14.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات خاصه👆👆
احمدبن موسی شاهچراغ (ع)
ششم ذیقعده، به عنوان یکی از روزهای دهه کرامت، سالروز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی(ع)، ملقب به «شاهچراغ» است.
🌺از عشق، به سینه درد و داغی داری
از پرتو معرفت، چراغی داری
چشم تو به نور عشق روشن، شیراز !
چون در دل خویش، چلچراغی داری🌺
🌺 ۶ ذی القعده #روز_بزرگداشت فرزندحضرت امام موسی بن جعفر(ع) و برادرگرامی حضرت امام رضا(ع)،حضرت احمد بن موسی(ع) معروف به حضرت « #شاهچراغ»، شارح حدیث ولایت،وارث علم وتقوا و نمونه کامل بصیرت و حق طلبی بر ولایت پذیران شهادت طلب، مبارک باد🌺
🌹 #امام_خامنه_ای
دربارهی او اینجور نوشتهاند که: «و کان احمدبن موسی کریما جلیلا ورعا و کان ابوالحسن... (علیهالسّلام) یحبّه و یقدّمه»؛ مردی بخشنده و کریم و باورع و دارای جلالت مقام و منزلت بود و پدرش - حضرت #موسی_بن_جعفر - این بزرگوار را بر فرزندان و خویشاوندان دیگر خود مقدم میداشت و به او محبت ویژهای داشت.
به یاد حضرت رقیه
که در هر قدم بابایش را صدا می زد
در این روزهای دهه کرامت
در هر دعایمان
پدر غریبمان را صدا میزنیم...
رقیه جان!
شما که درد یتیمی چشیدهاید
میدانید به یتیمان غیبت چه میگذرد!
امشب به حال ما رحمی...
خدایا
به چشم انتظاری حضرت رقیه
قسمت میدهیم،
به چشم انتظاری مولا صاحب الزمان
برای انتقام جدش؛
با اذن ظهورش خاتمه بفرما...
با یکی از دوستان در گلزار شهداء قدم می زدیم و من از مشکلاتم با او صحبت می کردم دوستم وقتی حرف هایم را شنید به من گفت در گلزار شهدا سیَد شهیدی است که با امام رضا (ع) ارتباط نزدیک دارد و تعدادی از کراماتش را بیان کرد و پیشنهاد داد که برای حل مشکلم او را واسطه قرار بدهم، مشتاق شدم و به همراه او به سر مزار شهید رفتیم، نشستم و با او درد و دل کردم و از ایشان خواستم تا واسطه شود، امام رضا(ع) مشکلاتم را حل کند. از آن روز به بعد چند شب پشت سر هم خواب می دیدم که در حرم امام رضا (ع) زیارت می کنم، اول فکر می کردم دلیل این خوابها تأثیر حرف های دوستم و یا اینکه در فکرش هستم باشد. تا اینکه یک هفته بعد خواب دیدم در حرم امام رضا(ع) مقابل پنجره فولاد ایستاده ام و عجیب تر از همه اینکه چهره شهید سیدکوچک موسوی را بزرگ در پنجره فولاد می دیدم مثل اینکه جزء پنجره فولاد بود. بعد از آن خواب مشکلاتم حل شد و من رفع مشکلاتم را مدیون سردار شهید امام رضایی هستم.
سردار شهید سیّدکوچک موسوی در17شهریورماه سال 1329 در خانواده ای از سادات روستای جعفر آباد بیضاء فارس دیده به جهان گشود. هنگامی که چشم به جهان گشود از مرگ جانسوز پدر بزرگوارش چند ماه می گذشت و اینگونه در اوان کودکی طعم تلخ محرومیت و مصائب را چشیده و پرورش یافت و با وجود تمام مشکلات دست از تلاش بر نداشت.
این شهید بزرگوار بعد از گذراندن تحصیلات در زادگاهش از همان نوجوانی مشغول به کار گردید و چون نمي توانست ظلم و ستم را نسبت به مردم ستم دیده زادگاهش تحمل نماید، دائم با زورگويان در ستیز بود.
در سال 1351 همسری از خانواده ی سادات اختیار نمود و 2سال بعد نيز در کارخانه آزمایش فارس استخدام شد. در تظاهرات های ضدرژیم شاهنشاهی در سطح شهر، محل کار و زادگاهش همگام با امّت شهید پرور و انقلابی شیراز شرکت فعّال داشت و با اینکه جوان بود، اما سختی روزگار از او فردي عاقل، وارسته و با تجّربه ساخته بود، تا جایی که بستگان، آشنايان و حتّي همسايگان مشکلات خودشان را با او در میان مي گذاشتند و ايشان نيز در حد توانش به آنها کمک می کرد.
این بزرگوار احترام خاصی برای مادر بزرگوارش و سایر بزرگان قائل بود و به همین دلیل در نزد آنها از احترام خاصّی برخوردار بود.
سال 1359 قبل از آغاز تهاجم رژیم بعث عراق با اینکه در کارخانه آزمایش شاغل بود به عشق امام(ره)و انقلاب آنجا را رها کرد و به خیل سبزپوشان سیدالشهدا(ع) در سپاه پیوست
با آغاز تهاجم رژیم بعث عراق در مهر ماه 1359 از غرب کشور به جنوب رفت و مدت 60 ماه در جبهه ها حضور داشت . در عملیات های خیبر و بدر مجروح شیمیایی شد. اغلب در مسیرهای طولانی بدون راننده کمکی رانندگی می کرد. وقتی از جبهه باز می گشت به سرکشی فامیل و اطرافیان و پیگیری مراحل ساخت مسجد ابوالفضل(ع) محله "بهرام آباد" و امور فرهنگی و مذهبی(برپایی مراسم دعا بصورت دوره ای در منزل بستگان و برگزاری کلاس قرآن در منزل به اتفاق روحانی بزرگوار شهید احد عمویی) مشغول بود. با اتمام جنگ تحمیلی بدلیل شدت جراحات شیمیایی در منزل بستری شد،سید هرگز حاضر به تشکیل پرونده و استفاده از امکانات بنیاد جانبازان نگردید. می گفت اگر قرار است پرونده ای به جز پرونده پاسداریم تشکیل شود آرزو دارم پرونده شهادتم باشد.دائم ذکر خدا بر لب داشت و طلب شهادت می کرد.
سید دو هفته قبل از شهادت(شب 19 رمضان)در خواب،سردار شهیدحاج مجید سپاسی جواز شهادتش را که از سوی امام زمان(عج) صادر شده به دستش می دهد و می گوید دو هفته دیگر منتظر آمدنت هستیم. در همان شب همسرش نیز خواب مشابه ای می بینند که برگه ای را از طرف شهید سپاسی به دستش می دهند و می گویند همسرت را 14 روز دیگر او را به گلزار شهداء بیاورید بعد از آن خواب، سید لحظه شماری می کرد و همانطور شد روز چهاردهم مورخه10/2/1369 در بیمارستان نمازی در حالی که ذکر یا علی بر لب داشت از همسرش خواست تا آمدن حضرت علی(ع) دستش را بگیرد پس از چند لحظه اشاره می کند که دستم را رها کنید، و دست در دست جد بزرگوار به خیل دوستان شهیدش پیوست.
پیكر این سردارخستگی ناپذیر بعد از زیارت در حرم حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) بر روی دست همرزمان و مردم شهید پرور و انبوه علاقمندانش، با شکوه خاصی تشیع و در قطعه 13 گلزار شهدای شهر مقدّس شیراز،فاز 2 محمّد رسول الله (ص) رديف دهم پشت ساختمان آشپزخانه حسینیه دارارحمه در جوار سایر همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد. اکنون با گذشت سال ها از شهادت این فرمانده خستگی ناپذیر و دلاور تربت پاک و مطهرش بدليل کرامات متعددی که از او دیده اند یا مي بينند زیارتگاه خیل عاشقان اهل بیت (ع) و خصوصاً ارادتمندان آقا علی ابن موسی الرضا (ع) می باشد که از همین رو به سردار شهید امام رضایی معروف شده است.
📢📢📢📢
برخی از کراما ت سردار شهید امام رضایی (سردار شهید سید کوچک موسوی) فرمانده گردان ترابری لشکر 19 فجر
👇👇👇