شيخ حسين انصاريان ايشان را سوار بر قطار عرفان و ديگران را پياده معرفي مي كند.ايشان بعد از عمليات فتح المبين در بهار ۶۱ عازم جبهه آبادان مي شود و به علت مجروحيت مجبور به برگشت مي شود. پزشكان چاره كار را در قطع پا مي بينند.اما امام زمان (عج) در عالم رويا، ايشان را دعوت به مشهد و مژده به شفاي پا به شرط برگشت به جبهه مي كند. بعد از شفاي پا وارد حوزه مي شود و جمعا جسته و گريخته سه سال در حوزه درس مي خواند.شايد به همين علت بوده كه چند مدرسه را عوض مي كند. چون مديران مدارس چنين طلبه اي را كه مدام به جبهه اعزام مي شود و ديگران را هم با خود مي برد، را باعث تعطيلي حوزه مي ديدند.او معتقد بود كه انسان بايد به آموخته هايش عمل كند. اگر در حوزه مي خواند ضرب ضربا ضربوا، مرحله اول خودش بايد به جبهه رفته و با دشمن بجنگد. در مرحله بعد برخي از دوستانش و در مرحله بعد گروهي از دوستانش را راهي جبهه كند تا ضربوا محقق گردد.در جبهه مدام به لشكرهاي مختلف اعزام مي شود تا شناخته نشود
علي كه بعد از پايان يافتن دوره راهنمايي تحصيلي شوق طلبه شدن در دلش افتاده بود حوزه علميه قائم چيذر را انتخاب نمود و در نهايت حوزة علميه شهر مقدس قم ميعادگاه پاك شهيد در عرصه علماندوزي بود…
شايد علي از جهت ظاهر زياد دروس حوزوي را نخوانده بود اما در سير و سلوك سرآمد بود. وقتي براي بچه هاي تخريب موعظه ميكرد مثل اينكه خودش بارها عمل كرده و نتيجه آن را ديده است. او اصرار داشت لذت انس با خدا را همه بچشند…
روزهاي بياد ماندني بعد از عمليات خيبر و غصه بچه ها از جاماندن جسم همسنگرانشان درجزيره مجنون با صداي ملكوتي علي التيام پيدا ميكرد او وقتي روضه ميخواند خودش را در صحراي كربلا ميديد و بارها شده بود كه درحين مداحي بيحال ميشد و نفسهايش به شماره مي افتاد…
اوج ارادت علي در مداحياش روضه حضرت رقيه سلام الله عليها بود و خيلي با احساس، رفتن خار در پاي اين بيبي رابيان ميكرد…
علی وقت نماز آنقدر نماز را با حضور قلب میخواند انگار توی این دنیا نیست…
نمازهایش طولانی میشد…
یک روز بچه ها به علی اعتراض کردند و گفتند نماز رو تندتر بخوان. که ایشان در جواب حکایتی از شهید محراب مدنی گفت و اظهار داشت که درصف اول نمازجمعه تبریز پشت سر شهید مدنی نماز میخواندیم، این شهید هم نمازهایش توام با طمئنینه و اشک بود. شخصی در صف اول نماز بود و شهید مدنی درحال اقامه نماز بود که شنید میگوید آقا نماز را تند بخوان. یکدفعه دیدم شهید مدنی تمام قامت برگشت و در حالیکه قطرات اشک صورتش را پرکرده و از محاسنش سرازیر بود فرمود: قارداش جان میدونی میخواهی با کی حرف بزنی؟ نقل این حکایت و با اخلاصی که شهید علی داشت همه را به تفکر وا میداشت…
همرزم شهید می گوید : 👇
حاج اقا با عمامه جلوی گردان ایستاده بود و بچه ها را از زیر قرآن رد می کرد.
اودیشب نام شهدای فردا را به یکی از دوستانش گفته بود.
درمراسم روضه گردان گوشه عمامه اش را باز کرده بود و اشک هایش را پاک میکرد.
یک ساعت قبل ازعملیات عمامه اش را باز کرده و به بچه ها گفت مهمات را با این ببرید.
بچه ها گفتند اخه خوب نیست ,گفت حمل مهمات رزمنده ها افتخار عمامه من است .
عملیات که شروع شد وقتی تیرخورد بچه ها عمامه اش را دور زخمش بستند.
آخر هم با عمامه اش راهی آسمان شد
علی آمده بود مرخصی. رفت وضو بگیرد. رفتم سر جیب شلوارش ببینم این که اصلا شهریه نمی گیرد، چرا حرف از بی پولی نمی زند.از داخل حیاط با صدای بلند گفت: مادر! برکت پول را خدا می دهد. نمی دانم از کجا فهمید.
بعد از شهادت علی مراسم گرفتیم. مهمانان زیادی آمده بودند و من مضطرب، که غذا کم نیاید. به ناگاه علی را در گوشه آشپزخانه دیدم.
گفت مادر چرا مضطربی؟
گفتم نگران کم آمدن غذا هستم.
ظرف برنجی دستش بود. گفت: این را به غذا اضافه کن و نگران نباش.
همه مهمان ها سیر خوردند و آخر سر به اندازه همان بشقاب غذا اضافه آمد.
🔻یک پیام و یک هدیه از ناحیه حضرت سجاد علیه السلام همین دعای «اللهم صل علی محمد و آل محمد ، شجره النبوه» است که در ماه شعبان وارد شده است. این مال امام زین العابدین (ع) است. این را حضرت قبل از ظهر، عند الزوال می خواندند.
🔸اگر بتواند انسان این دعا را از ابتدای ماه شعبان ملتزم بشود، قبل از زوال دو رکعت نماز در مسجد- یا غیر مسجد- بخواند و بعد این دعا را بخواند خیلی خوب است.
🔹یک روایت دیگر هست از امام باقر (ع) که به مناسبت برخورد کردم و تعجب کردم که آقا امام باقر (ع) فرمودند پدر من وقت استجابت دعا را قبل از ظهر، عند الزوال میدانستند.
البته مردم غالبا این دعا را بعد از نماز می خوانند چون می خواهند ترک نشده باشد و مردم هم که قبل از ظهر یک جا جمع نمی شوند.
🔸این دعا هدیه ای است که حضرت دادند اگر به شرائطش عمل بشود آن وقت این دعا خودش یک مرکز استجابتی میشود.
این دعا خودش از اسرار است. خواندن این دعا یک نظمی لازم دارد. معمولا این دعا را برای حوائج در ماه شعبان، از اول ماه شعبان تا آخر ماه خوانده میشود. فقط قبل از ظهر و قبل از زوال چند تا شرط دیگر هم دارد من جمله اینکه در منزل همه مجموعهای مشغول باشند همه این دعا را بخوانند.
┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
🔺 حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
1_1505625123.mp3
2.26M
🌙عظمت ماه شعبان ..
💠 مقام معظم رهبری
#ماه_شعبان
مبارک
✅✅✅
📣📢📣📢📣📢
سلام علیکم 💐
الحمدلله رب العالمین ❤️
با یاری شما خوبان امروز چهارشنبه #اول_ماه_شعبان
3 راس گوسفند🐑🐑🐑
برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج)، صدقه سر سلامتی حضرت، سلامتی رهبر عزیزمان، همه مسلمانان جهان ویژه شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و رفع بلایا و فتنهها و گرفتاری از بلاد مسلمین ویژه شما خوبان قربانی گردید❤️
✅ 1 راس گوسفند در استان تهران 👇
منطقه ۱۴
محلات حسیآباد دولاب - کیانی - میثم - بلوار ابوذر
✅ 2 راس گوسفند در استان خراسان جنوبی 👇
منطقه شهرستان مرزی زیرکوه - شهرک کمیته امداد، بهزیستی و روستای حسن آباد
بزرگواران
انشاالله دنیا و آخرت زیر سایه اهلبیت(ع) باشید و به دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، باقیمانده امر فرج حضرتش بر ما بخشیده شود و به همین زودی چشمان ما به جمال مولایمان روشن شود💔 🙏
به شادی حضرت زهرا سلام الله علیها بر مولود های این ماه پربرکت💖
قلب نازنین بقیةالله الاعظم(عجل الله تعالی فرجه شریف)؛ به مژدهی ظهورش شاد❤️ شود 🙏
#یا_سریع_الرضا_از_ما_راضی_باش
#گروه_الحقنی_بالصالحین
#گروه_جهادی_شهید_حمیدرضا_اسداللهی
#تلنگرانه 💔🚶♀
کساییکهمیجنگن،زخمیهممیشن..
دیروزباگلوله،امروزباحرف..💔!'
شهداوقتیتیرمیخوردن
میگفتنفداسرمهدیفاطمه:)
توییکهداریبرای#امامزمانتکارمیکنی
شبروز...!'
وقتیمردمباحرفاشونبهتزخمزدن،
تودلتباخودتبگو:
'فداسرمهدیفاطمه..'
آقاخودشبلدهزخمتودرمانکنه..!'
🌹 خوابی که حاج قاسم پس از شهادت
شهید زینالدین دید.
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهاند.» عجله داشت. میخواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم یک برگه كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی به او گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به آن كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود
«سلام من در جمع شما هستم»
#شهیـدانه
#هیئت_الـشهداء
زین الدین در یک نگاه
مهدی زین الدین در هجدهمین روز مهر سال 1338 به دنیا آمده و 25 سال زندگی کرده است. جاهای مختلفی هم بوده؛ در مدرسه که تا کلاس پنجم یا شاگرد اول بود یا دوم، توی کتابفروشی وقتی پاسبان ها آمدند تا پدرش را ببرند، با همسرش در خانه کوچک اجاره ای در اهواز، در خیبر، هور، سوسنگرد و کردستان، در جاده ای که گروهک منافقین کمین زده بودند، همراه برادرش کنار جیپ لندکروز با بدن سوراخ سوراخ و سرانجام گلزار شهدای شهر قم، کنار همرزمان شهیدش و البته برای همیشه در دل مردم.
در همه این لحظه ها ـ اگر خوب نگاه کنی ـ آدمی عادی را میبینی که سعی میکند در هر لحظه بهترین کار را بکند، بهترین تصمیم را بگیرد و بهترین باشد. این سعی مدام و طاقت فرسا بود که این آدم عادی را آدمی کرد شگفت، به شگفتی مهدی زین الدین.
توجه مادر
مادر شهید زین الدین از زمان بارداری، کودک خود را مورد توجه دقیق قرار داده بود؛ هر غذایی را نمیخورد، در هر مهمانی ای شرکت نمیکرد، مرتب قرآن تلاوت میکرد و ذکر بر لب داشت. پس از آنکه مهدی به دنیا آمد، هرگز بدون وضو به او شیر نداد و همواره در راه تربیت اسلامی کودک، قدم برمیداشت. حاصل تربیت دقیق مادر، کودکی بود باهوش، زرنگ و مهربان که مسیر کمال را به سرعت میپیمود