علی شفیعی با آن سن کم و بروز خصلت های بارزی چون مدیریت، تدبیر، اخلاص، نفوذ کلام و ... توانست خیلی زود جزو فرماندهان فعال جبهه و جنگ شود و در عملیات های بدر، والفجر هشت و کربلای چهار شرکتی فعال و نقش آفرین داشت.
وی سرانجام در عملیات کربلای چهار دی ماه سال 65 در حالی که 20 سال بیشتر نداشت و چهار ماه از ازدواجش می گذشت، در محور عملیاتی ام الرصاص بر اثر برخورد ترکش خمپاره، به شهادت رسید.
*باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد.
شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علی کجا می رود . طوری در
صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از مسجد می رود.
در تاریکی کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونی می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم کوچه ها را در تاریکی یکی پس از دیگری طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود.
درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت .
من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی خالی شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی : نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهش مرا به سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم
فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبها تکرار میکرد . می خواست همچنان مخفی بماند.
مادری که تا زمان شهادت فرزندش در جبهه حضور داشت/
سکینه پاک ذات" با بیان خاطراتی از پسر شهیدش گفت: زمانی که پشت جبهه بودم رفتیم لشکر پودر رختشویی بگیریم برا شستن لباسها و علی را اونجا دیدم، سرگرم صحبت با من بود کی از سربازها به علی گفت فرمانده. علی بهش خطاب کرد"من بسیجی ساده هستم. منو اینطور صدا نکنید".
علی به هیچکس نمیگفت چه کاره هست.
دفعه آخر که میخواست بره جبهه درباره خودش و همرزم هایش گفت"ما همه شهید میشیم و اگه کسی بمونه جانبازه و بعد از ما امام هم می آید". که خیلی طول نکشید خیلی از همرزم هایش و خود علی به شهادت رسیدند و امام نیز رفت.
مادر شهید شفیعی با اشاره به دیدارش با همسر امام(ره) به همراه سردار سلیمانی گفت: حاج قاسم اصلا به این دنیا نیست، خدا نگهدارش باشد.
💠 #کــرامات_شهـــید
💫زیارت بر شانه های پســر
✍مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته .
شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت #کربلا .
مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود .
علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد .
باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و #ننه_سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود .
آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند.
#شهید #علی_شفیعی
فرازی از وصیت نامه شهید علی شفیعی:
خدایا در این ساعت آخر که تا شهادتم چیزی نمانده اینطور عرض می کنم شهادت می دهم که خدا یکی است ، محمد رسول و بنده خداست و علی (ع) ولی و رهبر تمام شیعیان.
خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم پس مرا به سوی خودت فرا خوان و بدان که از تمامی مظاهر جاری بردیم تا به تو بپیوندم، خدایا من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم خدایا عمریست پیشانی را بر در گاهت بر روی خاک گذارده ام پس در حقم لطفی بفرما خدایا این دستها عمری در خانه تو را زده است . خدایا این چشمها بهانه تو را میگیرد و بی اختیار اشک می ریزد ، خدایا این خون که در رگهای من می چرخد همه اش به شوق توست، خدایا این زبان همچون لایه های ترک خورده زلالی باران تو را له له می زند پس خدایا با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست ای مهربانترین مهربان ،
با درود و سلام خدمت حضرت حجة ابن الحسن العسکری و سلام بر نائب برحقش حضرت امام خمینی و سلام و درود بیکران به خانواده های شهدا و مفقودین و مجروحین و اسراء جنگ تحمیلی و سلام مجدد بر تمامی رزمندگان اسلام که به حق پشتیبان انقلاب هستند، هدف از نوشتن این چند خط فقط این است که بر من واجب شده است آنچه که در زندگی و دیگر جاها بدهکار و یا هر مطلبی دیگر دارم شرح دهم و بعنوان وصیت نامه ای بر جای بگذارم