eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج ✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور ✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان ✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
دستنوشتهٔ زیبای شهید مسعود ملا درباره ماه مبارک رمضان: «با سلام بر ایام الله با سلام بر کسانی که ایام الله را به وجود آوردند با سلام بر امام زمان(عج) سلام بر امام عزیزمان که جانم فدایش باد سلام بر که در این ماه جایشان بر سر سفره های افطار خالی است عجب صفایی دارد ماه رمضان ماهی که همه به میهمانی خدا می روند ماهی که در رحمت، بر روی تمام بندگان خدا باز می شود ماهی که خدا در دل ها نفوذ می کند در ماه رمضان خدا در چشم های بصیرت مردمان پاکدل نفوذ می کند سعی کنید از این ماه به حول و قوه الهی بیشترین استفاده ها را ببرید در این ماه دل ها همه جلا پیدا می کند و دلی که به یاد خدا پاک شود نگرانی هم ندارد»
مسعود فرزند ششم خانواده ملا فروردین ماه ۱۳۴۴ در یک خانواده پرجمعیت متولد شد. او پسری خوش اخلاق، صبور و دوست داشتنی بود که قلب تک‌تک همرزمان و دوستان خود را فتح کرد. این مداح شهید به شدت بی‌قرار پیوستن به رفقای شهیدش بود. ارادت خود به اهل بیت (ع) و به خصوص حضرت زهرا (س) و حضرت رقیه (س) را با مداحی‌های ماندگار خود نشان می‌داد و مجروح شدن او از ناحیه پهلو مهر تاییدی بر این علاقه و ارادت بود. او مزد سال‌ها حضور خود در جنگ را سرانجام ۲۵ تیر ۱۳۶۷ با شهادت در یکی از آخرین و شجاعانه‌ترین عملیات‌ها، در تنگه ابوقریب کسب کرد، جایی که اگر مسعود و همرزمانش قهرمانانه با لب‌های تشنه و دست‌های خالی مقاومت نمی‌کردند، سرنوشت جنگ به نفع دشمن بعثی تغییر پیدا می‌کرد.
نوجوانی ۱۵ ساله بود که مداحی در مسجد «جعفر طیار» در محله نظام‌آباد را آغاز کرد. به خاطر دارم در یکی از صحن‌های حرم امام رضا (ع) جمعیت زیادی گرد جوانی که مداحی می‌کرد، ایستاده بودند و به سینه می‌زدند. زمانی‌که این صحنه را دیدم، به سختی از میان جمعیت عبور کردم تا ببینم صدای آشنا، متعلق به چه کسی است! مسعود بود! مداحی سوزناک برادر من سبب شده بود، چنین جمعیتی در حرم امام رئوف (ع) گردهم جمع بشوند. وی به همراه تعدادی از دوستان مسجد برای زیارت به مشهد مقدس آمده بود.
مسعود عارفی صاحب‌دل و جوانی شاعر مسلک بود. شوخ طبعی و معرفت او سبب می‌شد، زبانزد همگان باشد. یگانگی نابی میان شهید «مسعود ملا» و شهید «علیرضا افتخاری‌پور» شکل گرفته بود، به نحوی‌که پس از شهادت علیرضا، شوخی‌های مسعود روز به روز کم‌رنگ‌تر شد و بی‌تابی او برای وصال به دوستانش بیش‌تر. هیچ‌گاه هق هق گریه‌های نیمه شب و نمازهای عاشقانه او را از خاطر نمی‌برم. وی ارادت بسیاری به حضرت رقیه (س) داشت و در مداحی و مناجات‌های خود، روضه دُردانه امام حسین (ع) را می‌خواند.
مسعود پیش از شهادت خواب عجیبی دیده بود که، تعدادی از دوستان شهید او در آسمان نشسته‌اند و یک صندلی خالی کنارشان باقی مانده. مسعود به سمت‌شان می‌رود؛ اما آن‌ها فاصله می‌گیرند. با التماس می‌گوید، «من را هم ببرید!» شهید افتخاری‌پور صندلی خالی را نشان می‌دهد و می‌گوید، «این جایگاه توست، اما نه حالا! به زودی به ما ملحق می‌شوی!» این چنین در روزهایی پایانی جنگ، علیرضا نوید شهادت را به مسعود داده بود.
مسعود همواره می‌گفت، «آرزو دارم هنگام شهادت، بدون سر به پیشگاه امام حسین (ع) برسم.» و به خواسته‌اش رسید. برخی می‌گویند، «مسعود ابتدا اسیر می‌شود.» یک سال از روزی که مسعود مفقود شده بود، می‌گذشت. از معراج الشهدا تماس گرفتند و گفتند: «پیکر برادرتان پیدا شده است!» با اخوی بزرگ‌مان راهی معراج الشهدا شدیم. پیکری را نشان دادند که سر نداشت و رگ‌های گردنش بریده بریده بود. نیمی از لباس سپاهی که بر تن داشت، سوخته و نیم دیگرش سالم بود. باور نمی‌کردم او برادر من باشد. محتویات جیبش، همان کیف کوچکی بود که به او داده بودم تا نوشته‌های ضروری خود را داخل آن بنویسد. مسعود نیز آدرس و شماره تلفن خانواده و تعدادی از دوستانش را نوشته بود. میان یادداشت‌ها چند بیت شعر نیز به چشم می‌خورد. یقین داشتم هنگام مداحی این شعر‌ها را خوانده است. زمانی‌که پرسیدم: «پیکر برادرم را در کدام منطقه تفحص کردید؟» گفتند: «پیکر ۵۰ تن از فرماندهان ایرانی در منطقه قصر شیرین با جنازه تعدادی از فرماندهان حزب بعث مبادله می‌شود و پیکر مسعود یکی از آن شهدا است.» مسعود مسوول دسته کربلا در گردان عمار لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) بود.
مادر به محض اطلاع، اصرار کرد که به معراج الشهدا برود. تلاش‌مان برای منصرف کردن وی از تصمیم خود، بی نتیجه ماند و بعد از ظهر به همراه مادر به معراج الشهدا رفتیم. پیکر مسعود بالای کانتین بود. آن را نشان دادم و گفتم: «او مسعود است.» مادر قبول نکرد. گفت: «باید پسرم را ببینم. می‌خواهم مسعودم را ببویم.» گفتم: «مادر معلوم نیست مسعود یک‌سال کجا بوده، شاید آلوده باشد و شیمیایی شوید. قبول کن که آن پیکر مسعود است.» با ناراحتی پاسخ داد: «پسر من آلوده باشد؟ شیمیایی چیست؟! من مسعودم را می‌خواهم.» و شروع به قربان صدقه رفتن فرزند شهیدش کرد. تسلیم شدم. پیکر مسعود را نزد مادر آوردیم و او را از داخل نایلونی که دورش پییچیده بودند، خارج کرد. مادر از خود بی خود شد. کمی از خاک‌های پیکر فرزندش را برداشت و در گوشه‌ای از روسری خود گذاشت و آن را گره زد. دست مسعود را گرفت تا ببوسد؛ اما ناگهان دست از آرنج قطع شد. پنجه و ساعد مسعود در دستان مادر ماند و مابقی دست به زمین افتاد. مادر پیاپی دست بریده فرزند را می‌بوسید و روضه می‌خواند. مسعود مداحی را از مادر آموخته بود و حالا نوبت مادر بود که بر بالین فرزند دلیرش مداحی کند. مادر گرد مسعود می‌چرخید و روضه می‌خواند. نمی‌توانستم او را آرام کنم. خود نیز بی‌تاب شده بودم. اشک امانم نمی‌داد. دقایقی سپری شد که به خود آمدم. معراج الشهدا مملو از جمعیت شده بود. همه گریه می‌کردند؛ گویا ناله‌های مادر همه را بی‌تاب کرده بود.
همرزم شهید 👇 👇 مسعود همواره در تمام موقعیت‌ها حتی هنگام خواندن دعای سفره به اطاعت از ولایت فقیه سفارش می‌کرد و می‌گفت، «مبادا امام را تنها بگذارید.» به فرموده حضرت آقا «بعضی از شهدای ما کمتر از امام‌زادگان نیستند» همان‌هایی که شهید دستغیب گفت، «ره ۶۰ ساله عبادت من را یک شبه رفتند.» بسیاری از دوستان می‌گویند، «گره زندگی‌مان را با مسعود درمیان گذاشتیم و مشکل‌مان حل شد.» هرگاه به به بهشت زهرا (س) می‌رویم، همسرم می‌گوید، «حتما برای زیارت به مزار شهید ملا برویم. این شهید درخواست‌هایم را اجابت می‌کند. من یقین دارم که هرکس خالصانه دعا کند، به مقصود خود می‌رسد. مسعود بی شائبه از حضرت حق شهادت را طلبید و خداوند نیز او را برگزید. یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی، پیکر بی سر او به آغوش خانواده بازگشت و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) آرام گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا