سال 1300، در هرمزگان به دنیا آمد.پس از مرگ پدر، با مادر و خواهران و برادرش به«میناب» مهاجرت کرد. در همان جا ازدواج کرد و صاحب فرزندانی برومند شد. آن قدر شیرین سخن و مهربان بود که از همان سنین جوانی به «خاله شیرین»معروف شد. همه او را به این اسم می شناختند. همسرش مرد دریا بود و ماهی گیری می کرد، فاطمه یار و همدم او بود.
. پدرش مؤذن مسجد بود و فاطمه در دامان خانواده ای معتقد و متدین رشد کرد و جانش با آموزه های دینی عجین شد، آن چنان که بعدها وقتی خود ازدواج کرد و مادر شد، فرزندان رشید و شجاع و با ایمان را تربیت کرد و در کنار خانه داری به فعالیت در امور مذهبی و مبارزه با استبداد شاهی پرداخت و پس از پیروزی انقلاب و با شروع جنگ تحمیلی تک تک فرزندانش را عازم جبهه های جنگ کرد.
در طول جنگ چند تن از پسرانش به شهادت رسیدند و به ام الشهدا معروف شد. در مردادماه 1366 عازم حج ابراهیمی شد و در مراسم برائت از مشرکین در نهمین روز از پنجمین ماه سال 1366 در سن 66 سالگی در شهر مکرم مکه به شهادت رسید.
فاطمه نیک به هنگامی که همراه همسر، همسر برادر شهیدش، خواهر و خواهرزاده جانبازش در کاروان خانواده شهدا به زیارت خانه خدا رفته بود، به آرزویی که بارها بر زبان آورده بود رسید و در جوار خانه خدا به عزیزانش پیوست. افراد خانواده بدون اینکه بتوانند خبری از او داشته باشند و بعضی بدون اینکه حتی فرصت آگاهی از این واقعه را پیدا کنند،مجبور به بازگشت شدند.ماهها بعد وقتی کاروانی از شهدای مفقود حج، رهسپار مکه شد، پسرش محمود، جسد او را شناسایی کرد و به خانه بازگرداندند
دو تن از فرزندان فاطمه نیک؛ محمد و علی گلزاری سال 1361 در عملیات فتح المبین، باب شهادت را بر روی خانواده گشودند و پس از آنان موسی درویشی، برادر فاطمه نیک و فرمانده سپاه هرمز و محمد شفیع مدنی- خواهر زاده اش در عملیات خیبر به فاتح خیبر پیوستند و در جزیره مجنون به شهادت رسیدند.
غلام گلزاری سومین پسر فاطمه بود که همراه با دامادشان-عبدالعلی دریانورد-در زمستان 1364 در عملیات آبی والفجر هشت به صف شهدا پیوست. حر درویشی فرزند موسی و عبدالحسین درویشی فرزند عباس- برادر ناتنی فاطمه نیک دو شهید دیگر این خانواده بودند که در عملیات کربلای پنج در سال 1365، به شهادت رسیدند. حر درویشی تا 11 سال بعد، مفقود الاثر بود و در سال 1376 به جمع خانوادگی شان در بهشت زهرای هرمز پیوست.
🌺 صلوات فاطمی امروزمان را
به #نیابت از
همه شهدای صدر اسلام تاکنون
به ویژه
بانوی شهید
❣فاطمه نیک❣
هدیه می کنیم محضر نورانی
☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راه میانبر برای
دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف❣️
#حجاب_فاطمی
#مادرانه
نابرده رنج گنج به ما داده فاطمه س
4_5947463165796156105.mp3
7.27M
🎧 صــــوت
#روایت_شهدا
برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه شریف) لـوتی وار زندگی کن...
راوی: حاج #حسین_یکتا
با هدست گوش کنیـد...
#غربت_امام_زمان 😔😔
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🎧 صــــوت #روایت_شهدا برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه شریف) لـوتی وار زندگی کن... راوی: حاج #حس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از خبرگزاری رسا
🔸 هیأت ها باید امثال شهید حججی را تربیت کنند
سردار #یکتا در دومین روز از دهمین #همایش مدیران هیأتهای محوری و برگزیده کشور :
🔹اگر هیأتی کار تربیتی نکند، فایدهای نخواهد داشت، از این رو هیأت امروز ما باید امثال شهید حججی را تربیت کند.
🔹ما به هر رتبه و درجهای رسیدیم، حاصل نتیجه احترام به پدر و مادر بوده است و این معارف توسط انقلاب اسلامی در حال زنده شدن است.
🌐 rasanews.ir/002TsM
🆔 @rasanews_agency
هدایت شده از معراج اندیشه پویا
شهیدی که از آمریکا رفتن انصراف داد...
سردار حمید معینیان
پنجم دی ماه سالگرد شهادت
@meraj_andisheh_pouya
🕊⚫️🕊⚫️🕊⚫️🕊
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
🕊⚫️🕊⚫️🕊⚫️🕊⚫️
سند یکی از هزاران جنایت منافقین
"شهیده سکینه بیگم نیک نژاد"
معلمی که در مدرسه
و در جلوی چشمان شاگردانش
توسط گروهک تروریستی منافقین
غرق به خون شد و به شهادت رسید
نام پدر: محمدعلی تاریخ تولد: 1324/08/01
محل تولد: ایران - خوزستان - بهبهان
تاریخ شهادت: 1360/11/11
محل شهادت: کرج
طول مدت حیات: 36 سال
مزار شهید: بهشت زهرا(س)-قطعه24-ردیف101-شماره39-تهران
زندگینامه سکینه بیگم نیک نژاد در اولین روز از آبان ماه سال 1324 در خانواده ای تحصیل کرده و متدین در خطه «بهبهان» از توابع استان خوزستان پا به عرصه وجود نهاد. پدرش مردی فهیم و تحصیل کرده بود و با پیمانکاری پروژه های متعدد در شهرهای مختلف سعی می کرد امکان ادامه تحصیل را برای سکینه و شش خواهر و برادر بعدیش فراهم کند. حمایت های پدر و استعداد و پشتکار مثال زدنی سکینه باعث شد تا بلافاصله پس از اخذ دیپلم وارد دانشسرای معلم بهبهان شود؛ دو سال تحصیل در این دانشسرا و مدت کوتاهی تدریس در دبستان نیز از عطش آموختنش نکاست و همراهی مادر او را رهسپار بروجرد کرد تا با وجود سختی پیمودن ۱۶ ساعت راه، مدرک کارشناسی را در مدت کوتاهی در رشته تربیت بدنی کسب کند. درسش تازه تمام شده بود که محمدتقی به خواستگاریش آمد. در محله تهران نو آپارتمانی کوچک تهیه کردند و صاحب 3 فرزند شدند. پس از چندی احساس وظیفه سکینه را بر آن داشت تا به یکی از نقاط مرزی محروم رفته و زکات علمش را به کودکان محروم مهرانی- شهری در استان ایلام- بپردازد. پس از بازگشت تهران و فروش آپارتمانشان، خانه ای در مهرویلای کرج خریدند، این اتفاقات با پیدایش موج بیداری اسلامی در ایران همزمان بود و سکینه هم که شور و شعور وصف ناشدنی اش او را شیفته امام(ره) و انقلاب اسلامی کرده بود؛ با تبلیغ در خانواده و مدرسه به یاری نایب امام زمانش شتافت؛ پس از به ثمر رسیدن نهال انقلاب اسلامی و بازگشایی مدارس به سنگر تعلیم بازگشت و معاونت مدرسه راهنمایی ترکمان را به عهده گرفت؛ در کنارش تعلم را هم رها نکرد و در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل شد. با شروع جنگ تحمیلی، در مدرسه به جمع آوری کمک های مردمی می پرداخت و سعی می کرد همزمان دانش آموزان را با آرمان ها و ارزش های انقلاب آشنا سازد. یازدهم بهمن ماه سال ۱۳۶۰ منافقین به مدرسه حمله کردند و هنگام اذان ظهر سکینه 36 ساله بر اثر اصابت تیر در کرج به شهادت رسید. مزار پاک و مطهرش در بهشت زهرا(س) قطعه24- ردیف101- شماره39 تهران واقع می باشد.
۱۱ بهمن۱۳۶۰
آن روز شیفت کاریش بعد از ظهر بود و میخواست زودتر به مدرسه برود تا به نماز جماعت برسد. محمدرضا و حمیدرضا کلاس اول و دوم دبستان بودند و هنوز به خانه نیامده بودند، پژمان، پنج ساله بود. همسرش به خانه آمد و سکینه برایش غذا را آماده نمود و بعد، از او خدا حافظی کرد و به طرف مدرسه رفت. برف شدیدی میبارید. زمانی که سکینه وارد مدرسه میشود. یکی از معلمین به او میگوید در رادیو اعلام کردهاند که گروهی از منافقین با پیکان از تهران به سمت کرج آمدهاند. سیکنه زمانی که موضوع را میشنود، با آرامش برخورد کرده تا موجب اضطراب دانش آموزان نشود.
بچهها در نمازخانه مدرسه جمع شده بودند، سکینه بعد از ورود به نمازخانه از دانش آموزان میخواهد که اذان بگویند، در حین اذان، صدای فریادی از حیاط بلند میشود. همه به بیرون میروند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. یکی از معلمین سراسیمه به سکینه نزدیک میشود و میگوید:
زمانی که میخواستم در مدرسه را ببندم دیدم یک زن و مرد مسلح با لباسهای خونی از پیکانی پیاده شدند و به سمت مدرسه آمدند. ناگهان صدای انفجار مهیبی از سمت حیاط مدرسه به گوش میرسد. یکی از دانش آموزان که ناراحتی قلبی داشته است حالش بد میشود. سکینه که نگران ناراحتی قلبی او بوده لیوانی به دست میگیرد و به سوی آبدارخانه میرود. یکمرتبه صدای تیراندازی به گوش میرسد. سکینه غرق در خون به زمین میافتد و به شهادت میرسد. دانش آموزان هم در آن موقع بلند فریاد میزدنند: منافقین لعنتی، مادرمان را کشتند.
منافقین حسرت دیدن خواهرمان را به دلمان گذاشتند.
🌺 صلوات فاطمی امروزمان را
به #نیابت از
همه شهدای صدر اسلام تاکنون
به ویژه
بانوی شهید
❣سکینه بیگم نیک نژاد❣
هدیه می کنیم محضر نورانی
☀️ صدیقه طاهره ، حضرت زهرا سلام الله علیها☀️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
📢📢📢📢🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#شهدا_مواظب_انقلاب_هستند....
🌷همراه چند نفر از عزیزان بسیجی برای دیدار از خانواده شهدای دانش آموز به محل خانه آنها رفتیم. پدر شهید «محمد پی گم کرده» چند سالی است که از دنیا رفته است. مادر شهید با مهربانی و صمیمیت به پیشوازمان آمد. او ما را به خاطرات شهید میهمانی کرد و گفت: پسرم #شهید شده بود و مراسم خاکسپاری او تازه تمام شده بود که یک روز....
🌷كه يك روز زن همسایه آمد پیش من و گفت: محمد دیشب به #خوابم آمد و گفت: به مادرم بگویید آن #امانتی مردم را که پیش من است، باز گرداند. هر چه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید؛ زیرا پسرم نوجوان و مجرد بود؛ مال و منالی هم نداشت که به کسی #بدهکار باشد. روز دوم باز همان زن آمد و همان حکایت را تعریف کرد! به او گفتم: فرزندم محمد که از کسی پول یا چیزی نگرفته است که من پس بدهم. روز سوم باز هم همین اتفاق تکرار شد.
🌷....این بار رفتم جلوی تاقچه، مقابل عکس او ایستادم و گفتم: مادر چه امانتی پیش من داری که من نمی دانم؟ یک مرتبه چشمم به چند #گلوله (کلاشینکف) که محمد از جبهه به عنوان #یادگاری آورده بود؛ افتاد. گفتم: مادر نکند اینها را می گویی. گلوله ها را برداشتم و تحویل برادران #سپاه دادم. شب بعد به خوابم آمد و گفت: «مادر دستت درد نکند راحت شدم؛ #حق_الناس بسیار مهم است حتی اگر یک گلوله باشد!»
🌷از این بیان شیوای مادر شهید به #ذوق آمدم و گفتم: مادر باز تعریف کنید؛ او دو خاطره دیگر تعریف کرد: چند وقتی به خوابم نیامد طوری که #ناراحت شدم و سر قبرش رفتم و گفتم: محمد من حتماً لیاقت مادر شهید بودن را ندارم، چرا به خوابم نمی آیی؟ شب خواب دیدم پسرم محمد آمد و دست مرا گرفت و بالا برد، به ساختمانی بسیار #مجلل و زیبا و با شکوه رسیدیم، گفت: مادر اینجا را برای تو #آماده کرده اند. گفتم: چرا؟ گفت: چون #مادر_شهید هستی.
🌷....در #اغتشاشات انتخابات ریاست جمهوری و #فتنه پس از آن، کمی نگران شدم. با خود می گفتم نکند اتفاقی بیفتد که #خون_شهدا هدر رود. شب پسرم محمد به خوابم آمد دستم را گرفت و به محل با شکوهی برد. مرا از محلی عبور داد که دو طرف آن مردان تنومند و آماده و با احترام نظامی خبردار ایستاده بودند. انگار ما از آنها سان می دیدیم....
🌷گفتم: محمد اینها چه کسانی هستند؟ محمد خندید و گفت: «شهدا، اینجا ایستاده اند تا به شما #اطمینان دهند که #مواظب_انقلاب هستند و نمی گذارند اتفاقی بیفتد.» آری شهدا زنده اند و مواظب این نظام و انقلاب هستند؛ همان گونه که مقام معظم رهبری فرمودند: «مظهر #قدرت ایران شهدا هستند.»
راوی: رسول قناتی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی و دانشکده فنی مرند
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
📢📢📢📢🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 #شهدا_مواظب_انقلاب_هستند.... 🌷همراه چند نفر از عزیزان بسیجی برای دیدار از خانواده شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا