حجت الاسلام والمسلمين شهيد علي ايرانمنش، پسر دایی و همدرس شهيد باهنر ، ماجرای خواب عجیبی به صورت بی واسط از ایشان را نقل می کنند:
اين خوابي كه من عرض مي كنم قبل از سال 1332 بود كه ما هنوز به قم نرفته بوديم. شهيد باهنر گفتند:در يك شب جمعه، يكي از اقوام كه فوت كرده بود و انسان متقي و اهل تهجد و نماز شب بود در خواب دیدم که ايشان از عالم بالا آمدند. جلو رفتم، فهميدم كه مرده.
گفتم: چطوريد؟ گفت: حالم خوب و وضعم رو به راه است.
گفتم: چطور از بالا به پايين آمديد؟
گفت: ما در عالم ارواح ملكوت اعلي هستيم و زندگي مان هم خوب است و امشب به ما اجازه دادند كه بياييم براي ديدن شماها..
بعد به من گفت: محمدجواد!؛ شما همان طور كه يك اسم روي كره خاكي داريد، طبق اعمال تان يك اسم مخصوص نيز در بالاها داريد كه به آن اسم شناخته مي شويد.
_شهید باهنر گفت: من هم چسبيدم به دامن اين بنده خدا و گفتم: بايد بگويي اسم من در بالا چيست._
گفت: نام تو در عالم بالا ناصرالدين است يعني ياري كننده دين...
حتي من گمان مي كنم كه ايشان از ميان 4 فرزندي كه دارند اسم فرزند اول شان را گذاشتند «ناصر» و احتمال مي دهم خوابي كه ايشان قبل از رفتن به قم براي ما نقل كردند، شايد همان خاطره خوابي بود كه (تحت تأثيرش) اسم اولين فرزندشان را گذاشتند؛ ناصر و حتي خواب هاي ديگري ديدند كه مي گفتند وضعيتِ بهشت را به من ارائه داده اند؛ با همان كيفيتي كه در قرآن و روايات هست و مي گفت آن قدر نور و صفا و آن قدر روشنايي بود؛ آن چنان كه آن چه در خواب ديده ام، نمي توانم وصف كنم و شهيد باهنر تا اين حد به مرحله صفاي باطن رسيده بودند.
📚جلد دوم كتاب «شهيددكتر باهنر؛ الگوي هنر مقاومت »
یه آرزو داشت که همیشه به زبون می آورد.
می گفت می خوام روز عاشورای امام حسین (ع) عاشورایی بشم.
روز عاشورا داشت جعبه های مهمات را جا به جا می کرد که صدای انفجار بلند شد!
وقتی گرد و غبار خوابید دیدم سرش از بدنش جدا شده و به آرزویش رسید.
#شهید_محمد_تکلو_بیغش
محمد 19 ساله بود که قائم مقام گردان 154 لشکر32 انصارالحسین(ع) شد. سالها حضور در جبهه و جنگ و قبل از آن مبارزه با حکومت طاغوت از او فرماندهی کارآمد ساخته بود و تقدیر الهی بر این بود که در روز بيست و يكم شهريور ماه سال 1365 در جزيره مجنون و همزمان با روز عاشورا به شهادت برسد.
در اولين روز از بهار سال 1344 در ملاير به دنیا آمد. دوران پرجنب وجوش كودكي را در زادگاهش پشت سر گذاشت و براي تحصيل علم و دانش به مدرسه رفت.
از کودکی عدالت جويي و مقابله با فساد و ستمگري با روح و جانش عجين بود. 13 سال داشت که وارد میدان مبارزه با طاغوت شد و همراه و همگام با مردم مبارز و آزاديخواه ملاير در تظاهرات و اعتراضات ضد ظاغوتي شركت ميکرد.
با سن کمی که داشت در وسط میدان مبارزه بود، از هیچ چیز ترسی به دل نداشت و همیشه در پیشاپیش مبارزین با طاغوت حضور داشت.
وجود افرادی مانند محمد کمک زیادی به نیروهای مبارز در طول انقلاب می کرد, او با سن کم جثه کوچک و تحرک زیادی که داشت هم مورد شک ماموران حکومت شاه قرار نمی گرفت و هم در لحظات حساس کمک خوبی برای مبارزین بود.
پس از آنكه نظام الهي جمهوری اسلامی در ایران استقرار يافت و امام خمینی (ره) رهبري جامعه را برعهده گرفت محمد تكلو به فرمان آن رهبر فرزانه لبيك گفت و به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.
محمد در اواخر اسفند سال 1357 به همراه تعداد زیادی از جوانان روستای بیغش مسیر دویست کیلومتری روستای بیغش تا شهر قم را به عشق امام خمینی (ره) با پای پیاده برای زیارت و بیعت با امام پیمود و بر سر این پیمان تا لحظه شهادت بود.
او در دوران خدمتش در سپاه نیز همانند دوران سخت مبارزه با طاغوت فعال و تاثیر گذار ظاهر شد و با وجود سن کمی که داشت مسئولیت هایی را پذیرفت.
آغاز جنگ تحميلي را باید نقطه عطفی در زندگی محمد تکلو دانست. پس از تهاجم همه جانبه ارتش بعث عراق به نمایندگی از قدرت های مستکبر جهانی که مرزهای هوایی , دریایی و زمینی ایران را آماج حملات وحشیانه خود قرار داده بود ماندن در شهر را جايز ندانست و لباس رزم پوشید و به جبهه شتافت.
در آن دوران هم با توجه به این که نوجوانی بیش نبود با توان خوب و مسئلیت پذیری که داشت از ابتدای ورود به جبهه مسئولیتهایی را پذیرفت.
مدتی به عنوان مربي تاكتيك بود و بعد از آن مسئولیت آموزش نظامي نیروها را به عهده گرفت. او در هر یک از مسئولیتهایش بهتر و تاثیر گذارتر از مسئولیت دیگر ظاهرشد.
محمد 19 ساله بود که قائم مقام گردان 154 لشکر32 انصارالحسین(ع) شد. در این دوران ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. ازدواج نیز نتوانست کوچکترین خللی در اراده او برای حضور در جبهه ایجاد کند. همسرش او را برای حضور در جبهه تشویق می کرد.
سالها حضور در جبهه و جنگ و قبل از آن مبارزه با حکومت طاغوت از او فرماندهی کارآمد ساخته بود اما تقدیر الهی بر این بود که در روز بيست و يكم شهريور ماه سال 1365 در جزيره مجنون و همزمان با روز عاشورا به شهادت برسد تا ایران اسلامی از داشتن چنین مرد بزرگی محروم شود.
نیمی از قرآن را حفظ بود و می گفت برای من که در میدان جنگ هستم و هر لحظه امکان دارد مجروح شوم یا اسیر و یا شهید لذا بهترین مونس من در روی تخت بیمارستان در اسارت و یا در خانه قبر قرآن است. انس و تلاوت قرآن انسان را از آلوده شدن به گناه حفظ می کند.
از او فرزندی به نام حمزه به یادگار مانده است.
dampayani-1396.mp3
6.81M
یا حسین(ع)
من کجا و لیاقت #اقامه ی عزای تو
من کجا و کشتی نجات #روضه_های تو
🔻پنج دستورِ امام رضا علیه السلام برای سیر و سلوک عاشورایی
«روايتی از امام رضا(ع) هست که در روز اول محرم به ابنشَبيب فرمودند: روزه گرفتهای؟ امروز روزی است که زکريا روزه گرفت و خدا يحيی را به او عطا کرد. اگر میخواهيد حاجتروا شويد، امروز را روزه بگيريد. فرمودند: محرم ماهی است که اهل جاهليت حرمتش را نگه میداشتند، اما اين امت نه حرمت محرم را نگه داشتند، نه حرمت نبی اکرم(ص) را؛ ذريهاش سيدالشهدا(ع) را به شهادت رساندند، زنانش را به اسارت بردند، کاروانش را غارت کردند. خدای متعال هرگز اينان را نيامرزد.
ابنشبيب! اگر میخواهی بر کسی گريه کنی، فقط بر امام حسين(ع) گريه کن، «فانه ذبح کما يذبح الکبش»، هیجده نفر از جوانانی که شبيه نداشتند، در کنارش به شهادت رسيدند.
آسمانها و زمينها بر شهادتش گريه کردند، چهار هزار ملک برای نصرت حضرت آمدند، ولی زمانی رسيدند که کار تمام شده بود، آنها غبارآلود و اندوهگين ماندند تا در کنار حضرت حجت(عج) خونخواهی کنند و شعارشان «يالثارات الحسين» است.
پدرم از جدم امام سجاد(ع) حکايت کردند که وقتی سيدالشهدا(ع) به شهادت رسيدند، آسمان خون گريه کرد.
در ادامه، حضرت پنج دستور فرمودند که هميشگی است، اما موطنش محرم است:
1️⃣فرمودند: فرزند شبيب! اگر بر سيدالشهدا(ع) گريه کردی تا اشکت بر گونهات جاري شد، خدا هر گناهی که کردی ـ کم يا زياد، صغير يا کبير ـ را میبخشد.
(اين روايات مثل آيات توبه است. آيات توبه در مؤمن غرور ايجاد نمیکند، بلکه به مؤمن بشارت میدهد که مأيوس از رحمت خدا نشود. اين روايات هم، مؤمن را جسور بر گناه نمیکند.)
2️⃣بعد دستور دوم را فرمودند که اگر میخواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که گناهی نداشته باشی، سيدالشهدا(ع) را از نزديک و شايد هم از دور زيارت کن. اين دو دستور، يعنی انسان هر وقت احساس کرد سنگين شده و آلوده شده و نمیتواند عبادت کند، بايد خودش را با گريه يا زيارت، بدون تأخير به سيدالشهدا(ع) که سرچشمه طهارت است، برساند.
3️⃣بعد فرمودند: اگر خوشحال ميشوی در غرفههايی از بهشت ساکن شوی که در جوار نبی اکرم(ص) باشی، لعن قاتلين سيدالشهدا(ع) را ترک نکن.
4️⃣در ادامه نيز دستور چهارم را که خيلی عجيب است، فرمودند: اگر میخواهی از ثوابی مثل ثواب شهدا کربلا بهرهمند شوی، هر وقت سيدالشهدا را ياد کردی، عرض حاجت به ايشان کن و بگو «يا ليتني کنت معهم فأفوز فوزا عظيما»؛ ای کاش من هم در کربلا با شهدای تو بودم و به فوز خون دادن پيشِ روی تو میرسيدم.
(اگر هميشه از امام(ع) چنين طلبی داشته باشی، به آن ثواب میرسی. خدای متعال نيتش را به تو میدهد، وفور نيت کارَت را درست میکند.)
5️⃣در مورد پنجمين دستور نيز فرمودند: اگر دوست داری در بهشت در درجات ما باشی، غصه و شادیات را از ما جدا نکن. آنجا که ما خوشحاليم، خوشحال باش و آنجا که ما غصه داريم غصهدار باش.
(البته واضح است که هيچکس به مقام امام نمیرسد، مقصود اين است که اگر میخواهيد بين ما و شما در بهشت حائل نباشد، اينگونه باش. ممکن است کسی در بهشت باشد ولی هفتصد سال يک بار هم سيدالشهدا(ع) را نبيند.
👈حضرت در انتهای اين روايت فرمودند تلاش کن خودت را به ولايت ما برسانی. اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خدای متعال او را با آن سنگ محشور میکند. محبت، خودش همراهی است. سعی کن به ولايت ما که سرچشمهاش محبت ما است برسی.»
✅ استاد سید محمّدمهدی میرباقری