🌷🌷🌷
تمام اعمال مستحبی و تلاوتها و... را برای خودتان نگه ندارید.
مثلا شب مبعث ، هیچ عملی را سحر که شد برای خودتان نگه ندارید همه را هدیه کنید .
🤔به چه کسی ؟
🌼 به معلم ها ، چون معلمان در مقام علم آموزی حضرت حق هستند .
🌼هر کسی که از اول تولد تا روزی که در این عالم هستید ، به شما خیری یاد داده یا خواهد داد .
🌼همه ی علما ، که دین ما صدقه سر خون دل آنهاست.
🌼امام و همه ی شهدا
🤔حالا هدیه کردم چی بگم ؟
صبح که شد بگو خدایا من همان فقیری هستم که بودم ، من هیچی ندارم .
🤔حالا نتیجه چی میشه ؟
چون هر چی داشتم هدیه کردم ، خدا چندین برابر به شما برمی گرداند .🎊 😍🎊
نکته ی این مطلب چی شد؟
اینکه بدانید شهید بی نیاز است .
اگر برای شهدا لقمه بگیرید ، شهید هرگز مدیون کسی باقی نمی ماند ......
کلاس سیره شهدا دماوند
استاد نیلچی زاده۱۴۰۰/۱۲/۵
|•♥️✨•|
یارســول اللّه!
مبعث؛یعنی وساطت تو
میان بنده ومعبود
یارســـول اللّه!
دستانم رابگیر
تا بتهای باقیمانده
دلم رابشکنم
که خدای تو
خریداردلشکستگان است.
عيد مبعث برشما مبارك🌺🍃
#عید_مبعث
🔴🔵 تفاوت بعثت با ظهور
🔺 بعثت: «او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد»
🔺 ظهور: «تا آن (دین) را بر همه آيينها غالب گرداند»(توبه، 33)
🔹 سنت خدای حکیم در مورد #بعثت این است که مردم چه بخواهند و چه نخواهند خداوند رسولش را می فرستد «تا بعد از اين پيامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود)»(نساء، 165)
🔹 اما قانون خدا دربارۀ #ظهور این است که باید «مردم قيام به عدالت كنند»(حدید، 25) خواست و تلاش و زمینه سازی مردم، تعیین کننده است؛ اگر آن چه را که در توان دارند به کار گرفتند و مرد میدان عمل بودند، نصرت و امداد الهی شامل حالشان خواهد شد و حجتِ حق، خاتم اوصیاء، بقیة الله الاعظم اذن ظهور می یابد و عالَم گلستان می شود.
🌕 آری! «خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملّتى) را تغيير نمى دهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند!» ( رعد آیه 11)
🔺و این خواستن را باید در میدان عمل نشان داد که ما «ابا الفضلی» هستیم نه زبیری و خوارجی.
#انتظار_یعنی_آماده_باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بمناسبت عید مبعث حضرت رسول(ص)
👈بعثت يعنى چه؟
🔹امشب شب مبعث است يعنى برترين انسانى كه چنين استعدادى را داشته كه خدا به او وحى كند در مثل امشبى به او وحى شد و بهترين دستوراتى كه ممكن است انسان را به كمال انسانى برساند بر او نازل شد.
🔸بنابراين ما انسانهاى بعد از قرن ششم ميلادى، از چهارده قرن پيش تا به حال اين امتياز را بر ساير انسانها داريم كه توانستيم از پيامبرى استفاده كنيم كه برترين پيامبران است و دستورات او كاملترين است. شكر چنين نعمت عظيمى در يك كلمه، عمل كردن به دستورات قرآن و راهنمايى كردن ديگران در اين زمينه است.
📕علامه مصباح یزدی(ره)، سفر به سرزمین هزار آیین، ص۳۴۱
📚کانال پند عارفانه (شعر، نصایح، ادعیه)
@pand_arefaneh 🌹
20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ محمد (ص) را خدا ساخت برای خودش...
🔺 این کلیپ قابل #تأمل را #ببینید 📽
✅ میلاد نبی مکرم اسلام (ص) تبریک و تهنیت باد.
#صنعت_نبی_سازی
#صنعت_آدم_سازی
#اصطناعت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
➕ تو هم باید مبعوث بشی!
➕ تو هم باید دریافتکنندهی وحی باشی!
➕ تو هم باید به مقام رسالت برسی!
➖ یعنی چی؟! چهجوری؟!
ویژهی عید #مبعث 🌹
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
محمّد على پليان - فرزند غلامحسين - در اوّل دى ماه سال 1342 در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود. پدرش مى گويد: «در شب مبعث حضرت رسول(ص) به دنيا آمد. همه اقوام مى گفتند: برويد و تمام شهر را چراغانى كنيد.»
همچنين نقل مى كند: «تقريباً 20 روز از تولّدش مى گذشت كه من او را در بغل داشتم و در يكى از راهپيمايى ها بودم كه بسيار شلوغ شد. در همان زمان امام خمينى(ره) را دستگير كرده بودند و به ايشان گفته بودند: چرا كسى براى شما كارى نمى كند؟ امام(ره) فرموده بودند: سربازان من در گهواره هستند. همان طور هم شد و او در راه خدا و امام(ره) شهيد گرديد.»
كودكى فعّال بود. دورهى ابتدايى را در سال 1348 آغاز كرد و در جبهه درسش را ادامه داد. زمانى كه پدرش در مدرسه براى او خوراكى مى برد، بسيار ناراحت مى شد.
با نوه هاى آقایان سبزوارى و خامنه اى فوتبال بازى مى كردند، با افراد ثروتمند ارتباط نداشت. با افراد با ايمان و با تقوا رابطه داشت و بسيار صبور بود.
قبل از انقلاب با تعطيل كردن مدرسه، در زيرزمينى موادّ منفجره درست مى كرد و به دوستانش مى داد. اعلاميّه پخش مى كرد. والدينش مى گويند: «ما از طريق پسرم با انقلاب آشنا شديم.»
همچنين مى گويند: «ما راديو و تلويزيون نداشتيم. به خانه اقوام كه تلويزيون داشتند مى رفتيم و فيلم نگاه مى كرديم. شهيد به ما مى گفت: اين فيلم ها را نگاه نکنید. ما را بسيار نصيحت مى كرد.»
در راهپيمايى ها شركت مى كرد. در مدرسه مسئول توزيع شير و كيك بود. با بچّه هاى ديگر شيرها را داخل جوى ها مى ريختند و بر روى ديوارها شعار مى نوشت.
در تظاهرات «يكشنبه خونين» در صف جلو تظاهر كنندگان بود كه عكسش در روزنامه چاپ شده بود.
در روز «يكشنبه خونين» با موادّ منفجره به اتفّاق مردم، فروشگاه ارتش را آتش زدند كه در همان درگيرى زخمى شده بود. بعد از پيروزى انقلاب در خيابان ها كشيك مى داد. جذب بسيج شد، به مسجد مى رفت و فعّاليّت مى كرد. محمّد على پليان به منظور حفظ و تداوم انقلاب وارد بسيج شد. سربازى را در سپاه خدمت كرد.
كتاب هاى مذهبى، شهيد مطهّرى، شهيد مفتح و زندگى نامه حضرت فاطمه(س) را مى خواند.
مى گفت: «دنيا پوچ است، اصل آخرت است. دنيا ارزشى ندارد، سعى كنيد براى آخرت توشه اى داشته باشيد.» به خواهرانش توصيه مى كرد: «حجاب را رعايت كنند.» مى گفت: «پيرو قرآن و نماز باشيد.» به مسائل مذهبى اهميّت مى داد. به خواهرانش مى گفت: «تا زنده هستيم بايد انقلاب را ادامه دهيم.»
نماز شب مى خواند. قرآن گوش مى داد. پدر به نقل از مادر شهيد مى گويد: «در دوران مجروحيّتش نماز شب مى خواند. يك بار در پشت بام نماز شب مى خواند و همسايه ها فكر كردند او از پشت بام آنها را نگاه می كند امّا بعد متوجّه شدند نماز مى خواند. وقتى به پسرم گفتم، گفت: ديگر بالاى پشت بام نمى خوابم، چون نمى خواهم مزاحم ديگران شوم.»
آرزو داشت راه كربلا باز شود. براى مكّه ثبت نام كرده بود كه موفّق نشد برود. می گفت: «مى خواهم به مكّه بروم تا خود خدا را ببينم.»
در يكى از عمليّات ها، رفتن به سوريّه و يا ديدن امام(ره) را تشويقى گرفته بود كه ديدن امام(ره) را ترجيح داد.
پدر شهيد مى گويد: «به او گفتم: ازدواج كن، چون ما آرزو داريم. مى گفت: تا زمانى كه جنگ باشد، ازدواج نمى كنم.»
رفتن به جبهه را وظيفه شرعى و يك تكليف مى دانست. در جبهه فرمانده طرح و عمليّات بود.
علاقه زيادى به ياد گرفتن کار با سلاح هاى گوناگون داشت، به همين دليل براى آموزش سلاح ثبت نام كرد. بعد از گذراندن آموزش نظامى به كردستان اعزام شد. مدّت 6 ماه در كردستان با ضدّ انقلابيّون و جريان هاى انحرافى مبارزه كرد. مدّت 7 سال در جبهه هاى حق عليه باطل جانفشانى کرد.
والدين شهيد مى گويند: «او شناسنامه اش را دست كارى كرده بود تا بتواند به جبهه برود. ما او را از اين كار منع كرديم، ولى او در مسجدى ديگر، پرونده درست كرد و به جبهه رفت. در منطقه سقّز و بانه خدمت مى كرد.»
مدّتى كه در جبهه بود، چهار بار زخمى شد. اوّلين بار تركش به سرش اصابت كرده بود، چون زخمش سطحى بود بدون اطّلاع به خانواده در جبهه مداوا شد. دوّمين بار در عمليّات والفجر 4، تير به بازوى دست چپ او اصابت كرده بود كه براى پيوند عصب دست، تحت عمل جرّاحى قرار گرفته بود. در عمليّات والفجر 8، تركش خمپاره به دست راست او برخورد كرده بود كه با عمل جرّاحى تركش را از دست او خارج كردند. در عمليّات مهران، تركش خمپاره به پاى چپ او برخورد كرده بود كه پس از مداوا دوباره روانه جبهه شد.
پدر شهيد مى گويد: «پايش زخمى شده و در گچ بود. ما در منزل نبوديم. وقتى كه برگشتيم، ديديم پتويى روى پايش انداخته است كه ما نفهميم. بعداً متوجّه مجروحيّت پايش شديم.»
جبهه كه بر می گشت به ديدن اقوام و گاهى به منزل شهيد محمود كاوه مى رفت. در آنجا نماز مى خواندند، با هم صحبت و براى جبهه برنامه ریزی مى كردند.
در جبهه بسيار فعّال بود. گاهى به وسيله آر. پى . جى تانك هاى دشمن را منهدم می زد. گاهى با گذاشتن زخمى ها بر روى موتور سيكلت، آن ها را به پشت جبهه منتقل مى كرد. در عمليّات هايى شركت کرد كه هيچ كس اميدى به بازگشتش نداشت. همه مى گفتند: «او شهيد می شود.» بعد از اتمام عمليّات بسيار گريه مى كرد. وقتى دوستانش علّت گريه او را مى پرسيدند، مى گفت: «چرا من شهيد نمی شوم؟ مگر هنوز لياقت شهادت را پيدا نكردم؟»
پدر شهيد مى گويد: «آخرين بار مى خواست با هواپيما و يا قطار برود، امّا نشد كه مجبور شد با اتوبوس برود و ديگر برنگشت.»
شهيد در وصيّت نامه خود مى گويد: «واقعاً اين قدر شهادت شيرين و آرام بخش است. بلى، شهادت مانند ستاره اى دنياى تاريك ما را روشن مى كند و از افقى به افق ديگر مى رود. آنان كه به شدّت مشتاق زيارت خدا و شهادت در راه اويند، آنان كه در مقابله با دشمن به سختى مى جنگند، مجريان امر خدايند و به مقابله با سپاه خصم مى پردازند، تا آنگاه كه ناپديد مى شوند؛ در جبهه ها مى جنگند، امّا ديده نمى شوند.»
همچنين در بخش دیگری از وصیت نامه اش مى گويد: «اى برادر و خواهر، روزى ما پيروز هستيم كه در آن روز معصيت نكنيم. پيروزی هايى كه به دست آمده، ما به دست نياورده ايم؛ بلكه يك وسيله بوده ايم. برادرها، بياييم براى رضاى خدا با هم متحّد شويم و براى تمام مستضعفان دنيا - كه چشم به انقلاب ما دوخته اند - خدمت كنيم. اين دنيا فانى است و چه خوب است كه خدا را مانند يك دوست ناظر بر اعمال خود بدانيم. پدر و مادر عزيزم، مرا حلال كنيد. اگر شما را اذيّت كردم، ببخشيد. مادر مهربانم، مثل فاطمه زهرا(س) باش. گريه مكن كه دشمنان خوشحال مى شوند و من هم ناراحت می شوم. برادرهاى بسيجى، با قدرت الله، قدرت سياسى آمريكا را درهم شكستيم، ولى نبرد ما با استعمار و استكبار جهانى نبردى طولانى است. اگر ما به انحراف كشيده شويم انقلاب شكست می خورد. بياييد خودمان را تزكيه كنيم و با مال و جان خود جهاد كنيم كه خدا وعده پيروزى داده است.»
جبههایها او را میشناختند
علی رفیعی / دوست و همرزم شهید👇👇
پلیان هم کردستان را دیده بود و هم جنوب را. در جبهه، بودند بچههایی که سوابق مجروحیتشان را از بین میبردند، برای اینکه فردایی نیاید که روی این سوابق بخواهند ادعایی داشته باشند. پلیان هم از این دسته بود. شهادتش قبل عملیات بود؛ بههمیندلیل بیشتر یارانش در مشهد نبودند. تشییع پیکرش در حد نامش نبود. فردای تشییع رفتم مجلس ختمش. به پدرش گفتم پسر شما انسان بسیار بزرگی بود. گفتم در مشهد کسی نیست که او را بشناسد، ولی آنهایی که آن طرف (جبهه) هستند، خوب او را میشناسند. گفتم وقتی که عملیات تمام بشود و دوستانش برگردند، آن وقت شما خواهید فهمید که او چه کسی بوده و چکار کرده است.