فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مایه ی تشخص زن
#حجاب_فاطمی
#مادرانه
نابرده رنج گنج به ما داده فاطمه س
مغرب در شهر آبادان به دنیا امد. زینب فرزند ششم و چهارمین دختر خانواده بود. پدرش به خاطر علاقه اش به نام های اصیل ایرانی نام بچه هایش را گذاشته بود؛ مهران، مهرداد، مهری، مینا، شهلا، میترا و شهرام.
قبل از انقلاب نه تنها نماز و روزه اش ترک نمی شد، بلکه در میان خانواده و دوستانش به رعایت حجاب مشهور بود.
همیشه از اینکه نامش میترا است رنج می برد و پدرش را به این خاطر ملامت می کرد. بعد از انقلاب با هم فکری برخی از دوستان هم عقیده اش نام زینب را انتخاب کرد. اگر کسی میترا صدایش می کرد،جواب نمی داد.
پس از پیروزی انقلاب،فعالیت های زینب به شکل مستمر آغاز شد. او علاوه بر شرکت در کلاس های مختلف عقیدتی،اخلاقی و دوره های نظام بسیج،در اکثر فعالیت های انجمن اسلامی مدرسه به طور فعال شرکت می کرد.
با شروع جنگ تحمیلی به اصرار خانواده مجبور به ترک آبادان شد.اما دو خواهر بزرگترش در بیمارستان شهر آبادان برای امداد گری ماندند.
زینب علاقه شدید به مادرش داشت و به خاطر او بود که حاضر به ترک آبادان شد. آن ها به اصفهان رفتند.
در اواخر اسفند سال 1359 برای ادامه تحصیل در پایه سوم راهنمایی در یکی از مدارس اصفهان ثبت نام کرد. با وجود اینکه سه ماه تا پایان سال تحصیلی مانده بود،با موفقیت آن دوره را به پایان رساند.
در تابستان سال 1360 پدرش در شاهین شهر اصفهان خانه ای خرید و خانواده را به آنجا برد. زینب با آنکه تازه به آن شهر رفته بودند، فعالیت های خودش را آغاز کرد.جو غالب مردم شاهین شهر غیر مذهبی بود. گروهک های ضد انقلاب، بالاخص منافقین، در آنجا بسیار فعالیت می کردند.
زینب مبارزات وسیع خود را علیه بدحجابی و ضدانقلاب آغاز کرد. سعی می کرد دوستان مدرسه ای خود را تا آنجا که می تواند ارشاد کند.اومعتقد بود انسان ها همه خوبند و این جامعه و محیط است که افراد را از فطرت خداییشان دور می کند.می گفت«با انجام کارهای فرهنگی و اخلاقی می توان فطرت خفته این گونه افراد را بیدار کرد.»
پول تو جیبی اش را جمع آوری می کرد و با خرید گل و کتاب به ملاقات مجروحان جنگ می رفت. در زمینه های مختلف به ویژه حجاب وحمایت از امام با آنها مصاحبه می کرد و در صبحگاه مدرسه یا در روزنامه دیواری مدرسه شان،سخنان مجروحان را برای دانش آموزان بازگو می کرد.
زینب علاوه بر فعالیت های متعدد فرهنگی، برنامه های خودسازی را نیز لحظه ای فراموش نمی کرد. کارهای خوبی را که انجام داده بود، در دفترش می نوشت و آخر هفته به خودش نمره می داد. بعد هم نمودار برنامه خودسازی یک هفته اش را ترسیم می کرد.
نماز شبش ترک نمی شد. در دل شب چادر سفیدش را به سر می انداخت و به پهنای صورت اشک میریخت و«العفو» می گفت. روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه می گرفت و افطار، نان و نمک می خورد. می گفت«می خواهم مثل امام علی(ع) افطار کنم.»
مادرش می گفت«بعضی وقت ها دوستانش را برای افطار دعوت می کرد. برایشان سر سفره، نان و نمک و پنیر می گذاشت. هر چه می گفتم برایشان غذا درست کرده ام، غذا را نمی برد.»
از تجملات زندگی دوری می کرد. خانه ساده و بی آلایش را دوست داشت. در اتاقی که فرش شده بود نمی خوابید و با موکت می خوابید.
زینب عاشق خدا بود. این جمله ها بر سر برگ تمام دفترهایش دیده می شد«می خواهم لحظه ای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچ گاه گناه نکنم»
عاشق امام(ره) بود.«حتی در وصیت نامه اش همگان را به دعا برای سلامتی امام فرا می خواند و می گفت: باید بروم، باید بروم.»
گویی او می دانست که عمر کوتاهی خواهد داشت و خود را برای سفر آخرت مهیا کرده بود. همیشه می گفت«شهادت فقط در جبهه های جنگ نیست، اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد و بمیرد، شهید است.»
همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش نیز غسل شهادت کرده بود. در اسفند ماه سال 1360 در تمیز کردن خانه برای عید نوروز به مادرش کمک کرده بود و از او خواسته بود که بگذارد روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشاء به مسجد برود.
آن نماز، آخرین نماز زینب 15 ساله بود. وقتی از مسجد بر می گشت منافقان او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند.
خانواده او بعد از دو روز جنازه اش را پیدا کردند. پزشک قانونی اعلام کرده بود که او به خاطر چثه ضعیفش با همان فشار اول به شهادت رسیده است.
پیکر او را با پیکر سیصد وشصت شهید عملیات فتح المبین در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپردند.
زینب در قسمتی از وصیت نامهاش نوشته است«مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غم خوار من بودی، حالا که وصیت من را می خوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی. هرگز در نبود من ناراحت نشو زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم. چه چیزی از این بهتر که تشنه ای به آب رسد و عاشقی با معشوق
وصیت نامه شهیده زینب کمایی :
خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره مان افتد و در این هنگامه جنگ حسین را تنها گذاریم . اینها از یزدید بدترند و جایگاهشان اسفل سافلین است و بس … ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک . چه یافت آنکسی که تو را گم کرد و چه گم کرد انکس که تو را یافت . ( قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام )
بدلیل اینکه هر مسلمانی باید وصیت نامه ای داشته باشد من نیز تصمیم گرفتن این متن را بعنوان وصیت نامه بنویسم و آخرین حرف های خود را برای دوستان و خانواده و تمام عاشقان شهادت بنویسم . از شما عاشقان شهادت می خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید . هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید . همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید .
تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد .نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی عج باشید مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حال که وصیت نامه مرا می خوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون امده ای و هرگزدر نبود من ناراحت نشو ٬ زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم و چه چیزی از این بهتر است که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق .
مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و بهمین دلیل تو را به رنجهای حضرت زینب سلام الله علیها قسم می دهم مرا حلال کن و مرا دعای خیر بفرما . در آخر از همه شما خواهران و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا می کنم که مرا حلال کنند و اگر من باعث ناراحتی شده ام مرا ببخشید . شما را به خون جوشان حسین علیه السام قسمتان می دهم دعا برای امام را فراموش نکنید . خواهر کوچک شما زینب کمایی.
🌺 صلوات فاطمی امروزمان را
به #نیابت از
همه شهدای صدر اسلام تاکنون
به ویژه
بانوی شهید
❣زینب کمایی❣️
هدیه می کنیم محضر نورانی
☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
راز درخت کاج : روایت زندگی «شهید فهمیده» دختران.
@ketabresan
کتاب «راز درخت کاج»، روایت داستانی شهیده «زینب کمایی» است. در توصیف شخصیت این شهید بزرگوار همین بس که ایشان بخاطر شدت مجاهدت و فعالیتهای انقلابی، در سن ۱۴ سالگی توسط منافقین به شهادت رسید.
کتاب، یک روایت ملموس و روشن از زندگی یک خانواده جنگ زده را ارائه میکند که در عین آوارگی از خانه و کاشانه و بی سر و سامانی در غربت، برای آرمانهای انقلابی خود تلاش میکنند و همه مشکلات و سختیها، ذره ای آنها را از همراهی انقلاب غافل نمیکند.
و در این میان دختر کوچکتر خانواده گوی سبقت را از بقیه می رباید و به فوز شهادت نایل میشود. نشاط و سخت کوشی و استفاده حداکثری از حداقل امکانات، درس مهم زندگی این شهید برای همه ما، مخصوصا جوانان عموما نازپرورده دوران ماست.
۱۵۰ صفحه، ۱۰۰۰۰ تومان
جهت سفارش کتاب:
@sefaresh_ketab
اطلاع از لیست همه کتابها، هزینه ارسال و...
@ketabresan_order
(یادآوری: خرید چند کتاب در یک نوبت، هزینه ارسال را بشدت کاهش میدهد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیزر من میترا نیستم زندگی شهیده زینب کمایی
🌸کانال ارائه محتوا به راویان
👇👇👇👇
🆔 @sirehshohadaa
در دوران مبارزات مردم ایران علیه رژیم ستمشاهی زنان بسیاری فعال بودند که شاید کمتر نام آنها را شنیدهایم.باختر بیگلری یکی از آنهاست که البته نامش بهعنوان نخستین شهید زن انقلاب در بنیاد شهید ثبت شده است.او از عشایر بود و سال 1304 در میام عشیرهای به نام لرونفر در لارستان استان فارس به دنیا آمد. خانوادهای مذهبی داشت که در کنار رسم و رسوم زندگی عشایر، آموزههای دینی را هم به فرزندانشان میآموختند.
/زندگی او سال 42 و با آغاز مبارزات مردم ایران علیه رژیم شاهنشاهی دگرگون شد و همسر باختر به نام درویش بزرگی مبارزه را آغاز کرد. آن زمان دستهای ازعشایر به سرکردگی زیادخان بیگلری ورستم خان قاسمی که در روستای صحرای باغ عمادوه لارستان زندگی میکردند، از قیام امام خمینی(ره) آگاه شده بودند و به قوم و قبیلهشان اطلاع دادند که میخواهند در این مبارزه شرکت کنند.مردان قبیله تصمیم گرفتند به پاسگاه عمادوه حمله کنند و مقدار زیادی مهمات واسلحه هم به دست آوردند و 9 نفر از ژاندارمها را هم کشتند. پس از این حمله و برای اینکه به دست افراد حکومت پهلوی نیفتند راه کوهستان در پیش گرفتند و یک سال در این شرایط زندگی کردند. باختر بیگلری هم همراه شوهرش درویش بزرگی و دوکودکش برای مبارزه به کوهستان رفت. پس از این مدت بود که یکی از سرهنگهای رژیم طاغوت به نام سرهنگ اشرف با حقه خود را بهعنوان فرستاده امام خمینی(ره) معرفی کرد و مردم که حرف او را باور کرده بودند مخفیگاه مردان عشایر را به او نشان دادند و هفتم محرم سال1342 درحالی که افراد عشیره و قوم درحال خواندن نماز بودند نیروهای انتظامی شب به آنان حمله کردند و زنان و مردان را به گلوله بستند.
15خرداد سال ۱۳۴۲ بود. قیام و حماسه خمینی علیه رژیم شاهنشاهی در همه جا پیچیده بود. دسته ای از عشایر به سرکردگی زیادخان بیگلری و رستم خان قاسمی که از طایفه بودند و در روستای صحرای باغ و عمادوه لارستان زندگی می کردند نیز از این قیام آگاه شده بودند.
زیادخان و رستم خان در رفت و آمدهایی که داشتند با فرازهایی از پیام های امام خمینی (ره) و جامعه روحانیت لارستان آشنا شده و نسبت به آنچه که آموخته بودند احساس مسؤولیت می کردند. در یکی از این فرازها بود که زیادخان و رستم خان دستور جهاد امام خمینی را شنیدند. این دو مرد پس از آمدن به قبیله و عشیره شان پیام جهاد را اعلام کردند.
زیادخان در حالی که پرشور و با حرارت از دستور جهاد برای عشیره اش می گفت، به آنان گفت: لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی. هیچ اجباری بر کسی نیست. آینده جهاد و عمل ما مرگ در راه خدا است.
او در این زمان رو به سوی زنان کرد و به آنان گفت: شما می توانید نزد اقوام دیگرتان بروید اگر نمی خواهید ما مردان را همراهی کنید.
یکی از زنان از جا بلند شد و گفت: زنان عشایر هیچ وقت کم از مردان نبوده اند خان! مگر زینب(س) حسین(ع) را تنها گذاشت؟ مگر فاطمه(س)، علی(ع) را در شرایط سخت رها کرد؟ ما چگونه می توانیم مردانمان را تنها بگذاریم در حالی که می گوییم فاطمه و زینب الگوی ما هستند؟ مردان قبیله پس از یک برنامه ریزی آماده حمله به پاسگاه عمادوه شدند. آنان می خواستند در نخستین حرکت شان علیه رژیم طاغوت در حمله به پاسگاه مبارزه خود را علنی سازند در حمله مردان شجاع عشیره به پاسگاه بود که آنها مقدار زیادی مهمات و اسلحه به چنگ آورده و موفق به کشتن ۹ تن از ژاندارم ها و شاخه های حکومتی شدند.
پس از آن بود که دیگر امکان ماندن آنها در نزد قبیله نبود. تنها راه زدن به دل کوه ها بود. قبیله خیلی زود بار سفر بست. افراد قبیله به طرف کوه های «وهوشی» و «براشت» به سرعت حرکت کردند. زیرا می دانستند به دستور شاه برای گرفتن زهرچشم و از پای درآوردن آنان فرمانده پاسگاه به سرعت وارد عمل خواهد شد.
درگیری میان مردان عشیره در کوه های منطقه تا یک سال با نیروهای شاهنشاهی ادامه داشت. در این مدت قبیله به علت تمام شدن آذوقه تنها مانده بود. افرادی که در شهر با فرستادن کمک برای افراد قبیله سعی در حمایت از حرکت انقلابی آنان را داشتند، به علت تبلیغات رژیم، تهدید و اعمال زور و شکنجه امکان حمایت از قبیله را از دست دادند و این گونه بود که افراد عشیره در میان کوه تنها و خسته ماندند. با این حال افراد عشیره که مبارزه ای جدی را علیه رژیم طاغوت آغاز کرده بودند، با وجود تمام فشارها دست از مبارزه برنداشتند. زنان عشایر نیز هرچند هر روز و هر شب شاهد تمام کاستی ها، بیماری کودکان و گرسنگی فرزندان خود بودند، در حمایت از انقلاب و همسران خود خم به ابرو نمی آوردند مبارزه مردان عشایر پس از یک سال در کوهستان های «گرمشت» ادامه یافت. هر روز عشایر در میان کوهستان در حرکت و مبارزه بود.
وقتی زیادخان و رستم خان متوجه شدند افراد عشیره تحت فشار سنگینی قرار گرفته و دیگر حمایتی از آنان از سوی مردم نمی شود، به صورت مخفیانه به لارستان رفتند و خود را به امام جمعه لارستان رساندند. آنان برای ادامه مبارزه به آذوقه و امکانات نیاز داشتند. آیت اللهی امام جمعه لارستان به آنان قول حمایت داد. اما شرایط به سختی می گذشت. هوا به شدت گرم بود. در میان کوهستان افراد قبیله هر روز حرکت می کردند، بلکه بتوانند چیزی برای سیر کردن کودکان بیابند ولی شدت گرما به اندازه ای بود که تمام گیاهان خشک شده بود. هیچ آبی برای خوردن وجود نداشت و نیروهای ساواک با زیرنظر گرفتن و کنترل تمام راه هایی که به کوهستان منتهی می شد، عشایر را تحت فشار قرار داده بود.
در حالی این مبارزه یک ساله ادامه داشت که عشایر در میان کوه هر از چند گاهی به قلب نیروهای شاه حمله می کرد و آنان به امید کشتن یکی از مردان شجاع عشیره روز و شب می گذراندند ولی در طول یک سال مبارزه حتی موفق به کشتن یکی از مردان عشایر نیز نشدند.
کوه های در هم پیچیده این امکان را به مردان عشایر می داد که می توانستند با توجه به آشنایی به منطقه خود را در مخفیگاه ها پنهان کنند. امکان صعود برای نیروهای تحت فرمان شاه از تخته سنگ های پیچ در پیچ نبود. همه می دانستند هرچه از این صخره ها بالاتر روند امکان زنده ماندن آنها کمتر است . ترس و وحشت بر دل مأموران پاسگاه و نیروهای اعزامی به منطقه سایه افکنده بود. عشایر با تسلطی که بر منطقه داشتند با فنون جنگی که می دانستند به قلب نیروهای شاه زده و آنان را هدف می گرفتند.
وقتی نیروهای شاه متوجه شدند نمی توانند در جنگ و مبارزه از پس عشایر برآیند به فکر کشیدن نقشه ای افتادند.
سرهنگ اشرف در حالی که لباس روحانیت پوشیده بود با شالی سبز و قرآن به دست راهی کوهستان شد. او خود را سفیر انقلاب و فرستاده امام خمینی معرفی کرد. این مرد برای اینکه بتواند در دل عشایر نفوذ کند به آنان گفت از قم آمده و فرستاده امام خمینی است.
عشایر که به دلیل شرایط خاص امکان تماس با شهر را نداشتند و از طرف دیگر نیروهای نظامی به ظاهر به مبارزه با این روحانی نما برخاسته بودند، به وی اعتماد کردند.
زیادخان و رستم خان پس از این اعتماد این مرد فریبکار را به سوی مخفیگاه خود هدایت کردند. سرهنگ اشرف هرچه به طرف مخفیگاه زیادخان و رستم خان نزدیک تر می شد، بیشتر احساس شادی و شعف می کرد.
در بین راه بود که سرهنگ اشرف مرد روحانی نما خبر آزادی امام خمینی را به زیادخان و رستم خان داد و گفت: حالا که امام آزاد شده بهتر است خود را تسلیم کنید. من قول می دهم که شما را به منطقه خودتان، جایی که قبلاً زندگی راحتی داشتید برگردانم. وقتی این شرایط پیش آید متوجه می شوید که اختلاف میان شاه و امام خمینی تمام و همه چیز درست شده است وی در حالی که متوجه تأثیر حرف های خود شده بود گفت: از طرف دولت برای شما امان نامه آورده ام. زیادخان و رستم خان با حرف های مرد روحانی سرهنگ اشرف به فکر فرو رفتند. بسیاری از زنان و کودکان بر اثر بیماری، نبودن آذوقه و خستگی ناتوان شده بودند. مردان عشایر نیز دیگر مهمات نداشتند تا بتوانند به مبارزه ادامه دهند. در این زمان بود که آنها امان نامه را امضا کردند.
آن شب تا صبح برای عشایر شب سختی بود. شیرمردان و شیرزنان در دل کوه با نگرانی به صبح نزدیک می شدند. رستم خان که همه افراد قوم و قبیله او را به ایمان و تدین قبول داشتند برای مردم قبیله اش از شهادت گفت این در حالی بود که رستم خان تا صبح مشغول رازونیاز با خدا بود.
رستم خان حدس می زد که اتفاق بزرگی در راه است. او از امضا امان نامه احساس خوبی نداشت. هفتم محرم سال ۱۳۴۲ در حالی که افراد عشیره و قوم در حال خواندن نماز بودند، نیروهای نظامی به سرکردگی سرهنگ اشرف از پشت به آنان حمله کردند. باران تیر و گلوله و خمپاره بر سر مردان و زنان شجاع قوم باریدن گرفت. در این حمله ناجوانمردانه تعدادی از مردان عشایر به درجه شهادت رسیدند و بازماندگان به اسارت گرفته شدند. عشایر با تنی خسته و مجروح برای عبرت مردم در میادین شهر لارستان در معرض دید قرار گرفتند. می گفتند: اینها اشرار خطه فارس هستند. اجساد شهدا پس از چند روز در روز دهم محرم از میادین لارستان به منطقه متروکی منتقل و به خاک سپرده شد.
و پس از آن یک نفر که گفته می شد پزشکی آمریکایی است برای درمان بازماندگان قبیله نزد آنان رفت و پس از تزریق آمپول صد تن از آنان را به شهادت رساند.
باختر بیگلری در این زمان 38 ساله بود و شجاعانه در کنار همسرش جنگید. در آن روز شوم ابتدا شهادت همسرش را دید و بعد شاهد شهادت پسرش بود. باختر پیکر خونین همسرش را دید و وسایل همسرش را از روی زمین جمع کرد و تصمیم گرفت صبح فردا راهش را ادامه دهد و مبارزه کند اما دشمن که هنوز در کمین این مبارزان بود راه را بر باختر بیگلری بست و او را روز دوم تیر 1342 با گلوله به شهادت رساند. شهیده باختر بیگلری در منطقه گرمشت(جرمشت) لارستان به خاک سپرده شد
در روز ولادت با سعادت
☀️❣️امام حسن عسکری علیه السلام❣️☀️
🌺 صلوات فاطمی، این گنج گرانبها، که توسط حضرتش بدست ما رسیده است را
به #نیابت از بانوی شهید
❣باختر بیگلری❣
هدیه می کنیم محضر نورانی
☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداوند سه چیز را
#نازل نموده است:
👈قرآن
👈باران
👈لباس
#حجاب_فاطمی
#مادرانه
نابرده رنج گنج به ما داده فاطمه س
هدایت شده از کانال رسمی پاسخ به شبهات و شایعات
❇️ یازده کلام نورانی از امام یازدهم
#خبرگزاری_حوزه، به مناسبت ولادت امام حسن عسکری علیهالسلام یازده کلام نورانی از آن حضرت را منتشر می کند.
💠 بهترین برادر انسان کیست؟
قال الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَام: خَيْرُ إِخْوَانِكَ مَنْ نَسِيَ ذَنْبَكَ إِلَيْهِ. (1)
بهترين برادر تو كسى است كه خطايت را فراموش كند.
💠 مواظب تربیت خردسالان باشیم
قَالَ (ع) جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلَى وَالِدِهِ فِي صِغَرِهِ تَدْعُو إِلَى الْعُقُوقِ فِي كِبَرِهِ. (2)
گستاخى فرزند بر پدر و مادر در خردسالى، به نافرمانى در بزرگْ سالى مى انجامد.
💠 دو نشانه متواضعان
قَالَ (ع): مِنَ التَّوَاضُعِ السَّلَامُ عَلَى كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ. (3)
سلام كردن به هر كس كه بر او مى گذرى و نشستن در جايى كه پايين تر از جايگاه (توست)، نشانه تواضع و فروتنى است.
💠 گناه نابخشودنی
قَالَ (ع): مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لَا تُغْفَرُ لَيْتَنِي لَا أُؤَاخَذُ إِلَّا بِهَذَا. (4)
از گناهان نابخشودنى اين است كه گفته شود: اى كاش مرا به غير از اين گناه مؤاخذه نكنند!
💠 شیوه قضاوت امام مهدی (عج)
قَالَ (ع): فَإِذَا قَامَ قَضَى بَيْنَ النَّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضَاءِ دَاوُدَ ع لَا يَسْأَلُ الْبَيِّنَةَ. (5)
زمانى كه (حضرت مهدى عليه السلام) قيام كند، در ميان مردم با علم خودش قضاوت مى كند، همان گونه كه حضرت داود عليه السلام قضاوت مى كرد و از مردم، بيّنه و شاهد نمى طلبد.
💠 نوید ظهور حضرت حجت(عج)
قَالَ (ع): أَمَا إِنَّ لَهُ غَيْبَةً يَحَارُ فِيهَا الْجَاهِلُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُبْطِلُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ ثُمَّ يَخْرُجُ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْأَعْلَامِ الْبِيضِ تُحَقَّقُ [تَخْفِقُ] فَوْقَ رَأْسِهِ بِنَجَفِ الْكُوفَةِ. (6)
حضرت مهدى عليه السلام داراى غيبتى است (طولانى) كه نادان ها در آن زمان متحير مى شوند، اهل باطل در آن غيبت به هلاكت مى رسند و کسانی به دروغ، زمان ظهور او را تعیین کنند، سپس ظهور و خروج مى كند، گويا مى بينم پرچم هاى سفيدى را كه در نجفِ كوفه بالاى سر او به اهتزار در آمده است.
💠 بی پروا نباشیم
قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَنْ لَمْ يَتَّقِ وُجُوهَ النَّاسِ لَمْ يَتَّقِ اللَّهَ. (7)
کسی كه از چهره هاى مردم پروا نكند، از خداوند پروا نمى كند.
💠 خواب زیاد ممنوع
قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَنْ أَكْثَرَ مِنَ الْمَنَامِ رَأَى الْأَحْلَامَ. (8)
کسی كه زياد بخوابد، خواب هاى پريشان می بيند.
💠 مرکب رسیدن به خداوند
قَالَ (ع): إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ- لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ. (9)
رسيدن به خداوند عزّ و جلّ سفرى است كه جز با نشستن بر مركب شب، پيموده نشود.
💠 در برابر قضای الهی قوی باشیم
قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِذَا كَانَ الْمَقْضِيُّ كَائِناً فَالضَّرَاعَةُ لِمَا ذَا؟. (10)
اگر قضاى الهى واقع شدنى است، بی تابی چرا؟!
💠 بهتر از زندگی و بدتر از مرگ چیست؟
قَالَ (ع) خَيْرٌ مِنَ الْحَيَاةِ مَا إِذَا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَيَاةَ وَ شَرٌّ مِنَ الْمَوْتِ مَا إِذَا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ. (11)
بهتر از زندگى، چيزى است كه هرگاه از دستش دهى از زندگى بيزار شوى و از مرگ بدتر چيزى است كه هرگاه گرفتارش گردی آرزوی مرگ کنی.
پاورقی:
(1)- نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 145.
(2)- تحف العقول، النص، ص: 489.
(3)- همان، ص: 487.
(4)- همان.
(5)- الكافي، ج1، ص: 509.
(6)- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 296.
(7)- نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 145.
(8)- همان، ص 146.
(9)- بحار الأنوار، ج75، ص: 380.
(10)- نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص: 147.
(11)- تحف العقول، النص، ص: ۴۸۹
کانال رسمی پاسخ به شبهات ، شایعات و مطالب روز
http://telegram.me/mobahesegroup
#ایتا 👇👇
https://eitaa.com/mobahesegroup
#سروش 👇👇
http://sapp.ir/mobahesegroup