🌷دو سرهنگ شیکپوش و قبراق بر آستانه دفتر فرماندهی بچههای بسیج ظاهر میشوند و سراغ مجید بقایی را میگیرند. بسیجیای جوان از دفتر بیرون میآید و میگوید: «لطفا اندکی صبر کنید تا صدایش کنم.» بسیجی خیلی سریع خود را به ایشان میرساند و میگوید: «آقا مجید دو نفر از برادران ارتشی با شما کار دارند.» جواب داد: «آنها را به داخل دفتر راهنمایی کن، من الان میآیم.» بسیجی برمیگردد و به آنها میگوید: «آقا مجید گفت بفرماييد تو من الان میآیم.» آنها گفتند: «لطفا بگوييد کجاست ما خدمتش میرویم.» بسیجی گفت: «نه شما تشریف داشته باشید او الان ظرفها را میشوید و میآید.» هر دو سرهنگ با هم متعجبانه پرسیدند: «ظرفها را میشوید؟!» -خب آره. -آقا اشتباه نکنید؛ ما آقای مجید بقایی فرمانده سپاه شوش و فرمانده خط جبهه شوش را کار داریم.
🌷-بله میدانم شما با آقای دکتر مجید بقایی فرمانده تمام این محور کار دارید. باهم تکرار میکنند: -دکتر!؟ عجب او هم دکتر است. -هنوز هم بگم او خطاط و نقاش خوبی هم هست. و درحالیکه به دیوار اشاره میکند نمونهای از هنر خطاطی مجید را که روی کاغذی به دیوار نقش بسته است، نشان میدهد. -یعنی توی تمام این منطقه کسی نیست که ظرفهایش را بشوید؟ -نه اشتباه نکنید او هم ظرفهای خود و هم ظرفهای همه بچهها را میشوید چون نوبت شهرداری اوست. -شهرداری...!؟ یکی از دو سرهنگ به کاغذی که روی دیوار چسبیده است نگاه میکند و شعر خطاطی شده توسط مجید را زمزمه میکند: بیا بیا که سوختم ز هجر روی تو، بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو.
🌷بعد از چند دقیقه دکتر مجید درحالیکه آستینهایش را بالا زده بود و دستهایش را با چفیهای خشک میکند بشاش و سرحال سرمیرسد و با آنها احوالپرسی میکند و یکی از آنها را تنگ در آغوش میکشد و میگوید: «جناب سرهنگ، چه عجب؛ یادی از ما کردی؟» سرهنگ عجولانه میپرسد: «تو داشتی ظرفهای نیروهایت را میشستی؟» دکتر مجید با خونسردی میگوید: «هر نفر بعد از چندین روز نوبت شهرداری دارد و باید ظرفها را بشوید و جارو کند و اسباب و اثاثیه را جابجا کند.» - آقای بقایی در این صورت نیروها به فرمانت هستند؟ - چرا که نه، آنها برای من نمیجنگند برای اعتقادشان از من اطاعت میکنند.
سردار شهید مجید بقایی در بهمن ماه سال 1337هجری شمسی در خانوادهای معتقد و متدین در شهرستان بهبهان به دنیا آمد
از همان ابتدا آینده روشن او از چهره اش نمایان بود. در همان کودکی مکبر مسجد بود. در رشته ریاضی تحصیلات دبیرستان را پایان برد و در رشته مهندسی شیمی اهواز پذیرفته شد. او گفت: "من باید کاری را به عهده بگیرم که واقعا بتوانم به این مردم مستضعف خدمت بکنم." و به همین دلیل سال آخر دبیرستان را مجددا طی کرد و دیپلم رشته تجربی را اخذ کرده و سپس در رشته فیزیوتراپی دانشگاه اهواز قبول شد. در سال ۱۳۵۴، فعالیت های او در دانشگاه شکل گرفت و تماس های او تشکیلاتی شد. وی در مبارزه با رژیم شاه نقش تعیین کننده ای را در رهبری مبارزات دانشجویی و غیر دانشگاهیان به عهده گرفت. و در سال های ۵۵ و ۵۶ از عناصر هدایت کننده تظاهرات علیه رژیم شاه بود. او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از اقدامات چماق به دستان شاه، تیم های گشتی را برای حفظ و امنیت شهر و نوامیس مردم سازماندهی کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب اهواز مشغول کار شد. شهید بقایی در خنثی کردن و سرکوبی توطئه آمریکایی خلق عرب که در خوزستان راه انداخته بودند نقش چشمگیری داشت و ضربات شدیدی به این گروه وارد نمود. سپس در کمیته و شهربانی کار خود را آغاز کرد و اقدامات همه جانبه ای را در دستگیری سر سپردگان رژیم پهلوی که در آن زمان متواری بودند انجام داد. همزمان به کارهای فرهنگی مشغول بود و اقدام به تشکیل کانون نشر فرهنگ اسلامی کرد.
زندگی شهید بقایی پیوسته قرین با عبادت و زهد و خداجویی بود. از کودکی در جلسات قرائت قرآن شرکت می کرد و توجه زیادی به دعا و زیارت ائمه اطهار داشت و می گفت همین مراسم روضه خوانی است که ما را نگه داشته است. برای اقامه نماز و جماعت اهمیت فوق العاده ای قائل بود. در هنگام نماز آن قدر خشوع داشت که دیگر برادران به حالش غبطه می خوردند. علاقه زیادی به امام خمینی و روحانیت داشت و می گفت: «شما فقط ببینید که امام خمینی تا چه می گوید و از او تبعیت کنید.» و خود سعی می کرد مبارزات سیاسی و مذهبی در مسیر مکتب باشد و با جواز شرعی عمل کند. علاقه عجیبی به نیروهای بسیج مردمی داشت. بارها دیده شده بود در مسیرش بسیجی ها را می دید، از ماشین پیاده می شد و با آنها مصافحه می کرد. او می گفت: «یکی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است .
. با تشکیل دفتر هماهنگی و تحقیق و بازرسی در سپاه خوزستان و انتخاب شهید دقائقی به عنوان مسئول این دفتر و جهت همکاری با ایشان، به اهواز منتقل شد. یک ماه و اندی پس از شروع جنگ تحمیلی یعنی در اواخر آبان ماه سال ۱۳۵۹ به ایشان مأموریت داده شد، برای جلوگیری از هجوم دشمن که قصد تصرف جاده شوش را داشت و در آن موقع در ۵ کیلومتری آن مستقر شده بود، به شهرستان شوش رفته و سپاه آنجا را ساماندهی کرد و مدتی فرماندهی سپاه شوش به عهده ایشان گذاشته شد. ایشان علاوه بر طراحی عملیات و نبردهای موفق علیه دشمن که در قالب گروه های رزمی کوچک به اجرا در می آمد، به برادر دقائقی نیز در تشکیل آموزشگاه فرماندهی دسته ، گروهان و گردان کمک کرد. بر اثر لیاقت و شایستگی هایی که داشت به زودی به عنوان فرمانده قرارگاه و لشکر فجر برگزیده شد. شهید بقایی در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده قرارگاه فجر در طرح ریزی و هدایت یگان های عمل کننده جهت آزادسازی ارتفاعات ابو صلیبی خات ، نقش بسیار مؤثر و مهمی داشت؛ در واقع آزادسازی این محور حساس و با اهمیت با همکاری و هماهنگی و هدایت مناسب این شهید بزرگوار و شهید حسن باقری در فرماندهی قرارگاه نصر محقق شد. در شناسایی و طراحی عملیات بیت المقدس در کنار شهید حسن باقری همچون دیگر نبردها نقش به سزایی داشت. در این عملیات او با برنامه ریزی دقیق و هماهنگ توانست نیروهای تحت امر خود را با همیاری برادران جان بر کف هوانیروز ، از شمال فکه به جنوب انتقال داده و قرارگاه تحت فرماندهی ایشان "فجر" در کنار قرارگاه نصر و قرارگاه فتح ، مسئولیت شکستن حصر دفاعی خرمشهر را به عهده گرفت و با نبرد دلاورانه و با هماهنگی کامل، خونین شهر را به دامان میهن اسلامی بازگرداند. ایشان پس از عملیات رمضان به سمت فرماندهی قرارگاه کربلا منصوب شد.
شهید بقایی به همراه عده ای دیگر از جمله شهید حسن باقری در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی برای شناسایی منطقه همان جا ماند؛ به همین علت دیداری که از امام خمینی داشتند، انجام نگرفت. صبح روز بعد، به اتفاق ایشان و چند تن از فرماندهان دیگر با دو دستگاه جیپ جهت شناسایی منطقه به سمت محل مورد نظر حرکت کردند. شهید بقایی در طی مسیر در حال خواندن قرآن و حفظ سوره والفجر بودند. او به کمک یکی از دوستانش این سوره شریفه را از حفظ می خواند. پس از رسیدن به مقصد همگی پیاده شدند و به طرف سنگر دیدبانی حرکت کردند. ایشان در بین راه به برادران همراه می گوید: «آیا می شود انسان به درجاتی که می خواهد و در قرآن فرموده است، برسد: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾ ... و آیا خداوند توفیق این امر مهم را به انسان می دهد که به آن مرحله عالی نائل شود؟ هنوز کلام مجید به انتها نرسیده بود که خمپاره دشمن به نزدیکی آنان اصابت کرد و او جواب سؤال خود را با فوران خون مطهر و قطع پاهایش دریافت نمود و به درجه قرب و رضوان الهی دست یافت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... مثل چمران بمیرید ...
۳۱ خرداد
سالگرد آسمانی شدن دکتر شهید مصطفی چمران
شادی روح مطهرشان صلوات محمدی
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️پیامبر صلی الله علیه وآله:
إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ رُوحُهُ مِنْ رُوحِي وَ طِينَتُهُ مِنْ طِينَتِي وَ هُوَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِي وَ مَنْ وَافَقَهُ وَافَقَنِي وَ مَنْ خَالَفَهُ خَالَفَنِي.
🔸 همانا علی علیهالسلام از من است و من از اویم؛
روحش از روح من؛
طینت او از طینت من؛
او برادر من است،
جانشین من است،
خلیفه من بر امّت من در دوران حیات و پس از مرگم است.
هرکس با او موافق باشد با من موافقت کرده،
و هرکس با او مخالفت کند با من مخالفت کرده است.
📚 الامالی شیخ صدوق، ص۳۲.
۲۷ روز تا عید همعهدی (غدیر) ✨
✋نشر دهیم
#به_عشق_علی
#به_نیت_فرج ...
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️استاد حسن عباسی: "سلام فرمانده " رزق جامعه ما بود.
#سلام_فرمانده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسخه #سلام_فرمانده در قرارگاه سابق مجاهدین خلق (اشرف) از سوی #حشدالشعبی اجرا گردید!
زمان صدام اینجا تحت کنترل #مسعود_رجوی بود و امروز مقر اصلی نیروهای مقاومت مردمی عراق و عاشقان #سردار_دلها است.
هدایت شده از مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
*منشور حقوق خانواده های چند فرزندی(نسخه مردمی)*
ماده۱: لطفا وقتی تو خیابون مارودیدید، نخندید، پچ پچ نکنید و از همه مهمتر نشمریدمون!
باور کنید ما یه پدرومادریم با چهار پنج شش هفت هشت نه ده تا بچه! همین!
نحن بشرٌ مثلکم، نلِد و نولَد(ما انسانیم مثل شما هم زاییدیم هم زاییده شدیم)
حتی از پشت سرهم نشمریدمون، پشت سرمون چش داره😜
ماده۲: ازمون نپرسید: خودتون میخواستین؟!!!
چون شاید به روتون نیاریم ولی تو دلمون میگیم: پ ن پ عمه مون میخواسته ما روشو زمین ننداختیم!
ماده۳: وقتی باهامون برخورد کردید، نپرسید: همسرتون روحانیه؟!!
چون اگر روحانی باشه، چیزی از بار مسؤولیت شما کم نمیکنه!
اگرهم روحانی نباشه باز چیزی از بار مسؤولیت شما کم نمیکنه!
ماده ۴: ناموسا بهمون نگید: چه کار خوبی کردی!
چون این سوال برامون پیش میاد که اگر کار خوبیه پس شما چرا نکردین؟!!(درمورد مواردی که عذر پزشکی غیر از خرابی دندون و ..دارن فرق میکنه! که لطفا در گفتگوها حتما بهش اشاره کنید.)
عوضش اگر قصد تشویق کردن دارید بهتره بهمون بگید : اصلا بهتون نمیادn تا بچه داشته باشید☺️
اینجوری ضمانتی تا دو سه هفته روحیه مضاعف داریم😃
ماده ۵: خواهشا ازمون نپرسید: خرجشون رو از کجا میارید؟
چون خودمونم خبر نداریم ولی مطمئنیم که اون فسقلی که از پیش خدا میاد پیشمون، قبلش خدا کوله پشتیشو پر کرده از همهٔ رزق های مادی و معنوی قشنگ تا با خودش بیاره.
ماده۶:
ماده۶: التماس میکنم بهمون توصیه نکنید که دیگه بسه! و دیگه بچه نیارید!
ما این محبت شما رو دخالت در امور خصوصی محسوب می کنیم و از اونجا که می خوایم ثابت کنیم به احدی اجازه ورود به مسائل خصوصی مون رو نمی دیم باز بچه میاریم😉 وخوب خوبه که...
ماده۷: ازمون حتما بپرسید که:سخت نیست؟
چون میدونیم میخواید سر صحبت باهامون باز کنید و از مزایای چند فرزندی آگاه بشید و نظرتون عوض بشه و با اجازه بزرگترها برید تو فکر فرزندان بیشتر و نجات کشور👌👌
ماده ۸: اگر صاحبخونه هستید لطفا به چند فرزندیها خونه اجاره بدید. مطمئن باشید خدا جور دیگه و جای دیگه، قشنگتر براتون جبران میکنه.
ماده۹: اگر جایی دیدید از دست بچه هامون عاصی شدیم، تو دلتون نگید مگه مجبور بودی؟
منتی نیست ولی داریم جور کم بچه هارو هم میکشیم. میشه از یه زاویه قشنگتر نگاه کنید و بگید : آفرین به شجاعت و همتت شیر زن!😊
ماده۱۰: اگر همسایتون هستیم، یکم سرو صدای بچه هامون رو تحمل کنید، باور کنید ما تمام سعیمون رو میکنیم که شما اذیت نشید، ولی بچه هستن دیگه! نمیشه زیاد کنترلشون کرد، ماهم در عوض براتون از خدا میخوایم حاجتهاتون روا بشه😘
ماده ۱۱: همساده گرامی اگر لطف میکنید نذری میارید البته راضی به زحمتتون نیستیم ولی خواهشا به تعداد بیارید😂 وگرنه دود جنگ و دعواش توچشمخودتون میره😁
ماده۱۲:خواهشا وقت و بی وقت تک فرزند گلتون رو نفرستید خونمون با بچه هامون بازی کنن، جُوْرِ جور کردن همبازی برای دلبندانتون رو خودتون بکشیدو لطفا با خودتون نگید اونکه n تاداره، اینم روش! مسؤولیت داره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو ای عشق وای تمام وجودم...
سه_شنبه🌿
#امام_زمان_عج
📸تصاویری از اجتماع بزرگ «سلام فرمانده» در مسجد جمکران
#سلام_فرمانده
#امام_زمان عج
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_چهارم
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه
✅ مراقبه به زیارت آل یس
✅ مراقبه به زیارت عاشورا
تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
سومین روز از چله 🍃🌷سی و چهارم (#غدیر_عهدی_با_فرمانده )🍃🌷
مهمان سفره قاری قرآن ، شهید 🥀🍃 حسن دانش🥀🍃 هستیم.
شهید «حسن دانش» قاری بینالمللی قرآن کریم و از اعضای کاروان قرآنی جمهوری اسلامی ایران روز دهم تیرماه ۵۶ دریک خانواده مذهبی و متدین در یزد متولد شد، از سن سه چهارسالگی به همراه مادرش در جلسات قرانی شرکت میکرد و به قرآن بسیار علاقمند بود. شهید دانش از قاریان برتر و بین المللی کشور بود که در دوم مهرماه ۹۴ در فاجعه منا به شهادت رسید.
در لا به لای خاطرات و تعاریفی که از حاج حسن دانش ،
روایت یکی از نزدیکان این مهاجر الی الله به نقل از استاد بزرگوار وی ، حجت الاسلام گندمی در خصوص پیکر آن مرحوم بسیار عجیب بود.
این دوست و همراه مرحوم حاج حسن دانش از زمان غسل این مرحوم توسط حجت الاسلام گندمی روایت کرد و گفت: من برای تغسیل و تکفین، بر پیکر مرحوم حسن دانش حاضر شدم، وضعیت پیکر این طلبه یزدی، بی اراده همه را متاثر می کرد.
تمام قسمت های جسم این قاری بین المللی قرآن کریم کبود شده بود؛ اما یک چیز غیر طبیعی ذهنم را عجیب در گیر کرد، همه پیکر حاج حسن کبود بود جز حد زیر حنجره تا قفسه سینه وی، به گونه ای که این قسمت از پیکر حاج حسن ، بدون هیچ اثری از کبودی، نورانیت خاصی داشت.
همین جا بود که متوجه شدم تنها من این موضوع عجیب را درک نکردم؛بلکه اطرافیان هم این اتفاق غیر طبیعی را معجزه قرآن کریم می دانستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نجوای دختر شهید حسن دانش👆