فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای فرج با صدای زیبا و دلنشین شهید #محسن_حججی💚
🍂 امام من...
در کدام سوی هستی به دنبالت باشم...
سلام علیکم 💐
دومین روز از 🌟 چله نوزدهم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷 بهمن درولی🌷هستیم.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
در مزار شهدای دزفول،قبری است که به خواسته شهید ساده درست شده است و با سیمان روی آن با انگشت نوشته ش
در شب های سرد زمستان عموماً او باقی مانده غذای نیروهای سپاه را عقب خودرو می گذاشت و در محله های فقیر نشین شهر می برد و بین فقرا تقسیم می کرد.
در شب هایی که عراق دزفول را تهدید به موشکباران می کرد، او در ساختمان سپاه در آماده باش کامل بسر می برد تا اولین کسی باشد که در محل اصابت موشک حضور یابد و به مردم کمک برساند.
فتح فاو
در عملیات فتح فاو "والفجر8" چون بچه ها خسته بودند و زود می خوابیدند. بهمن بالای سر آنها حضور می یافت و به آنها سرکشی می کرد و سپس نماز شب می خواند. آنگاه به کمک برادر شهید سعیدی نیا بشکه های 20 لیتری آب را پر کرده و کنار چادر بچه ها می گذاشت تا صبح راحت تر وضو بگیرند.
او در نمازهایش آنقدر العفو العفو می گفت گویا از هر گناهکاری گناهکارتر است و ما می گفتیم: خدایا او را ببخش.
نمونه
به عنوان مسئول گزینش سپاه به نیروهایش می گفت: یادتان باشد نیرویی را که پذیرش می کنید و یا به عنوان زیردست کار می کند. باید طوری پرورش دهید که از او یک شهید، یک شاهد، یک نفر نمونه بسازید واین یعنی اینکه تمام کسانی که مسولیت دارند باید همگی از شهدا و شاهدان و اسوه ها باشند وگرنه ساختن شهید جز از شهید برنخواهد آمد.
شهید بهمن (محمدجواد) درولی فرزند ماشاءالله سال 1340 در دزفول متولد شد. دوران دبستان خود را با موفقیت اما در محرومیت و فقر گذراند. سالهای ورود به دبیرستان او مصادف شد با اوج خفقان و اختناق ساواک و حکومت پهلوی. در همان دوران بهمن شروع به مطالعه کرد. جلسات مخفیانه را به همراه دوستان و برادرانش در خانه برگزار میکرد و آنان را همانند خود آماده قیام علیه حکومت پهلوی میکرد.
شهید بهمن درولی از همان ابتدای فعالیت های انقلابی خود، برنامه خودسازی را هرگز فراموش نکرد. در دوران انقلاب در اکثریت فعالیت های انقلابی نقش ایفا نمود و پس از پیروزی انقلاب هم به عضویت شورای فرماندهی سپاه دزفول درآمد.
با آغاز جنگ تحمیلی، حضور خستگی ناپذیر شهید درولی در جبهه های جنگ در بین دوستان اش هم مثال زدنی بود. جبهه های «پاوه» ، «ایلام»، «کوشک و دال پری»، «کرخه»، «دشت عباس و شوش»، «سایت 5»، «پاسگاه زید» و... این فرمانده خستگی ناپذیر را خوب میشناخت. در سال 61 در آزمون کنکور شرکت کرد و بعد از کنکور مجددا به جبهه باز گشت.
پس از مدتی برادرانش به او اطلاع دادند که در رشته مهندسی متالوژی دانشگاه «علم و صنعت تهران» قبول شده و باید برای ادامه تحصیل به تهران برود. شهید بهمن مقاومت می کند و می گوید که « امروز مسئله اصلی کشور جنگ است». پس از دو سال وقفه تحصیلی برای تحصیل راهی تهران می شود. بهمن در حالی که یکی از دانشجویان ممتاز و رتبه های برتر دانشگاه بود، برای مرخصی میان ترم (بهمن ماه) به دزفول بازگشت. در زمان مرخصی و بازگشت به دزفول بود که از عملیات والفجر 8 برای آزاد سازی فاو مطلع شد. به همین دلیل بجای بازگشت به تهران راهی جبهه می شود. در یکی از محورهای فاو نیرو کم است و دشمن شدیدا در حال تک کردن است. شهید در ولی که از آن محور نگران است برای مقابله با غواص های دشمن رفته است. ناگهان صدای انفجار مهیبی بلند می شود. سرانجام شهید درولی به تاریخ بیستم خردادماه سال 65 در منطقه فاو در اثر اصابت ترکش به بدن به شهادت می رسد.
بهمن دُرولی همان دانشجوی ـ دانشگاه علم و صنعت ـ شهیدی است که وصیت کرد:
قبرم را ساده و هم سطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسد: «پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی»
عارفی دلسوز:
«خدایا! آنچنان که از تو میترسم، به رحمتت امید دارم. خدایا! میدانم آنچنان که دادهای مؤاخذه میکنی، اما ای فریادرس! روزی که مؤآخذه ام میکنی، هیچ جوابی برایت ندارم. تو را به وحدانیتت قسم میدهم آن روز دست رد بر سینه ام نزن!
خدایا! دوست داشتم در این مسافرت 25 ساله آنچنان در دنیا کشت کنم که در آخرت روسفید باشم، اما چه کنم که این سگِ نفس من را به دنبال خود کشید.»
این جملات آسمانی از خواجه عبدالله انصاری یا هیچ پیر عاشق و از دنیا بریدهای نیست. اینها را بهمن (محمدجواد) دُرولی نوشته است؛ دانشجوی عارفی که دنیا را سه طلاقه کرده بود و دل عاشق خود را به قرب الهی پیوند داده بود.
👇👇👇
خواب های عجیب:
بهمن خواب های عجیبی میدید. که همه را هم یادداشت میکرد:
1) خواب دیدم برای دومین بار به مکه مشرف شدهام ولی این بار با گذشته فرق میکند. همه را نامه زیارت میدادند ولی موقت میتوانستند زیارت کنند؛ اما به دست من نامهای دادند که چند جمله به این مفهوم نوشته شده بود: «طواف همیشگی».
در همین حال، یکی از شهدا را دیدم که اصرار میکرد کاری کنم تا به او اجازهی زیارت داده شود. من هم کارت طواف همیشگی را به دستش دادم. او زیارت کرد و دوباره کارت را به من داد. ناگاه با صدای مؤذن گردان از خواب پریدم.
2) شب سوم شعبان 1406 هجری قمری برابر با 8/1/1365 - تهران، شهید حسین غیاثی را در خواب دیدم که گفت: «زود بیا که منتظرت هستیم و جایت نیز مشخص و معین شده است».
پس از این خواب بهمن به دزفول میآید و از آنجا به جبهه اعزام میشود. درست در روز 20/3/1365 آسمانی میشود.
دل نوشته پاسدار شهید محمدجواد درولی
«دوست دارم آن قدر در بين برادران بسيج باشم تا روزي كه اجل من فرا رسد.
خدايا دوست ندارم ديگر حتي لحظه اي در دنيا باشم. تو را به خون ريخته شدة محبّانت در صحراي كربلا، خون ناقابلم را در راهت بر زمين ريز!
خدايا راضي ام به رضايت، ولي دوست دارم و اميدوارم هر لحظه كه نوبتم باشد، حتي مويي از بدنم باقي نماند و اگر اذن دهي دوباره و دوباره بميرم و زنده شوم.»
«برادراني را در جبهه مي بينم كه شرمم مي آيد به صورتشان نگاه كنم. اينان كجا و من كجا، «الله اكبر» از اخلاصشان، «الله اكبر» از عبوديتشان، «الله اكبر» از شجاعتشان. دوست داشتم گل و لاي بودم و در اين زمستان، محكم بر كف پوتين هايشان مي چسبيدم و همراهشان قدم بر مي داشتم.
كاش اجازه مي دادند قدري از گرد و غبار روي صورتشان را بعد از هر عمليات با عرق بدنشان مخلوط مي كردم و از آن مهر مي ساختم و تما م عمرم را بر روي آن سجّاده به سر مي بردم تا در آن روز با افتخار و سربلندي ادعاي بندگي كنم.»
مي خواهم كمتر اسم من برده شود. خدايا به همه بفهمان كه اگر شوري در سر دارم از خودم نيست. آن مقدارش كه با ريا همراه است بر من ببخش و آنچه را كه مي ماند بر من افزون فرما.
خدايا گاهي كه تنفسي عاشقانه و وزشي مخلصانه در درونم ايجاد مي شود، فكر مي كنم ديگر كسي بهتر از من تو را نشناخته است. چقدر من ضعيفم.
خدايا عشقم به تو لحظه اي است، دائمي گردان! اخلاصم به تو دم دمي است، همه دمي گردان! شورم به سوي تو موجي است، هميشگي گردان!
خدايا از درگاهت تمنا دارم حال كه نعمت ورود را داده اي، نعمت حضور را نيز عطا كني.
بخشی از وصیتنامه 👇👇
هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید و همه ما آخرالامر باید بمیریم، اما مؤمنین واقعی مرگشان شهادت است و هدف از مرد نشان نظاره وجه الله است، عشق خداوندی آنچنان در وجودشان هست که جای هر خوفی را در دلشان پر کرده و آرزویشان رسیدن به معبود است. مدتهاست که آرزو می کنم در جبهه ها باشم و همسنگر این عارفان شب و شیران غران روز، تا مگر لااقل در همنشینی اینان ما را نیز رحمتی فرا گیرد، و تازه احساس یک بسیجی ۱۲ ساله را دارم، خدایا سالها عقب مانده ام. اینک که توفیقی حاصل شده است، بدین وسیله این بنده ذلیل خداوند با وضعیتی سالم و بدور از ناصداقتیهای دنیوی، بعنوان سرباز کوچک امام امت و مقلد آن مولی و مرجع بزرگوار بعضی فرائض را بعنوان وصیت مینویسم، تا اگر توفیقی نصیب شد و در این راه شهید شدیم، جهت عبرت آیندگان چند کلماتی نوشته باشم.
به جبهه آمده ام تا تکلیف شرعی دفاع از نوامیس مسلمین را ادا کنم و دنباله رو خط امر بمعروف و نهی از منکر ائمه معصومین باشم و دستور امام خمینی عزیز را اجراء کنم. آروز دارم طوری بمیرم که تکه ای از جنازه ام بدست نیاید، تا شاید چاره ای شود برای آخرتم(هر چه خدا بخواهد)
وصیت می کنم که مرا با لباس سبز سپاه بخاک بسپارید، اگر چه لیاقت پوشیدن آن را ندارم ولی رحمی کنید تا خداوند به شما ترحم فرماید. از همه دوستان و کسانیکه با هم آشنائیم تقاضا دارم هر خطا و جرمی از من دیده اند به بزرگواری ببخشند که در عفو لذتی است که در انتقام نیست. پدر و مادرم، آنقدر شما را دوست می دارم که فکر کردم تنها خدمتی که می توانم انجام دهم این است که در قیامت فرزند روسفیدی برایتان باشم از اهل خانواده ام تمنا می کنم در مواقع استجابت دعا مرا فراموش نکنند و همیشه برایم طلب عفو و مغفرت نمائید، و هر کدام در این مدت زندگانی از من قصوری دیده اند، قصورم را از زمین به حضورم در خاک بر من ببخشایند و اغماض نمایند.
از پدر و برادرانم و دامادهایم و دوستان میخواهم بر روی کفنم بنویسند (لا ریب فی ایمانه) و هر تعداد حضور داشتند زیر این جمله را امضاء نمایند. بعد از اینکه مرا بخاک سپردند فقط پدرم بماند و تلقین مرا بار دیگر بخواند. در شب اولم سعی کنید چهل نفر از مؤمنین شناخته شده بخصوص برادران سپاه را بر روی مزارم آورده و همه این جمله را چند بار تکرار کنند
((اللهم انالانعلم منه الاخیراً و انت اعلم به منا فاغفرله)).
چند مهر کربلا در منزل داریم که می خواهم یکی را در کفن یا لحدم قرار دهید. یکدست لباس فرم سپاه دارم که برای کفن کنار گذاشته ام، اگر حتی قابل پوشیدن به تنم نبود در لحدم قرار دهید چون از فشار قبر خیلی میترسم و شاید بدینوسیله چاره ای شود. تشخیص محل دفنم با پدر و مادرم میباشد و دوست دارم خودشان با شجاعت حسین(ع) و زینب(س) مرا غسل دهند و شکر خدای را بجا آورند و هرگاه بیاد سید الشهدا بودید مرا نیز دعا کنید و برایم طلب مغرفت نمائید.
مقدار جزیی پول دارم که محل مصرفشان را بعهده پدرم میگذارم ضمناً خمس تمامی مالم را داده ام. حدود ۴روز روزه واجب و شش روز روزه نذر دارم که امیدوارم هر کس توانست برایم ادا نماید. بوکالت از طرف من پدر یا مادرم به حج مشرف شوند. ترا بخدا سعی شود از خون شهیدان استفاده مادی نشود و از همه بستگان انتظار دارم که از هیچکس درخواست حوائج مادی حتی پر کاهی نکنند. دوست دارم قبرم را ساده و همسطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسید:
پر کاهی تقدیم به آستان قدس الهی و همه برایم طلب مغفرت نمائید.
تذکرم به همه است به هیچ عنوان راضی نیستم شخصیت سازی بیجا شود و امیدوارم به جای این کارها برای همه دعای خیر نمائید.
sahifehfatemieh.apk
6.84M
اپلیکیشن #صحیفه_فاطمیه
شامل:
✅ادعیه حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ نمازهای حضرت
✅ حدیث شریف کساء
✅ خطبه فدکیه
با نصب رایگان این اپلیکیشن می توانید همیشه صحیفه فاطمیه را همراه داشته باشید
سلام علیکم 💐
سومین روز از 🌟 چله نوزدهم 🌟 مهمان سفره شهید 🌷 موسی جمشیدیان 🌷هستیم.