روز شهات حضرت رقیه(س) بود که به سوریه اعزام شد. ظهر روز اعزام به سرعت به خانه آمد. آش رشته که دوست داشت برایش پختم. با فاطمه خدا حافظی کرد و به اصرار من، یک ظرف آش برای زهرا درب مدرسه برد و خداحافظی آخر با دختر کوچکش را به یک لحظه کوتاه و درب مدرسه خلاصه کرد و رفت….. به او گفتم عزیز جان کی برمی گردی، می گفت: یک ماه، دو ماه، سه ماه و شاید هیچ وقت و تاکید داشت که کسی متوجه نشود که به سوریه رفته و گفت به بچه ها بگو بابایتان مشهد است.
وقتی از خانه رفت به فاطمه با شوخی گفت: « به همه بگو بابای من مرد بود، مرد »
چمدانش را که روی زمین می کشید انگار قلب من را با خودش می برد و حسی به من می گفت حاجی دیگر بر نمی گردد و به این خاطر در سفر آخرش حس و حال نوشتن نامه برایش را نداشتم و شمارش روزها از دستم خارج بود.
ارادت خاص به اهل بیت داشت و همیشه می گفت، مجلس ختم من را در روز شهادت امام حسن عسگری(ع) بگیرید.
شب شهادت امام حسن(ع) وصیت نامه اش را در حلب نوشت و روز شهادت امام حسن عسگری(ع) به شهادت رسید. شب شهادت امام محمد باقر(ع) خبر شهادتش را به ما دادند و روز شهادت امام جواد(ع) وسایلش را برای ما آوردند.
همسر شهید 👇👇
۲۶ آبان ۵۵ به دنیا آمد و در ۲۹ آذر ۹۴ برای همیشه آسمانی شد. حاصل زندگی من با حاج محمود دو دختر به نام های فاطمه و زهرا بود زیرا همسرم علاقه بسیار به حضرت زهرا داشت و در زمان تولد فاطمه یک تابلوی یا فاطمه الزهرا را به من هدیه داد و حتی برچسب های یا فاطمه را بر در و دیوار خانه زده بود و آرزویش نداشتن قبر مانند مادرش زهرا(س) بود که به آرزویش رسید و پیکرش در سوریه ماند.
شهید محمود شفیعی یکی از شهدای مدافع حرم است که از سال 80 مشغول فعالیتهای جهادی در مناطق محروم غرب کشور بوده است بهگونهای که در کنار فعالیتهای عمرانی از فعالیتهای فرهنگی ـ تربیتی در قبال مردم منطقه و نیروهای جهادی همراه خود غافل نبوده است همچنین در طول مدت مبارزه با تروریستها در سوریه رسیدگی به اوضاع زندگی محرومان سوری دغدغه ایشان بوده و حتی بهصورت شبانه به همراه همرزمانش برای محرومان منطقه وعده غذایی آماده میکرده است.
شهید محمود شفیعی علاوه بر فعالیتهای فرهنگی ـ تربیتی در اسلامشهر و فعالیتهای مستمر جهادی در کرمانشاه در چندین سال نیز در شهرستان پیشوا مشغول فعالیتهای فرهنگی ـ تربیتی بوده است.شهید شفیعی برای مبارزه با تروریستهای تکفیری دو بار به سوریه اعزام شد و در تاریخ 29 آذر 94 در جبهه دفاع از حریم اهل بیت در سوریه شهد شیرین شهادت را نوشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت نامه امام حسن عسکری علیه السلام
کلیپ زیبا از مرقد حضرت
#اجرک_الله_یامهدی(عج)
5d8e2d654728d71f1b03e674_-3321447773618218868.mp3
2.94M
🔺امام حسن عسکری(ع) هرگز به حج مشرف نشدند چون ...
#نماهنگ
▪️دوستانتان را نیز مهمان کنید؛
کانال حرم امام رضا علیه السلام
┄┅─═◈═─┅┄
▪️به بهانه ی شهادت امام حسن عسکری (ع)؛
🔴 "عسکری" صحیح است یا "عسگری" !؟
1. عسگری به معنای عقیم و بیدانه است؛ همانطور که انگور عسگری به جهت بی دانه بودنش به این نام مشهور شده است. لذا دشمنان از این شهرت برای اثبات عقیم بودن امام و عدم وجود امام زمان استفاده میکرده و میکنند!
2. در حالیکه عسکر محلهای بوده در شهر سامرا که لشکرگاه و محل توقف سپاه خلفای عباسی در آنجا قرار داشت.
3. خلفای عباسی برای زیر نظر داشتن فعالیتهای فرهنگی، علمی و سیاسی امام هادی(علیه السلام)، آن حضرت را در سال 236 ه.ق از مدینه به سامرا انتقال و در محله عسکر سکونت دادند. چون امام حسن عسکری (علیه السلام) و پدر بزرگوارش امام هادی(علیه السلام) در محله عسکر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی میکردند، به « #عسکری » لقب یافتند و این لقب مشترک بین آن حضرت و پدرشان امام هادی(علیه السلام) است و آنها را عسکریین گفتهاند.
4. اگر بنا بود این لفظ به (گاف) نوشته یا تلفظ شود، باید امام هادی نیز عقیم میبود و از نعمت فرزند محروم تلقی میشد.
5. از سوی دیگر عسکر لفظی عربی است و اصولا در زبان عربی حرف گاف وجود ندارد. پس آنچه صحیح است، عسکری (با کاف) است، نه عسگری (با گاف).
6. در به وجود آمدن شایعه عقیم بودن حضرت، عوامل مختلفی چون خلفای عباسی، جعفر کذاب و فردی به نام زبیری تاثیری بهسزا داشتند.
7. شایسته است با بازنشر این مطلب در ترویج کلمه صحیح عسکری به جای عسگری کوشش نماییم
🌸🌸امروزباهم زمزمه کنیم🌸🌸
📿 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
💍 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
📿 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
💍 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
📿 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
💍 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
♻️ دعای غریق ♻️
♡🌸 دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان 🌸♡
یا اَللَّهُ یا رَحْمن
💠یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک
🌦 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً 🌦
🌷 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌷
چهلمین(آخرین) روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید🌷محمود قربانی 🌷هستیم
شهید محمود قربانی، فرزند موسی، ششم مهر ماه 1345 در روستای نقاش از توابع قزوین زاده شد. این شهید بزرگوار پس از ازدواج، صاحب دو دختر و یک پسر شد و از جمله پاسدارانی بود که در جماران مشغول به کار بود.
وی از سال 61 تا 65 حضور فعالی در جبهه داشت و یک بار هم دچار موج گرفتگی شد و در آخرین اعزام خواب امام زمان (عج) را دید که مژده شهادت را به وی داده بودند و سرانجام در کربلای 5 در دشت خونین شلمچه به درجه رفیع شهادت رسید.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
زمانی که شهید قربانی برای آخرین بار به جبهه رفت، پیش از رفتن خواب امام زمان (عج) را دیده بود که به ایشان فرموده بودند، این بار که شما به جبهه بروید، به درجه والای شهادت میرسید و حالت چگونگی شهادت را برای ایشان بیان کردند.
امام زمان (عج) به محمود گفته بودند، تیری به سینهٔ شما میخورد و دست راست را روی سینه میگذاری و با ترکش بعد انگشت شصت شما قطع خواهد شد. وقتی محمود از خواب بیدار شد، خوابش را برای من تعریف کرد. من که همسر او بودم، خیلی ناراحت شدم و گفتم: این بار به جبهه نرو. من میترسم از اینکه شما شهید شوید.
حاج محمود گفت: این خواب یکی از امتحانات الهی است. من باید به جبهه بروم و در راه رضای خدا و به خاطر وطن اسلامیام به شهادت برسم، نه این که در بستر خفته بمیرم یا بر اثر سانحه.
به هر حال شهید به جبهه رفتند و در منطقه شلمچه پس از دو ماه خبر شهادت ایشان را برایم آوردند. وقتی شهید را به خانه آوردند، من از بسیج محلهمان خواستم شهید را ببینم. وقتی جنازه شهید را دیدم به همان نحو که خواب را برایم تعریف کرده بود، به شهادت رسیده و انگشت شصت او به همراه دو انگشت دیگرش قطع شده بود.
همسر شهید خواب امام را دیده بودند که نوید شهادت همسرش را به او داده بود. صبح که به پزشکی قانونی رفتم و گفتند شهید شده، من گفتم این هدیه خدا بود که خودش بخشیده بود و هم اکنون به سوی خدا بازگشت.
شب که برگشتیم من با خود میگفتم، بچههایم کوچکند و تمام وقت به فکر بچهها بودم. نزدیک ساعت 3 نیمه شب بود که دیدم محمود وارد اتاق شد. گفتم محمود تو که شهید شدی! گفت: آمدم به شما سر بزنم. صبور باش و بیتابی نکن. ناگهان ناپدید شد. من هم پشت سرش میدویدم و صدایش میکردم که مادرم گفت: چی شده؟ دیوانه شدی؟! گفتم: نه محمود آمده بود.
پش از آن شب من آرام شدم.
(روایت از همسر شهید)
بخشی از خوننامه شهید قربانی:
به نام خدا به یاد خدا برای خدا
خدایا ما بندگان روسیاهی هستیم. ما اسیر هوای نفس هستیم. شیطان در عمق وجود ما رسوخ کرده است. الهی اگر تو ما را نصرت نکنی، چگونه با این دشمن درونی ستیز کنیم؟ خدایا ما بندگان ضعیفی هستیم. بندگان مظلومی هستیم و خصوصاً ما از طرف همه دنیا در مظلومیت و حملات تبلیغاتی و نظامی واقع شدهایم و باز الهی اگر تو مار را نصرت نکنی، چگونه با این دشمن بیرونی ستیز کنیم؟
من برای آزادی مرقد امام حسین (ع) به جبهه رفتم. اگر توانستیم راه کربلا را باز کنیم، بهتر است ولی اگر شهید شدم و کربلا باز نشده بود، از دوستانم تقاضا میکنم سعی در دیدن صورت من نداشته باشند، چون از روی همه آنها خجالت میکشم. انشاءالله راه کربلا باز خواهد شد.
ادامه......👇👇
پدر و مادر و برادران و خواهران عزیزم بر مشکلات صبر کنید، چون لازمه انقلاب و مسلمان بودن تحمل مشکلات است. خانواده عزیزم اگر مصیبت سختی دیدید، به یاد مصیبتهای سید الشهدا گریه کنید... .
تابوت مرا در کوچه و خیابانها بگردانید؛ شاید باعث هدایت عدهای دنیاپرست شود. ما که در زندگی باعث هدایت کسی نشدیم، امید است که مرگ من باعث هدایت شود. ضمناً راضی نیستم کسانی که مخالف انقلاب هستند، در تشییع جنازهام شرکت کنند، چون در زندگی از آنها بسیار آزار و اذیت دیدم.
در شهادت من شاد باشید، چون شادی ما وقتی است که به کمال برسیم و شهادت کمال انسان است.
خود را برای تحمل رنجها و مصیبتها و ناکامیها و نارواییها آماده سازید و دل قوی دارید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و تنها اوست که دشمنان شما را به انواع عذابها و شکستها دچار میگرداند.
این مصیبتها و سختیها زودگذر و تمام شدنی است، ولی به پاداش این جانفشانیها و فداکاریها به نعمتهای ابدی و بیپایان خداوند خواهید رسید و بر سریر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد... .
ای جوانان، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان، مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.
ای مادران، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمیتوانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود...
همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهههای نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید، زیرا مادر وهب فرمود: سری را که در راه خدا دادهام پس نمیگیرم.
برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین درد دعاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند، روز بدبختی مسلمانان و روز ابرقدرتهاست. حضورتان را در جبهههای حق علیه باطل ثابت نگه دارید. در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید.
اگر فیض شهادت نصیبم گشت، آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند، بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند.
سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. با خداوند پیمان میبندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (عج) به اجرا درآید... .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار. از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزای.
محمود قربانی