انگار همین دیروز بود که رشتهی پرستاری قبول شد! 😍
از همان کودکی، از بازی با عروسکهایش گرفته تا انشاء مدرسهاش با موضوع شغل آینده، طعم پرستاری داشت! 👩⚕
وقتی خبر قبولی را به خانواده داد، چشم های پدر برق شادی زد و چشم های مادر خیس اشک ذوق شد! 🥺
دوست و آشنا هر روز تماس می گرفتند و به صفورا تبریک می گفتند؛ 😎
این روزها قشنگترین روزهای زندگی صفورا بود؛ 😍
هر روز وقت رفتن به دانشگاه، با اشتیاق شالش را دور سر می پیچید و با وسواس مرتب می کرد؛
کفش هایش تمیز و براق بود و خط اتوی لباسهای زیبا و رسمیش، هیچگاه فراموش نمیشد... 👩⚕
و حالا امروز،صفورا چه زیبا شده بود در لباس فارغ التحصیلیش👩🎓
**سالها گذشت و صفورا، حالا یک پرستار تمام عیار شده! از آن دست پرستارهایی که بیمارها وقت و بی وقت به بهانه های مختلف صدایشان می زنند تا نه فقط با قرص و دارو که با لبخند مهربان و پرانگیزه اش، درمان شوند! ☺️
حالا نام صفورا ، پر طرفدارترین نام، در بین اهالی بیمارستان المعمدانی بود! 😊
نه تنها بیمارها که از پزشک و پرستار گرفته تا خدمه و همه، هرجا کم میآوردند، این صفورا بود که با مشاورههایش، بامهربانیهایش، با همدردی ها و با صدای آرامَش، آرامِش به جانشان می نشاند و خستگی را از قلب و روحشان می زدود... 😇
به خصوص این روزها!
روزهای سردی بود...بیمارستان، حتی تابستان هایش هم سرد است اما هیچگاه، المعمدانی انقدر سرد و غم زده نبود!
صدای شیون از گوشه به گوشه به گوش می رسید! 😔
پدری نعش دو فرزندش را به دوش می کشید و مادری قنداقهی خونین به دست، ضجه میزد؛ دختری به دنبال جنازه مادر میدوید و فریاد یتیمی میزد، پسری چشم هایش غرق ترس بود و با لکنت، بریده، بریده مادرش را صدا می زد؛ تازه دامادی، بر کفن سفید عروسش، عاشقانه اشک می ریخت و غزل جدایی می نوشت و تازه عروسی، با لباس سفید خونین، از ریختن سقف آرزوهایش گریه می کرد و بر سر و صورت می زد... 😭
و صفورا...
خبری از اتوی لباس و شالهای زیبایش نبود!
حالا، دیگر صفورا سرتاپا غرق خون بود و اشک!🩸 😭
صفورا گاه زخم دست کودکی را می بست و گاه دل زخمی مادری را تسکین می داد!❤️🩹
صفورا حالا هر چه زخم میبست این جراحت ها، تمام ناشدنی بود! 😭
صفورا حالا هزار بار تکثیر شده بود و هر ثانیه، بالای سر مجروحی میان اشک هایش لبخند التیام میزد!
صفورا خسته بود، هزاران بار خسته... 😓
چشم هایش خستهی دمی خواب بود و... 😔
و ناگاه، به یک لحظه... ❤️🔥
دیگر بیمارستان المعمدانی، ساکت و خاموش
شده... 😔
صدای ضجهها، گریه و فریادها، صدای دستگاه های آی سی یو و صدای پِیج پزشک ها...!
دیگر هیچ صدایی نیست! 😭
به نگاه، صدای سوت موشک و صدای وخیم انفجار...
حالا صفورا خوابیده و به احترام چشمان خستهاش، بیمارستان المعمدانی یکپارچه
غرق سکوتی ابدی شده؛ تا صور اسرافیل... ‼️📣
صفورا جان شهادتت مبارک... 😭
✍آينــــــــــﮫ
#پرستار_غزه
#بیمارستان_المعمدانی
#روز_پرستار_مبارک
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرستار فرشتهی رحمت بیمار است..
#میلاد_حضرت_زینب
#روز_پرستار_مبارک💚