خواب عجیب خواهر شهید
آمده بود میگفت:
بیخود گریه میکنی... از زمانی که به زمین افتادم، تا به الان یک لحظه هم تنهایتان نگذاشتم... من همیشه با شما هستم...
گفتم: دروغ نگو. نیستی... دلتنگ شدیم..
گفت: هستم، خوب هم میدانم اطرافتان چه میگذرد...
نشان به این نشان که دیشب در دلت به من گفتی بیمعرفت...اینهمه بی تابی نکن... من زندهام... برای آدم زنده که گریه نمیکنند!!
من که میدانم، بی تابِ جسمِ روی زمین ماندهام هستی،
اما زهرا! باور کن... حتی در آن عکسی هم که از جسمم به شما رسیده... حتی در آن عکس هم من زنده ام... بیخود برای آدمِ زنده گریه نکنید...
راوی :خواهرِ شهید
فرازهایی از وصیتنامه شهید 👇 👇 👇
اینجانب محمدامین کریمیان بهنمیری چون قصد عزیمت به سوریه جهت جهاد علیه دشمنان اهلبیت(ع) را دارم و احتمال کشته شدن در راه دفاع از حریم آلالله وجود دارد، چند خطی به عنوان وصیت مینویسم.
اولاً به همه مردم شریف و شهیدپرور ایران عرض میکنم؛ افتخار میکنم که در خدمت برادران فاطمیون هستم.
مردم شریفی که برای رضای خدا جان خود را کف دست گرفتند و از حرم بیبی زینب(س) دفاع میکنند و اگر برای خانوادهام مشقت نداشت به خانوادهام میگفتم مرا در مزار شهدای فاطمیون دفن کنند.
اگر کسی میخواهد بداند تابع و مرید شهدا است باید مطیع این سید بزرگوار باشد.
ثانیاً خدمت مردم شریف ایران عرض میکنم آتشافروز فتنه و اعوان و انصارش خائن به انقلاب هستند و اگر کسی ذرهای ارادت به این شخصها را دارد زیر تابوت مرا نگیرد.
در ادامه به تمام برادران عرض میکنم حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای(حفظه الله علیه) ولی امر تمام مسلمین جهان است.
اگر کسی میخواهد بداند تابع و مرید شهدا است باید مطیع این سید بزرگوار باشد.
دیدن روی حسین(ع) تمام هستی من است
سخنی با پدر و مادرم
من زندگی با شما را دوست دارم اما زندگی در کنار حسین(ع) تمام آرزوی من است، من دیدار روی شما را دوست میدارم، اما دیدن روی حسین(ع) تمام هستی من است.
اگر فرزند خوبی برای شما نبودهام به خاطر شهدا از من بگذرید، در سوگ من از خدا شکایت نکنید، چراکه آرزوی هر کسی شهادت در راه خدا و حسین فاطمه(ع) است و من هم جز جان ناقابلم چیزی برای حسین فاطمه(ع) نداشتهام.
برایم سخت شده بود وقتی میدیدم از شهدا فقط اسمشان بهجامانده.
پدر و مادر عزیزم! زندگی برایم سخت شده بود وقتی میدیدم از شهدا فقط اسمشان بهجامانده و آرمانهای شهدا تقریباً مرده بود.
دنیا بدون شهدا و لگد کردن خون شهدا از مردن برای من سختترن بود وقتی برادر به برادر رحم نمیکند، حجابها به بهانه آزادی رعایت نمیشود، شکمها از حرام پر میشود و همه و همه مهدی(عج) فاطمه را تنها گذاشتهاند دیگر نمیتوانم دنیا را تحمل کنم.
پدر و مادر عزیزم! کمک به خانواده شهدا را ادامه دهید و لحظهای کوتاهی نکنید و تا میتوانید دل آنها را شاد کنید که اگر چیزی آن دنیا به کمکتان بیاید همین کار است.
💢 تجلیل از مقام شهید
🍃از شهیدان ارجمندی که خداوند تعالی در شان آنان کلمه بزرگ اَحْیاء عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ را فرموده است، بشری قاصر مثل من چه تواند گفت.
🍃آیا بار یافتن نزد خداوند و ضیافت مقام ربوبی از آنان را میتوان با قلم و بیان و گفت و شنود توضیح داد؟ آیا این همان مقام فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی نیست که حدیث شریف بر سید شهیدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آیا این جنت همان است که مومنان در آن راه دارند، یا لطیفه الهی آن است؟ آیا این بار یافتن و ارتزاق نزد رب الارباب همان معنی بشری آن است، یا رمزی الهی و والاتر و فوق برداشت بشر خاکی؟
🍃بارالها، این چه سعادت عظیمی است که نصیب بندگان خاص خود فرمودی که ما از آن محرومیم. اکنون من به مادران و پدران مربی این بندگان خاص خدا و همسران و بازماندگان این عزیزان به جای تسلیت، تبریک عرض میکنم. یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً. و السلام علی عباد الله الصالحین.
🔸امام خمینی (ره)؛ 20 آذر 1361
🔸جلد ۱۷ صحیفه امام خمینی (ره)، صفحه ۱۳۵
#شهادت
#شهید
📸#یادآوری غائله گلستان هفتم و اغتشاشات دراویش گنابادی
🔴شهادت ۵ نفر و مجروح شدن ۳۰ نفر، حاصل غائله خیابان پاسداران
🔻آخرین روز بهمن ماه سال ۱۳۹۶ بود که جمعی از اعضای فرقهی دراویش گنابادی ضمن تجمع و درگیری با مأموران امنیتی و انتظامی، منجر به تخریب اموال عمومی و منازل مردم گردیدند.
🔻در این جنایات وحشیانه، یکی از دراویش به نام «محمد ثلاث» با یک دستگاه اتوبوس به مأموران نیروی انتظامی حملهور شد و آنها را زیر گرفت که به شهادت سه مأمور ناجا شامل دو نیروی کادر و یک سرباز وظیفه انجامید. در فتنهی گلستان هفتم، محمدحسین حدادیان نیز توسط دراویش فرقه گنابادی به شهادت رسید.
💢کانال خبری #شهدای_ایران
✅ @shohadayeiran57
سلام علیکم 💐
پنجمین روز از 🌟 چله نوزدهم 🌟 مهمان سفره شهیدان 🌷رسول و مهدی جعفری 🌷هستیم.
شهید رسول جعفری از خادمان قرارگاه اربعین بود و تأکید داشت در دایرهای که امام حسین(ع) برای شیعیان مشخص کردند باقی بماند.
دختر شهید می گوید:
پدرم تأکید داشت اگر نمیتواند به کربلا برود باید به زائران حسینی خدمت کند و یکی از خادمین قرارگاه مردمی اربعین استان قم بود که با یکی از مدافعان حرم آشنا شده و به سوریه اعزام میشوند.
این شهید والامقام علاقه شدیدی به حضرت سیدالشهدا(ع) و حضرت زهرا(ع) علاقه خاصی داشت و در مراسم هیئتی که در منزلمان برگزار میشد از هیچ کاری برای برگزاری مراسم روضه دریغ نمیکرد.
وی با اشاره به خصوصیات اخلاقی پدر شهیدش گفت: این شهید سعی میکرد در همه کارها به مراسم هیئتی که در منزلمان برگزار میشد کمک کند و هنگامیکه به شهادت رسیدند تأکید کرد که حاجت خود را از حضرت زهرا(س) گرفته است.
دختر شهید رسول جعفری خاطرنشان کرد: برادرم شهید مهدی جعفری در سن 22 سالگی و پدرم در 51 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد و به آرزوی خود رسیدند.
شهیدان رسول و مهدی جعفری پدر و پسری همرزم از لشکر فاطمیون بودند، مهدی سال 1394 در عملیات بصرالحریر آسمانی شد و از پدرش رسول سبقت گرفت.
رسول که از خادمان قرارگاه اربعین استان قم بود، پس از چندین بار اعزام به سوریه در اربعین سال 1396 در عملیات المیادین به پسر شهیدش ملحق شد.
آنچه در خانواده شهیدان جعفری جلب توجه میکند داغ جگر گوشه بر دل پدری است که خودش هم در میدان نبرد در کنار پسر می جنگید، وقتی که مهدی پسر خانواده سال 93 در عملیات بصر الحریر به شهادت رسید پدر خم به ابرو نیاورد، می دانست مهدی به آرزویش رسیده است، چه اجری بالاتر از شهادت؟ تنها حسرت پدر این شده بود که پسر از او سبقت گرفته است وگرنه شهادت در راه دفاع از حضرت زینب (س) ناراحتی نداشت.
فاطمه جعفری (خواهر شهید ) می گوید:👇👇
برادر درس می خواند و پدر کشاورزی می کرد. بعد از مدتی مهدی به کمک پدر رفت، بچه باهوشی بود، هرچه گفتیم درست را ادامه بده گفت باید کمک پدر باشم. به کارهای فنی علاقه داشت برای همین بعد از مدتی وارد کار موبایل شد، در خانه درس می خواند و به کارش می رسید.
: تا به حال اخم مهدی و ناراحتی اش را ندیده بودیم، مخصوصا که با کوچکترها برخورد بسیار خوبی داشت. مادرم را خیلی دوست داشت، آنقدر که هربار مادرم چیزی از او می خواست «نه» نمی گفت. فوق العاده مهربان بود، از بچگی با مهدی بودم و همیشه من را «آبجی کوچیک» صدا می کرد. همه پشت و پناهم مهدی بود، اگر چیزی نیاز داشتم به مهدی می گفتم.
پدر خودش مشوق مهدی بود، اتفاقا می گفت اگر اینجا باشی ناراحتم، اگر پسر من هستی نباید بمانی. پدر به سوریه برگشت و مهدی آماده شد که با پدر برود اما من و مادر نگذاشتیم. پدر در سوریه بود و مهدی خیلی بی تابی می کرد، پدر هم می گفت اجازه بدهید مهدی بیاید اما مادر قبول نمی کرد، می گفت پسر بزرگم است، می دانی چقدر وابسته اش هستم. بالاخره مادرم را راضی کرد، گفت اگر نگذاری بروم و فردا برای حضرت زینب (س) و حرمش اتفاقی افتاد، آن دنیا بپرسند چرا نرفتی، خودت باید جواب بدهی.
یک هفته ای که پدر در ایران بود آرام و قرار نداشت. مدتی بعد از رفتنش مهدی هم رفت. ده روز به مرخصی پدر مانده بود که تماس گرفت و اطلاع داد عملیات است و بعد از عملیات به خانه می آید. گفت مهدی هم در این عملیات شرکت می کند، سفارش کردیم مواظب خودت و برادر باش، و به مهدی هم سفارش کردیم مواظب پدر باشد تا انشاءالله زود برگردید.
ایام رفتن مهدی به عملیات با روز مادر همراه شده بود، هر سال قرار می گذاشتیم و با مهدی برای مادر هدیه می گرفتیم. به مهدی که موضوع را گفتم، گفت بعد از عملیات برای مادر از سوریه هدیه خوبی تهیه می کند و البته چند روزی نمی تواند تماس بگیرد. تقریبا ده روز از او بی خبر بودیم. هرچه با پدر تماس می گرفتیم و از مهدی سوال می کردیم، می گفت مهدی جای دیگری است، نمی تواند تماس بگیرد. خیلی نگران بودیم چون سابقه نداشت مهدی زنگ نزند. مدام با خودمان می گفتیم چطور است که مهدی زنگ نزده؟! به پدر گفتیم حداقل تو پیش مهدی برو تا با خانه تماس بگیرد. چند روز بعد پدر به ایران آمد. از فرودگاه تماس گرفت و گفت به ایران برگشتم، پرسیدیم مهدی هم با شماست؟ گفت بله. وقتی آمد دیدیم تنها کوله مهدی را آورده، پرسیدیم مهدی کجاست؟ گفت کارش طول کشیده، گفتیم مگر توی فرودگاه نگفتی همراهت آمده، گفت کارش در سوریه گیر کرده.
دیگر مادرم آرام و قرار نداشت، از پدرم خواست هرچه هست بگوید. صبح زود بعد از نماز بود که پدر به مادر گفت مهدی به آنچه می خواست رسید. قبول شهادت مهدی و اینکه در انتظارش بودیم اما پیکرش بازنگشت خیلی سخت بود.
قطعا از دست دادن فرزند برای هر پدری سخت است و پدر من هم از این قاعده مستثنی نیست اما در مصاحبه ای پدرم گفته بود من مهدی را برای خدا دادم و خوشحالم، بین من و مهدی مسابقه ای بود که مهدی از من جلو زد.
بعضی وقت ها خودم به پدر می گفتم چطور داغ مهدی را تحمل می کنی؟ چون همه حساب کتاب های پدر دست مهدی بود و در هر کاری با مهدی مشورت می کرد. می گفتم سخت نیست؟ می گفت خیلی سخت است ولی وقتی فکر می کنم حضرت زینب (س) مهدی را قبول کرده ناراحت نیستم و آرزو می کنم من هم زودتر پیش مهدی بروم. درست است در کنار شما هستم و از اینکه شما را می بینم خوشحالم، ولی ناراحتم که هر بار سالم به خانه برمی گردم، می خواهم با افتخار شهید شوم.
بعد از شهادتش، چندتا از دوستان گفتند که بابا را عملیات نمی بردند و می گفتند تو پدر شهید هستی باید بمانی. یکبار بابا بدون اینکه کسی متوجه شود سوار تویوتا شده بود و رویش پتو انداخته بود تا مشخص نشود. وقتی فرمانده متوجه شد، گفته بود آقا رسول شما اینجا چه کار می کنید، پدر هم جواب داده بود آخر شما من را نمی برید مجبور شدم. عملیاتی نبود که پدر در آن نباشد، در ایران هم که بود اخبار را پیگیری می کرد تا اگر عملیاتی بود خودش را به سوریه برساند.
پدر روحیه بسیار خوبی داشت، با همرزمانش که صحبت می کنیم می گویند انگار آقا رسول مال زمین نبود. وقتی از پادگان می آمد روزه می گرفت و مدام سر نماز بود.
تعریف کردند موقع ناهار بود، بابا دیدهبانی می کرد و همه رفته بودند نماز بخوانند. همان موقع دشمن حمله می کند و نزدیک مقر می شود، پدر خبر نمی دهد و خودش می ایستد. آنقدر نزدیک بودند که نارنجک پرت می کنند و پدر را به شهادت می رسانند. یکی از همرزمانش که بالای سر پدرم می رود می گفت با اینکه خون از بدنش می رفت اما ایشان نوای لبیک یا حسین (ع) و لبیک یا زینب (س) بر لب داشت و می گفت به آنچه خواستم رسیدم
روزهای اول شهادت به خوابم آمد و گفت چرا گریه می کنی؟! گریه نکن، جایی نمی روم که بخواهی گریه کنی. همیشه زمانی که خانه بود می گفت وقتی خبر شهادتم را شنیدید گریه نکنید، گل و گلاب بگیرید، وقتی پیکرم روی دست مردم هست گل بریزید. روز تشییع به سفارش پدر عمل کردم و از مسجد تا حرم پیکرش را گل باران کردم. می گفت آرزوی من شهادت است اگر گریه کنی یعنی دوست نداری من به آرزویم برسم.
بابا همیشه می گفت یا باید مثل حضرت زینب (س) زندگی کنید یا اسمشان را نیاورید. بعد از شهادتم باید سرتان را بالا نگه دارید. اوایل شهادت برادرم خیلی ها به ما گوشه و کنابه می زدند که چرا مهدی را به سوریه فرستادید، او که اینجا کار داشت و در حال پیشرفت بود. می گفتیم مهدی خودش رفت، می گفتند شما جلویش را می گرفتید. بابا می گفت صبر داشته باشید مگر حضرت زینب (س) کم نیش و کنایه شنید.
یک حاج آقایی تعریف می کرد، زمانی که مزار برادرم را درست می کردند آقا رسول خواسته بود قبر کنارش را نگه دارند. قبل از شهادت پدر چندباری خواستند از این قبر استفاده کنند اما سنگی مانع بود. پدر که به شهادت رسید او را کنار برادر دفن کردیم.
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
sahifehfatemieh.apk
6.84M
اپلیکیشن #صحیفه_فاطمیه
شامل:
✅ادعیه حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ نمازهای حضرت
✅ حدیث شریف کساء
✅ خطبه فدکیه
با نصب رایگان این اپلیکیشن می توانید همیشه صحیفه فاطمیه را همراه داشته باشید
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
📢📢📢📢
سلام علیکم💐
چله ی همنشینی باشهدا 🌷
ان شاالله چله نوزدهم (حمایت از ولایت تا شهادت) درمحضر مادر سادات
فاطمه زهرا سلام الله علیها هستیم.
از دوستانتان دعوت بفرمائید،
تشریف بیاورند
لینک کانال الحقنی بالصالحین«چله ی شهدا»👇👇
مخصوص خانم هاست
ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
🔸علامۀ امینی رحمت الله علیه :
«هم وزن خود برای غربتِ مولا امیرالمؤمنین علیه السلام اشک ریختم و الغدیر را نوشتم»
🔹علامه خود میگوید که من برای نوشتن الغدیر ۱۰ هزار جلد کتاب از «باء» بسم الله تا «تاء» تمّت آن خواندهام. و به ۱۰۰هزار جلد کتاب، مراجعات مکرر داشتهام.
🔸در این کتاب ارزشمند، سند روایی غدیر را با استفاده از منابع اهل سنت، از 110 صحابه پیامبر اکرم (صلوات الله علیه وآله) و 84 نفر از تابعین، نقل کرده و 360 راوی حدیث غدیر از اهل سنت را، از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجری قمری معرفی کرده است.
🔹علامه سرانجام در ۲۸ ربیع الثانی دار فانی را بدرود گفت و پس از انتقال پیکر مطهرشان به عراق ، طبق وصیت در نجف اشرف در کتابخانه امیرالمومنین علی علیه السلام که خود بنیان گذار آن بود، به خاک سپرده شد.
🔸نثار روح ایشان و همۀ علمایی که در جهت اثباتِ حقانیت امیرالمومنین علی علیه السلام قدم و قلمی برداشته اند صلوات مع الفاتحه.
#ولی_فقیه
#مرجعیت
#علما
#أولي_الأمر
#الغدیر
________
⭕️ غریب و قریب
🍃 هر دو زنده هستند
و هر دو سالهاست انتظار می کشند برای روزی که خدا وعده داده است...
روزی که جهان طعم عدالت و انسانیت را میچشد.✨
🌱 اما قصه ی غربت آن دو این است:
همانگونه که حضرت مهدی حتی در بین پیروان و شیعیان خود غریب و ناشناخته است💔 #حضرت_عیسی هم در بین مسیحیان ناشناخته و غریب است. چرا که فکر میکنند پیامبرشان به صلیب کشیده شده و کفاره گناهان آنان را داده است.❗️
💐 میلادت مبارک ای یار غریب مهدی
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توسل خانواده آشوری به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای خبری ازشهیدشان
🌷🌷
و لحظه ورود رهبر انقلاب به منزل خانواده