شهید محمد رضا الوانی اززبان فرمانده پایگاه بسیج مقاومت شهیدان صفتی وسماواتی در مسائل مالی بیش از حد دقیق و سالم بود.
و کلیه مسایل مالی کارهای گروهی رو اعم از کانون ، تیم فوتبال تشکیلی ، پایگاه ، هیئت رو به وی سپرده و انجام می داد.
در سال 75 اولین مراسم شهدای محل را با تلاش شبانه روزی اقا رضا و دوستان جرقه زده و هم اکنون هم این مراسم سالیانه برگزار میشه.به شهدا عجیب علاقه داشت عاشق امام رضا علیه السلام بود
در اردو ها کاملا بی ریا در کنار اشپز و خدماتی ها کمک شایان می کرد.دوستاش همیشه بهش میگفتند #رضا_اخلاص
هیچکس نمیتونه بگه رضا جان حتی واسه یه ثانیه اونو آزرده خاطر کرده.در رفاقت وفادار بود حتی تا روزی که سوریه بره باز بمن بعنوان بزرگترش زنگ می زد و الکی احوالپرسی می کرد و منم نمی دونستم که داره سوریه میره … ولی گویا داشت خداحافظی می کرد ازم
هیچوقت دیانت و اخلاصش و تبلیغ نمی کرد همه چیزش در خفا و نزد خداش بود.تا روز شهادتش نزدیکترین دوستاش و خانوادش نه از درجات نظامی اش خبر داشتیم نه از مسولیتش… هیچکس نمیدونست فرمانده گردان صابرینه.
معروف شده بود به رضا اخلاص!
شخصيت مخلص داشت، چون همه کارها را براي رضاي خدا انجام مي داد. حتي خيلي از کارهايي که انجام مي داد خبري نداشتند با اين حال معروف شده بود به رضا اخلاص! سرانجام در ايام محرم حسيني در حفظ و حراست از حرم حضرت زينب(س) و کمک و تقويت جبهه مقاومت اسلامي در سوريه به شهادت رسيد. دوازدهمين شهيد برون مرزي استان بعد از دفاع مقدس است.
رضا فرمانده گردان فاطميون بود و با گذراندن آموزش هاي سخت و جامع به فرماندهي مقتدر و مديري مدبر تبديل شده بود. به همين خاطر او را براي فرماندهي يک محور اصلي در حلب برگزيدند. او براي خدمت در مسير الهي سر از پا نمي شناخت و بسياري از نيروهاي داوطلب و سوري را آموزش داد.
وي افزود: قرار بود تعداد زيادي از نيروهاي جبهه النصره در کمين گرفتار شوند و خط مقدم به دست دشمن نيفتد. همين موفقيت هم رقم خورد و نيروهاي شهيد الواني بسياري از نيروهاي تکفيري را در کمين گرفتار کردند و تعداد 80 نفر از آنها کشته شدند. اما به دليل تردد زياد، رضا الواني را به عنوان فرمانده شناسايي کردند و با اصابت تير به قلب او، به آرزوي ديرينه اش رسيد.
ميريان با اشاره به اينکه شايد در وهله اول بسيار غمگين شدم، اظهار داشت: درست است که شهادت آرزوي هر مجاهدي است و جاي تبريک دارد اما من گريه مي کردم و اندوهگين بودم، چون سرمايه بسيار ارزشمندي را از دست داديم؛ کسي که با ماندنش مي توانست خدمات بزرگ تر و ارزشمندتري را ارائه دهد اما خواست خدا بود که آرزويش در ايام محرم حسيني رقم بخورد. چراکه هميشه براي عزاداري حضرت سيدالشهداء(ع) هم در خط مقدم عشق و محبت به اهل بيت بود.
همسر شهید. 👇
خودتان را با آن شرایط هماهنگ کردید؟
شهادت ایشان همیشه در ذهن من تداعی میشد اما هرگز به شرایطی که امروز و بعد از شهادت رضا در آن قرار گرفتهام فکر نمیکردم. من به موارد اخروی آن میاندیشیدم. امروز که افتخار همسری شهید مدافع حرم نصیب من شده است، خوب فکر میکنم و میدانم شرایط دشواری پیش رو دارم. باید صبر زینبی پیشه کنم و از خدا و اهل بیت (ع) امداد میجویم که بتوانم غم دوری و فراق ایشان را تاب بیاورم.
وقتی با آقا رضا برنامه تلویزیونی مدافعان حرم را نگاه میکردیم، متوجه حالت غبطه و حسرت در نگاهشان میشدم. انگار میگفت پس من کی؟!
بعد رو به من میکرد و میگفت: خانم شما هم باید اینگونه (مثل همسران شهدا) صحبت کنید. من ناراحت میشدم. رضا میگفت: من فکر میکردم شما دیگر پخته شدهای انگار هنوز آمادگی پیدا نکردی. این همه میگویی «بابیانت و امی» این همه میگویی «انی سلمً لمن سالمکم»، پس اینها شعار بود. امروز دیگر زمان این رسیده که اهل عمل باشی. شوخی نیست. اهل بیت (ع) که از ما تنها شعار خالی نمیخواهند. باید در راه تحقق بند بند زیارت عاشورا جان بدهیم، خون بدهیم. این حرفهای آقا رضا به خوبی به من میفهماند که این رفتن را دیگر بازگشتی نیست.
محمدرضا در سجده آخر نمازهایش همواره این دعا را میخواندند که «اللهم اخرج حب الدنیا من قلوبنا و زد فی قلوبنا محبة امیرالمومنین(ع)» رضا میگفت اگر میخواهی پرواز کنی باید دل بکنی از دنیا و همه تعلقاتش. تا دل نکنی نمیتوانی پرواز کنی و باید راه درست را برگزینی. ذکر رکوع نمازهای همسرم این بود: «یا هادی اهدنا صراط المستقیم» و من میدانستم «اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک»های همسرم در قنوت نمازهایش شهادتش را قطعی خواهد کرد.
يکي از ويژگي هاي شهيد الواني، مولد بودن و تربيت کردن نيروهاي کيفي و فرماندهان لايق بود؛ او امروز به شهادت رسيده اما نيروهايي را آموزش داده که هرکدام مي توانند در ميدان نبرد الواني هاي جسور و شجاعي باشند. البته در کنار اين ويژگي هاي نظامي، به معناي واقعي هم در خدمت پدر و مادرش بود. چراکه در طول زندگي توانست به معناي واقعي بالوالدين احسانا را ادا کند. صحنه عجيبي هم در معراج الشهداء ديدم که بسيار تاثيرگذار است؛ وقتي مادر شهيد الواني آمد بالاي سر تابوت تا آخرين وداع را داشته باشد به يک باره ديديم به عقب برگشت؛ از او سوال کردند چرا اين کار را انجام داديد؟ گفت؛ رضا در طول سال هاي عمرش هيچ وقت پايش را جلوي ما دراز نکرده بود، گفتم شايد خجالت بکشد...!
🔮ماجرای توسل #امام_خامنه_ای به هنگام سیل به تربت سیدالشهدا
💠 پس از پایان نماز دیدیم #سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به #ایوان_مسجد هم - که نیم متر از سطح زمین بلندتر بود - رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این #حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم #فرشهای_مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای #حفاظت_از_کودکان و #زنان به عمل آورند.
💠جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای #آوار خانه ها را یکی پس از دیگری می شنیدیم. حتی ترسیدم مسجد نیز خراب شود. همه چیز وحشتناک بود:
🔺 #تاریکی ناشی از قطع برق،
🔺 #سیل خروشان و بی امان،
🔺 #خراب شدن خانه ها
🔺 فریاد #کمک_خواهی مردم.
💠در چنین حالت #بحرانی و وحشتناک، #ذهن_انسان فعال میشود و به دنبال هر وسیله ای برای مقابله با وضع موجود میگردد. قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری میتوان به #تربت_سیدالشهداء (علیه السلام) - به اذن خدای متعال - توسل جست.قطعه ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه پیامبر (ص) بدان #شرافت بخشیده، در جیب داشتم.
💠آن را از جیب بیرون آوردم، به خدا #توکل کردم و آن را در میان #امواج_پرتلاطم_سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بند آمد.پس از آنکه سیل بند آمد کمیته ای برای کمک به #سیل_زدگان تشکیل دادیم. آن شب فعالیت مهمی امکانپذیر نبود؛ لذا کار را به صبح فردا موکول کردیم.
📚برگرفته از کتاب #خون_دلی_که_لعل_شد
💠آقای #قــــرائتی میگفت:
«یک هیئت اومده بود حرم امام رضا، موقعی که میخواستن دعا کنن هر چند ثانیه یکیشون اشاره میکرد بقیه فقط آمین میگفتن.
❓ازشون پرسیدن شماها چرا فقط آمین میگید؟
💢گفتن ما که نمیدونیم چی از خدا بخوایم تا به صلاحمون باشه. خیرمون تو چیه. برای همین به امام رضا گفتیم برامون دعا کنه ما هم آمین میگیم.»
🔹آقای قرائتی میگفت خیلی معرفت آدم نسبت به امام باید بالا باشه تا همچین کاری بکنه.
🔶 من فکر کردم دیدم خیلی کار خوبیه، ولی میشه منحصر به حرم و روز خاص نباشه.
🔹 میتونیم هر روز به یکی از ائمه متوسل بشیم بگیم برامون دعا کنن ما هم آمین بگیم،
مثلاً بعد هر نماز یا هر وقت دیگه...
✨یا علی بن موسی الرضا امام مهربانم، شما را به عصمت مادرتون قسم میدهیم، امروز برای سلامتی و ظهور پسر عزیزتون دعا کنید..... 🌹🍃
چهارشنبه های امام رضایی❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
#السلام_علیک_یا_امین_الله_فی_ارضه
#باب_الجوادت_به_کل_دنیا_می_ارزه
امام جواد علیه السلام فرمودند:
زیارت امام رضا علیه السلام در همه زمانها خوب است،
❇️ولی با فضیلتترین زمان زیارت آن حضرت،
👈 ماه رجب است.
🕊☘🕊☘🕊☘
#چهارشنبه_های_رضوی
کبوترانه
🕊☘🕊☘🕊☘
... دستم را به سینه نهادم
سلام این چنین دادم :
سلام ای آسمانها خاک پایت
سلام ای آسمانی ها گدایت
سلام ای برتر از خورشید ، ایوان طلایت
غریبانه صدایش کردم و گفتم
سلام ای آشنا و ای حبیبم
جوابی آمد و از دل شنیدم
غریبه غم مخور ، من هم غریبم
بیا خوب آمدی ، من معنی اَمن یُجیبم
☘🕊☘🕊☘🕊
نمازی خواندم ،آزاد مثل یک کبوتر آمدم صحن گوهر شاد
کنار حوض بین صحن کمی آب نوشیدم
فضای حوض خالی بود
و ایوان را میان حوض می دیدم
🕊🕊🕊
که نا گه یک کبوتر بال زد غرق ترنم
با صدای خود سکوتم را شکست
و شاد و سرمست ، کنار حوض بنشست
کبوتر تشنه بود و آب می خورد
دل من بین سینه تاب می خورد
نگاهش کردم و گفتم کبوتر خوش به حالت
چه جایی می زنی پر ، خوش به حالت
دلم می خواست مثل تو پرواز می کردم
پرم را باز میکردم
و با بال سپیدم پرچم سبز حرم را ناز میکردم
دلم می خواست که آقا مثل ، تو به من هم لانه می داد
به کام من به دستش دانه می داد
دلم می خواست با عشق، مردم
برایم نذر می کردند گندم
کبوتر راستی جایی جز این صحن و سرا رفتی؟؟؟؟
اگر رفتی بگو که تا کجا رفتی ؟؟؟
چه می دانی که دردم چیست ؟؟؟
اصلا تو به عمرت به کربلا رفتی ؟؟؟؟؟؟؟؟
کبوتر ! از سر شب فکرم آنجاست
کبوتر درد من دوری از آنجاست
تو که جایت همیشه پیش آقاست
تویی که خانه ات بر بام دنیاست
برو پیشش بگو آقا نوکرت بی قرار است
از آن روزی که رفته کربلا چشم انتظار است
برو پیشش بگو آقا گدایت شب به شب خوابش حسین(ع) است
بگو که سینه او تنگ اربابش حسین(ع) است
کبوتر تا شنید اسم حسین(ع) آمد ، نوکش را از میان آب برداشت
نمی دانم چه فکری توی سر داشت ،مگر او هم خبر داشت ؟؟؟؟؟
گمانم که کبوتر خوب می دانست ارباب
دم آخر زبانش خشک بود و تشنه آب
من آواره تنها ، کنار حوض بی ماهی
که روی آب پاکش کاسه هایی به رنگ زرد ، یک زرد طلایی
به رویش عکس یک دست خدایی
که بود از تن جدا رویش نوشته :
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد ...
🕊☘🕊☘🕊☘🕊☘🕊
📢📢📢📢📢. خیلی فوری✅
💫 #حدیث _نور 💫
. امام صادق فرمود : هر کس از علمش ، پولش، مالش، جانش، به اندازه یک درهم خرج امام زمان (عج) کند به اندازه ی دو میلیون درهم خدا و امام ثواب برایش محاسبه می کنند
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
سلام علیکم
بزرگواران
با توجه به وضعیت بحرانی در استان گلستان
برای اطعامشان نیاز به گوشت دارند
بنا داریم ان شاالله در همانجا قربانی برای سلامتی وفرج امام زمان علیه السلام انجام دهیم
صدقه سرسلامتی آقا ،سلامتی همه ی مسلمانان
خاصه شیعیان مولا امیرالمؤمنین علیه السلام👌
ما را یاری بفرمائید ولو به اندک🙏
عزیزان می توانند
👇👇👇
سهم خود را به این شماره ی
کارت واریز فرمایند:
6037 9973 5313 3474
خدیجه مولوی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
﷽
سلام علیکم
بیست و ششمین روز از🌷چله دوازدهم🌷
تلاوت☀️ زیارت امین الله☀️
به نیابت از
بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف
امام خمینی (ره)
همه شهدا و
❣️ شهید رجب علی آهنی ❣️
#هدیه می کنیم
محضر نورانی
☀️ امیرالمؤمنین علیه السلام☀️
🌹🌹🌹🌹
تلاوت ☀️زیارت آل یاسین☀️
و عرض سلام و ارادت خدمت
☀️امام زمان علیه السلام ☀️
#به_آرزوی_شهادت
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
✨﷽✨
🌷شهید
رجب علی آهنی
🌷توی روستای مان، رسم بود عروس را با ساز و دهل می آوردندخانه ی داماد؛ مردم هم می آمدند برای تماشا.هرچه اصرار کردیم که رسم است.
🌷بگذار برای تو هم جشن مفصل بگیریم ، زیر بار نرفت .
🌷گفت "ما انقلاب کردیم که توی عروسی هامون به جای گناه صلوات محمدی باشد.
🌷هر کی رسم و رسوم رو دوست دارد، خودش می دوند. ما باید برای بقیه الگو باشیم."
🌷شب عروسی اش دعای کمیل خواندند به جای ساز و دهل.
🌷اگر خدای ناکرده آن چیزهایی را که اسلام ازاله کرد وریخت بیرون، این ها را ما در عقد ازدواج بیاوریم، آن وقت عقد ما ، عقد جاهلی خواهد شد .
🌷خودمان مسلمانیم ، اسممان مسلمان است اما کارمان کار جاهلیت خواهد شد.
شهیدحاج رجبعلی آهنی فرزند داد خدا در تاریخ 3/4/1334 در قریه سلطانی از توابع شهرستان نهبندان در خانواده ای مذهبی وکشاورز دیده به جهان گشود . در سن سه سالگی پدرش را از دست داد و دوران کودکی را در روستای زادگاهش به مکتب خانه قرآن رفت و تحصیلات ابتدائی اش رادر همانجا به پایان رساند . مشکلات فرارویش و سختی های زندگی او را مجال به درس خواندن نداد و علیرغم سن کم و خردسالی ، بار زندگی را به دوش کشید . فعالیت شهید در این سنین بیشتر پرداختن به امورات کشاورزی و دامداری بود
رجبعلی پس از اینکه پدرش را از دست داد مجبور شد برای تامین مخارج زندگی به کار مشغول شود که در سن 13 سالگی روستا را ترک و به تهران رفت . در آنجا در شرکت « فاردارو» و در قسمت پخش دارو ، همچنین در کارهای بانکی شرکت ، دو سال کار کرد . در سال 1354 داوطلبانه خود را به حوزه نظام وظیفه معرفی نمود و به سربازی اعزام شد . چهار ماه آموزشی را در تربت حیدریه به پایان رساند و بعد از این مدت به تهران اعزام شد . مدتی از خدمت سربازی خود را در تهران و سپس در خاش سپری نمود پس از اتمام دوران سربازی ، به بیرجند آمده و در شرکت « پی ریز » در محمدیه بیرجند حدود یکسال به کار مشغول شد. آنگاه مجدداً به تهران رفت که همزمان با اوج گیری انقلاب بود . او با حضور در تظاهرات همگام با سایر مردم به فعالیت های انقلابی بر علیه رژیم پهلوی پرداخت
. در جریان کشتار 17 شهریور ، بر علیه رژیم شاه نقش فعالی داشت . سپس مجدداً به بیرجند بازگشت و در تظاهرات و راهپیمایی ها رهبری گروه های مردمی را به عهده می گرفت . روحیه ایثارگری بالایی داشت و از مشکلات دوران انقلاب هیچ گونه واهمه ای نداشت. همه را بر علیه شاه تحریک می کرد . با پیروزی انقلاب ، به کمیته انقلاب اسلامی پیوست و با قاطعیت بر علیه ضد انقلاب و عوامل رژیم شاه می پرداخت . بعداز چندی ، ازکمیته استعفا داده و به جهاد سازندگی پیوست . روحیه بالای ولایت پذیری و عشق به امام و مردم مستضعف ، او را بر آن داشت تا فعالیت خود را از جهاد سازندگی به خدمت در سپاه پاسداران شهرستان بیرجند معطوف کند . او همواره در فکر محرومان و گرفتن حقشان از ظالمین بود . از اختلاف و تفرقه رنج می برد . پس از نه ماه فعالیت درسپاه ، برای گذراندن آموزش به مشهد اعزام و بعد از اتمام دوره آموزشی به بیرجند بازگشت . در منطقه نهبندان ، حدود شانزده ماه به عنوان فرمانده عملیات مبارزه با مواد مخدر فعالیت نمود وپس از اینکه اوضاع منطقه را سرو سامان بخشید
مدتی بعد داوطلبانه به جبهه رفت و در عملیات طریق القدس به عنوان فرمانده گردان شرکت کرد . او اولین فرمانده ای بود که خط دفاعی عراق را شکسته و از روی میدانهای وسیع مین گذشت و به یاری خداوند متعال ، دشمن بعثی را تا عمق 30 کیلومتری مجبور به عقب نشینی کرد.در این حمله شهید آهنی بر اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شد که بصورت سرپایی درمان شد . بعد از عملیات و پس از شش ماه حضور در جبهه به بیرجند بازگشت و برای دومین بار در تاریخ 5/12/1360 به جبهه اعزام شد . او این بار فرماندهی نیروهای ویژه خراسان در عملیات فتح المبین را به عهده گرفت و به جبهه شوش اعزام گردید . در این عملیات بر اثر اصابت گلوله از ناحیه دست مجروح شد که برای مداوا به بیرجند منتقل گشت . پس از ده روز برای سومین بار به جبهه رفت
این مرتبه نیز در عملیات بیت المقدس به عنوان فرمانده خط شکن گردان ابوذر عهده دار مسئولیت شد . نام ابوذر را از آن جهت برای گردانش انتخاب نمود ،که اعتقادش براین بود ، ابوذر از افراد مستضعف و پابرهنگان جامعه نامیده می شد و انقلاب را نیز باید مستضعفان و پابرهنگان حفظ کنند . خود او و افرادگردانش با عنوان « شیر علی » و « چریک خمینی » معروف بودند . شهید در این مرحله جهت باز پس گرفتن خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه پشت( کمر) مجروح که دوباره برای مداوا به بیرجند آمد . پس از چند روز مداوا ، مجدداً برای بارچهارم ، در عملیات رمضان به عنوان معاون تیپ شرکت کرد که در این حمله ، هنگام گرفتن سنگر های مثلثی از بعثیون کافر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پا ، برای چندمین بار مجروح و دوباره به بیرجند آمد . البته شهید رجبعلی آهنی در عملیات کرخه نیز بر اثر اصابت گلوله کالیبر 50 دچار جراحت از ناحیه کمر شده بود . با تمام این مجروحیت هادر هنگام بازگشت به بیرجند مقدمات ازدواجش را فراهم و در سن 25 سالگی در روستای زادگاهش به تاریخ 2/7/1361 ازدواج نمود
چند روز پس از ازدواج از طرف سپاه به عنوان فرمانده فداکار عازم مکه شد در آنجا نیز فعالیت های خود را بر علیه رژیم آل سعود ادامه داد و در راهپیمایی های حج شرکت فعال داشت . بعد از زیارت خانه خدا به ایران بازگشت و پس از سه روز ، برای آخرین دفعه به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد . او در برابر گرفتاریها و مشکلات بسیار صبور و با حوصله برخورد می کرد و همچون کوه استوار و مقاوم بود . سرانجام شهید حاج رجبعلی آهنی در عملیات مسلم ابن عقیل به عنوان معاون تیپ 21 امام رضا ( ع) شرکت و به تاریخ 25/8/1361 در تپه های مشرف بر شهر مندلی عراق بر روی میدان مین بعثیون جان به جان آفرین تسلیم کرد و به فیض عظمای شهادت نائل گردید . روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
مادر شهید رجب علی آهنی می گوید:
هرگز او را تندخو ندیدم، اما یک روز دیدم با عصبانیت وارد خانه شد. تعجب کردم. دست از شستن لباس کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغول خواندن قرآن شده. پرسیدم: «طوری شده مادر؟ خدا نکند که تو را کج خلق ببینم.» بدون اینکه نگاهش را از روی قرآن بردارد، گفت: «چیزی نیست، اجازه بدهید کمی قرآن بخوانم. می ترسم الان حرفی بزنم که به گناه ختم شود.» من هم از کنجکاوی دست برداشتم. بعد از مدتی کوتاه، خودش به سراغم آمد. علت ناراحتی اش را که پرسیدم، گفت: «امروز چند تا معلم زن با یک وضعی آمدند مدرسه روستا برای شرکت در جلسه امتحان.. به محض ورود، با مردان دست دادند. من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد، خیلی ناراحت شدم»…
« خواهران ما در حالی که چادر خود را محکم برگرفته اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می کنند… هدفدار در جامعه حاضرشده اند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️روایت و بغض حاج سعید قاسمی از شهید مدافع حرمی که به خاطر خوردن یک سیب گندیده از باغهای سوریه، به پدرش زنگ زد و گفت 50هزار تومن ردّ مظالم بدهد❗️
سایه جنگ رو این بچه مازندرانی از سر این کشور دور کرده...
⛔️در جایی صحبت میکنیم که یه عده حقوق نجومی میگیرن، یکی از نزدیکترین یاران امام خمینی(ره) میاد میگه حقوق بیست میلیونی میگیرم، لکسوس هم سوار میشم، نوش جونم❗️تو این مرحله ما چالش داریم...