🌹 یادی از شهید رمضان الکریم سال ۵۸ شمسی، شهید جنایت گروهک التقاطی فرقان
🌹 آیت الله مجاهد، شهید شیخ قاسم اسلامی، رضوان الله تعالی علیه
⁉️ باید پرده غبار و غفلت را از چهرهای كنار زنيم كه فكر و نيت صادقانه و انقلابی او دهها سال است كه از ديده اهل تحقيق به دور مانده است. به نظر ميرسد با كنار رفتن تعصبات سالهاي آغازين انقلاب و افشای ماهیت جریان های التقاطی انحرافی، زمان برای داوری منصفانه درباره جایگاه علمی و عملی این شهید بزرگوار انقلابی فراهم آمده است
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌹 یادی از شهید رمضان الکریم سال ۵۸ شمسی، شهید جنایت گروهک التقاطی فرقان 🌹 آیت الله مجاهد، شهید شیخ
شهید آیت الله حاج شیخ قاسم اسلامی از عالمان مجاهد و خطبای پر آوازه قرن اخیر در تهران و ایران به شمار میرود. وی پس طی مدارج علمی در حوزه های قم و نجف و دریافت اجازات متعدد اجتهاد از مراجع نامدار آن، راهی تهران گشت و به مواجهه با عناصر و چهرههای دین ستیز همچون احمد کسروی پرداخت.
او در نهضت ملی ایران و همگام با مرحوم آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی حضوری فعال داشت و در طول مدت آن، 50 بار به زندان افتاد! شهید اسلامی در دوران آغاز نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی نیز با سلاح برنده خطابه خویش به میدان آمد و متحمل محدودیت ها و حبسهای متعدد کشت. امام خمینی در سخنرانی اعتراضی خویش علیه کاپیتولاسیون در آبان ماه 1343، به طور مشخص به زندانی شدن آن شهید والامقام اشاره و اعتراض کردند.
از نیمه دوم دهه 40 و سالهای آغازین دهه 50، دغدغه های آن شهید، متوجه برون داد فکری و دینی جریان موسوم به روشنفکری دینی بود و در برابر آن به شدت موضعگیری مینمود. وی به طور مشخص بر آثار دکتر علی شریعتی حساسیتی فراوان نشان میداد و علنا به نقد و تخطئه آن می پرداخت.
سرانجام این عالم پرتلاش، درشب 15 رمضان 1358(شب میلاد امام مجتبی«ع»)و به هنگام افطار، در خانه خویش مورد سوء قصد قرار گرفت و در دم به شهادت رسید. هویت قاتلان وی همچنان سر به مهر ماند اما اکثر ناظران وتحلیلگران، اندیشه های «فرقان گونه»را مسئول این ترور میدانند.
معروف است که آیتالله العظمی گلپایگانی، پس از شهادت اسلامی، با مشاهدة گواهینامۀ اجتهاد وی توسط آیتالله حاج شیخ کاظم شیرازی در شگفت مانده و فرموده بود: «من نمیدانستم اسلامی، اجازۀ اجتهاد، آن هم از شخصیتی چون شیخ کاظم شیرازی دارد!» مرحوم شیخ کاظم شیرازی در تصدیق اجتهاد افراد بسیار سختگیر بود و فقاهتِ هر کسی را امضا نمی کرد. آیتالله سید محمدتقی خوانساری نیز که پس از رحلت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، جزو مراجع و زعمای سه گانۀ قم بود و نماز بارانش معروف است، در اجازۀ اجتهادی که برای اسلامی صادر کرد، ضمن تعریف از کمال تقوا وسداد وي، تصریح میکند که: «فله العمل بمااستنبط و یحرم علیه التقلید فیما اجتهد».
حاج شیخ قاسم اسلامی در سالهای پس از شهریور20، در مدرسۀ مروی تهران، درس مکاسب میگفت و شخصیتهایی چون آیات و حجج اسلام حاج آقا رضی شیرازی، حاج شیخ محیالدین انواری، حاج شیخ نصرالله شاه آبادی و حاج شیخ یحیی نوری از شاگردان او در آن ایام به شمار می روند(2). به اعتبار همین سوابق علمی و دینی، وقتی در غروب 14 رمضان 1400ق به ضرب گلوله به شهادت رسید، شخصیتهای طراز اول دینی تهران و قم چون آیات عظام نجفی مرعشی، سید احمد خوانساری، و محمد تقی فلسفی در ختم وی شرکت جستند
﷽
سلام علیکم
در چهلمین روز از
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
مهمان
❣️ شهید حسن قاسمی دانا❣ هستیم .
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه رمضان ویژه صلوات ماه رمضان
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌹شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا🌹
نام : حسن قاسمی
نام خانوادگی : دانا
تاریخ تولد : ۱۳۶۳/۶/۱
تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱/۲۴
مکان شهادت : حلب
زندگینامه شهید حسن قاسمی دانا
حسن قاسمی دانا در شهریور ماه سال ۱۳۶۳ به دنیا آمد. او دومین پسر خانواده بود و به غیر از خودش ۳ برادر دیگر هم دارد. از اهالی مهربان شهر مشهد بود. سال ۱۳۸۹ دیپلم را گرفت و در دانشگاه حقوق شهرستان بردسکن قبول شد، اما به آن جا نرفت و در کنار پدرش به پخت نان پرداخت. به رزم علاقه زیادی داشت و بسیجی فعالی بود.
همیشه در رزمایشهای عمومی، داوطلبانه حضور داشت. به چهارده معصوم(ع) ارادت ویژهای داشت. طوریکه تمام دو ماه محرم و صفر را عزاداری میکرد و لباس مشکی از تنش خارج نمیشد. همیشه به شهادت فکر میکرد و دلنوشتههای زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جاندادن برای ائمه(ع) را خواهان است.
با آغاز جنگ در حرم معصومین(س) حسن هم لباس رزم پوشید و در فروردین ماه سال ۱۳۹۳ به طور داوطلبانه به سوریه رفت.
او خودش را یک افغانستانی مهاجر ساکن ایران معرفی کرد وهمراه آنان برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به سرزمین شام رفت.
در همان مدت کوتاهی که در آنجا بود در عملیات های زیادی شرکت کرد و لیاقت های بی شماری را از خود نشان داد.اما طولی نکشید که در عملیات امام رضا (ع) که شامل پاکسازی خانه به خانه بود با اصابت چند گلوله به شهادت رسید.
وی از ۲۵ فروردین ماه در سوریه حاضر شد و جمعاً به مدت ۲۲ روز در منطقه حاضر بود و در صبح جمعه ۱۹ اردیبهشت در سن ۲۰ سالگی به آرزویش دست یافت.
پیکر پاکش هم زمان با سالروز وفات حضرت زینب (س) در مشهد تشییع و در خواجه ربیع به خاک سپرده شد
🔻شاطری که اولین شهید مدافع حرم مشهد شد
🌷حسن سال 91 #دانشگاه قبول شد.
همان سال مغازه ی #نانوایی ساخته و افتتاح شد
در نهایت احترام و ادب، به حرف دل پدرش گوش کرد،
دانشگاه #نرفت و درنانوایی مشغول شد...
🌷اون سال ماه مبارک تو مرداد ماه و اوج #گرما بود.
اکثرا میگفتن نانوایی چون هوا گرم هست نمیشه روزه گرفت.
🌷اما ماه رمضان که شروع شد همه ی کارگرهای نانوایی حسن #روزه بودن و حسن که #پای_تنور خودش شاطری میکرد هم روزه هاش رو کامل گرفت؛
میگفت: اینجوری خدا داره مارو امتحان میکنه و اجرش بیشتره.
🌷هر روز هر چه بیشتر به زمان اذان مغرب نزدیک میشد دهانش از #خشکی زیاد، باز نمیشد
حسن آقا برای رفع این عطش از فرمول مخصوص خودش استفاده می کرد
و اون هم این بود که همراه برادر هاشون هر روز ظهر طالبی و بستنی میگرفتن و میدادن به مادرشون که ظهر درست کنه و بزاره تو یخچال تا واسه افطار طالبی بستنی خنک آماده بشه
🌷هر شب لحظه افطار از شدت #عطش، خوراک حسن فقط یه کاسه طالبی بستنی سرد بود
این کار ادامه داشت تا شب های آخر ماه مبارک که حسن آقا دید یه لکه هایی روی پوستش نمایان شد.
🌷بعد از دوا و درمان کاشف به عمل اومد که دلیلش همون طالبی بستنی های هرشب بوده😊
بهش گفتیم خب این چه کاریه که هر شب میکنی، معلومه ضرر داره!
با خنده می گفت اشکال نداره #برکت ماه مبارکه😊
اینم خوراک خاص منه که پای تنورم...
وقتی فتنهی ۸۸ آغاز شد ایشان چند بار به تهران رفت و آمد داشت. از آنجایی که حضرت آقا فرموده بودند فعلا نظام دست نگه دارد و وارد مقابله با معترضین نشود، ایشان منتظر بود تا خبری از دوستانش در تهران به او برسد و در صورت صدور فرمانی از رهبری، دست به کار شود و خودش را به تهران برساند. دورادور و تلفنی در جریان تمامی امور قرار میگرفت.
ایشان خیلی فرد منظمی بود. در اوایل فتنه یک بار به منزل آمد و از بیرونِ در کمد اتاقش مشغول میخ کوبیدن شد! من اعتراض کردم که چرا اینطور میکنی؟ گفت فقط نگاه کن! من هم نشستم تا ببینم چه میکند.
میخ را کوبید و از داخل کمدش چند دست لباس نظامی که از قبل داشت را بیرون آورد. یکی از آنها را به میخ آویزان کرد و کفش و وسایل نظامیاش را مرتب داخل اتاقش چید. گفتم حالا این کارها را برای چه انجام میدهی؟ گفت من اینها را آماده کردم تا هر وقت حضرت آقا امر کردند لحظهای غفلت نکنم!
من خندیدم و گفتم مگر چقدر کار دارد که از کمد لباسها و وسایلت را بیرون بیاوری؟ نگاه عمیقی به صورت من کرد و گفت مامان ما حتی لحظهای هم نباید غفلت کنیم! این جریان ادامه داشت تا فتنهی ۸۸ خوابید. بعد یک روز آمد و این لباسها را جمع کرد. در راهپیمایی 9 دی شرکت کرد و خودش از دیگران فیلمبرداری هم میکرد.
این جمله تاکید داشت؛ آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
[شهید] در مطالعهی کتب خاطرات جاسوسان خارجی مداومت میورزید. به این دولتها به عنوان کسانی که میخواهند دنیا را با زورگویی تصاحب کنند نگاه میکرد. همچنین به عنوان قلدر منطقه. در صحبتهایش میگفت اینها هیچ کاری نمیتوانند بکنند و بر جملهی ولی فقیه که فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند تاکید داشت.
ایشان بسیار کیس و زیرک بود. بعضی نکات را حتی در خانواده هم بیان نمیکرد و درون سینهاش نگه میداشت. دوستانی در «اطلاعات» داشت و از بعضی جزئیات با خبر بود اما برای ما بازگو نمیکرد. میگفت بعضی از فتنه گران از طرف اسرائیل ماموریتهایی داشتند و با اطمینان ذکر میکرد که هیچ کدام از این دولتها هیچ غلطی نمیتوانند بکنند!
در آخر همهی اینها از بین میروند. ما امام زمان (عج) داریم و آقایی به نام امام خامنهای! او خودش حواسش به اوضاع مملکت هست.
اجازه نمیداد کسی به حضرت آقا توهین کند
شدیدا عاشق ائمه اطهار، ولایت و آیت الله خامنهای بود. وجودش را برای حضرت آقا میگذاشت. میگفت هر جا باشم بخاطر عشقم به حضرت آقا و اهل بیت نمیگذارم کسی توهینی بکند.
یک خاطره زیبا از زبان
❤️شهید مصطفی صدرزاده درباره ❤️شهید حسن قاسمی
تعریف میکرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند
ما هر وقت میخاستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم .😉
🌙🌟يک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم .
🏍چراغ موتورش روشن میرفت .
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند . 🔫😑
😄خندید
من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو میزنند😒
دوباره خندید 😂
و گفت . مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی . که گفته. شب روی خاک ریز راه میرفت . و تیر های رسام از بین پاهاش رد میشد 😇
نیروهاش میگفتن . فرمانده بیا پایین . تیر میخوری 😱.
در جواب میگفت
😏اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده . ..
و شهید مصطفی میگفت . حسن میخندید😄و میگفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه . هنوز وقتش نشده ...
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهایی براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید🌸
📢📢📢📢📢
👇👇👇
خدا قوت💐
طاعات قبول باشه ان شاالله
بزرگواران
اثرات مراقبتهای چله ی سیزدهم ،
باز خوردهاش
انس با شهدا
برای ما بفرستید 👌❤️