eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
(س)🌹 بی آبی کار خودش را کرده و وجود نازنینش در آفتاب آب می‌شد. باحیرانی وناتوانی چند قدم راه می‌‌رفت و با صورت به زمین می‌‌افتاد. باز تقلّا می‌کرد و می‌‌ایستاد وبازهم زمین می‌‌افتاد. فکر می‌کردم سراب می‌‌بیند. کنارش نشستم. سر مهدی تشنه لب را روی زانو گذاشته بودم دیدم لب مهدی به هم می‌خورد. گوشم را نزدیک بردم گفت: آقا رضا سرم را روی زمین بگذار، سرش را روی زمین گذاشتم. وقتی به عقب رسیدم از فشار تشنگیِ این چند روز و گم شدن در منطقه بی‌هوش شدم. در همان حال دیدم مهدی با لباسی یکپارچه از نور با لبخند کنارم آمد. گفت :رضا می‌‌دانی چرا هر بار که زمین می‌خوردم باز بلند می‌شدم آخه حضرت زهرا (سلام الله علیها) کنارم ایستاده بود؛ می‌‌خواستم به احترام ایشان بلند شوم زمین می‌خوردم می‌‌دانی چرا گفتم سرم را روی زمین بگذار آخه حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌خواست سرم را به دامن بگیرد واسه همین از شما خواستم سرم را از روی زانویت زمین بگذاری.» راوی: رضا پورخسروانی ﻣﻨﺒﻊ : ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻘﻴﻢ ﻛﻮﻱ ﺭﺿﺎ 🌷🔺🌷🔺🌷
(س)🌹 بی آبی کار خودش را کرده و وجود نازنینش در آفتاب آب می‌شد. باحیرانی وناتوانی چند قدم راه می‌‌رفت و با صورت به زمین می‌‌افتاد. باز تقلّا می‌کرد و می‌‌ایستاد وبازهم زمین می‌‌افتاد. فکر می‌کردم سراب می‌‌بیند. کنارش نشستم. سر مهدی تشنه لب را روی زانو گذاشته بودم دیدم لب مهدی به هم می‌خورد. گوشم را نزدیک بردم گفت: آقا رضا سرم را روی زمین بگذار، سرش را روی زمین گذاشتم. وقتی به عقب رسیدم از فشار تشنگیِ این چند روز و گم شدن در منطقه بی‌هوش شدم. در همان حال دیدم مهدی با لباسی یکپارچه از نور با لبخند کنارم آمد. گفت :رضا می‌‌دانی چرا هر بار که زمین می‌خوردم باز بلند می‌شدم آخه حضرت زهرا (سلام الله علیها) کنارم ایستاده بود؛ می‌‌خواستم به احترام ایشان بلند شوم زمین می‌خوردم می‌‌دانی چرا گفتم سرم را روی زمین بگذار آخه حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌خواست سرم را به دامن بگیرد واسه همین از شما خواستم سرم را از روی زانویت زمین بگذاری.» راوی: رضا پورخسروانی ﻣﻨﺒﻊ : ﻛﺘﺎﺏ ﻣﻘﻴﻢ ﻛﻮﻱ ﺭﺿﺎ 🌷🔺🌷🔺🌷