شهید محمد حسین عطری از همان کودکی به همگان ثابت کرد که یک نابغه است وقتی دفتر فیزیک شهید رو نگاه میکردید با فرمول های بسیار سخت و پیچیده مواجه می شدید که البته حل این مسائل برای شهید کار بسیار آسانی بود هوش بالای شهید عطری توجه همگان را به خود جلب کرده و همه را شگفت زده کرده بود شهید برای هر مسئله ایی چندین راه حل میافتند به طوری که دبیران او نیز به شاگردان توصیه میکردند از راه حل محمد حسین استفاده کنند شهید عطری بعد گذراندن مقاطح تحصیلی و گرفتن دیپلم چند گزینه پیش رو خود داشت استخدام در بانک تحصیل در دانشگاه و پوشیدن لباس سبز پاسداری روزی شهید عطری در خواب که در محضر مقام معظم رهبری است و ایشان با اشاره لباس سبز پاسداری را به شهید عطری نشان دادند همان خواب باعث شد شهید عطری مسیر زندگی خود را بیابد وبه تحصیل در دانشگاه امام علی سپاه پاسداران ادامه دهد واز سال 1379 لباس سبز پاسداری را بر تن کرد.
یک سال پس از استخدام در سپاه پاسداران شهید عطری تصمیم بر ازدواج میگیرند ودر سال 1380 ازدواج میکنند که حاصل این ازدواج دو فرزند زهرای 10 ساله محمد مهدی 3 ساله است
محمد مهدی 6 ماهه بود که شهید عطری به مرکز سفر کردند تا اجازه فرمانده مستقیم خود را گرفته تا به جمع مدافغان حرم بپیوندد و سر انجام شهید عطری پس از گذراندن مراحل قانونی سر انجام 7 اردیبهشت 92 برای انجام ماموریت 6 ماهه به سوریه رفت شهید در حالی به سوریه رفت که هیچ یک از اقوام و آشنایان شهید خبر نداشتند که کجارفته و به چه مدت رفته حتی مادر شهید عطری فکر میکرد شهید عطری در کردستان حضور دارند فقط همسر شهید با خبر بودند که شهید عطری به سوریه رفتند
شهید عطری از وقتی که خودش را شناخت راه خود را پیدا کرد و روزه و نماز هایی که حتی بر او واجب نبود را به جا میاورد در ماه رجب و شعبان علاوه بر ماه رمضان روزه میگرفت
شهید عطری بسیار دغدغه مند دوران خود بود و همیشه با اشاره به حدیث پیامبر اکرم میگفت نگه داشتن ایمان در این دوران همانند نگه داشتن آتش در کف دست است توجه کردن به یتیمان از دیگر شاخصه های اخلاقی شهید بود شهید با وجود حقوق پایین خود و تمام مشکلاتی که وجود داشت سرپرستی یک یتیم را قبول کرده بود و این در حالی بود که هیچ کس از این قضیه با خبر نبودند
اخلاص در عمل و حساس بودن به حفظ بیت المال دیگر شاخصه های اخلاقی شهید عطری بود همسر شهید عطری میگوید روحیه توکل اخلاق و شجاعت شهید آن چنان زیاد بود که اگر شهید نمیشد باید تعجب میکردیم
در واقع شهدا واسطه ازدواج من و حسین شدند. بعدها متوجه شدم که نذری هم بر سر مزار مرحوم نخودکیاصفهانی کرده بود که بعد از ازدواج با هم به آنجا رفتیم. در اولین جلسه خواستگاری من و محمدحسین نیم ساعت بیشتر با هم صحبت نکردیم، اذان مغرب شد و ایشان به مسجد محلمان رفت و نماز خواند. زمان آشناییمان ایشان دانشجوی دانشگاه امام حسین(ع) سپاه بود و بعد از اتمام تحصیلات در سپاه مشغول خدمت شد. من و محمدحسین در 19 بهمن ۱۳۸۰مصادف با روز دحوالارض عقد و در آذر ماه سال 1381 زندگی ساده و بیآلایشمان را آغازکردیم. محمدحسین و من، اعتقادی به تجمل و خریدهای آنچنانی نداشتیم. همیشه دغدغه این را داشتیم طوری رفتار کنیم که خدا و امام زمان(عج ) راضی باشند.
به مادرش میگفت شما چهار پسر دارید، نمیخواهید یکی را هدیه کنید. وقتی من شهید شدم باید مثل مادر احمدیروشن محکم باشی و خوب صحبت کنی.
با حرفها و کارهایش ما را برای شهادتش آماده میکرد. قبل از تولد زهرا دخترم یک CD از دختر شهید محمد ناصر ناصری به خانه آورد. دختر شهید در آن برای پدرش میخواند: «باباجان باز سلام، منم زهرایت، دختر کوچک تو. ای امید من و ای شادی تنهایی من. یاد دارم که دم رفتن تو دامنت بگرفتم و به تو میگفتم پدر این بار نرو. پدر این بار نرو. من همان روز بله فهمیدم سفرت طولانی است....»
بعد رو به من کرد و گفت: اگر من صاحب فرزند دختر شدم، اسمش را زهرا میگذارم. تا زمانی که شهید شدم زهرایم برایم اینگونه بخواند. دخترمان زهرا ۱۴ تیر ۱۳۸۴ به دنیا آمد. محمدحسین در دورهای این صحبتها را میکرد که نه جنگی بود و نه شهادتی مطرح بود. اما شرایط اینگونه مهیا شد تا به آرزویش برسد و شهید مدافع حرم شود و دخترمان زهرا طبق خواسته پدر در مراسم پدر شهیدش از اشعاری که خود شهید از امام زمان (عج) و حضرت زینب (س) سروده بود، خواند.
بخش هایی از وصیتنامه شهید:
«تفکر کردن بهتر از زیاد سخن گفتن است. زیرا تفکر، انسان را آگاهتر و زیاد سخن گفتن، انسان را دچار آفت زبان میکند که اعم است از دروغ و غیبت و ...
حیا داشتن مرد و زن نمیشناسد؛ چه در رفتار و چه در گفتار ..
ما نباید فکر کنیم چون مرد هستیم میتوانیم از هر گفتاری و یا از هر پوششی استفاده کنیم.
از نظر بنده جوان با حیا کسی است که بالاتر مچ دستش را نامحرم نبیند.
سفارش من به همسر و دخترم حفظ حجاب برتر است.
از همسر بزرگوارم میخواهم که فرزندانم را همچون من مطیع رهبر عزیزمان پرورش دهد؛ زیرا آقا مایه افتخار و مباهات ما مسلمانان و همه ی مظلومان عالم است.»
روزی شهید عطری با اشاره به تابلویی که در آن تصاویر 33 شهید دفاع مقدس در محوطه مسجد سلیمانداراب نصب شده بود، گفت: "فلانی! اون جای خالی رو میبینی، اونجا جای عکس منه! من دارم میبینم که عکس من اینجا میخوره" بعد از مدتی که دیدم عکس شهید عطری در همان جایی که اشاره کرده بود اضافه شده، یاد جمله آن روزش افتادم.
آری انگار زهرا درست پیش بینی کرده بود چهاردهمین روز از خرداد 92 شهید عطری چهلمین روز از ماموریت خود در سوریه را سپری میکرد تماسی با فرماندهی گرفته میشود که مهمانی از ایران عازم سوریه است و باید مسئول راننده به فرودگاه رفته تا مهمان را همراه خود به جمع مدافعان حرم بیاورد انگار مسئول این کار در آن روز مسئولیت دیگری بر عهده داشتند شهید عطری خود قبول میکند به فرودگاه برود در مسیر بازگشت از فرودگاه تکفیری ها خودروی شهید را مورد اثابت خمپاره قرار میدهند ودر اثر اصابت ترکش به دو پای شهید عطری هر دو پای شهید قطع میشود ودر اثر خونریزی زیاد دعوت حق را لبیک و دعای اللهم امرزقنا شهادت خود مستجاب میشود و به مقام رفیع شهادت نائل آمد
هفتم اردیبهشت ماه سال 1392 بود که از همه خانواده خداحافظی کرد و حلالیت گرفت و رفت. بعد از ۴۰ روز حضور در سوریه در 14 خرداد 1392 روز شهادت امام موسی کاظم (علیهالسلام) با دهان روزه و لب تشنه به شهادت رسید.
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
لینک کانال الحقنی بالصالحین«چله ی شهدا»👇👇
مخصوص خانم هاست
ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23