شرایط سختی بود. از زمین وهوا آتش می بارید. آسمان پر از منور بود ، مثل فیلمهای هالیوودی انفجاری دیدم كه چهار نفر را به همراه نخلهای اطراف برد روی هوا! در چنین وضعیتی شهیدی را با ماشین به عقب می بردم. وقتی ماشین را زدند به سراغ موتوری رفتم كه كنار خاكریز بود. تا به موتور دست زدم صدایی از پشت سر با گفت:«هوی!» از جا پریدم و گفتم:«بله بله!» گفت:«كجا می ری؟ موتور مال منه.» مسیر باقیمانده را یک نفس دویدم.
فردای آن روز صدها هواپیما بمباران كردند و وجب به وجب منطقه را شخم زدند. باورتان نمی شود اگر بگویم گاهی به جای موشک و بمب و خمپاره، تیرآهن و آهن پاره بر سرمان می ریختند! كه ما از ترسمان به نخلها می چسبیدیم.
چند شبانه روز در جنگ و گریز عملیات بودم، نه تنها ترسم ریخته بود بلكه لذت خاصی می بردم. دركنار نهر بودم كه یكی از راكتها در 5 متری ام منفجر شد و 2-3 متر منو آن طرف تر پرت كرد، در عالم مرگ و زندگی شنیدم یكی داد می زند: «شیمیایی ، شیمیایی» دوست بهیارم (رجبعلی خداشناس) به كمكم آمد و به صورتم ماسک زد.
از آن پس دردسرهای شدید، سوزش چشم و خارش بدن و آبریزش بینی و چشم شروع شد كه اول منو بردند اراک. بعد هم بیمارستان شهید بهامی تهران و سپس بخش شیمیایی بیمارستان امام خمینی(ره). در آنجا مجروحینی را دیدم كه از خودم خجالت كشیدم و درد خودم را فراموش كردم، بدنهایی پر ازتاول، چشم های ورم كرده ، زبانهای تاول زده، تنگی نفس و... .
در آنجا بستری شدم و باب زندگی جدیدی برایم باز شد. هنوز روی تختم جا خوش نكرده بودم كه یک صدای گرفتهای به من گفت:
- «خوش اومدی عمو فردوس... ، بازم برامون می خونی؟»
برگشتم، نعمت بود. آن روزها من ته صدایی داشتم و گاهی در جبهه می خواندم. گفتم:
- «چی دوست داری بخونم؟»
گفت:
- «اون شعر حسین حسین كه شب عملیات می خوندی.»
در بخش طبی 4 بیمارستان امام 40 نفر بودیم كه اكثر آنها شهید شدند و من چون شیمیایی ام حاد نبود، ماندم. بعضی ها ماندند و رانده شدند وعدهای رفتند و خوانده شدند.
من آن شب باز برای دلشان خواندم:
حسین حسین شعار مظلومان است
شهادت افتخار عاشقان است
كربلا كربلا شهر تو پادگان مستضعفان
بزودی می رسد ارتش فاتح امام زمان(عج)
حسین حسین...
نعمت دیگر اشک نمی ریخت، استغاثه نمی كرد، نمی دانم آدم بود یا فرشته! می گفت:
- «دوباره بخوان»
به او گفتم:
- «چی شده نعمت، تو كه همیشه می گفتی با خدا باش»
با صدای گرفته می گفت:
- «من همشو خوردم»
گاز شیمیایی را می گفت. حالتی شده بود كه درعمل دم نایژک های ریه تاول می زد و در بازدم تاولها پاره می شد. همه در حال رفتن بودند، مالک از روی تخت بلند شد، از آن دور داد می زد:«فرمانده ، فرمانده قایقم را زدند.» او كه فقط آبریزش چشم و بینی داشت همان شب شهید شد و اسفند هم همین طور. نوبت نعمت رسیده بود. دكتر كه گوشی را از پشتش برداشت. آهی كشید و گفت:«نعمت هم بیش از 48 ساعت دیگه زنده نمی مونه» نعمت نامزد داشت.
آن شب دو خواهر و برادرش هم بودند. به نامزدش كه شهرستانی بود گفت:«چرا با دمپایی اومدی؟ چرا جوراب نپوشیدی؟» هنوز روی مسائل شرعی دقت داشت. نعمت این اواخر برای نوشتن كاغذ خواست و نوشت:«آب!» پرستار گفت:«دكتر ممنوع كرده.» نوشت:«جیگرم سوخت.».
دم دمای شهادت باز كاغذ خواست دو بیت شعر از عشقش به امام نوشت و شهید شد.
آن كاغذ نوشته ها الان دست مادر نعمت است. نعمت درک درستی از رفتن داشت. وقت رفتن به مرگ لبخند می زد. مادر قهرمانش گفته بود: «او را با لباس دامادیش دفن كنند.
🔴نصب تابلو پیام های شهدا مقابل شهرداری تهران/ تغییر نام خیابان بهشت به "بهشت شهدا"
تعدادی از #خانواده_شهدا ظهر امروز سراسر خیابان بهشت را با تابلوهای حاوی پیام شهدا مزین کرده و نام خیابان بهشت را #بهشت_شهدا نامگذاری کردند👏👏
جزئیات را اینجا بخوانید:↙️↙️↙️
http://shohadayeiran.com/fa/news/188037
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
هدایت شده از مَعَکُم
توصیه های اربعینی.pdf
1.15M
﷽
توصیه هایی به زائرین اربعین برای ارتقاء محتوا و معنویت سفر
#استاد_نیلچی_زاده
#ویراست١
#حب_الحسین_یجمعنا
#معکم_معکم_لا_مع_غیرکم
https://eitaa.com/maakom
اربعینی ها !
یادتان باشد که ستون به ستون را
مدیون قطره قطره خون
🌷شهیـــــــدانید🌷 ...
اربعینی ها
وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد،
یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند :
یا زیارت یا شهادت
اربعینی ها !
میان ِ هروله های بین_الحرمین ،
یاد کنید از🌷 شهـــــــدایی🌷 که
در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ
پرپر شـــدند ...
اربعینی ها
نمیدانم از کدام مرز میگذرید ! اما ؛
یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای
مهران ... چذابه ... حاج عمران ...
شلمچه ... .سردشت......
اربعینی ها !
التمــــــــــــــاس ِ دعا❤️❤️
#اربعین #کربلا #زیارت_اربعین
#حب_حسین_یجمعنا
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
نهمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷 ابراهیم حسامی 🌷هستیم
ﺍﯾﻦ عکس هزاران ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﺎﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﻭلی کمتر ﺍﺯ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺍﺧﻞ عکس ﺍسمی ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﺩﺭ ﮔﯿﻼﻧﻐﺮﺏ ﭘﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ ﺑﻄﻮﺭی ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﻣﺼﻨﻮعی ﺭا ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎهی ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ به ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ؛ ﺑﺰﺭﮒ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﻘﺪﺍﺩ ﻟﺸﮑﺮ 27 ﺑﻮﺩ؛ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ یکﭘﺎ ﺩﺭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺷﺮﮐﺖ کرﺩ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻏﺮﺏ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎی ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺎﻻ می ﺁﻣﺪ.
" شهید #ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ_ﺣﺴﺎﻣﯽ " ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ که ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺷﻬﺎﻣﺘﺶ ﻧﻘﻞ میکنند ، ﺑﻪ ﻧﻘﻞ یکی ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﯾﻦ ﻋﮑﺲ ﺩﻗﺎیقی ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ی ﺟﻔﯿﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﻗﺎیقی ﺑﻌﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺘﻮﻥ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ .
شهید #جانباز #ابراهیم_حسامی
بسم رب فاطمه سلام اله علیها
شهید ابراهیم حسامی چهارم خرداد 1331 در تهران به دنیا آمد. پدرش غلامعلی و مادرش ایران نام داشتدر سال 1356 دیپلم گرفت و پیش از انقلاب برای مدتکوتاهی به نیروی هوایی رفت ولی از آنجا بیرون آمد و به سربازی رفت. بعد از انقلاببه عضویت سپاه درآمد. در سال 1360 در منطقه گیلان غرب مجروح شد و پای راست خود رااز دست داد. او برای تشکیل پرونده جانبازی هرگز به بنیاد مراجعه نکرد و پس ازبهبودی دوباره به جبهه بازگشت.
در ششم مرداد 1362 زنی را به همسری اختیار کرد ولیهفت روز بعد و قبل از آغاز زندگی مشترک در هفتم اسفند همان سال در منطقه جفیر درادامه عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش راکت به درجه رفیع شهادت نائل و پیکرش در بهشتزهرا قطعه 28 ردیف 16 به خاک سپرده شد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
ﺍﯾﻦ عکس هزاران ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﺎﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﻭلی کمتر ﺍﺯ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺍﺧﻞ عکس ﺍسمی ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
شب عملیات خیبر وقتی شهیدان نوزاد و جزمانی،فرماندهان گردان از شهید حسامی خواستند با بچه ها جلو نرود دلش شکست و گفت، «حالاما شدیم نیروی اضافه گردان...!» فردا صبح در حالی که تلاش می کرد خودش را به خطبرساند گروه فیلمبرداری می خواست از او فیلم بگیرد که با عصا به آنها حمله می کند ومی گوید اگر مرد هستید بروید و از بچه های توی خط فیلمبرداری کنید نه از پشت خط و منجانباز! نیروی اضافه گردان بعد به بچه ها می گوید، «ما هم خدایی داریم اگر قسمتباشد من هم شهید می شوم». پنج دقیقه بعد هواپیمای دشمن محل گردان را بمب باران کردکه یکی از شهدا برادر جانباز حسامی بود عکس او یکی از تصاویر ماندگار دفاع مقدس است کهبارها توسط رسانه های مختلف منتشر شده است.
در عکس رزمنده جانبازی که پای راستندارد، در کنار صفی از رزمندگان در حال حرکت است. رزمنده جانباز با عصای زیر بغل پشت به دوربین به سمت ابتدای صف سایرین در حال حرکت است. این عکس متعلق به شهیدابراهیم حسامی است.
ابراهیم رفیق صمیمی شهید "ابراهیم هادی" بود. اهل محل بعد از آقا ابراهیم عشقشان "ابراهیم حسامی" بود و به نیکی از آن دو یاد میکنند.
﷽
#حب_الحسین_یجمعنا
#معکم_معکم_لا_مع_غیرکم
«ستاد مَعَکُم » تلاشی است از سوی جمعی از محبان اباعبدالله الحسین علیه السلام که سعی دارند موارد ضروری مورد نیاز زائرین پیاده روی اربعین را فراهم نمایند .
جهت اطلاع از نحوه تهیه وسایل خاص یا عمومی این ستاد به کانال زیر مراجعه نمایید.👇
https://eitaa.com/maakom
﷽
#حب_الحسین_یجمعنا
#معکم_معکم_لا_مع_غیرکم
⛔دو نکته مهم :
✅محصولات اربعینی «ستاد معکم» در دو طبقه دسته بندی شده اند :
1️⃣ محصولاتی جهت رفع #نیازهای_عمومی
شامل ۶ مورد :
✨آویشن و نمک
✨ضد تاول
✨توشه تنفسی
✨کپسول زردچوبه و حب جدوار
✨ضد عرق
✨پودر معکم
💳۱۵,۰۰۰تومان قیمت کل توشه نیازهای عمومی است و خرید تکی محصولات امکان پذیر نیست .
2️⃣محصولات جهت رفع #نیازهای_خاص
شامل ۱۰ مورد:
✨۶ مورد نیازهای عمومی (ذکر شده در بالا)
✨معجون امام رضا علیه السلام
✨حلوا عسلی
✨شربت عنصلی
✨ضد عرق سوز و سوختگی
💳۴۰,۰۰۰تومان قیمت کل توشه نیازهای خاص است و خرید تکی محصولات امکان پذیر نیست .
✅آیدی و شماره #سفیران جهت ثبت سفارشات در بالای کانال «معکم»(به آدرس زیر👇) درج شده است.
https://eitaa.com/maakom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️روایتهای شنیدنی غسال پیکر شهدا👌👌👌👌
⭕️صورت « #صیاد_شیرازی» را بوسیدم و کفن کردم
به نام خدای شهیدان🌹
پیامبر(صلی الله علیه و آله):
3 گروهند که روز قیامت شفاعت میکنند و شفاعتشان مورد پذیرش خداوند متعال قرار میگیرد. 🌹
گروه اول انبیاء
سپس علما
و بعد شهدا 🌹