مجموعه خاطراتی از زندگانی شهید «منصور عابدی» است. در این نوشتار ضمن بیان خاطراتی از زندگانی و شخصیت شهید منصور عابدی یکی از سرداران هشت سال دفاع مقدس که از زبان همرزمان او نقل شده است. ابعادی از ویژگیهای اخلاقی و مذهبی این شهید مانند اخلاص، ایثار، صبر، شجاعت و روحیه دینی وی که در جبهههای جنگ از خود نشان داده است، بیان گردیده است. بیان برخی از نامههای شهید و سخنان او در موضوعات مختلف، بیان برخی از کرامات این شهید از زبان اطرافیان و خویشاوندان و نحوه شهادت او در جبهه از دیگر مندرجات این کتاب است
: سه دستور از حضرت بقیة الله علیه السلام
سه دستور که حضرت بقیة الله علیه السلام در مکاشفۀ سید احمد رشتی که در مسیر حج راه را گم کرده بود،فرمودند.سالک باید از این سه گوهر قیمتی استفاده کند:
1. نافلۀ شب:
در باره نافلۀ شب همین بس که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:و پاسی از شب را (از خواب بر خیز) و قرآن و نماز بخوان.این یک وظیفۀ اضافی برای توست. امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش بر انگیزد.
2. زیارت عاشورا:
در ارزش زیارت عاشورا همین بس که اگر کسی چهل شبانه روز با اذن استاد این زیارت را برای هر حاجتی بخواند(با صد لعن و صد سلام)چه مادی چه معنوی نتیجه می گیرد.
3. زیارت جامعه کبیره:
در اهمیت زیارت جامعۀ کبیره همین بس که حضرت امام علی النقی علیه السلام یک دوره فضائل خَلقی و نوری ائمۀ اطهار را در آن گنجانیده است. بر ماست که با شناختن این صفات و خصایص و اتصّاف خویش به آن ، زینت امامان معصوم گردیم.
مرحوم آیت الله ، سیّد شهاب الدین مرعشی نجفی به بنده و دیگر شاگردانش سفارش فرمود:هفته ای یک مرتبه زیارت جامعۀ کبیره را بخوانید.
🔵با صد هزار جلوه
حکیم متأله آیت الله جوادی آملی- دام ظله- در کتاب «ادب فنای مقربان» (شرح زیارت جامعه) بیان بسیار مفیدی دارد:«وزان زیارت جامعۀ کبیره، وزان دعای جوشن کبیر است.یعنی همان گونه که در دعای جوشن کبیر، اسماء و صفات فراوانی از خدا ذکر شده و خدا با هزار جلوه در این دعا برون آمده تا دعا کننده او را با هزار دیده تماشا کند،معرفتش به او بیشتر شود و خود را بدان صفت متّصف گرداند؛ امام هادی علیه السلام نیز در این زیارت، ائمۀ اطهار علیه السلام را به جلوه های گوناگون معرفی کرده تا زائر،ائمه را از دریچه های مختلف تماشا کند و سپس آنان را الگو و اسوۀ خویش قرار دهد و با تأسی به آنها بر تعالی و تکامل خود همت گمارد.
به بیان دیگر، دعای جوشن کبیر سفره ای است که میهمانان آن با هزار نوع غذای توحیدی پذیرایی می شوند،زیارت جامعه نیز سفره ای است که میهمانان آن با انواع گوناگون غذاهای امام شناسی، مورد تکریم قرار می گیرند.بدین ترتیب دعای جوشن کبیر در مقام الوهیت و ربوبیت به انسان می فهماند که سراسر نظام هستی را اسماء حسنای الهی اداره می کند و جای خالی وجود ندارد تا غیر خدای سبحان اداره آن قسمت رابر عهده بگیرد.از این رو باید چشم طمع از غیر خدا فرو بست و به کسی جز او امیدی نداشت.
زیارت جامعه نیز در مقام خلافت الهی و امامت،جای خالی باقی نمی گذارد تا دیگران آن را پر کنند.پس باید دست از دیگران کوتاه کرد و دیدۀ امید به خانۀ اهل بیت علیه السلام دوخت.چنان که دیگران باید چنگال طمع از چنگ اندازی به خلافت، کوتاه کنند؛زیرا با بودن افضل،نوبت به مفضول نمی رسد و با وجود معصوم مجالی برای غیر معصوم نخواهد بود.
#چ_مثل_چادر :
آن گاه ڪه پر چادرت را
محڪم میفشاری و از میدان مین گذر می ڪنی!
خط شکستہ ای
و از صدای تیرهای ڪور نمیترسی
#چ_مثل_چمران ! 🌷
آن گاه ڪه پاوه را با دست های خالی
نگہ داشت و توامروز استقامت را از او آموختی ڪه یڪ شهر هم نمیتواند از راه حق منصرف ات ڪند !
#چ_مثل_چفیه .. ❤️
آن گاه ڪه بسیجی
گوشیه چشم دختر ڪوچڪش را با پر چفیه اش پاڪ ڪرد و گفت:
دستور امام است! می شود زمین بماند!
و تو یاد گرفتی ڪه حرف امام زمین ماندنی نیست حتی اگر همہ می گویند نمی شود!
و #چ_مثل_چشماݩے ڪه هر لحظه
تو را می بیند ..
تو با آزادگی جهاد می ڪنی نہ یواشڪی ...
آشڪارا در مقابل
#چشمان_خدا !
#چ_مثل_همہ_چراغ_های_روشن_این_شهر ...
#چادر_آداب_دارد، آدابش را ڪه شناختی،وابستہ اش میشوی
#چشمتون_روشن_به_جمال_شهدا🌷
#التماس_دعای_فرج
✨ اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای✨
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَهم 🌹
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت ❤️
#شهیدمحسن_حاجی_حسنی_کارگر🌷
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَهم
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهید «حاج رضا محمدزاده» از شهدای این حج خونین است که حدود یک سال قبل (1365) پسرش «امیرمسعود» در جزیر
«نیمه شب بود، خودم را به بیمارستان الزاهر درشارع حجون رساندم. پلیس ها بیمارستان را محاصره کرده بودند و من از غفلت آن استفاده کردم و خودم را به پشت دیوارهای بیمارستان رساندم. از دیوار که بالا رفتم، دیدم شانه به شانه هم در حیاط جنازه خوابانده اند. از دیوار دوم که بالا رفتم، ترسیدم و با خود گفتم «نکند پدرم در بین اجساد باشد!؟» دیوار سوم را که بالا رفتم دیدم مرحوم پدرم کنار دیوار خوابیده و صورتش را دیدم. روی پیکر ایشان شما 344 را گذاشته بودند.» این سطرها روایتی از فرزند شهید «حاج رضا محمدزاده» از شهدای حج خونین سال 1366 است که در کمال ناباوری با پیکر بی جان پدر روبرو می شود.
نهم مرداد 1366 برابر با ششم ذی الحجه 1407 هجری قمری، صدها تن از زائران ایرانی که در مراسم برائت از مشرکین شرکت کرده بودند، هدف تیر کین سعودی ها قرار گرفته و به شهادت می رسند. شهید «حاج رضا محمدزاده» از شهدای این حج خونین است که حدود یک سال قبل (1365) پسرش «امیرمسعود» در جزیره مجنون مفقود الاثر شده بود و حاج رضا به نیابت از فرزند شهیدش عازم حج می شود اما حجش ناتمام می ماند.
از لسان فرزند شهید محمدزاده👇👇
برادرم «امیرمسعود» سال 1365 در جزیزه مجنون مفقودالجسد شد. دوستانش شاهد شهادت ایشان بودند اما به دلیل موقعیت منطقه امکان به عقب آوردن پیکر شهید وجود نداشت. خوشبختانه چهار سال پیش با تلاش ستودنی کمیته تفحص پیکر امیرمسعود با شهدای غواص به کشور بازگشت. ایشان در بخش اطلاعات عملیات فعالیت داشت و درباره فعالیت هایش به ما که خانواده اش بودیم، چیزی نمی گفت. او مانند یک بسیجی گمنام فعالیت می می کرد.
پدرم هم از شهدای حج 1366 است که آن سال به نیابت از «امیرمسعود» به حج مشرف شد که متاسفانه به همراه تعداد زیادی از حجاج به شهادت رسید.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
نهم مرداد 1366 برابر با ششم ذی الحجه 1407 هجری قمری، صدها تن از زائران ایرانی که در مراسم برائت از م
پدرم در بین فامیل و آشنایان به «داداشی» معروف بود زیرا محبت بی حد و حسابی به دیگران داشت و برای همه مانند برادر بود. ما هم ایشان را «داداشی» صدا می زدیم. بسیار دستگیر بود و رفع مشکلات مردم، دغده اش بود. بعد از شهادت، جمعی از طلبه های حوزه مرحوم آیت الله دامغانی از علمای برجسته همدان به مغازه پدر آمدند و می گفتند که ایشان هزینه تحصیلی آنها را پرداخت می کرده است.
ایشان در روز عاشورا، سفره احسان عظیمی پهن می کرد. همیشه به ما توصیه می کرد «اگر می خواهید برای اهل بیت هدیه دهید، بهترین را هدیه بدهید.» اعتقادشان این بود که اگر خوب در راه اهل بیت احسان کنیم، ائمه (علیهم السلام) نیز بهترین ها را به ما می دهند.
خاطرم هست که ایشان در طی سال دو مرتبه در بیست و هشتم ماه صفر و همچنین زمان تحویل سال به مشهد مقدس به مدت 10 روز مشرف می شد. یک مرتبه یکی از برادرانم به ایشان گفت «داداشی شما در طول سال دو مرتبه به مشهد می روید و طولانی مدت آنجا می مانید» ایشان جواب داد «برو تا بیایند.»
یک مرتبه که مرحوم پدرم برای خرید نذری روز عاشورا به بازار می رود، یکی از برادرانم ایشان را همراهی می کند. برادرم از فروشنده می خواهد به خاطر نذری ارزان تر حساب کند. پدرم می گوید «دیگر نمی خواهم» برادرم می پرسد مگر اتفاقی افتاده و ایشان به فروشنده می گوید «امام حسین (نیازی) به تخفیف ما ندارد. باید خوب در راه ایشان بدهیم تا خوب از ما پذیرایی کند. به شرطی از شما خرید می کنم که به همان قیمتی که قصد فروش داشتید، اجناس را به من بفروشید.» پدرم در اهل بیت ذوب بود و زمانی که گریه می کرد، جمعیت با صدای گریه ایشان به گریه می افتاد.
پدرم در دهه اول محرم تا سوم امام حسین (ع) را لباس سیاه به تن می کرد و ظهر عاشورا نذری می داد. شهادت امیرمسعود روز هفتم محرم اتفاق افتاده بود. من بازنشسته بنیاد شهید هستم و آن زمان در بنیاد مشغول به کار بودم. خبر شهادت امیرمسعود به واسطه بنیاد ابتدا به گوش من رسید. زمانی که به ایشان شهادت برادرم را گفتم، سجده شکر به جا آورد و به درخواست ایشان، قرار شد بعد از احسان ظهر عاشورا، خبر را اعلام کنیم. صبح روز عاشورا مادرم (مرحوم ربابه ناظری) سراسیمه در خیابان راه افتاد. از ایشان پرسیدم «کجا می روی؟» گفت «دلم برای امیر تنگ شده، هوای امیرم را کرده ام». پدرم به سرعت خودش را به ایشان رساند و گفت «برگرد! امیر به آروزیش رسید و فدای علی اکبر امام حسین (ع) شد.» و مادرم این گونه خبر شهادت امیرمسعود را شنید و ایشان هم خویشتن داری کرد. عصر عاشورا پدرم به ما گفت «بروید و برای امیرم هرکاری که دوست دارید انجام دهید.»
روزی که برای امیرمسعود مراسم گرفتیم، پدرم لباس سفید به تن کرد. ذاکر مراسم این شعر را خواند «آمد از جبهه بر ما این خبر/ جسمت گردیده مفقودالاثر» پدرم با شنیدن این شعر گفت «این ها چیست که می خوانی! از حسین بخوان از علی اکبر بخوان. همه فرزندانم فدای علی اکبر». ایشان حاضر نبود امام حسین(ع) را فدای مسائل دنیایی خود کند.
در عرفات گفتند که برای شناسایی پیکرها بیایید. از روی عکس ایشان را شناسایی کردم و بعد پیش مادرم رفتم و خبر شهادت پدر را به ایشان دادم و گفتم «امیر از ایشان دستگیری کرد.» حال ایشان بد شد و از ترس این که نکند اتفاقی برای من بیفتد، دستم را دیگر رها نکرد. روزهای خیلی سختی بود و یک هفته بعد با مادرم به تهران آمدیم. پیکرها را به ایران آورده بودند.
پدرم با اثر شلیک گلوله به شهادت رسیده و گلوله از پشت به سر ایشان اصابت کرده بود. عربستان چون ادعا می کرد به حجاج شلیک نکرده است، مانع ورود پیکر شهدایی که با گلوله به شهادت رسیدند به ایران می شد. برای شناسایی که رفتم، دیدم به اشتباه نام پدرم را روی پیکر شهیدی از اصفهان نوشته بودند.
تیم تدارکاتی در عربستان مستقر بود. با یکی از دوستانم در این تیم تماس گرفته و گفتم که پیکر پدرم را نیاورده اند. ایشان بررسی کردند و مشخص شد پیکر ایشان در عربستان است. سه ماه بعد بنده به اتفاق وابستگان دیگر شهدا به همراه تیمی از وزارت امور خارجه و نماینده بعثه به جده رفتیم و پیکر 53 شهید که در سردخانه بود را شناسایی کردیم و پیکرها را به ایران آوردیم.
یکی از زیباترین تعبیرهایی که درباره شهدای حج شنیدم، تعبیر مرحوم آیت الله نجفی از علمای همدان و از دوستان پدر بود که همان سال در مراسم حج حضور داشت.
یک روز بعد از حادثه نزد ایشان رفتم. مرحوم آیت الله نجفی گفتند «اینان همسایگان خدایند و دلیلش مصداق این آیه از سوره «نسا» است: «... وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» هرکس از خانه خود و شهر خود به قصد زیارت خانه خدا و زیارت رسول الله بیرون بیاید و همانجا بمیرد به گفته اهل سنت جار الله است. حال آنکه اینان بین الاحرامین هم بودند و اجازه خروج از مکه را نداشتند، همسایگان واقعی خداوند هستند.»
شهید امیر مسعود
پیکر ایشان چگونه شناسایی شد؟
چند سال پیش بعد از آن که یکی از قسمت های برنامه «ماه عسل» پخش شد، متوجه شدیم که از خانواده شهدا آزمایش DNA می گیرند. در جمع این خانواده موضوع را مطرح و بعد فراموش کردیم. برادر بزرگترم یک شب خواب امیر آقا را دیده و به ایشان می گوید «ای بی وفا چرا سراغی از ما نمی گیری؟» ایشان جواب می دهد «من آمده ام شما سراغ من نمی آیید.»
برادرم با من تماس گرفت و خوابش را تعریف کرد. در دل من تب و تابی افتاد. به معراج شهدا رفتم و گفتم می خواهم تست DNA بدهم. آدرس را گرفتم و روز بعد برای آن که دقت نتیجه بالا باشد با دو تا از برادرهایم برای آزمایش رفتیم. گفتند نتیجه آن دو ماه دیگر مشخص و در معراج شهدا ثبت می شود. اگر شهیدی را آورده باشند که با این DNA دفن شده باشد، به شما اطلاع می دهیم و در غیر این صورت با شهدایی که می آورند تطبیق می دهیم. در همین مدت پیکر برادرم را با شهدای غواص آوردند و به برادرم که در همدان زندگی می کند خبر داده بودند.
ما امیدی به بازگشت جنازه ایشان نداشتیم. امیر آقا قبل از عملیات پلاکش را به یکی از دوستانش داده و گفته بود می خواهم گمنام باشم. روح برادرم خواست که برگردد.
هنگامی که پیکر ایشان آمد، به یاد پدر و مادرم گفتم «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا». آن روز جای پدر و مادرم خالی بود تا ببیند که امیرمسعودشان چه سرفرازانه به کشور آمد و چه شکوهمند به خاک سپرده شد.