اگر امروز رزق تان شد و توانستید، هرجا هستید
به مزار شهید یا شهدای گمنام سری بزنید ✅
نائب الزیاره همه ما هم باشید🙏
باعرض سلام وادب واحترام خدمت استاد گرانقدر خانم استادنیلچی زاده عزیز وهمه خوبان همراه (الهی الحقنی بالصالحین )
امروز توفیق شد در کنار مزار مطهر شهدای گمنام مسجد فائق ومیدان امام حسین علیه السلام نایب الزیاره بودم وبه نیابت ازطرف صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سوره یس وزیارت عاشوراقرائت نموده از طرف همه عزیزان ازخدمت حضرت مادر مدد گرفتم تا این چله آنگونه بشود که مورد رضایت ایشان وفرزندشان حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد انشاءالله ,یافاطمة الزهرا ادرکنا🙏🤲❤️
ارسالی از اعضای کانال 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد خانم دکتر نیلچی زاده برای ایام فاطمیه
@Nakhodabash_va_bakhodabash
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دختر سردارناظری در شرایط جسمی خوبی نیستند وامروز به کما رفتند برایش مخصوص دعا بفرماید🙏 محبت کنید برا
سلام عزیزان
با دعای خیر همه امروز از کما خارج شد
الحمدالله رب العالمین💖🙏😊
🌿همه تقدیرات خداوند برای مؤمن خیر است...
#خدایمن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌وظیفه ما برای سربازی #امام_زمان (عج)
- حضرتِآقا -
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🔥چرا فلسطینیها امروز پیروز و شادند؟
🔻کشتار بئر السبع
کشتار شرفات
کشتار بیت جالا
کشتار قدس
کشتار اردوگاه البریج
کشتار قبیه
کشتار نحالین
کشتار دیر ایوب
کشتار رحوفات
کشتار غزه (1955)
کشتار دیر یاسین
کشتار بیت لحم
کشتار یالو
کشتار کفر قاسم
کشتار خان یونس
کشتار صیدا
کشتار قانا
کشتار صبرا و شتیلا
و...
🔻اینها فقط نمونه هایی از کشتار فلسطینیان در دهه های اخیر توسط اسرائیل است.
🔻یعنی فلسطینیان هم با اسرائیل سازش می کردند و در غربت و سکوت کشته میشدند و هم در دنیا اسرائیل مظلوم بود!!
🔻اما امروز با #طوفان_الاقصی اهالی #غزه از قربانیان مرگ تدریجی در زندان بزرگ تبدیل به مجاهدان سرافراز بین المللی شدند که شیشه عمر اسراییل را کاملا شکستند و نقاب مظلومیت هلوکاستی را از چهره وحشی صهیونیستها در سراسر جهان پاره کردند ...
🔻امروز #حزبالله لبنان خود را در قامت یک قدرت سیاسی نظامی نوظهور در عرصه بین المللی با موفقیت آزمود.
🔻امروز #یمن در عرصه نبرد موشکی و خصوصا دریایی تبدیل به یک نیروی کاملا تعیین کننده شده است و تازه این آغاز راه برای یمنی های مقاوم است.
🔻امروز نیروی مقاومت عراق و سوریه هم اعتماد به نفس عجیبی پیدا کردند و از پهپادهای حمله کننده به پایگاههای آمریکا دارند وارد عرصه دریا و شهپاد می شوند.
🔻#طوفان_الاقصی سازمانهای بینالمللی مدافع حقوق بشر را مفتضح کرد و هم سلبریتیهای رسانهای ورزشی و سینمایی و سیاسیون پادوی آمریکا در سطح جهان را کاملا بی آبرو کرد.
🔻اینها بخشی از دلایل پیروزی و شادی فلسطینی ها و #محور_مقاومت وحق طلبان عالم است.
✍حمیدرضا ابراهیمی
#زهراجان❣️
نام ِ تو را بردیم
در غمهای دنیا...
ما را صدا کن
در هیاهوی قیامت✋🏻😔
#ایام_فاطمیه 🥀
#صدیقة_الڪبرے🥀
#مظلومة_الحیدر💔
📸 بنده حوائج یک ساله خود
رادرایام فاطمیه می گیرم.
رهبر معظم انقلاب:
برخی گله می کنند که چرا با این کسالت جسمی، این قدر برای مراسم وقت می گذارید و از اول تا آخر مجلس فاطمیه و روضه را می نشینید. اینها نمی دانند؛
رزق سال کشور را در شب های
فاطمیه میگیرم.
🥀ایام_فاطمیه
🥀لبیک یاخامنه ای
#اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#مراقبتهای_چله_سی_و_نهم
✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام
✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یاعلی یا فاطمه الزهرا یا صاحبالزمان ادرکنی ولاتهلکنی )
✅ خواندن صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ خواندن صلوات خاصه آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام
#مهرمادری
#طوفان_الأقصى
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_نهم ✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام ✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یا
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
👈 دومین روز از 💐 #چله_سی_و_نهم 💐 مهمان سفره پر برکت
شهید 🍃🌷 علی شفیعی 🍃🌷 هستیم .
♦️"خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند"
من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد
هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه سال مریض بودند و هر دو در یک سال فوت کردند.
در کل شهر کرمان، کسی را نداشتیم. من بودم همین یک پسر، علی!
میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد!
حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف گدایی می کردم.
علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد.
شب می گفت مامان! چرا پاهایت تاول زده؟
می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست مادر !
وقتی هیچ پولی نداشتم با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم.
علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره ما رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!"
یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد تا لباسش خشک شود می گفتم مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟!
وقتی که می رفتم سر کار برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم قابلمه ای آب میگذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان!
کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوی نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم...
مستاصل آمدم در خیابان گفتم خدایا امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟
برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل...
علی بعد از چند دقیقه امد گفت مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده!
خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ...
علی که بزرگ شد جنگ شد
می رفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد، به چشم حاج قاسم که فرمانده لشکر کرمان بود آمد و او را با خودش به جبهه برد و جزو فرماندهان محوری لشکر ثار الله شد و شهید شد...
بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر !
یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت منم قاسم! دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟
حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد...
حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است...
علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد...
و قاسم پسر دیگرش از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است...
بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و ندارد ولی آنجا مادر لشکری از شهیدان راه خداست...
هدیه به روح بی بی سکینه پاکزاد عباسی و فرزند شهیدش سردار شهید علی شفیعی فرمانده محور لشکر ثارالله و شهید حاج قاسم سلیمانی رحمت الله علیهم بخوانید فاتحه ای همراه با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣شهید حاج قاسم توجه خاصی به ننه سکینه مادر شهید علی شفیعی داشت و به دوستانش خیلی سفارش ننه سکینه را میکردند.
❇️ننه سکینه در زمان حکومت رضا شاه در اتفاقهای ایلات و عشایر کهنوج پدر و مادرش را از دست میدهد و در منزلی در کرمان خدمتکار میشود.
❇️در کتاب مثل علی، مثل فاطمه سرگذشت ننه سکینه روایت شده این مادر در زمان جنگ کل دارایی اش را تقدیم انقلاب کرد.
❇️ننه سکینه مادر علی بود علی پدر را بر اثر سرطان و خواهر را به خاطر بیماری حصبه از دست میدهد بعد از بزرگ شدن علی شفیعی و رهسپار شدنش به جبهه با دختر حاجی کیانی که هم اکنون حسینیه کیانیان در کرمان منتسب به او است ازدواج میکند و چهار ماه بعد هم علی در کربلای 4 شهید میشود.
❇️بعد از شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ننه سکینه بسیار در فراق او اشک می ریخت و داغ او را تحمل نیاورد و تقریبا بعد از گذشت یک سال و دو ماه به دیار باقی شتافت.
علی شفیعی در 18 آبان1345 در شهر کرمان و در خانواده ای فقیر پا به عرصه هستی گذاشت . دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذراند .
در این زمان پدر را به خاطر ابتلا به بیماری سرطان از دست داد و در کنار مادر رنجدیده خود با دست و پنجه کردن با فقربه زندگی ادامه داد.
در سال 1356 که یازده سال داشت ، کم و بیش در فعالیتهای انقلابی علیه رژیم مانند پخش
اعلامیه ، نوار و کتابهای امام در مسجد جامع شرکت کرد .
در سال 1357 به دلیل شلوغی اوضاع مملکت ترک تحصیل کرد و فعالیتهای خود را با ورود
به بسیج مسجد گسترش داد .
با شروع جنگ تحمیلی ، همراه با هدایای مردمی که به جبهه فرستاده می شد پا به جبهه گذاشت و کم کم خود جزء رزمندگان اسلام در جبهه حضور پیدا کرد .
در سال 1362 وارد سپاه شد و علاوه بر حضور در عرصه جنگ ، در فعالیتهای سیاسی – مذهبی از جمله شرکت در گروه امر به معروف و نهی از منکر هم شرکت داشت .
با حضور در جنگ با آن سن کم و بروز خصلتهای بارزی چون مدیریت ، تدبیر ، مخلص و عاشق بودن ، شجاعت و روحیه دادن به بچه های رزمنده ، نفوذ کلام و جذابیت و بسیاری از خصلتهای دیگر توانست خیلی زود جزء فرماندهان فعال جبهه جنگ شود .
در عملیات بدر ، والفجر 8 ، کربلای چهار شرکتی فعال و نقش آفرین داشت .
علی سرانجام در عملیات کربلای چهار 4 دی ماه سال 1365 پس از منهدم کردن سنگر دشمن
در حالی که 20 سال سن بیشتر نداشت و تازه چهار ماه از ازدواجش می گذشت در محور عملیاتی جزیره ام الرصاص بر اثر برخورد ترکش خمپاره به بالای ابروی چپش یکی از مسافران آسمان شد .
باید از کار او سر در می آوردم . آن شب تا نماز تمام شد ،سریع بلند شدم ولی ازاو خبری نبود زودتر ازآنچه تصور می کردم رفته بود. ، قضیه را باید می فهمیدم کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بود
که غیبش زد . شب دیگر از راه رسید نماز و عبادت . مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . طوری در
صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود .
در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم ..... تا به خود می آیم ، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا
آورده بود نفهمیدم کوچه ها را در تاریکی یکی پس از دیگری طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود .
درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را
کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت .
من به دنبالش راه افتادم ، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف
مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب
داد . گفتم جایی رفته بودی : نه ...
مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهش مرا به سکوت وا داشت .
من جایی نبودم ، همین اطراف بودم
فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبها تکرار میکرد
می خواست همچنان مخفی بماند .
راوی – مادر شهید علی شفیع
مادری که تا زمان شهادت فرزندش در جبهه حضور داشت/
سکینه پاک ذات" با بیان خاطراتی از پسر شهیدش گفت: زمانی که پشت جبهه بودم رفتیم لشکر پودر رختشویی بگیریم برا شستن لباسها و علی را اونجا دیدم، سرگرم صحبت با من بود کی از سربازها به علی گفت فرمانده. علی بهش خطاب کرد"من بسیجی ساده هستم. منو اینطور صدا نکنید".
علی به هیچکس نمیگفت چه کاره هست.
دفعه آخر که میخواست بره جبهه درباره خودش و همرزم هایش گفت"ما همه شهید میشیم و اگه کسی بمونه جانبازه و بعد از ما امام هم می آید". که خیلی طول نکشید خیلی از همرزم هایش و خود علی به شهادت رسیدند و امام نیز رفت.
مادر شهید شفیعی با اشاره به دیدارش با همسر امام(ره) به همراه سردار سلیمانی گفت: حاج قاسم اصلا به این دنیا نیست، خدا نگهدارش باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 نان کپک زده مثل علف
✍ خاطرات ننه سکینه مادر سردار شهید علی شفیعی :
🔺یه روز اومدم خونه دیدم یه کیسه نونی وسط اتاق.
گفتم : اینا از کجا آوردی؟ راستش بگو؛
گفت : مادر من که نمی خواهم به تو دروغ بگم.
امروز تو کوچه میومدم گفتم : خدایا امروز خیلی گشنمه یه لقمه نونی برسون من بخورم.
دیدم یه کیسه نونی پشت یه دری گذاشتن.
برشون داشتم آوردم شستم خوردم تو هم بخور.
گفتم : نگاه کردی تو این نایلون چیه ؟
گفت : مردم دیونه ان اینا می ریزند بیرون
سبز شده بودن عین علف ها ولی علی شسته بود اینا خورده بود.
همیشه می گفت : این اجر خدا
خدا امتحانم می کنه می خواه ببینه ظرفیت دارم.