eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
235 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
✅❣شهید سید مرتضی طباطبایی رفیعی ❣ ˈ اولین کسی است که خبر دستگیری امام خمینی را به شهر ورامین و روستای محمد آباد رساند و می توان وی را به عنوان اولین کسی نام برد که پیام آور قیام 15 خرداد مردم ورامین شد. وی در سال 1308 در روستای محمد آباد به دنیا آمد و ثمره زندگی وی چهار فرزند به نامهای حسن ، حسین ، محسن و زینب است . این شهید بزرگوار در حادثه فیضیه در فروردین سال 42 در قم حضور داشت و به دست کماندوهای رژیم سخت مجروح شده بود. وی در غروب 15 خرداد در پل باقرآباد به شهادت رسید و جنازه وی به همراه دیگر شهدا توسط نظامیان به مسکر آباد منتقل و غریبانه به خاک سپرده شد. ✅❣شهید عزت الله رجبیˈ❣ در سال 1312 در روستای سناردک از توابع شهر ورامین به دنیا آمد و ثمره زندگیش پسری به نام علی می باشد. . وی به همراه دیگر همرزمانش در صف اول قیام کنندگان ورامینی حضور داشت و در تیراندازی رژیم در پل باقرآباد به شهادت رسید. پیکر این شهید بزرگوار نیز در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شد. ✅❣شهیدˈامیر هوشنگ معصومشاهی❣ ˈدر سال 1314 در شهر ورامین به دنیا آمد و از همان در طول زندگی پربرکتش همواره سعی در رفع مشکل مردم داشت . وی اولین شهید قیام 15 خرداد مردم ورامین است که با اصابت گلوله به قلبش و در آغوش برادرش به شهادت رسید . مدفن این شهید بزرگوار نیزگورستان مسکرآباد است . ✅❣شهید جعفر عرب مقصودی❣ ˈدر سال 1314 در روستای محمد آباد دیده به جهان گشود، و ثمره زندگی این شهید بزگوار پنج فرزند به نامهای داود، محمد رضا،علی ،فاطمه وزهرا می باشد . وی از دوستان شهید طباطبایی است که در این قیام از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از بازداشت به جهت عدم رسیدگی در بازداشتگاه به کزار مبتلا شد و در بیمارستان فیروزآبادی به شهادت رسید و پیکر پاکش در مکانی نامعلوم به خاک سپرده شد که هنوز نیز از مزار این شهید اثری وجود ندارد.
✅❣شهیدˈمسیب مهابادیˈ❣ در سال 1294 در روستای قلعه نو کهنک ورامین به دنیا آمد و دارای چهار فرزند به نامهای حسن ، حسین ، عباس و زینب می باشد . وی در غروب 15 خرداد در پل باقرآباد به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شده است . ✅❣ˈشهید ابوالقاسم اردستانیˈ❣ در سال 1313 در روستای کهنک به دنیا آمد و ثمره زندگی پر باراین شهید سه فرزند به نامهای اکبر ، علی اصغر و کبری می باشد . وی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت بود که در طول مسیر نیز به نوحه سرایی برای سید و سالار شهیدان میپرداخت . پیکر پاک این شهید نیز همراه دیگر همرزمانش در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شد . ✅❣ حسن خانی ˈ❣ در سال 1318 در روستای جعفر آباد اخوان از توابع ورامین چشم به جهان گشود. از این شهید بزرگوار دختری به نام معصومه به یادگار مانده که در زمان شهادت پدر تنها شش ماه داشت . خانواده شهید خانی تا شش سال پس از قیام خونین 15 خرداد سال 42 بر این باور بودند که وی زنده است و در زندان به سر می برد ، همسرش بارها به تهران رفت و دنبالش وی گشت ولی پس از شش سال لباس خونین همسرش را برایش آوردند و این لباس در روستای جعفر آباد اخوان به یادگار به خاک سپرده شد از این شهید بزرگوار که غریبانه در غروب 15 خرداد سال 42 در خون خود غلطید جسدی به دست نیامد و ظاهرا همراه دیگر شهدای این روز در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شده است. حاج سید احمد موسوی که  آن زمان 42 ساله بود و تنها ساکن باقرآباد که از بالای پشت بام قهوه خانه اش، حتی نحوه ورود نظامیان شاه و مذاکرات و... را شاهد بوده، راوی آن روز تلخ است: صبح روز 15 خرداد، مانند هر سال برای شرکت در مراسم بنی ‌اسدی، با دوستم "اصغر کاشی" سوار بر موتور وی به حرم امامزاده جعفر(ع) پیشوا رفتیم.
جمعیت هم بدون توجه به اخطار سرهنگ، یکپارچه شعار "یا مرگ، یا خمینی" و "مرگ بر شاه" و شعارهای دیگر دادند و کمی جلوتر رفتند. با پیشروی قیام کنندگان، سرهنگ بهزادی به نیروهای پشت سرش دستور شلیک هوایی داد وکمی بعد، نظامیاان با قیام کنندگان درگیر شدند و این بار دستور شلیک مستقیم از سرهنگ بهزادی صادر شد. نظامیان حتی به کسانی که در حال فرار بودند، شلیک می ‌کردند نظامیان شروع به تیراندازی کردند و عده‌ ای از مردم به گندمزارهای اطراف جاده و تعداد زیادی هم از جاده به عقب پراکنده شدند؛ نظامیان حتی به کسانی که در حال فرار بودند، شلیک می ‌کردند. بعد از مدتی که مردم پراکنده می ‌شدند، من از پشت بام دیدم که چند نفر مخفیانه به قهوه‌ خانه می ‌آیند؛ من سریع آمدم پایین و آنها را داخل آوردم و در انباری پنهان کردم و در را بستم. بعد از پایان درگیری که هوا تاریک شده بود، نظامیان زیر روشنایی نور افکنهای ماشینهایشان، چند شهید و زخمی را که نتوانسته بودند فرار کنند، جمع ‌آوری کردند و داخل کامیون ریوی ارتش ریختند و به طرف تهران بردند. نجات هشت نفر از درون قنات صبح، قبل از اینکه نظامیان بیایند، من و چند نفر از دوستانم در باقرآباد، رفتیم سراغ یکی از قناتها که بسیار عمیق بود و با کمک یک چاه ‌کن، هشت نفر را توانستیم نجات دهیم. آنها زخمی و گرسنه و بیحال بودند؛ به آنها رسیدگی کردیم و خواستیم پیش ما بمانند ولی به محض رو به راه شدن، اصرار کردند که نزد خانواده‌هایشان برگردند؛ ما هم کمکشان کردیم و حرکتشان دادیم تا رفتند. هوا که مقداری روشن شد، نظامیان دوباره آمدند و اطراف جاده را جستجو کردند و اجساد شهدا و احتمالاً زخمیهای باقیمانده را جمع آوری کردند و بردند. تا چند روز بعد از حادثه، بستگان قیام کنندگان می ‌آمدند تا چند روز بعد از حادثه، از بستگان کفن پوشان قیام کننده می ‌آمدند قهوه‌ خانه و سراغ عزیزانشان – که اثری از آنها نبود – را از ما می ‌گرفتند و ما هم هر چه می ‌دانستیم، می ‌گفتیم.
دخترم "زینت السادات" که آن زمان 11 سال داشت، تعریف می ‌کند: صبح فردای حادثه به همراه چند نفر از دوستانم، دیدیم که سربازها آمدند و پس از جستجو، جسدهایی با یکسری وسایل و لباس جمع ‌آوری کردند و داخل چاهی ریختند؛ آنها غیر از کسانی بودند که با خود برده بودند و تا چند سال بعد از حادثه، مردم جمع می ‌شدند و بر سر آن چاه، عزاداری می ‌کردند. بسیاری از قیام کنندگان، هنوز بعد از گذشت حدود نیم قرن، مفقودالاثرند کینه و عداوت شاه نسبت به مردم شهرستانهای ورامین و پیشوا به حدی بود که حتی حاضر نشد جنازه شهدا و بدن مجروح زخمیها را تحویل خانواده هایشان بدهد و بسیاری از قیام کنندگان، هنوز بعد از گذشت حدود نیم قرن، مفقودالاثرند. قیام تاریخی 15 خرداد 1342 این کفن پوشان با شهادت هفت نفر و دهها مجروح بر روی پل باقرآباد همراه شد که تدفین غریبانه شهدا به صورت دسته جمعی در گورستان مسگرآباد، مظلومیت این شهدا و ظلم شاهنشاهی را به اثبات رساند. اگرچه شهادت هفت شهید این قیام خونین که طلیعه ای برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود، آنچنان تاثیرگذار بود که هنوز یاد و خاطره آنها را پس از سالها زنده نگاه داشته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🌺🏴🌺🌼🌺🏴🌺🏴 میثاق #خمینی را با #خامنه_ای بستیم تا لحظه جان دادن با #خامنه_ای هستیم هیهات از این #موضع #کوتاه نمی آییم با قومِ #ولی نشناس ما #راه نمی آییم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه دزفولی: 🔸درپی لغو برنامه شعر خوانی دکتر میثم مطیعی از برنامه عید فطر با اصرار صف اولیها 🌹میثم بخوان دوباره... (دل میرود زدستم صاحبدلان!خدارا) حرفی نمی توان زد ارباب وکدخدارا آزادی بیان کو؟فحش است نقدِبرجام (قربون برم خدارا،یک بوم ودوهوارا) ای شیخ جام دردست!یک لحظه ای خدارا (بادشمنان مروّت،بادوستان مدارا) بایدکه پا گذاری برقبر بی جنازه روحی نماند وجسمی،برجام بی نوارا آتش بزن به کاغذ،جزکاه نیست این کوه این عهدِباعموسام،آتش زدآشنارا ذلّت نمی پذیرد این ملّت خداجو فرعون نمیشناسد،دستی که زدعصارا آتش به اختیارند این قومِ سربِداران یعنی مطیع بودن فرماندهِ قوا را دیگرسکوت کافیست؛ازگلّه میبرد گرگ باید که هی نمایید چوپان گلّه ها را ملّت،سپاه وارتش یکدست باخدایند ول کن توکدخدارا؛دریاب ناخدارا پیرِمراد ما گفت:دشمن وفاندارد جانانِ من مرنجان آقای باصفا را تولید وکارواقدام؛اینست رمزِ وحدت واردنکن به کشور،تسبیح وسنگ پارا ازاختلاف وکینه،پرهیزکن؛ نترسان ازجنگ ورزم وغیرت،این قومِ پارسارا وقتی سپاه دارد موشک،ستاره باران ازچه به سرکشیده آن شیخ ماعبارا فریاد درگلوراباید نخورد ای دوست! بایدکه تیشه ای زد آن ریشه ی بلا را آن روز یک نفر، نَه؛یک ملّتی خروشید ازهرطرف توبینی آن عطر جان فزا را میثم ! بخوان دوباره،فریادکن برادر هرگز مباد خاموش این بانگ واین صدا را ماهمه میثم هستیم ازنوع تمّارش
میرزا اسماعیل خان دولابی(ره) : ‌ استغفار امان‌گاه انسان است؛ یعنے پناهگاه وقتی گفتے استغفرالله در پناه‌خدا هستے و کجا امن‌ تر و آرامش‌بخش تر از آغوش خـدا
ڪافی‌ست ... صبح که چشمانت را باز میکنی ، به شهـدا سلام ڪنی ... صبح که جای خودش را دارد ، ظهر و عصر و شب هم بخیر می‌شود سلام بر شهیدان..
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق 👇👇👇 سر سفره ی شهدایی هستیم که ✅ خادم القرآن هستند ✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند ✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر ✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
دراز کشیده بودم توی سنگر.صدایی شنیدم رفتم بیرون .آفتاب بدجوری می سوزاند.صدا از وسط نیزار بود رفتم جلوتر یکی داشت گریه میکرد:خدایا!اگر من اینجا بمیرم….آبروی شهیدات میره!آخه!من با این همه خالکوبی روی بدنم….اگر کسی اینا رو ببینه!…  صدایش را می شناختم یاد حرف های محمد اوصانلو افتادم که بهش گفته بود:اگه مردی بیا جبهه .از سر کوچه ایستادن چیزی گیرت نمیاد. و او آمده بود و حالا… *** پیکر شهدا و مجروحین را سه تا داخل قایق ها می گذاشتند و می بردند عقب.بغل دستم پیکری بود که جای جای بدنش سوخته بود.پیکر یدی بود بدون اثری از خالکوبی. ( شهید یدالله ندرلو)
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دراز کشیده بودم توی سنگر.صدایی شنیدم رفتم بیرون .آفتاب بدجوری می سوزاند.صدا از وسط نیزار بود رفتم جل
«حر» گمنام انقلاب ‼️ لاتی که هم زد؛ هم کشت و هم شهید شد! 🔸متولد 1335 است و در 18 سالگي در كارخانه لنت ترمز مشغول به كار مي‌شود. جواني پر شر و شور كه معتقد است مرامش با همه گنده‌لات‌هاي شهر فرق مي‌كند. دوستانش او را يدي صدا مي‌كنند و با شروع راهپيمايي‌هاي مردمي عليه حكومت پهلوي، او هم همپاي مردم فعاليت‌هاي انقلابي‌اش را شروع مي‌كند. مادرش همواره به يدي مي‌گفت مدافع حق و مظلوم باشد 🔹یدالله از همان نوجوانی جذب مشی و مرام لات‌های زنجان شد و هر کاری می‌کرد تا قدرت خود را به همه نشان دهد؛ حتی با دعوا و بزن‌بزن. زندانی شدن به خاطر این دعواها هم باعث نشد رویه‌اش را عوض کند. جمله‌ی می‌زنم‌می‌کُشم همیشگی‌اش باعث شده بود خیلی‌ها از او بترسند. 🔸آقا یدالله گرچه اهل دعوا بود اما همه قبول داشتند که لوطی، بامرام و ناموس‌پرست است. به کوچک‌تر از خودش زور نمی‌گفت و اغلب در دفاع از مظلوم با دیگران درگیر می‌شد و پای زندان رفتنش هم می‌ایستاد. در ایام مبارزات انقلاب هم وقتی گاردی‌ها به دختران دانش‌آموز در منطقه امیرکبیر زنجان حمله کردند، نتوانست آرام بنشیند و برای دفاع از ناموس مردم با آن‌ها درگیر شد. ♦️نشست و برخاست با بسیجیانی که در زندان خدمت می‌کردند و آشنایی با شخصیت امام خمینی (ره)، همان اکسیری بود که مس وجود ناآرام او را به طلای رضایت و آرامش تبدیل کرد. قاضی شرع زنجان هم که از مدت‌ها قبل تغییرات رفتاری آقا یدالله را زیرنظر داشت، با آزادی پیش از موعد، او را به خواسته‌اش نزدیک‌تر کرد. یدالله بعد از خروج از زندان به خانواده‌اش گفت: با خدای خودم و با امام قول و قراری گذاشته‌ام و باید بروم. ✅ تحول آقا یدالله آنقدر چشمگیر بود که شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)، او را به عنوان الگو در صبحگاه به همه معرفی کرد. به گفته‌ی فرمانده گردان حاج مجید تقی‌لو: «یدالله آنقدر قوی و پرزور بود که در عملیات خیبر دو گونی آرپی‌جی با خودش حمل می‌کرد. آنقدر پی‌درپی تانک‌های دشمن را با گلوله‌های آرپی‌جی هدف گرفته‌بود که آرپیجی در دستش مثل کوره آتش شده‌بود اما همچنان به رزمندگان نوجوان و جوان روحیه می‌داد.» سرانجام لات چاقوکشی که مدام می‌گفت می‌زنم‌می‌کُشم، آنقدر آرپی‌جی زد و آنقدر نیروهای دشمن را کُشت تا نهایت هنگام عرض سلام به سالار شهیدان پس از نوشیدن آب بر اثر اصابت یک خمپاره 60، به آرزویش رسید و به فیض شهادت نائل آمد. 💬 روایت زندگی و نحوه شهادت شهید «یدالله ندرلو» از زبان فرمانده گردانش و مسعود بابازاده
وجود حضرت امام (ره) و انس و الفت با بسیجیان دلیل این تحول بود. این شهید به خاطر قولی که در دلش به حضرت امام در زندان می‌دهد در عرض سه ماه متحول می‌شود. او در این فرصت با بسیجیان نشست و برخاست می‌کند تا ارزش‌ها را در وجودش نهادینه کند. همچنین در ذات این شخص لوطی‌گری و مردانگی وجود داشت. در انقلاب هم به خاطر دفاع از ناموس مردم وقتی که گاردی‌ها به دختران دانش‌آموز در منطقه امیرکبیر زنجان حمله می‌کنند با گاردی‌ها درگیر و سپس وارد انقلاب می‌شود. شهید بسیار شجاع بود و به خاطر لقبش - می‌زنم، می‌کشم - خیلی‌ها از او می‌ترسیدند. ایشان با کسانی که ظالم بودند و به مردم زور می‌گفتند درگیر می‌شد. در زندان در تماس با رزمندگان و پس از صحبت‌های حضرت امام(ره) که فرمودند به جبهه بیایید بر اساس غیرت و جوانمردی به حضور در جبهه تمایل پیدا می‌کند. وقتی قاضی شرع زنجان تحول را در وجود ایشان می‌بیند طبق دستورالعملی که می‌گفت می‌توانید زندانیان متحول شده را آزاد کنید او را آزاد می‌کند. آقا یداله بعد از آزادی از زندان مستقیم به جبهه می‌رود. همین کار موجب تعجب همسر و خانواده‌اش می‌شود. وقتی به او می‌گویند حالا مدتی در خانه بمان، او می‌گوید من با خدای خودم و با امام پیمان بسته‌ام و باید به جبهه بروم. پایش که به جبهه می‌رسد یک آدم دیگر می‌شود. کسانی که به ملاقاتش می‌آیند باور نمی‌کنند آقا یداله همان آقا یدی قبل از انقلاب باشد که همه زمانی از او می‌ترسیدند
حضور يدالله در جبهه مثل توپ صدا مي‌كند. جوانِ كله‌شق ديروز به مبارز و رزمنده شجاع امروز تبديل شده است. در جبهه سيگار را ترك مي‌كند و قرآن خواندن را ياد مي‌گيرد. لشكر علي‌بن ابي‌طالب با وجود يدالله حال و هواي ديگري گرفته بود. روز هفت اسفند 1362 نيروهاي گردان ولي‌عصر(عج) به سمت جزاير مجنون حركت كردند: «پس از شركت نيروهاي گردان ولي‌عصر(عج) در عمليات خيبر و تلفاتي كه به نيروها وارد شد تمام تلاش‌رزمنده‌هاي زنجاني اين بود تا بلكه بتوانند پيكر شهدا را به عقب منتقل كنند». (ص236) يدالله يكي از نيروهايي است كه براي آوردن پيكر شهدا داوطلب مي‌شود. به دليل حجم وسيع آتش دشمن در منطقه عملياتي كسي نمي‌توانست سرش را بالا بياورد. نه مهمات مي‌آمد و نه غذا. يدالله و تعدادي از رزمنده‌ها آنقدر با اسلحه آر.پي.جي به طرف نيروهاي دشمن شليك كرده بودند كه از گوششان خون مي‌آمد. بعثي‌ها براي پس گرفتن جزيره مجنون پاتك سنگيني را شروع مي‌كنند. يك خمپاره 60 منفجر مي‌شود، گرد و خاك فضا را مي‌پوشاند و پس از مدتي كوتاه، پيكر يدالله غرق در خون مي‌شود. خون از صورت و شكم يدالله بيرون مي‌زند؛ زمين سرخ مي‌شود و چهره‌اش زرد. همه رزمندگان از زخمي شدن يدي باخبر مي‌شوند و به نوبت خودشان را بالاي سر او مي‌رسانند. از دست هيچ‌كس كاري برنمي‌آيد. شهيد ندرلو به كما مي‌رود و پس از دقايقي كوتاه به شهادت مي‌رسد.
يدالله ندرلو از رزمندگان زنجاني است كه سال 62 در عمليات خيبر به شهادت رسيد. فرماندهان و همرزمان شهيد از زندگي پر فراز و نشيب او خاطرات زيادي دارند. به او لقب «ورام اولدريم» داده بودند و يار و شفيق بسياري از بچه‌هاي جنگ شده بود. يك رفيق بامرام و با منشي لوطي‌وار كه افراد بسياري را گرد خود جمع مي‌كرد و مي‌توانست ساعت‌ها برايشان خاطره بگويد و صحبت كند. به همت اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس استان زنجان كتاب «جرعه آخر» با محوريت زندگي شهيد ندرلو به قلم مسعود بابازاده به چاپ رسيده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
971025-08.mp3
2.64M
#پویانفر وقتی مردم بیا نگن صاحب نداره
👌خدا را شکر که هستید امام می دانست که شما می شوی ناخدای با خدای #کشتی_انقلاب، والا با #دلی_آرام و #قلبی_مطمئن نمی رفت... روحش شاد ؛ یادش گرامی 🌹 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
401.6K
#استاد_نیلچی_زاده
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق 👇👇👇 سر سفره ی شهدایی هستیم که ✅ خادم القرآن هستند ✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند ✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر ✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
معشوقه به سامان شد.... تا باد چنین بادا .... #جانباز_سید_حسین_آملی بعد از سی و پنج سال رو به سینه خوابیدن بر روی تخت، به آسمان پر کشید... 🕊🕊🕊 جانباز #قطع_نخاع_گردن که باشی دوپایت در خاک جبهه جا مانده باشد #سرطان هم که داشته باشی به علت نارسایی کلیه #دیالیزهم که بشوی #زخم_بستر هم که داشته باشی و شهدا🌷 غبطه تو را خواهند خورد و وای بر ما که از #تو غافل شدیم ❣#سیدحسین_آملی بعد از سی و سه سال رو به سینه خوابیدن بر روی تخت، پر کشید...🕊 🌷سیدجان شهادتت مبارک🌷
حاج سیدحسین آملی متولد سال 1344، در تاریخ 17 خرداد 1363 منطقه مریوان بر اثر اصابت گلوله به مقام جانبازی نائل آمد. برادر این جانباز رشید اسلام نیز در سال ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید و همسرش که خود نیز خواهر شهید موسی احمدی قاجاری است، با وجود شرایط جانبازی با وی ازدواج کرد. جانباز شهید سید حسین آملی در دوران حیاتش درخصوص جانبازیش اظهار کرده بود: خدا نکند که پشیمان بشوم؛ همه این‌ها خواست خداست. لطف خدا به بندگانش زیاد است. در مورد من هم مصداق آن شعر معروف که «خدا گر ز. حکمت ببندد دری، ز. رحمت گشاید در دیگری» اینقدر در این سال‌ها برای من دوستان خوب و با معرفت فرستاده که همه خلاء‌های زندگی من را پر کرده‌اند و هیچوقت احساس تنهایی نکرده‌ام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین صحبت‌های سید حسین آملی در دانشگاه ساری که چند روز پیش بعد از ۳۳ سال بر روی سینه خوابیدن شهید شد: این دنیا گذراست ... توی این ۳۳ سال چیزی جز زیبایی و قشنگی ندیدم چون من با خدا معامله کردم اگر با خدا معامله کنی هیچ سختی نداری فقط یک کلام چیزی جز #زیبایی و#قشنگی ندیدم
مصاحبه های شهید قبل از شهادت👇👇