eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
8.3هزار ویدیو
232 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ✅ مراقبه به زیارت آل یس ✅ مراقبه به زیارت عاشورا تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
هفتمین روز از چله 🍃🌷سی و چهارم ( )🍃🌷 مهمان سفره قاری قرآن ، شهید 🥀🍃 فؤاد مشعلی 🥀🍃 هستیم.
جوان‌ترین عضو کاروان قرآنی اعزامی به سرزمین وحی، فؤاد مشعلی بود،‌ یکی از اعضای گروه تواشیح باقرالعلوم(ع) آبادان‌ ، رتبه اول مسابقات ابتهال و مدیحه‌سرایی کشور را به‌دست آوردند و به‌دنبال آن و البته با یک سال تأخیر به‌عنوان گروه تواشیح کاروان قاریان اعزامی به حج، برای این مأموریت قرآنی انتخاب شدند.
فؤاد مشعلی متولد 16 مهرماه 1368 اصفهان بود که در چهار سالگی همراه با خانواده به آبادان رفت. وی فعالیت‌های قرآنی را از کودکی آغاز کرد و پس از مدتی به گروه تواشیح باقرالعلوم آبادن پیوست و پس از برتری این گروه در مسابقات سراسری قرآن، سال 1394 با یک سال تأخیر به حج اعزام شد و در فاجعه منا به شهادت رسید.
شهید فؤاد مشعلی یکی از افرادی بود که پیکرش بعد از گذشت سه ماه از فاجعه منا شناسایی شد و با توجه به موقعیت خاصی که ایجاد شده بود، خانواده وی رضایت دادند تا پیکر این شهید در مکه بماند و پیکر این شهید بزرگوار هم‌اکنون در مقبره شهدای مکه آرام گرفته است که مادر این شهید سال 96 در سفر به حج برای نخستین‌بار پس از دو سال توانست بر مزار پسرش برود.
حسرت پدر برای دیدن پسر کم دیدمش. حسرتی که روی دلم مانده همین است، کم دیدمش. حسرت روی دلم مانده که با هم برویم جگرفروشی سید و پسرم با حقوق روزمزد نصب پرده‌های دم عید، هی بخندد و با دهان پر بگوید «بابا بگم یه سیخ دیگه بیاره؟» همیشه خسته بودم و تازه از کار برگشته بودم و این پسر را که زود مرد شد، کم دیدم. فواد که ریش درآورد، دلم قرص شد. روز‌هایی که فواد به دنیا آمد هم نگران بودم به خانه نرسم. با عجله خودم را رساندم اصفهان. بعدش که خبر دادند بچه پسر است، همان جا نشستم زمین و توی سرمای اصفهان الحمدالله گفتم. دلم قرص شد که از حالا دیگر وقتی من نیستم چراغ خانه روشن است. گریه من پشت سر فواد با گریه مهناز و فروغ فرق می‌کند، گریه‌ام با گریه همسایه‌ها یا مسئول‌های شهر یا مربی‌های فواد فرق می‌کند. با گریه دایی وحید و احمد و بی بی و خاله‌ها هم فرق می‌کند. درست وقتی داشتم آرام می‌خوابیدم، درست وقتی تکیه‌گاه و عصای میان‌سالی‌ام کنار دستم بود، تنها شدم. خانه‌ام تاریک شد و کور شدم.
صبح‌ها همین طور که توی سرویس می‌نشینم تا برسیم کارخانه، صدای فواد توی گوشم است که تواشیح می‌خواند. بعضی وقت‌ها رسیده‌ایم و من هنوز مبهوت صدای پسر هستم. قرآن فواد را چند برابر کرده بود. تکثیر شده بود. من فواد قبل از قرآن و بعد از قرآن را دو تا فواد می‌دانم. این پسر پای قرآن رشد و برکت پیدا کرد. چهار ماه آخر، شبانه‌روز با قرآن بود. چهار ماه آخری که به مسابقه می‌رسید. همین اتاق آن طرفی خانه را برای‌شان هماهنگ کرده بودیم. قرآن شبیه چراغ نه شبیه خورشید، خانه ما را روشن می‌کرد. این صورتی که می‌بینید از من سفید شده یا این قامتی که می‌بینید خم شده از پیری نیست. من یک شبه همه چیزم را با هم از دست دادم. تک پسر قاری خوش صدای خوش هیکلم را.
به مادرش گفتم بگذارد این جنازه‌ای که می‌گویند، فواد من است، همان جا توی بقیع آرام بگیرد. پیش غریب‌ترین امام‌ها باشد. زیر سایه پیغمبر (ص). به مادرش گفتم «مگه دعای شب و روزت همین نبود؟ مگه نمی‌خواستی فواد زیر سایه اهل بیت(ع) باشه؟ بذار همون جا بمونه. مادرش این طوری راضی شد. ولی هنوز هم باور نکرده. من خوب می‌فهمم که هنوز منتظر است فواد بیاید. هنوز دست به وسایلش نزده. لباس‌های فواد سر جای خودشان هستند.
بر مزارها حصار کشیده بودند، از پشت حصار، قبر پسرم را دیدم و نتوانستم به راحتی بر سر مزارش بنشینم و با او حرف بزنم. خیلی حس و حال بدی داشتیم و اینکه اجازه ندادند بر سر قبر فؤاد برویم بیشتر دلم را شکست. مسئولان سعودی حتی ذره‌ای حال ما را درک نکردند و با خود نگفتند چطور می‌شود از پشت نرده‌ها مزار پاره تن خود را دید و زیارت کرد. از همان دور فاتحه‌ای خواندیم و از مقبره برگشتیم. در آنجا با خودم گفتم شاید من نتوانم زیاد سر مزار فؤاد بیایم اما همین که در سرزمین پاکی آرام گرفته و در سرزمین انبیاء حضور دارد و جایش خوب است، برایم کافی است. منِ مادر که جز آرامش او چیزی نمی‌خواهم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹امروز آخرین یکشنبه ماه ذی القعده است نماز یکشنبه فراموش نشود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️پیامبر صلی الله علیه وآله: 🔸محبّت علی بن ابیطالب علیهماالسلام درختی است که ریشه‌اش در بهشت است و شاخه‌هایش در دنیاست. هرکس از امّت من، در دنیا به شاخه‌ای از شاخه‌های آن درخت بیاویزد (سرانجام) او را بهشتی خواهد کرد. و دشمنی با علی، درختی است که ریشه‌اش در جهنم و شاخه‌هایش در دنیاست. هرکس به شاخه ای از شاخه‌های آن درخت بیاویزد (سرانجام) او را جهنمی خواهد کرد. 📚 بحارالانوار ج۴۰، ص ۴۶ 📚 الروضة لإبن شاذان ج۱، ص۱۵۷. ۲۲ روز تا عید هم‌عهدی (غدیر) ✨ ✋نشر دهیم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ زائر دیروز میهمان امروز 🔻با موافقت تولیت آستان قدس رضوی پیکر مرحوم احمد مهدوی دامغانی در حرم امام رضا (ع) تشییع و به خاک سپرده می‌شود. 🔻مرحوم پروفسور احمد مهدوی دامغانی از سال ۱۳۶۶ مقیم آمریکا و در دانشگاه‌های هاروارد و پنسیلوانیا مشغول به تدریس در مقطع دکتری و پست دکتری بود. وی هر روز که از ساختمان محل اقامت خود در فیلادلفیا خارج می‌شد با ایستادن به سمت ایران به امام هشتم حضرت امام رضا(ع) سلام می‌فرستاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ مراقبه به اعمال ماه ذیقعده و ماه ذیحجه ✅ مراقبه به زیارت آل یس ✅ مراقبه به زیارت عاشورا تمامی اعمال ان شاالله هدیه می شود به همه شهدای اسلام ، ویژه شهدای مکه ومنا
هشتمین روز از چله 🍃🌷سی و چهارم ( )🍃🌷 مهمان سفره شهید 🥀🍃 حاج محمد رضا جلالی 🥀🍃 هستیم.
شهادت را در سرزمین شام جست‌وجو می‌کرد، اما قسمتش این بود که در کنار چند هزار حاجی مظلوم دیگر، در منا به شهادت برسد
شهید حاج محمدرضا جلالی در اسفند ماه 1359در خانواده مذهبی و انقلابی در تبریز دیده به جهان گشود. در دوران خردسالی شهید جلالی، عمویش(شهید احد جلالی) در جبهه های حق علیه باطل خلعت شهادت پوشید تا این خانواده از همان دوران با مکتب شهادت خو بگیرند.کمی که بزرگتر شد به تناسب شرایط مذهبی خانواده شروع به خواندن قرآن کرد و همراه پدر مداح خود پایش به مجالس اهل بیت باز شد و به گفته پدر بزرگوارش در 6 سالگی همچون مردها برای سیدالشهدا می گریست و بی گمان مزد این گریه های مردانه اش را گرفته است. بزرگتر که شد جا پای پدر گذاشت و به مداحی رو آورد و با صدای حزین و ملکوتی که داشت هر دل سنگی را آب میکرد.
در سال 80 از رشته حقوق قبول شد و بعد از اخذ لیسانس در سال 84 وارد سپاه شد و ردای سبز ÷اسداری به تن کرد و بعد ها نیز موفق به اخذ کارشناسی ارشد حقوق شده و همزمان با فعالیت در سپاه عاشورا، به تدریس در دانشگاه نیز روی آورد. با شروع بحران سوریه ، امتحانی دیگر برای این رزمنده خستگی ناپذیر پیش آمد که بازهم بخوبی از پس امتحان برآمد و با آگاهی کامل و داوطلبانه به دفاع از حریم اسلام و انقلاب در سرزمین شام پرداخت و شهادت را در انجا جستجو می کرد که گویا تقدیر این بود که در سرزمین منا و در کنار هزاران حاجی مظلوم شهد شهادت بنوشد.
عاشق زیارت بود و سالی یکبار به عنوان مداح کاروان به کربلا مشرف می شد. تازه از کربلا برگشته بود که قضیه اعزامش به سفر حج بعنوان همراه برای یکی از جانبازان مطرح شد. می گفت امام حسین(ع) پای برگه زیارت مكه ام را امضاء کرده است.