eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
231 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ سلام علیکم یازدهمین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سیدرضا پور موسوی❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
 «سیدرضا پورموسوی» سال ۱۳۴۵ در دزفول متولد شد و 22 سال بعد، سوم فروردین  سال ۱۳۶۷ در عملیات والفجر۱۰ ، بال در بال ملائک گشود. «سید رضا»، در میان همرزمان خود به مراتب عالی سلوک و عرفان شناخته می شد.
شهید «سیدرضا پورموسوی» تشرفات زیادی محضر مولا و سرورش حضرت ولیعصر ارواحنافداه داشته است و از حضرت بشارت شهادت خود و #سید_هبت_الله_فرج_الهی و #سید_مصطفی_حبیب_پور را دریافت کرده بود. از این شهید عارف دست نوشته های به جا مانده است که گواه بر تشرفات او به محضر امام زمان علیه السلام دارد . این دست نوشته ها بعد از شهادت او منتشر گردیده است.خود شهید هدف از نوشتن تشرفاتش را اینچنین نوشته است : هــدف شهیــد از نوشتن تشرفاتــش: هدف از اينكه اين مسائل را مشتاق به نگارشتن باشم اين بود كه اين امور را از بيم اينكه ريا نباشد ، يا  سبب دري براي غفلت و مشغول شدن به خود يا جلوگيري از عجب و فخر فروشي نباشد، قصد نداشتم بركاغذ به مرحله ديدار سازم، امّا در اين حين كسي مرا سرزنش نمود و توبيخ كرد كه اگر ننوسي ظلم به آيندگان نموده‌اي. با توجه به اين تشر باز با خود گفتم: تا امام زمان عج الله‌فرجه كه مورد عنايت او گشته‌ام  تأييد نفرمايد آشكار نمي‌سازم. تا اينكه آن كسي كه از براي من واسطه گشته براي سيد من ، و سلطان نصير است گفت: كه برگوي و بر صحيفه نگاره دار تا سبب خيرات و بركات گرد و تا زمانيكه ديگران از آن بهره‌ مند گردند براي تو خيرات و بركات در لوح الهي نگارش سازند . اين توصيه در تاريخ 7/ 7/ 1366 بعد از نماز مغرب وعشاء در مسجد و در روضه حضرت اباعبدالله الحسين عليه اسلام بر من امر گرديد.
داستان اولین تشرف سید👇👇👇
در سال 63 در منطقة پاسگاه زيد عراق بوديم که از يكي از برادران شنيدم كه يكي از دوستان از خصوصياتش اهتمام و توجه خاص داشتن به زيارت جامعة كبيره مي‌باشد و اين امر ذهن مرا تا مدتها به خويش مشغول ساخته بود كه سر اين زيارت چه مي‌باشد؟ در ایام ماه مبارک رمضان فرصتی را در مسجد امام حسن عسکری (ع) دزفول یافته و درس اخلاق آیت الله مشکینی را از طریق ویدئو گوش می دادیم که ایشان بر مداومت بر قرائت زیارت جامعه تاکید کردند. تصميم گرفتم ، با توجه به اينكه گفته بودند كه در طول هفته نامة اعمال شيعيان دو بار به حضرت ولي عصر روحي فداه عرضه مي‌گردد ، برنامة خواندن زيارت جامعه را در شب سه شنبه كه نيمه هفته مي‌بود بخوانم . مدتهاي مديدي آنرا جهت توسل به خود حضرت خواندم و بعد از گذشت دوراني مقرر بدين شد كه هر شب سه شنبه به نيت توسل و عرض ارادت به يكي از چهارده معصوم برگزارش سازم . اولیــــن تشـــرف شهیــد: يك شب، كه شب سه شنبه بود با برادران ديده باني توپخانه ل7 نشسته بوديم و با هم حرف و سخن بر زبان جاري مي‌ساختيم و چاي مي‌نوشيديم . بعد از مدتي جلوس و همنشيني برادران بر خاسته و هر كس اسباب خفتن را معيا نمود و خوابيد . طبق قرار هميشه بلند شدم و رفتم وضو ساختم و آمدم بر روي پتويي كه جهت خفتن افكنده بودم نشستم . از امام زمان سلام الله عليه عذر خواهي و ندامت و طلب عفو از تأخير انجام زيارت را نمودم ، كه ببخشيد تا اين وقت طولش دادم ، زيرا سزاوار نبود و از ادب بدور بود كه با اين برادران اينگونه رفتار نمايم و از ميان جمعشان برخيزم بعد از اين سخنان كه با حضرت در ميان گذشتم ، صد تكبير مقدمة زيارت را گفتم يك لحظه احساس كردم چشمهايم بسته گرديد و در حالت بيداري احساس كردم پرده‌اي كنار زده شد . در اين احوال متوجه شدم كه به حالت دوزانو در برابر آقا و سرور و مولاي بزرگواري با قامتي رشيق و ديبائي لطيف و درخشان و بر تن در برابرش نشسته‌ام و تعدادي با لباس ساده نظامي كه سه نفر سمت راست آن بزرگوار و سه نفر سمت چپ برگرد آن حضرت به حالت دوزانو نشسته بودند كه آن سيّد جلیل القدر به من خطاب نمود كه: سيّد ناراحت نشو ، همين كساني كه تو با آنان همنشين مي‌باشي من هم با تعدادي از ايشان همنشين مي‌باشم ، بعد از گفتاري چند با آن عزيزجان متوجه شدم كه سيّد ما و مولاي ما و امام ما حضرت حجه بن الحسن العسكري روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه فدا است . بعد از چند لحظه ديدم پرده جلو آمد و چشمهايم باز گرديد. با حالت تضرع و ابتهال و زاري و گريان در حالي كه قابل وصف برايم نبود و در پوست خويش نمي‌گنجيدم زيارت جامعه را خواندم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سید رضا پورموسوی بسم الله الرحمن الرحيم الْحَمُدلِلّهِ الّذي هَدانا لِهذا و ما كُنا لِنَهْتَدِيَ لَولا اَنْ هَدينُا الله اشهد انّ لا اله الا الله ، وَاشهدانّ محمّداً رسول الله واشهدان عليّاً ولي الله وان ائمة المعصومين اوصياء رسول الله اِنَّ الَّذينَ يَشْتَروُنَ بِعَهْدِ اللهِ وَ ايمانهِمْ ثَمَناً قَليلاً اُولئكَ لاخَلاقَ لَهُمْ في اْلاخِرَةِ وَلايُكَلِمُهُمُ اللهُ وَلايَنْظُرُ اِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيمةَوَلايُزَكّيهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ * ال عمران* حمد و سپاس  خداوندي را كه نعمت و رحمتش را برما ارزاني داشت و به ما شناساند ، باشد كه در طريق عبوديتش بنده ايي شاكر و صابر باشم . انشاء الله مرا عهد و پيماني بود با ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام در غدير خم و آه و ناله اي از بيت الاحزان فاطمة زهراءقره العين الرسول در سينه . صداي فراخواني رسول اكرم براي بيعت با ولايت علي عليه السلام در غدير و فرياد فرياد خواهي حسين عليه السلام در كربلا در گوشم طنين انداز بود و حالا فرزند فاطمة زهراي اطهر مرا براي تجديد بيعت با ولايت علي عليه السلام مي خواند . آيا اجابت نكنم ؟ نه والله كه اجابت نمايم . بر طريق خونين ولايت علي عليه السلام كساني بودند كه بر عهد و پيمانشان وفا نمودند و ايستادگي كردند و حالا ما ميراث دار آن شهيدان شده ايم ، پس با هم اقتدا به راه سرخ شهيدان مي كنيم و دست برنمي داريم . مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ‌صَدَقُوا مَاعاهَدوُ اللهِ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ‌ وَ مَنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر وَمابَدَّلُوا تَبْديلاً  - 23 احزاب و اگر قرار است كساني بر اين طريق پايدار باشند و به عهد خود وفا نمايند اولاترين و سزاوارترين كسان بني هاشم مي باشند كه همة وجود خويش را فدا سازند . آن چه را كه در خاتمه سزاوار مي بينم تذكر دهم اين مي باشد كه اگر در طول و مدت همنشيني هائي كه با بعضي از دوستان و برادران داشته ام و از آن ها خواسته ام كه برايم حرف بزنند دربارة بعضي از مسائل و يا اين كه من براي آن ها مطالبي را بيان داشته ام نه قصد داشته ام خداي ناكرده آن ها را حقير سازم و سرزنش نمايم و نه اين كه بخواهم بر آن ها فخرفروشي و اظهار دانائي و خود بيني نمايم بلكه فقط و فقط توجهم اين بوده كه اصلاحي در اعمال صورت بندد و اين در نظرم بوده كه  « يااَيُّهّا الَّذينَ امنَوا اَتّقوُا اللهَ وَ قوُلوُا قُوْلاً سَديداً  يُصْلِحْ لَكُمْ اَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنوُبَكُمْ وَمَنْ يَطِعِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقْدفازَفَوْزاً عَظيماً » --71/70 احزاب و از خداوند متعال مي خواهم كه اعمال ناقص و نارساي ما را خود به كمال برساند با رحمتش با ما معامله نمايد و ما را محروم از عنايت و توفيقش نسازد . انشاء الله . و از خداي عزوجل خواهانم كه خودش جزاي زحمات پدر و مادرم را بدهد كه او اجر و ثواب بغير حساب مي دهد . رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذهَدَيْتَناوَهَبْ لَنا مِنْ لَدُئْكَ رَحْمَةً اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّاب .   21/8/66  ماووت عراق
شادی روح همه‌ شهدا خصوصا سه شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها که امام زمان علیه السلام وعده شهادت شان را داده بود سه صلوات محمدی ❣️سید هبت الله فرج اللهی❣️ 👈❣️سیدرضا پور موسوی❣️ ❣️سید مصطفی حبیب پور❣️ 💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🍂میڪنم باخودم این زمزمہ برمی‌گردد 🍃بین دنیای پر از واهمہ #برمیگردد 🍂شڪ بہ دل راہ ندہ دروسط بهت همہ 🍃حتم دارم #پسرفاطمہ برمی‌گردد #السلام_علیک_یابقیه_الله🌸🍃 🌹🍃🌹🍃
هدایت شده از هنر لیلی ماندن
فقط یک مادر عمق غم این عکس را میداند. اللّهم عجل لوليک الفرج #یمن #آل سقوط #جنایت
هدایت شده از تفسیر امین الله
صدای شهادتین کودکان یمنی قبل از شهادت... امروز کربلاست به یاریشان بشتابیم... بانک ملی: 6037991899958791 🔴 بنام ستاد پشتیبانی مردم یمن 🔘 پرداخت آسان: https://www.payping.ir/d/gxFq لطفا تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال فرمایید: @salamygarm 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3071541250C3f7d25e894
هدایت شده از عمّارِ ایران
👤آیت الله بهجت(ره): 🔺چگونه از اذیت یک پشه فریاد می‌زنیم، اما از باریدن موشک بر سر مؤمنین ناراحت نمی‌شویم و سر و صدا نمی‌کنیم! #کربلای_یمن 💠 @ammar_iran
هدایت شده از [ خبرگزاری عَمّار ]
#از_شیطان_بیاموزیم خیلی از ما قبل‌ها حال بهتری داشتیم: مثلا میبینیم فرد اهل نماز بوده و کلی با نماز خواندنش صفا میکرده و آرامش بدست می‌آورده، اما الان اصلا حتی نماز هم نمیخواند.. بعد که میروی زندگی‌ او را میبینی، متوجه میشوی قبلها اهل نماز اول وقت و جماعت بوده، بعد یک پله پایین آمده و فقط نمازش را میخوانده، مرحله بعد این بوده که نمازش را آخر وقت میخوانده، مرحله بعد نماز صبحش قضا میشده و بعد از آن نمازهای دیگرش را هم یکی در میان میخوانده.. و بعد هم گفته اصلا خواندن و نخواندن چه فرقی میکند؟! در حالی که شیطان هیچگاه همان اول نمیگوید کلا بیخیال نمازت شو! بلکه قدم قدم همراهت میشده.. حالا این مثالِ نماز را بردار و هرچیز دیگری را بگذار که قبلا داشتی و الان نداری.. اگر حواسمان به شیوه شیطان باشد زود میشود مچش را گرفت.. . . «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ...» نور۲۱ 🔻به #خبرگزاری_مردمی_عَمّار بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم دوازدهمین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید مصطفی حبیب پور❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
شهيد سيد مصطفي حبيب پور از فرزندان امام موسي بن جعفر علیه السلام که دردهم دی‌ماه 1343 در شهر دارالمؤمنین يعني دزفول، متولد و در بقعه مبارکه امامزاده رودند که نزد اهالي مؤمن و متقي آن شهرستان، مورداحترام ويژه بود و هست پرورش يافت. از سال‌های کودکي، نبوغ ویژه‌ای داشت به‌گونه‌ای که معلمين او، آینده‌ای درخشان را برايش پیش‌بینی می‌کردند و در کنار آن در مسجد محله، همراه با دوستان هم‌سن خويش، حضور می‌یافت و به مسجد و صفوف نماز جماعت، رونق خاصي می‌داد. نوجوان بود که به کارهاي هنري رو آورد و در مدرسه با اجراي تئاتر، هنر خود را عرضه کرد و مورد تشويق قرار گرفت. با آغاز خيزش مردم انقلابي ايران علیه رژيم ستمکار پهلوي، سيد مصطفی که نوجواني پرشور بود به صفوف مردم انقلابي پيوست. روزها در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و شب‌ها تا پاسي از شب گذشته در مجالس سخنراني و شعارنویسی عليه رژيم مشغول بود... او که به همراه چند تن از دوستان خود، گروهي از نوجوانان را جمع کرده بود و در خیابان‌های اصلي راهپیمایی می‌کردند. درهمان ايام بود که در برپائي جلسات قرآني و مجالس مذهبي همت گماشت و حضور خود در حسينيه امام (شهيد علم الهدی _ فعلي) را گسترده‌تر کرد به‌گونه‌ای که حضور پرشور او به آن حسينيه، قدرت ديگري می‌بخشد و او در کنار شهداي عزيز همچون سيد عنایت‌الله علم الهدي، صفر صفري، احمد لياقتي راد، بهمن و حاجی علی پوردیان به اقدامات انقلابي خود تداوم می‌بخشد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ، با تشکيل گروه‌های هنري سرود و تئاتر، هنر خود را به نمايش گذاشت .
شهيد سيد مصطفي حبيب پور که دانشجوي رشته عمران دانشگاه خواجه‌نصیرالدین طوسي بود، نتوانست در دانشگاه قرار بگيرد. او که از آغاز جنگ تحميلي رژيم بعث عراق، در بسيج محل فعاليت کرد و در آذرماه سال 1360 و در عمليات طریق‌القدس به جبهه‌ها شتافت و از آن به بعد عاشق و شيفته حضور در سرزمين عشق و عرفان يعني جبهه گرديد با شرکت در گردان تخريب بارها تا چند قدمي شهادت پيش رفت. او از دانشگاه به جبهه می‌آمد و تکليف خود را که دفاع از انقلاب اسلامي بود، ادا می‌کرد؛ اما شهادت و پرواز خونين يارانش ازجمله شهيدان پرويز حاجي وندزاده، مهدي حمبلي زاده، علي کشتکار، سيد همت الله فرج الهي و ده‌ها تن از دوستان صميمي و برادران ديني او، شوق شهادت را در دل او بيشتر کرد. او پس از عمليات والفجر 8 خويش را تنها می‌دید و دریکی از دست‌نوشته‌هایش نوشته است: دلم می‌خواهد ديگر نمانم بنالم و بخوانم سرود خوش رفتن را؛ و بر مرکب سرخ شهادت تا منزلگه دوست برانم. او به واحد اطلاعات و عمليات لشکر 7 ولی‌عصر (عج) رفت، بارها مجروح گرديد؛ اما از جبهه خارج نشد و کوههای پربرف و سر به فلک کشيده غرب و بیابان‌های سوزان جنوب، يادگارهاي فراواني از شجاعت و دلاوري او در ذهن دارند. او که خود را خادم خانواده‌های شهدا می‌دانست، از جبهه که بازمی‌گشت یک‌راست به زيارت مزارهاي مطهر شهدا و سپس به ديدار پدران و مادران عزيز شهدا می‌شتافت و از آن‌ها درخواست می‌کرد که دعا کنند تا او هم به شهادت برسد. آن شهيد بزرگوار یک‌بار نيز به همراه جمعي از رزمندگان اسلام به ديدار پير و مراد خود يعني حضرت امام خميني (ره) نائل گرديد و همواره از آن ديدار، به‌عنوان بهترين توفيق ياد می‌کرد. او که اهل تهجد و شب‌زنده‌داری _ چه در جبهه و چه در شهر _ بود، در نمازهاي شب خود از خدا شهادت را می‌طلبید و با گريه و التماس از او می‌خواست که هر چه زودتر به ياران شهيدش بپيوندد. او به‌راستی شيفته و واله سيدالشهدا بود و از کودکي در هیئت‌های زنجیرزنی و سینه‌زنی شرکت می‌کرد و با برپائي تکيه به سوگواري می‌پرداخت که اين عشق و ارادت را تا شهادت با خود داشت که تعزيه و نمایش‌های عاشورايي، يادگارهايي از آن شور حسيني بود. آن شهيد اسلام که فرماندهي دسته‌ای از نيروهاي اطلاعات و عمليات لشکر 7 ولی‌عصر (عج) را به عهده داشت، همواره پیش‌قدم نيروهاي شناسايي بود و خودش سخت‌ترین مأموریت‌ها را، انجام می‌داد و بدون لحظه‌ای ترس و هراس، از موانع مختلف و خطرناک دشمن بعثي عبور می‌کرد و پس از ساعت‌ها شناسايي _چه در کوه‌های غرب و چه در اروندرود و جزيره مجنون، بازمی‌گشت و با اخلاص و تواضع، اطلاعات خود را به فرماندهان نظامي، جهت برنامه‌ریزی عمليات می‌داد.
می دانستم و در قلب خود مطمئن بودم که این آخرین باری است او را می بینم و به زودی او را از دست خواهم داد. چهره ی معصومش از همیشه نورانی تر و جذاب تر شده بود و بوی اجداد طاهرینش به مشامم می رسید. وقتی او را برای آخرین بار در آغوش خود می فشردم اطمینانم تبدیل به یقین شد. او دیگر آسمانی شده است و دست و پا زدن من برای ماندن او بی حاصل می نمود. از دست دادن او برایم قابل تحمل نبود و او در اعماق قلبم جایی بی بدیل داشت. بیاد می آوردم قبل از عملیات والفجر10 بود و هوا هم بسیار سرد، برف و یخ همه جا را پوشانده و سردی آن به استخوان می زد. آنقدر سرمای هوا شدید بود که بدن ما تاب و توان آن را نداشت. سرمای زیر صفر درجه برای ما که بچه ی گرما و گرمسیر بودیم بسیار، مشقت بار بود. در کردستان و در روستای دیزلی اتاق کوچکی را برای بچه های اطلاعات و عملیات لشکر هفت ولی عصر(عج) کرایه کرده بودیم و بعد از انجام کارهای فشرده اطلاعاتی در این اتاق دور هم جمع می شدیم و اطلاعات جمع آوری شده از تحرکات عراقی ها را با هم مرور می کردیم و سرمای بی رحم را با شور و نشاط همدیگر به فراموشی می سپردیم. آن موقع حقیر فرمانده ی گروهان اطلاعاتی و او فرمانده ی دسته بود. اما سید مصطفی در بین این بچه ها چیز دیگری بود. شوخ طبعی، مهربانی و آرامش از خصوصیات بارز او بود. نور معنویت از چهره اش می بارید و خلق و خوی زیبای او همه را مجذوب خود کرده بود. سید از رزمندگان بسیار زبده ی اطلاعات و از تخریب چی های بنام در لشکر هفت ولی عصر(عج) بود. یک شب برف سنگینی باریده و هوا بسیار سرد بود. نمی دانم چه شد که نیمه های شب چشمانم باز شد و صدای زمزمه ای گوشم را نوازش می داد. از فرط سرما نمی توانستم سرم از زیر پتو بیرون بکشم ولی نجوای زیبای او مرا شیفته می کرد. به آرامی پتو را کنار زدم تا ببینم صاحب این نجواهای عاشقانه، کیست؟ باز هم او بود سید مصطفی حبیب پور، سید محبوب خودمان. در آن سرما تمام قامت ایستاده و در آن تنگی جا آرام و متین، خالصانه نماز شب می خواند. به خودم می آیم هنوز سید مصطفی در آغوشم است. قرار بود آن شب گردان مالک اشتر را با آن هوش و ذکاوت اطلاعاتی که داشت و در آن تاریکی شب به یکی از حساس ترین و صعب العبورترین ارتفاعات کردستان برساند. بلندی هایی که هم برای ما و هم برای عراقی ها بسیار اهمیت داشته و تا آن موقع در اشغال متجاوزان بعثی بود. کاری بس دشوار و خطیر که از عهده ی او بر می آمد. به او گفتم: سید، مواظب خودت باش. بگذار از وجودت بیشتر بهره ببریم. قصد دارم بعد از این عملیات به عنوان جانشین گروهان با هم باشیم. پس بیا و کمک ما باش. خودت می دانی مسئولیت مراسم تعزیه ی باشکوه  محله ی سیاهپوشان را هم در ماه محرم به عهده داری و آنها هم به وجود تو احتیاج دارند پس سالم برگرد. سرش را بلند کرد و لبخندی زد و گفت: ای بابا، بچه ها هستند و می توانند این کار را انجام دهند. امثال غلامعباس حاجیوند و محمد عنایت و…  صورتش را بوسیدم و او هم آرام و باوقار گردان را به جلو حرکت داد و در تاریکی شب ناپدید گردید. صبح زود برای سرکشی و اوضاع جبهه به طرف خط مقدم به راه افتادم. نمی دانم چرا دلم شور می زد و از همیشه بی تاب تر بودم. از سید خبری نداشتم و دائم به دنبال او می گشتم و سراغش را از همه می گرفتم. ناگهان بر جای خود میخکوب شدم. از دور چشمم به پیکری افتاد که آرام و مظلوم بر روی صخره های سرد و یخ زده ی کوهستان آرمیده بود. یک لباس کردی به رنگ خاکستری روشنی نیز به تن داشت. خدایا، آیا او سید عزیز ماست؟ ای کاش او نباشد. نزدیک تر شدم. چهره ی زیبا و نورانی و محاسن روشن او مرا مطمئن کرد که سید مصطفی است که به آرزویش رسیده است. بر بالینش نشستم. او نیمه های شب وقتی گردان مالک اشتر را به ارتفاع مورد نظر رسانده بود و هنگام  یورش به دشمن، جزء اولین رزمندگانی بود که  گلوله های خصم دون قلب مهربان او را نشانه رفته بود. با هزاران آه و حسرت به او می نگریستم. خدایا چه می توانستم بکنم و چه از دستم بر می آمد؟ فقط سرش را بر سینه چسباندم و پیشانیش را غرق در بوسه کردم و به حال دل پریشان خودم گریستم.  مزار این شهید عزیز در 👈گلزار شهیدآباد دزفول ، قطعه دوم می باشد. راوی: حاج محمدحسن فضیلت پناه
شهید “لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ” هرگز به نیکی نمی رسید تا از بهترین چیزهایتان انفاق کنید.(قرآن کریم) برادران و خواهران شما را وصیت می کنم که اگر شده حتی یک ساعت هم آزاد فکر کنید و انقلاب را بررسی کنید تا بفهمید که اسلام زنده تر شده یا نه، عزیزان شما را سفارش می کنم که قدر این بسیجی های مخلص را بدانید چون من خودم مدتهای زیادی با آنها بوده ام و اشخاصی را در آنها یافتم که شاید در صدر اسلام هم نمونه شان خیلی کم است. اصلا مگر می شود که شخصی از جان خود برای اسلام عزیز بگذرد ولی خالص نباشد. ای کسانی که تا حالا این مظلومان بسیج را نشناخته اید سعی کنید با عدالت به این برادران نظر کنید چون آنوقت است که خواهید فهمید چقدر با این سن کمشان خود را برای خدا ساخته اند. ای پدر و مادرها، مقداری با این فرزندان مسجد خالصانه صحبت کنید تا بفهمید که چه گوهرهای گرانبهایی نزدتان وجود دارد که تا حالا قدر آنها را ندانسته اید. (ای به فدای سجده های ابوذروار این بسیجی ها) ای برادرانی که تا حالا به جبهه نیامده اید حتماً خود را در جبهه اگر شده برای چند روز آماده و حاضر کنید تا دریابید که در چه زمانی قرار گرفته اید و از چه نعمت بزرگی بی نصیب بوده اید. جبهه معبد عاشقان حسین(ع)، جبهه دانشگاه دانشجویان لقاء الله، جبهه مکان جهاد اکبر و جهاد اصغر، جبهه منزل جویندگان طریق شهادت و جبهه منزلگاه شیفتگان خدمت به اسلام است. ای کسی که اکنون این قسمت را می شنوی، گوش جان بسپار، درنگ مکن چون که می خواهم بگویم پیرو واقعی امام باش، پیروی ولایتش را بر خود واجب کن و با مال و جان و همه چیز بخاطر خدا از امام عزیز دفاع کن. می خواهم بگویم خیلی ها به خدا رسیدند ولی ما عقب ماندیم، خیلی ها برای او سوختند ولی ما در نعمتهای خدا غرق بودیم و اصلا هدف از آمدن و رفتن را نمی دانستیم. ان شاء الله خداوند ما را ببخشد و پرده بر گناهانمان بکشد چه گناهانی که از روی نادانی و چه گناهانی که از روی سرکشی بود. ای کسانی که در مساجد حاضر نمی شوید هر طور که شده لااقل در نمازهای جماعت حاضر شوید، اگر برای انقلاب و اسلام دلتان نمی سوزد حداقل برای خودتان در فردای قیامت توشه ای فراهم کنید، بروید و بخوانید تا بدانید که نماز جماعت چقدر ثواب و اجر دارد. عزیزان شما را به خدا این مساجد را خالی نکنید. مساجد انسان را از گناه و خطا دور می سازد، نماز اول وقت را از دست ندهید. تقوی را سر لوحه گفتار و کردار خود قرار دهید. برادران و خواهران، فرزندانتان را مواظب باشید و آنها را مکتبی پرورش دهید و از کودکی بر طبق موازین اسلامی آنها را بزرگ کنید، این را بدانید اگر صالح و صالحه شدند بعد از مرگتان نیز ثواب و حسنه بر شما نوشته می شود و اگر خدای نخواسته چنین نشدند برای شما در فردای قیامت ایجاد اشکال می کنند. از همان اوایل زندگیشان آنها را با مساجد، نماز و ائمه معصومین(ع) آشنا سازید و آنان را روانه مساجد کنید. اقوام و اهل فامیل از شما تقاضا دارم که اگر خطا و اشتباهی از من دیده اید مرا ببخشید و من هم از شما می خواهم که پیرو امام باشید و از اسلام و روحانیت پشتیبانی کنید و قدر انقلاب را بدانید. خطاب به مسئولین مساجد و برادران جلسات قرائت قرآن، برادران سعی کنید هر چه بیشتر برادران دیگری را که در جلسات نیستند به مساجد بیاورید و همه با هم از قرآن رهنمود بگیرید و هر طور شده جلسات را حفظ کنید و حساب شده و با برنامه کار کنید تا برادران را بخاطر خدا جذب کنید. و به خانواده ام باید عرض کنم که از شما تقاضای عفو و بخشش دارم بخاطر زحمات و رنج هایی که به شما داده ام و جداً آرزوی بخشش از شما را می نمایم چون خود بهتر می دانم که فرزند خوبی برایتان نبوده ام ولی از شما پدر و مادر مخصوصاً تقاضا دارم که برای آمرزش گناهانم دعا کنید که به دعای شما امیدها دارم و این را از خدا طلب کنید که خداوند مرا در صف شهدای راهش قرار دهد ولی این را به شما بگویم که همچون برادران دیگر راهم را خودم انتخاب کرده ام و برای یاری دین و لبیک به ندای روح خدا به جبهه رفته ام و این را با دلیل و برهان انتخاب کرده ام و امیدوارم که شما نیز بر این راه باقی بمانید تا ان شاء الله خداوند ما را در جوار خودش صاحب دیدار شما گرداند. ⬇️⬇️⬇️
خطاب به نسل جوان: ای برادر تو باید وارث این دین عزیز یعنی اسلام باشی. سعی کن در جوانی پاک باشی. یوسف علیه السلام را برای خود الگو قرار ده، مگر یادمان رفته که در زمان طاغوت چه بدبختی هایی بر سر نسل جوان آمد. اگر شما عزیزان هم در حفظ این مکتب کوتاهی کنید شاید دیگر یاور و نجات دهنده ای برایتان نباشد چون حجت بر همه تمام است و هیچ بهانه ای را یارای رد این وظیفه نیست که بهانه در امر یاری اسلام از بهای انسان می کاهد. دیگر سخنی ندارم و چون وقت کم است نمی توانم نوشته ها را جمع آوری کنم ولی این همه توصیه را از بنده ای که مدتی در این دنیا زندگی کرد و رفت پذیرا باشید و از همه شما طلب آمرزش برای گناهانم و روسفیدی در برابر خدا را تقاضا دارم، اگر امیدی بود ما هم به یاری می آییم. وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى سید مصطفی حبیب پور ۱/۱۰/۶۵
شادی روح همه‌ شهدا خصوصا سه شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها که امام زمان علیه السلام وعده شهادت شان را داده بود سه صلوات محمدی ❣️سید هبت الله فرج اللهی❣️ ❣️سیدرضا پور موسوی❣️ 👈❣️سید مصطفی حبیب پور❣️ 💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کتاب رسان 📚
🔺آب را گل نکنیم 🔺تبری و وحدت از دیدگاه اهل بیت(ع) و بزرگان دینی 🔺کتابی خواندنی و قابل ترویج در آستانه نهم ربیع 🔺با ۲۰%تخفیف: ۲۴۰۰ تومان @ketabresan 📚
﷽ یه روزی هم میاد رو بَنِرای سطح شهر می‌بینیم نوشته: « کاروان راهیان » .💌 @GSkhademoshohada کاروانی که از ایران و افغانستان و عراق زائـر راهی میکنه به سمت ... می بردمون به سمت حرم حضرت زینب و حضرت رقیه... وقتی خوب دلمونو تکون دادیم و عقده ی این چند سال فراق رو جبران کردیم... . یکی مثل که از یادگارای همین سالای جنگ با تکفیریا باشه برامون شروع میکنه به روایت کردن... . " اینجا که نشستید اسمش است! قریه‌ای که توش حرم مطهر خانوم زینب قرار داره... همینجا بود که مدال گردن ، اولین شهید مدافع حرم ، انداختند...‌ . تو همین خاک بود که محمود رضا بیضایی به معشوقش ، امام حسین رسید... " . بعد سوار اتوبوس میشیم و میریم بعد از اینکه نشستیم رو خاکا ، راوی میگه: " اینجا حلبِ... همونجایی که رو به آسمون پرواز داد... همینجا بود که ، فرمانده ایرانی لشگر فاطمیون ، سرشو گذاشت رو پاهای اربابش! خبرنگاری که دختر سه ساله ‌شو به دختر سه ساله‌ی ارباب سپرد و از دنیا خداحافظی کرد... . اینجا مقتلِ و ... جووناالوارثینو سال شماها که از همون اول عادت کرده بودن به دل ندادن... .💌 @GSkhademoshohada مقصد بعدیمون ، جنوب غربِ حلب... همونجایی که تروریستا محاصره‌ش کردن و نیروهای مقاومت رو مجبور به عقب نشینی.‌.. همونجایی که وقتی آزاد شد،همه سجده شکر بجا آوردیم... هر چند برای آزاد شدنش دادیم و اسیر... یکیشون بود که با رفتنش چهار تا بچه‌ش یتیم شدن... ولی کاری کرد که اون دنیا ، جلو حضرت زهرا ، سرشونو با افتخار بلند کنن و بگن: ما بچه های شهید بلباسی ‌ایم!‌ " مثل ،‌ مثل هویزه ، مثل چزابه ، مثل طلاییه ... یه روزی و خان طومان و زینبیه و ریف رو قدم قدم زیارت می کنیم... یه روزی گذرمون بهشون میخوره.. [ هر زمان تو خیابونا چشمتون خورد به بَنِرا و تابلوهایی که ازتون دعوت کرده با این کاروان راهی شید ، بدونید به فاصله ی اندکی ، روزی میرسه که سرتاسر ایران نوشتن... « کاروان راهیان قدس » کاروانی که این بار مقصدش فراتر از و ! کاروانی که میره به سمت خود نماز میخونه تو مسجدالاقصی... با امامت امام دوازدهم... و با حضور تمام شهدا... شهدایی که روزی برای زیارتشون ‌هامون و هامون خاکی شد ... و دیر نیست اون روز ! روزی که با چشمای خودمون ببینیم که رو سر در‌ ورودی نوشته: «ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»