﷽
سلام علیکم
بیست و پنجمین روز از🌷چله دهم🌷
اعمال مستحبی امروزمان را به #نیابت از
اولین بانوی شهید اسلام
و از یاران بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
❣️سمیه مادر عمار یاسر❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها☀️
و از حضرتش #تقاضا می نماییم تا با نگاه مادرانه خود ما را دعا نمایند .
« سمیه » مادر عمار یاسر،
از بانوان بسیار جلیل القدر و بزرگوار است
👈هفتمین نفری بود که به اسلام گروید
و صدمات و رنج های زیادی را پس از گرویدنش به دین مبین اسلام، در راه خداوند متحمل شد
و سرانجام به عنوان
👈اولین بانوی شهید اسلام نام گرفت.
سمیه دختر خباط
و کنیز ابی حذیفه بن المغیره – رییس قبیله ی بنی مخزوم – بود
و در میان کنیزان قریش کنیزی
آزاد منش
عاقل
و خوش قلب
نمکین
و پاکدامن، مانند او وجود نداشته است.
همسرش یاسر، پسر عامر و از اعراب عنسی مذجحی قحطانی یمن بود که همراه دو برادرش «حارث » و «مالک » از یمن به مکه راه افتاد تا برادر چهارمش را که بر اثر قحطی و خشک سالی و فساد اوضاع حکومت یمن، آواره شده بود، پیدا کند.
پس از آن که سه برادر از پیدا کردن برادر گمشده ی خود مأیوس شدند، مالک و حارث بازگشتند، ولی یاسر در مکه ماند و با رییس قبیله ی بنی مخزوم – ابی حذیفه بن مغیره – هم پیمان شد.
ابو حذیفه – که مرد مهربان و خوش قلبی بود – از یاسر نگهداری می کرد و یاسر نیز که از اکرام و مرحمت ابو حذیفه برخوردار بود، حداکثر وفاداری و خلوص را نسبت به او ابراز می داشت.
«ابو حذیفه » روزی به فکر هم پیمان یمنی خود افتاد تا برای او همسری انتخاب کند و او را از تنهایی نجات دهد و ضمنا امیدوار بود که خداوند فرزند شایسته ای به او بدهد; بدین جهت «سمیه » دختر خباط را، که شریف ترین و عفیف ترین کنیزش بود، به ازدواج یاسر درآورد و پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و مقرر داشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزو آزادگان (احرار) شناخته شوند.طولی نکشید که از این ازدواج مبارک، پسری به نام «عمار» متولد شد.
وقتی حضرت خاتم الانبیا محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) به مقام نبوت مبعوث شد و آیین روشنگر اسلام را به طور غیر علنی وارد مکه نمود، یاسر و سمیه و فرزندشان عمار که در آن هنگام، جوانی رشید و قوی بود، جزو اولین نفراتی بودند که به دین مبین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند.
با اسلام آوردن این خانواده و پذیرش آیین توحید و یکتاپرستی و نفی و طرد کفر و شرک، آزار و اذیت ها و شکنجه های کفار قریش نسبت به آن ها شروع شد و روز به روز فزونی می یافت و شدت می گرفت.
در ریگزار داغ و سوزان مکه، ابوجهل مشغول شکنجه کردن یک زن و مرد سال خورده و یک مرد جوان بود. جلاد ها سنگ های سنگینی روی سینه ی هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آن ها را شکنجه و آزار می دادند.
ابو جهل می گفت: یکی از این سه امر موجب نجات و آسایش شما خواهد بود:
۱٫ سب و شتم پیامبر
۲٫ تبری جستن از او
۳٫ رجوع به لات و عزی.
ولی از زبان آن ها جملاتی غیر از «الله اکبر» و «لا اله الا الله » و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام مبارک پیامبر با کمال احترام چیزی شنیده نمی شد.
در نتیجه ی این استقامت و بردباری شگفت آور، شکنجه های ابوجهل بر آن ها فزونی می گرفت;
👈زره های آهنین بر بدن مبارکشان می کرد و آن ها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه می داشت; به نحوی که حرارت آفتاب و داغی آهن بدنشان را می پخت و مغزشان را به جوش می آورد.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) که رحمه للعالمین بود، برای هم دردی و تفقد از حال آن ها به نزدشان می آمد، پشت سر هر یک از آن ها قرار می گرفت و با دست بدنشان را نوازش می داد و با کمال رأفت و محبت می فرمود:«صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنه ; ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است » و نیز رو به آسمان می کرد و می گفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهده ام ساخته بود انجام دادم. »
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) تا جایی که امکان داشت در کنار آن ها می نشست و از آنان تفقد می کرد، حزن و اندوهی که پیامبر را از ملاحظه ی وضع این تازه مسلمان ها فرا می گرفت، کمتر از تاثیر آهن گداخته ای نبود که بدن های آن ها را داغ می کرد. حضرت سپس برمی خاست و برای انجام سایر شئون اسلام قیام می کرد و با کمال شکیبایی با آن ها وداع می نمود.
همین که پیغمبر از نزد آنان حرکت می کرد و می رفت، جنون ابوجهل اوج می گرفت و خشم او فزونی می یافت، لذا دستور می داد تا جلادها، بیچارگان ستم دیده را در آب غرق کنند.پس از آن که آل یاسر را در آب می انداختند و دوباره سر از آب در می آوردند زبانشان به حمد خدا و درود بر پیغمبر (صلی الله علیه و اله) به کار می افتاد و به لات و عزی طعن می زدند و به ابوجهل بد می گفتند.
روزی عمار به پیامبر (صلی الله علیه و اله) گفت: «یا رسول الله: بلغ العذاب من امی کل مبلغ; ای رسول خدا! شکنجه ی مادرم (به دست کفار قریش) از حد گذشته است » پیامبر به او فرمودند: «صبرا یا ابا الیقظان! اللهم لا تعذب احدا من آل یاسر بالنار; ای ابا یقظان! صبر کن » و رو به آسمان کرد و گفت: «خداوندا! هیچ کدام از خاندان یاسر را در عذاب و آتش خودت مسوزان » .
روزگار مکه به همین ترتیب با سختی و شدت هر چه تمام تر برای تازه مسلمان ها از جمله «سمیه » و همسر و فرزندش، سپری میشد.
12.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرانجام سال پنجم بعثت فرا رسید.در یکی از روزها که «سمیه » این بانوی با فضیلت و صبور، تحت آزار و اذیت و شکنجه ی جلادان بود، ابوجهل علیه الویل نیزه ای بر قلبش وارد کرد که روحش به شاخسار جنان پرواز نمود.
و مقدر این بود که اولین بانوی شهید اسلام کنیزی باشد که به لباس شرافت اسلام مشرف و مزین گشته و روحی به وسعت دریاها و بلندای آسمان ها دارد.
به پاس خدمات و زحماتی که این بانو در صدر اسلام متحمل شده است
در زمان حکومت حضرت ولیعصر ارواحنا له الفداء جزء رجعت کنندگان خواهد بود .
در حدیثی امام صادق علیه السلام می فرمایند : همراه قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف 13 زن خواهند بود که به مداوای مجروحان پرداخته، سرپرستی بیماران را به عهده خواهند گرفت، ....(از جمله)
👈سمیه(مادر عمار یاسر)