eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.7هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪافی‌ست ... صبح که چشمانت را باز میکنی ، به شهـدا سلام ڪنی ... صبح که جای خودش را دارد ، ظهر و عصر و شب هم بخیر می‌شود سلام بر شهیدان..
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق 👇👇👇 سر سفره ی شهدایی هستیم که ✅ خادم القرآن هستند ✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند ✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر ✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
دراز کشیده بودم توی سنگر.صدایی شنیدم رفتم بیرون .آفتاب بدجوری می سوزاند.صدا از وسط نیزار بود رفتم جلوتر یکی داشت گریه میکرد:خدایا!اگر من اینجا بمیرم….آبروی شهیدات میره!آخه!من با این همه خالکوبی روی بدنم….اگر کسی اینا رو ببینه!…  صدایش را می شناختم یاد حرف های محمد اوصانلو افتادم که بهش گفته بود:اگه مردی بیا جبهه .از سر کوچه ایستادن چیزی گیرت نمیاد. و او آمده بود و حالا… *** پیکر شهدا و مجروحین را سه تا داخل قایق ها می گذاشتند و می بردند عقب.بغل دستم پیکری بود که جای جای بدنش سوخته بود.پیکر یدی بود بدون اثری از خالکوبی. ( شهید یدالله ندرلو)
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دراز کشیده بودم توی سنگر.صدایی شنیدم رفتم بیرون .آفتاب بدجوری می سوزاند.صدا از وسط نیزار بود رفتم جل
«حر» گمنام انقلاب ‼️ لاتی که هم زد؛ هم کشت و هم شهید شد! 🔸متولد 1335 است و در 18 سالگي در كارخانه لنت ترمز مشغول به كار مي‌شود. جواني پر شر و شور كه معتقد است مرامش با همه گنده‌لات‌هاي شهر فرق مي‌كند. دوستانش او را يدي صدا مي‌كنند و با شروع راهپيمايي‌هاي مردمي عليه حكومت پهلوي، او هم همپاي مردم فعاليت‌هاي انقلابي‌اش را شروع مي‌كند. مادرش همواره به يدي مي‌گفت مدافع حق و مظلوم باشد 🔹یدالله از همان نوجوانی جذب مشی و مرام لات‌های زنجان شد و هر کاری می‌کرد تا قدرت خود را به همه نشان دهد؛ حتی با دعوا و بزن‌بزن. زندانی شدن به خاطر این دعواها هم باعث نشد رویه‌اش را عوض کند. جمله‌ی می‌زنم‌می‌کُشم همیشگی‌اش باعث شده بود خیلی‌ها از او بترسند. 🔸آقا یدالله گرچه اهل دعوا بود اما همه قبول داشتند که لوطی، بامرام و ناموس‌پرست است. به کوچک‌تر از خودش زور نمی‌گفت و اغلب در دفاع از مظلوم با دیگران درگیر می‌شد و پای زندان رفتنش هم می‌ایستاد. در ایام مبارزات انقلاب هم وقتی گاردی‌ها به دختران دانش‌آموز در منطقه امیرکبیر زنجان حمله کردند، نتوانست آرام بنشیند و برای دفاع از ناموس مردم با آن‌ها درگیر شد. ♦️نشست و برخاست با بسیجیانی که در زندان خدمت می‌کردند و آشنایی با شخصیت امام خمینی (ره)، همان اکسیری بود که مس وجود ناآرام او را به طلای رضایت و آرامش تبدیل کرد. قاضی شرع زنجان هم که از مدت‌ها قبل تغییرات رفتاری آقا یدالله را زیرنظر داشت، با آزادی پیش از موعد، او را به خواسته‌اش نزدیک‌تر کرد. یدالله بعد از خروج از زندان به خانواده‌اش گفت: با خدای خودم و با امام قول و قراری گذاشته‌ام و باید بروم. ✅ تحول آقا یدالله آنقدر چشمگیر بود که شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)، او را به عنوان الگو در صبحگاه به همه معرفی کرد. به گفته‌ی فرمانده گردان حاج مجید تقی‌لو: «یدالله آنقدر قوی و پرزور بود که در عملیات خیبر دو گونی آرپی‌جی با خودش حمل می‌کرد. آنقدر پی‌درپی تانک‌های دشمن را با گلوله‌های آرپی‌جی هدف گرفته‌بود که آرپیجی در دستش مثل کوره آتش شده‌بود اما همچنان به رزمندگان نوجوان و جوان روحیه می‌داد.» سرانجام لات چاقوکشی که مدام می‌گفت می‌زنم‌می‌کُشم، آنقدر آرپی‌جی زد و آنقدر نیروهای دشمن را کُشت تا نهایت هنگام عرض سلام به سالار شهیدان پس از نوشیدن آب بر اثر اصابت یک خمپاره 60، به آرزویش رسید و به فیض شهادت نائل آمد. 💬 روایت زندگی و نحوه شهادت شهید «یدالله ندرلو» از زبان فرمانده گردانش و مسعود بابازاده
وجود حضرت امام (ره) و انس و الفت با بسیجیان دلیل این تحول بود. این شهید به خاطر قولی که در دلش به حضرت امام در زندان می‌دهد در عرض سه ماه متحول می‌شود. او در این فرصت با بسیجیان نشست و برخاست می‌کند تا ارزش‌ها را در وجودش نهادینه کند. همچنین در ذات این شخص لوطی‌گری و مردانگی وجود داشت. در انقلاب هم به خاطر دفاع از ناموس مردم وقتی که گاردی‌ها به دختران دانش‌آموز در منطقه امیرکبیر زنجان حمله می‌کنند با گاردی‌ها درگیر و سپس وارد انقلاب می‌شود. شهید بسیار شجاع بود و به خاطر لقبش - می‌زنم، می‌کشم - خیلی‌ها از او می‌ترسیدند. ایشان با کسانی که ظالم بودند و به مردم زور می‌گفتند درگیر می‌شد. در زندان در تماس با رزمندگان و پس از صحبت‌های حضرت امام(ره) که فرمودند به جبهه بیایید بر اساس غیرت و جوانمردی به حضور در جبهه تمایل پیدا می‌کند. وقتی قاضی شرع زنجان تحول را در وجود ایشان می‌بیند طبق دستورالعملی که می‌گفت می‌توانید زندانیان متحول شده را آزاد کنید او را آزاد می‌کند. آقا یداله بعد از آزادی از زندان مستقیم به جبهه می‌رود. همین کار موجب تعجب همسر و خانواده‌اش می‌شود. وقتی به او می‌گویند حالا مدتی در خانه بمان، او می‌گوید من با خدای خودم و با امام پیمان بسته‌ام و باید به جبهه بروم. پایش که به جبهه می‌رسد یک آدم دیگر می‌شود. کسانی که به ملاقاتش می‌آیند باور نمی‌کنند آقا یداله همان آقا یدی قبل از انقلاب باشد که همه زمانی از او می‌ترسیدند
حضور يدالله در جبهه مثل توپ صدا مي‌كند. جوانِ كله‌شق ديروز به مبارز و رزمنده شجاع امروز تبديل شده است. در جبهه سيگار را ترك مي‌كند و قرآن خواندن را ياد مي‌گيرد. لشكر علي‌بن ابي‌طالب با وجود يدالله حال و هواي ديگري گرفته بود. روز هفت اسفند 1362 نيروهاي گردان ولي‌عصر(عج) به سمت جزاير مجنون حركت كردند: «پس از شركت نيروهاي گردان ولي‌عصر(عج) در عمليات خيبر و تلفاتي كه به نيروها وارد شد تمام تلاش‌رزمنده‌هاي زنجاني اين بود تا بلكه بتوانند پيكر شهدا را به عقب منتقل كنند». (ص236) يدالله يكي از نيروهايي است كه براي آوردن پيكر شهدا داوطلب مي‌شود. به دليل حجم وسيع آتش دشمن در منطقه عملياتي كسي نمي‌توانست سرش را بالا بياورد. نه مهمات مي‌آمد و نه غذا. يدالله و تعدادي از رزمنده‌ها آنقدر با اسلحه آر.پي.جي به طرف نيروهاي دشمن شليك كرده بودند كه از گوششان خون مي‌آمد. بعثي‌ها براي پس گرفتن جزيره مجنون پاتك سنگيني را شروع مي‌كنند. يك خمپاره 60 منفجر مي‌شود، گرد و خاك فضا را مي‌پوشاند و پس از مدتي كوتاه، پيكر يدالله غرق در خون مي‌شود. خون از صورت و شكم يدالله بيرون مي‌زند؛ زمين سرخ مي‌شود و چهره‌اش زرد. همه رزمندگان از زخمي شدن يدي باخبر مي‌شوند و به نوبت خودشان را بالاي سر او مي‌رسانند. از دست هيچ‌كس كاري برنمي‌آيد. شهيد ندرلو به كما مي‌رود و پس از دقايقي كوتاه به شهادت مي‌رسد.
يدالله ندرلو از رزمندگان زنجاني است كه سال 62 در عمليات خيبر به شهادت رسيد. فرماندهان و همرزمان شهيد از زندگي پر فراز و نشيب او خاطرات زيادي دارند. به او لقب «ورام اولدريم» داده بودند و يار و شفيق بسياري از بچه‌هاي جنگ شده بود. يك رفيق بامرام و با منشي لوطي‌وار كه افراد بسياري را گرد خود جمع مي‌كرد و مي‌توانست ساعت‌ها برايشان خاطره بگويد و صحبت كند. به همت اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس استان زنجان كتاب «جرعه آخر» با محوريت زندگي شهيد ندرلو به قلم مسعود بابازاده به چاپ رسيده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
971025-08.mp3
2.64M
#پویانفر وقتی مردم بیا نگن صاحب نداره
👌خدا را شکر که هستید امام می دانست که شما می شوی ناخدای با خدای #کشتی_انقلاب، والا با #دلی_آرام و #قلبی_مطمئن نمی رفت... روحش شاد ؛ یادش گرامی 🌹 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا