وی یکی از جوانترین استادان خلبان شکاری در عملیات 140 فروندی بود و در آغاز جنگ، لیدر دسته پروازی چهار فروندی به شمار میرفت.
اقبالیدوگاهه در یکم آبانماه 1359 زمانی که لیدر یک دسته دو فروندی هواپیمای اف-5 را به عهده داشت، در یک ماموریت برونمرزی با هدف بمباران یکی از سایتهای راداری موصل به همراه همرزم خلبانش از زمین برخاست و پس از رسیدن به منطقه و عدم مشاهده هدف بلافاصله هدف ثانویه را که پادگان العقره در حوالی پایگاه هوایی کرکوک عراق و ایران بود، تغییر مسیر داد و در ساعت تعیین شده روی هدف ظاهر شد و در پایان این عملیات موفقیتآمیز، رادار راهبردی دشمن پرنده آهنین شهید اقبالی را نشانه رفت و هواپیمای وی به شدت مورد اصابت موشک قرار گرفت.
پرنده زخمی که خلبان جوان آن را به زحمت به 30 کیلومتری شرق موصل نزدیک مرز ایران رسانده بود، سقوط کرد و اقبالی دوگاهه با چتر نجات هواپیما را ترک کرد و به اسارت دشمن بعثی درآمد.
خلبان جوان و دلیر ایرانزمین پیشتر تلمبهخانهها و نیروگاههای برق عراق را از کار انداخته بود و طرحهای عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. به همین منظور صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود و صدام لعین دستور داد پس از دستگیری اقبالی بدنش را دو نیمه کردند و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق مدفون شد.
شهید اقبالی دوگاهه توسط عناصر مزدور رژیم بعث عراق با بیرحمانهترین وضعیت به شهادت رسید. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری میکرد و در مدت 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود تا اینکه در خرداد سال 1370 طبق گزارشهای موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده و خلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.
دشمن بعثی عراق بخشی از پیکر مطهر شهید اقبالی دوگاهه را در گورستان محافظیه نینوا و بخش دیگر را در قبرستان زبیر شهر موصل به خاک سپرده بود که با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین و کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی به همراه دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی در پنجم مرداد سال 81 پس از 22 سال دوری از وطن در بین حزن و اندوه یاران و همرزمان به میهن اسلامی بازگشت و در بهشت زهرا (س) تهران کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت.
سرلشکر خلبان شهید علی اقبالی دوگاهه جوانترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش است که در سن 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F-5 و در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد.
وی با بیش از ۳ هزار ساعت پرواز عملیاتی و آموزش خلبانی به دهها دانشجوی جوان خلبانی که تعدادی از آنها همچون شهیدان سرافراز سرلشکر خلبان عباس بابایی و سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی به مقام والای شهادت نائل گردیدهاند، و یا به ردههای ارشد فرماندهی نیروی هوایی رسیده اند، کارنامه درخشان و پرافتخاری در طول عمر کوتاه و پربرکت خود به جای گذاشت
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
امروز اول ماه ربیع الثانی نماز و صدقه اول ماه فراموش نشود .
سلام علیکم
قربانی برای سلامتی وفرج امام زمان علیه السلام
ان شاالله ،در روز 👇👇
پنجشنبه ی همین هفته 22 آذر انجام می شود
عزیزانی که مارا یاری می کنند
سهم خود را به این شماره ی
کارت واریز فرمایند:
6037 9973 5313 3474
خدیجه مولوی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸
💠️قدر #شهدا را باید بدانیم،
قدر خانوادههای شهدا را باید بدانیم.
برادران عزیز، خواهران عزیز! هرکسی که سعی کند که #یاد_شهدا به فراموشی سپرده بشود، به این کشور خیانت کرده؛ هرکسی که سعی کند که به خانوادههای شهدا اهانت بشود یا بیاعتنائی بشود یا مورد تعرّض زبانی قرار بگیرند، به این کشور خیانت کرده؛
[چون] اینجا بحث نظام نیست، بحث کشور است؛ به کشور خیانت کرده .
@defae_moghadas2
﷽
سلام علیکم
سی و هشتمین روز از🌷چله نهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
شهیدی که با قرآن شناسایی شد
❣️ شهید سید محمد حسین علم الهدی❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛
✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را #عاقبت_بخیر گردانند و
✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که #زمینه_سازظهورموعودعالم_هستی ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم
ان شاء الله
شهید سید محمد حسین علم الهدی
سید محمدحسین متولد سال ۱۳۳۷ در اهواز و در خانوادهای مذهبی و انقلابی است او تنها ۵ سال داشت که مادر شجاعش در سال ۱۳۴۲ و به دلیل تبعید حضرت امام، تلگرافی کوبنده به شاه زد و نوشت:
👈«اگر مسلمانی؛ چرا مرجع تقلید ما را تبعید کردهای و اگر مسلمان نیستی؛ بگو تا ما تکلیف خود را بدانیم.»
در اینچنین خانوادهای بود که حسین با معارف اسلام، مبارزه انقلابی و امام آشنا شد و از ۱۱ سالگی، به تدریس قرآن برای کودکان کم سن و سال در مسجد پرداخت. او در ۱۶ سالگی هم طعم زندان و شکنجه ماموران ستمشاهی را تجربه کرد و البته پس از پیروزی انقلاب، مامور شکنجه خود را مورد عفو و بخشش قرار داد.
مبارزات انقلابی ادامه داشت و سید حسین در سال ۱۳۵۶ در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد و در همان سال، گروه موحدین را در اهواز تاسیس کرد تا فعالیتهای انقلابی و اعتقادی جوانان مومن در اهواز تداوم داشته باشد.
در مشهد بود که سید حسین، آوازه جلسات تفسیر قرآن حضرت آیتالله خامنهای را در مسجد کرامت شنید و در همین جلسات، با حجت الاسلام هاشمی نژاد هم آشنا شد.
بالاخره انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی رسید و سید حسین از سال ۱۳۵۸، وارد سپاه خوزستان شد و به عنوان معاون آموزش و سپس به عنوان عضو شورای فرماندهی به انجام وظیفه پرداخت.
او در سال ۱۳۵۹، مدیریت سفر بیش از هزار نفر از عشایر هویزه برای دیدار با حضرت امام در جماران را بر عهده گرفت و توفیق زیارت پیر جماران را به دست آورد.
خواهر شهید علم الهدی می گوید:
پدرم و امام (ره) دوستانی صمیمی بودند و با اینکه هم سن بودند ولی پدرم به امام عشق می ورزید. بعد از دستگیری امام، پدر به مادرم گفت "زیارت جامعه را دست بگیرید و برای آزادی امام ختم صلوات کنید". قرار شد پنج شنبه ها صبح که پدرم وقت بیشتری داشتند و طلبه ای به منزل نمی آمد این برنامه را داشته باشیم. این خبر بین متدینین اهواز پخش شد.
پنج شنبه ها مدت زیادی طول نمی کشید که همه اتاق ها و حیاط پر از مردم می شد و ختم 14000صلوات در عرض یک ربع ساعت تمام می شد. بعد از آن زیارت جامعه کبیره شروع می شد.
البته هنوز هم این برنامه را در مسجد محلمان برای سلامتی رهبری داریم. البته ساواک خیلی اذیت می کرد و هر وقت که از خانه بیرون می آمدیم می دیدیم دو نفر ساواکی خانه را زیر نظر دارند .
* ساواکی گفته بود "همه فتنه ها از این خانه بیرون می آید"
به خاطرم می آید قبل از انقلاب که روی پشت بام ها الله اکبر می گفتند، مأموری آمده بود جلوی در خانه و خواهرم در را باز کرده بودند. مأمور گفته بود شب ها صدای الله اکبر می آید. خواهرم هم جواب داده بود "مگر هر صدایی می آید یعنی از خانه ماست؟" ساواکی هم گفته بود "در این شهر همه فتنه ها از این خانه بیرون می آید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی به سبک شهدا
#شهیدسیدمحمدحسین_علم_الهدی
علم هدایت
تصویب اصل ولایت فقیه را مدیون حسین هستیم .
در جریان پاوه که امام فرموده بودند "کردستان باید آزاد شود"، مردم اهواز هم راهپیمایی در حمایت از آن فرمان انجام دادند و خواهران بسیجی هم تفنگ به دست در آن شرکت داشتند. جمعیت زیادی جمع شده بود و در پایان حسین، سخنرانی قرّاء و پُر حرارتی کرد و در پایان گفت :
همه با هم این شعار را می دهیم:
👈« اصل ولایت فقیه، در قانون اساسی، منظور باید گردد»
بعد از این راهپیمای بود که خودش هم آمده بود تا مقدمات قانونی شدنش را فراهم کند. بعد از دو روز که مطالعه اش تمام شد از زیرزمین با یک ساک ورزشی آبی رنگ که دست نوشته هایش در آن بود بیرون آمد و به مادرم گفت: کاری دارم که باید به تهران بروم.
* بعد از شهادتش گفتند: تصویب اصل ولایت فقیه را مدیون حسین هستیم
در تهران رفته بود نزد آقایان موسوی جزایری، عادل اسدنیا و فواد کریمی، نمایندگان مردم خوزستان در مجلس شورای اسلامی و نتیجه تحقیقاتش را به آنها داده بود و تاکید کرده بود که در مجلس مطرح شود و گفته بود این اصل ولایت فقیه باید جزء قانون اساسی شود. البته آن زمان اعضای نهضت آزادی و بنی صدر با این موضوع مخالف بودند ولی با پیگیری ها تصویب شد.
بعد از شهادت حسین نمایندگان مجلس گفتند: تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی را مدیون فکر روشن حسین هستیم که در آن زمان حساس در فکر اصل ولایت فقیه بود.
تدریس نهج البلاغه در دانشگاه اهواز
سید حسین خودش اهل تحقیق و مطالعه بود و از شاگردانش هم همین فعالیت های علمی را می خواست. در دانشگاه شهید چمران اهواز نهج البلاغه و تاریخ اسلام درس می داد و بیشتر شاگردانش هم دانشجو بودند. وقتی از جنگ های پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) می گفت، انگار خودش در آن زمان بوده، آنقدر که زیبا تعریف می کرد.
از روی همان نهج البلاغه ای که همیشه همراهش بود و در حاشیه اش نکته های زیادی نوشته بود، تدریس می کرد.
وقتی هم که
رفت اهواز تا اسلحه و تداركات تهیه كند. به تعداد بچه ها نهج البلاغه خرید. میگفت همراه با آموزش نظامی، باید با نهج البلاغه هم آشنا شوند.
بچه ها به شوخى به او می گفتند: «نهج البلاغه سیار».
آن قدر نامه ها و خطبه هاى زمان حكومت حضرت را خوانده بود كه حفظ شده بود.
كتاب ولایت فقیه امام هم از دستش نمیافتاد.
گریه برای مظلومیت نهج البلاغه در کشوری اسلامی
آقا کاظم یک بار تعریف کرد که در کلاس نهج البلاغه بودیم و حسین مشغول صحبت بود که بی مقدمه رفت بیرون و با صدا بلند شروع به گریه کرد! من و بچه های کلاس ناراحت شده بودیم که حسین از چه ناراحت شده و گریه می کند؟! حسینی که شجاعتش زبانزد همه بود. بعدا خودش گفت که
برای مظلومیت امام علی(ع)گریه اش گرفته است که چرا در یک کشور اسلامی باید نهج البلاغه و سخنان امام این قدر غریب باشد.
یک بار دیگر هم گریه کرده بود وقتی دلیلش را پرسیده بودند، حسین گفته بود "اگر قرار باشد این اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نباشد پس برای چه انقلاب کرده ایم؟ اگر نباشد، انقلاب مان به هدر می رود و بعد از مدتی از بین می رود و دوباره همان هایی که بودند بر می گردند. این همه جوان از دست دادیم که انقلاب شود تا ولایت و سرپرستی یک فقیه در کشورمان برپا شود".
ملاقات خدا
شب عملیات هویزه بود، بچه ها شور و حال عجیبی داشتند. یکی وصیت نامه می نوشت، یکی نماز می خواند، بعضی قرآن می خواندند و بعضی با یکدیگر شوخی می کردند. در جاهایی صحنه هایی هم چون شب عاشورا دیده می شد. حسین دستور داد همه موجودی انبار، یعنی دو گونی لباس نو را بین بچه ها تقسیم کنند. سپس درخواست آب کرد تا غسل شهادت کند، اما آب به اندازه کافی نداشتیم.
گفت: «به اندازه شستن سرم باشد، کافی ست.» به او گفتم: «فردا عملیات است و در گرد و غبار، دوباره سرت کثیف می شود.» گفت: «به هر حال می خواهم سرم را بشویم.» گفتم: «مگر می خواهی به تهران بروی؟» گفت: «نه، فردا می خواهم به ملاقات خدا بروم.» بالاخره یکی از بچه ها یک کتری آب نیم گرم تهیه کرد و طشتی گذاشتیم و حسین سرش را شست.
عملیات نصر (هویزه)
پانزدهم دی ماه سال ۱۳۵۹، سومین عملیات ایران با نام نصر (هویزه) و با هدف آزادسازی بخشی از خاک اشغال شده وطن و بهویژه پادگان حمید و جاده حمیدیه به سوسنگرد تدارک دیده شد و جوانان دانشجو و بسیجی هویزه هم به فرماندهی سید حسین علم الهدی، یکی از گردانهای فعال عمل کننده در عملیات بودند.
روز نخست این عملیات با اسارت حدود هزار نفر از نیروهای دشمن همراه شد؛ اما از روز دوم و با موج شدید دشمن در اعزام نیرو و تجهیزات به منطقه، عدم هماهنگی ستاد جنگ به فرماندهی بنی صدر خائن و عدم پشتیبانی وی از نیروهای خط مقدم، عقب نشینی نیروهای خودی با تعلل صورت گرفت و بخشی از نیروها و از جمله گردان سید حسین علم الهدی، در محاصره کامل دشمن قرار گرفتند. آنان با امید به پشتیبانی ستاد فرماندهی جنگ، تا ساعتها در برابر دشمنِ تا بن دندان مسلّح، مقاومت کردند و این در حالی بود که علاوه بر کمبود آب و غذا، کمبود تجهیزات نظامی و حتی اسلحه هم آزاردهنده بود.
او در آن روز و در یادداشتی به آیتالله خامنهای نوشت: «ما در قلب صحنهایم و میتوانیم از همین جا به دشمن ضربه بزنیم؛ البته تعداد اسلحههای ما کمتر از تعداد نیروهاست؛ ولی میمانیم...»
شانزدهم دی و روز دوم عملیات
پس از پاتک عراق، از سوی فرماندهی ارتش، به نیروهای زرهی دستور عقبنشینی داده میشود.
به دلیل نابسامانی اوضاع این دستور به بعضی از واحدها از جمله حسین علم الهدی و ۶۰ تن از یارانش با وجود داشتن بیسیم ابلاغ نمیشود و آنها بی خبر از عقبنشینی تانکها در دام نظامیان عراقی میافتند
تانك ها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند. خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد.
روزعلی بلند شد و نزدیك ترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روزعلی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز آنها را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود. تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد. روزعلی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد. سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت كه از روی پیكر حسین عبور كند.
حسین و یارانش در 14 دی ماه 1359، عملیات را آغاز کردند و پس از دو روز مقاومت، به غیر از چند نفر، همگی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و کربلایی دیگر را در هویزه رغم زدند. عراقی ها پس از تصرف هویزه، با تانک از روی اجساد مطهر شهدا گذشتند و سپس در آنجا میدان مین و سنگرهای بتونی ایجاد کردند.
۱۶ ماه پس از کشته شدن او، طی عملیات بیتالمقدس این اراضی مجدداً بازپس گرفته شد، با تلاش گروههای تفحص جنازهها به سختی شناسایی شدند.
👈حسین علم الهدی را از قرآنی که در کنارش بود شناختند.
قرآنی با امضای آیت الله خمینی و آیت الله خامنهای.
در حالی که میخواستند پیکر او را در اهواز به خاک بسپارند مادر او با منتشر کردن وصیتنامه حسین، خواسته او مبنی بر دفن در محل کشته شدن را اعلام میکند. با مطلع شدن خانوادههای همرزمانی که همراه حسین علم الهدی کشته شده بودند آنها هم تمایل پیدا میکنند فرزندانشان را در کنار فرمانده خود به خاک بسپارند و این گونه گلزار شهدای هویزه بنا میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆روایتگری شهید ضابط
شادی روح همه شهدا
خصوصا
شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها
❣️سید محمد حسین علم الهدی❣️
صلوات محمدی
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐