشمی که سید مرتضی معمولا سرش میگذاشت. بعد از مراسم تشییع شهدا، پیکر شهید سیدمرتضی در کنار حرم علی بن مهزیار دفن شد.
وصیت نامه شهید سید مرتضی شفیعی
بسم الله الرحمن الرحیم
... می گویند باید وصیت نامه بنویسید، چه می توان نوشت؟ چه می توان گفت؟ اگر حرفی هست، گفتنی نیست چه رسد به آنجا که حرفی برای گفتن نباشد! آنچه را که ما عمریست گفته و می گوییم دیگران عمل کرده و می کنند پس ما در این میانه جز شرمساری و خجلت و سرافکندگی نصیبی نداریم.
تنها یزی که دلم می خواهد بگویم همانی است که دیگران نوشته اند و مانیز به اقتضای ایشان خواهیم نوشت. حال اینکه چرا هر رفته ای این حدیث را مکرر می کند، سئوالی است که همگان باید از خود بپرسند!
باری آنچه می خواهم بگویم، سر سپردگی، اطاعت بلاقید و شرط و تبعیت بی چون و چرا از اماممان است. از پیرمان، مرادمان، واسطه فیضمان، سببنا المتصل بین الارض و السماء و ...
یکبار دیگر می گویم همه باید از خود بپرسند چرا همه رفتگان این توصیه را می کردند؟ چرا؟ چرا؟ بگذاریم و بگذریم.
مادر، مادر غم پرورم، تو آنقدر خوبی که مطمئنم حلالم خواهی کرد. گریه هایت آهسته و نهانی باشد. در برابر مردم همچون کوه باش. محکم و پابرجا، زینب(س) نیز چنین بوده است!
از حضرت مستطاب والد نیز بسیار شرمنده ام و طلب حلالیت می نمایم و از همگان نیز. ما را از دعای خیر فراموش مفرمائید بخصوص در شبهای جمعه.
گرانباریم اما امیدوار، شرمنده و گناهکاریم و روسیاهیم اما مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را داریم و فاطمه سلام الله علیها را که جانم فدایش باد.
والسلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
👇👇👇
سلام بر شهدا و سلام بر شهید سیدمرتضی شفیعی
من قبلا شنیده بودم که می گفتند یکی از پسرای حضرت آیت ا... شفیعی شهید شده ولی اسمشو هم نمیدونستم من تقریبا یک سال و نیم یا دو ساله با شهید سید مرتضی آشنا شدم ،اینکه میگن شهیدان زنده اند را شاید الان درک کردم و حضور این شهید و کلاً شهدا را در بین خودمان باور دارم.
تقریبا دوسال پیش موقع غروب بود نزدیک به مسجد آیت ا... شفیعی داشتم عبور می کردم که صدای اذان را شنیدم ، وضو هم داشتم تصمیم گرفتم برم مسجد نمازم رو بخونم ، تا درب مسجد قسمت بانوان هم اومدم ولی تصمیمم عوض شدبا خودم گفتم میرم منزل نماز میخونم داره شب میشه ، چون چند تا کار هم داشتم باید انجام میدادم. تا سر خیابون مسجد رفتم دوباره پشیمون شدم برگشتم ، از درب مسجد هم وارد شدم دو پله هم رفتم بالا باز پشیمون شدم ، که نه نماز جماعت طولانیه شب شده میرم منزل میخونم. - خدایا نگذار غلو کنم- من این مسیر کوتاه سرخیابون مسجد تا درب مسجد قسمت بانوان رو شاید چهار بار یا بیشتر رفتم و برگشتم. با اینکه سعی میکنم همیشه نماز اول وقت بخونم ولی واقعا اینجا نمیدونستم باید چکار کنم .بالاخره آخرین باری که سر کوچه رسیدم یه سربازی گفت خانم اگه میخواین برین مسجد برای نماز ، قسمت بانوان اینجاست ، فکرکنم متوجه شده بود من سردر گم شدم.
بالاخره رفتم مسجد نماز شروع شده بود منم همراه جماعت شدم و نماز مغربم رو خوندم وقتی سلام نماز رو دادم سرم رو بالا کردم دعا کنم که یه عکس شهید روی دیوار دیدم – شهید سید مرتضی شفیعی- با اولین نگاه به عکس یه غم سنگینی تمام وجودم رو گرفت؛ به شدت گریه کردم ، و نمیدونستم چرا دارم گریه می کنم جلوی گریه ام رو نمی تونستم بگیرم به طوری که نماز عشاء رو با گریه خوندم . خانمِ کنارم متوجه شده بود التماس دعا میگفت منم حرفی برای گفتن نداشتم .
غم سنگین ، گریه شدید همراه با نوعی آرامش درونی ، حس خوبی بود قابل توصیف نیست.
این حس خوب رو اولین بار در عمره که رفته بودم تجربه کردم بعد از طواف یه غم سنگینی همه وجودم رو گرفت و....مشابه همین حس توی مسجد، و این دومین بار بودکه این تجربه رو داشتم .
از اون روز به بعد یه حس نزدیک و آشنایی به سید مرتضی دارم اون شب توی اینترنت اومدم اطلاعاتی در باره اش خوندم و گریه کردم . و یک چیز جالب دیگه من بیشتر وقت ها صبح که میرم اداره از طرف علی ابن مهزیار عبور میکنم یک صبح که رفتم عکس بزرگی از سید مرتضی دیدم خیلی خوشحال شدم شاید قبلا بوده ولی من متوجه اش نشدم.
به هر حال من تقریبا هرروز که از کنار عکس سید مرتضی عبور میکنم سلام وصلوات برایش میفرستم و همچنین برای تمام شهدا و همیشه از او التماس دعا دارم به او متوسل میشم و او رو واسطه قرار میدم که خداوند ان شا ا... عنایتی به ما بکنه.
به هر حال سید مرتضی زنده است و برای من هم آشناست.
هدایت شده از ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت
🔴 فوری فوری فوری
نیاز شدید مردم مظلوم #یمن به مواد غذائی...
⭕ انواع کنسرو برنج خرما حبوبات ماکارونی روغن مایع و انواع البسه گرم...
توجه:
لطفا مواد غذایی با تاریخ مصرف بالا تهیه نموده و از ارسال البسه مستعمل خودداری فرمایید.
⭕محل دریافت:
قرارگاه جهادی سپاه به نشانی:
تهران: میدان رسالت خیابات شهید کرد خیابان شهید مظفری خیابان شهید هدایتی حوزه ۱۴۹ قرارگاه جهادی ظفر
👈 کمک نقدی:
🔴 بانک ملی:
6037991899958791
بنام ستاد پشتیبانی مردم یمن
🔴 پرداخت آسان:
https://www.payping.ir/d/gxFq
🔴 لطفا تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال فرمایید:
@salamygarm
#نشر_واجب
ستاد پشتیبانی جبهه مقاومت :
👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3071541250C3f7d25e894
👇👇👇
sapp.ir/moghavematt
الگوی_من_شهدا
روایتگری_شهدا
💠دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !!!
✅در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
گناهان یک هفته او اینها بود :
🔸شنبه : بدون وضو خوابیدم .
🔸یکشنبه : خنده بلند در جمع .
🔸دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .
🔸سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .
🔸چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .
🔸پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .
🔸جمعه : تکمیل نکردن 1000 #صلوات و بسنده به 700 صلوات .
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می گوید :
دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...!!
#یمن
#پوستر
هدایت شده از 🌷 کانال سیره شهدا 🌷
به مسئولین توصیه میشود
یک نسخه ازاین عکس را قاب بگیرند
و در دفتر کارشان نصب کنند
تا یادشان نرود
چه بدهی کمر شکنی به این ملت و شهدا دارند!!!😔
💠کانال سیره شهدا💠
🆔 @sirehyshohada
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷