eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1800012.mp3
4.85M
40 بجایِ اینکه، ظاهراً با یه گناه مبارزه کنی... مزاجِ قلبت رو تغییر بده❗️ ❤️قلبی که حقیقت رو کشف کرد؛ و چینشِ علایقـش درست شد... لذّتِ گنـــاه، حتماً رهاش میکنه👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | نا امنی، مصیبتی بزرگ 🔺️ هشدار هفته گذشته رهبر انقلاب درباره حوادث پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
🍃علّامه تهرانی(ره):در بوسیدن دست پدرومادر برکت مخصوصی است که در جای دیگری پیدا نمی شود. ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 60 استاد پناهیان؛ 💠خدا همه رو دونه دونه داره جداگانه حساب میرسه زی
61 چرا نماز خوب نمی خونیم؟ 🔷🔶🔶🔷 استاد پناهیان؛ یه آفتی هست تا میگیم نماز خوب ، همه ذهنشون میره پیش نماز عاشقانه ای که اولیای خدا میخونن . 😌💞 💠 حضرت فاطمه ی زهرا(س) هر وقت به نماز می ایستاد ، تمام ارکان بدنش میلرزید از شوق حق تعالی ... ✅🌸 از خوف حق تعالی رنگ چهره اش متغیر میشد . ✅🌺✅ ما بنا نیست چنین نمازهایی رو بخونیم . 🔴⭕ شاید تا آخر عمرمون توفیق حاصل نشه بخونیم . نماز خوب ما نماز دیگری هست ، 🔷🔶 ما نباید یه جوری به قله ی نماز نگاه کنیم که ناامید بشیم از نماز خوندن . ⭕🔴 مثلا بعضی ها بهشون میگیم نماز بخون . میگه نماز ؟ حضرت علی (ع) باید نماز بخونه . ❌🔴 خودشو راحت میکنه ، شونه خالی میکنه ، میگه آقا ما که نمیتونیم نماز بخونیم ، نماز ما که نماز نیست . 💢❌⭕ مثل امیرالمؤمنین که نمیتونیم نماز بخونیم . حالا یه تلک، تلکی میکنیم . 🔴🔴 این حرف رو شیطان رجیم بر زبان شما جاری میکنه . شاگردی کردی ، نمره ی بیست گرفتی از شیطان . واین حرف شیطانی وابلیسی رو بر زبان خودت جاری کردی . 🔷💢😒 💠 چرا ما بهره کافی از نماز نمیبریم ؟ چرا مثل خوبان نماز نمیخونیم ؟ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۰ "ولایت پدر و مادر" استاد پناهیان: 🔷عرض کردیم که به خاطر گل روی ولایتمداری، بای
۶۱ "بهشت و جهنم ما" 🔷🔸✅🔸 استاد پناهیان: 🔷 از رسول خدا پرسیدن در مورد احترام به پدر و مادر یه توصیه بفرمایید ✔️فرمودن پدر و مادر، بهشت و جهنم تو هستن... ✅✅✅ 🌺 بهشتت اینجاست... 🔴 جهنمت اینجاست... 🔸خدا ان شاءالله همه ما را مودب به آداب پدر و مادر قرار بده🙏 🔶من معذرت خواهی میکنم از دوستانی که پدر یا مادرشون رو از دست دادن... وقتی ما از مقام پدر و مادر حرف میزنیم اون دوستان آه میکشن و میگن کاش پدر و مادر ما هم زنده بودن... 🔺خیلی سخته ✅ جامعه ای که توی اون، احترام به پدر و مادر بالاست، احترام به یتیم هم در اونجا زیاده. 🔹اونوقت اون بچه ها میفهمن جای پدر و مادر خالیه یعنی چی؟ 😓میگه کاش پدرم بود که دعوام میکرد و من دستشو میبوسیدم😔 🔺کاش مادرم بود دعوام میکرد پاشو میبوسیدم😔👇 فقط کاش بودن.... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۰ احساس میکردم داره بی هدف رانندگی میکنه، انگار فقط میخواست وقت بگذرونه! یه حس بدی ب
🔹 ... ۶۱ با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شدم. نورِ کم جونی تو اتاقک افتاده بود. سرم همچنان گیج میرفت! میدونستم خیلی ضعیف شدم. خبری از ساعت نداشتم. بلند شدم و یه چرخی تو اتاقک زدم، یه ساعت گرد آبی رنگ رو دیوارای کرمی بود که با دیدن عقربه ی ثانیه شمارش که زور میزد جلو بره اما درجا میزد، فهمیدم خواب رفته! 🕒😴 برگشتم سر جام! یه چیزی به دلم چنگ مینداخت و میخواست هرچی که صبح خورده بودم بکشه بیرون... سعی کردم خودمو بزنم به اون راه و بهش محل ندم!! نمیدونم چقدر شد! شاید یک ساعت به همون حالت اونجا نشسته بودم داشتم کلافه میشدم😣 یعنی الان فقط میتونستم بخوابم و بیدار شم و بشینم و بخوابم و...؟؟!! دیگه حتی خوابمم نمیومد‌! دلم میخواست اتاق خودم بودم تا حداقل یه دوش میگرفتم! اتاق خودم....! آه...😢 کی باور میکرد الان من با این وضع تو چنین جایی...!! اصلا چیشد که به اینجا رسید...؟ چرا من نمیتونم عامل این بدبختی رو پیدا کنم...😣 چرا زندگی من یهو اینقدر پوچ شد؟! یا بهتره بگم از اول پوچ بود... مثل زندگی همه! پس چرا بقیه حالیشون نیست؟؟ نمیدونم... نمیفهمم... فردا عیده!! و من آواره ام... دیگه هیچ دلخوشی تو دنیا ندارم! هیچی!! فکر و خیال داشت دیوونم میکرد! کاش حداقل میدونستم ساعت چنده😭 یعنی این وضع از خونه خودمون بهتره؟؟ شاید اره! اینجوری حداقل میدونم هیچ‌کسو ندارم! هیچ‌کسم تو کارم دخالت نمیکنه! اینکه کلا کسی نباشه بهتر از بودنیه که از نبودن بدتره!! سرم درد میکرد. از گرسنگی شدیدم فهمیدم احتمالا نزدیکای عصر باشه! تاکی باید اینجا میموندم؟! دستمو از دیوار گرفتم و بلند شدم! رفتم سمت درـ این اطراف کسی نبود، با احتیاط رفتم بیرون حداقل هوای اینجا بهتر از اون تو بود! به زندگیم فکر میکردم و قدم میزدم و اشک میریختم... اونقدر غرق تو بدبختیام بودم که حواسم به هیچی نبود! -چیشده خوشگل خانوم؟😉 با صدایی که اومد از ترس جیغ خفه ای کشیدم و برگشتم😰 -کسی اذیتت کرده؟ دو تا پسر هم سن و سال خودم در حالی که لبخند مسخره ای رو لباشون بود داشتن نگام میکردن!!😥 -نترس عزیزم... ما که کاریت نداریم😈 -آره خوشگل خانوم! فقط میخوایم کمکت کنیم😜 با ترس یه قدم به عقب رفتم... -آخ آخ صورتت چیشده؟؟ -بنظرمیرسه از جایی در رفتی!! بیمارستانی،تیمارستانی،نمیدونم...! هر مقدار که عقب میرفتم،میومدن جلو! داشتم سکته میکردم😭 -‌زبونتو موش خورده؟؟ چرا ترسیدی؟؟😈 -فردا عیده، حیفه هم یه دختر به این نازی تنها باشه هم دوتا پسر به این آقایی😆 تو یه لحظه تمام نیرومو جمع کردم و فقط دویدم! اونا هم با سرعت دنبالم میکردن! دویدم سمت خیابون تا شاید کسی رو ببینم و کمک بخوام😰 خیلی سریع میدویدن اینقدر ترسیده بودم که صدام درنمیومد😭 نفس نفس میزدم و میدویدم اما.... پام پیچ خورد و رو چمنا افتادم زمین😰😭 تو یه لحظه هر دو شون رسیدن بهم شروع کردن به خندیدن تمام وجودم از وحشت میلرزید! -کجا داشتی میرفتی شیطون😂 هرکی این بلا رو سر صورتت آورده حق داشته! اصلا دختر مؤدبی نیستی! -ولی سرعتت خوبه ها! خودتم خوشگلی! فقط حیف که لالی😂 به گریه افتاده بودم و هق هق میکردم. اما هیچی نمیتونستم بگم!!!😣 یکیشون اومد سمتم و دستمو گرفت تا بلندم کنه.... قلبم میخواست از سینم بیرون بپره. هلش دادم و با تمام وجود جیغ زدم!! ترسیدن و اومدن سمتم. میخواستن جلوی دهنمو بگیرن اما صورتمو میچرخوندم و فقط جیغ میزدم امیدوار بودم یکی بیاد به دادم برسه😭 "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1800835.mp3
4.88M
41 📣 خوب گوش کن؛ ▫️گناهان کوچـک، چه بر سرت میاره ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 61 چرا نماز خوب نمی خونیم؟ 🔷🔶🔶🔷 استاد پناهیان؛ یه آفتی هست تا میگیم ن
62 چرا از نماز بهره کافی نمی بریم ؟ 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان؛ چرا بعضی وقتها به قله نگاه می کنیم، نا امید می‌شیم ؟ 👈 جلوی پات رو نگاه کن ،یه قدم بردار. ✅🌺 برای نماز خوب خوندن راه بازه ،شروع کنیم به نماز خوب خوندن، 👈 اول باید نگاهمون رو به نماز تغییر بدیم . نماز یه عبادت مودبانه هست . ✅ نماز در قدم اول رعایت ادب هست . نه ابراز محبت به خدا ، 🔴⭕🔴 ما دوست داریم خدا رو ... اما این دوستیمون باعث نمیشه روزی پنج بار بریم درخونه ی خدا نماز بخونیم. ❌💢 ما به هیچ وجه نمی تونیم سر نماز با خدا عشق بازی کنیم . نماز ما رو زود خسته میکنه . ❌💢⭕ موقع اذان گاهی اوقات حالمون گرفته میشه . 🔴 حوصله نداریم نماز بخونیم . 💠بریم سراغ نماز ،👇👇 نمازخوب خوندن ، نماز مودبانه خوندن، وبهره کافی از نماز ببریم . ✅🌺 خداوند با وجود اینکه ما رابطه مون با نماز خوب نیست نماز رو واجب کرده . چرا؟ 💠❌💠
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۱ "بهشت و جهنم ما" 🔷🔸✅🔸 استاد پناهیان: 🔷 از رسول خدا پرسیدن در مورد احترام به پدر
۶۲ "پدران امت" 🔶🌺🔶 استاد پناهیان: 🔷من با تمام تواضع به دوستانی که پدر و مادرشونو از دست دادن میگم که ان شاءالله امام زمان جای خالیشونو پر کنه... چون امام، حکم پدر و سرپرست انسان رو داره. 🌺 پیامبر فرمود من و علی پدران این امت هستیم... 🔹ولی یتیم ها رو خیلی احترام بگذارید اونا یه خلاء دارن که باید پر کرد✅💯 آدم یه وقت به یتیم تند خویی نکنه⛔️❌ آخر بحث هم چند تا توصیه بود برای مراقب بودن رفتار با افرادی که مقام مهم والدین رو از دست دادن. ✅💯 شمایی که والدینتون هستن توی احترام و تکریمشون کم نذارید.
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۱ با احساس حالت تهوع از خواب بیدار شدم. نورِ کم جونی تو اتاقک افتاده بود. سرم همچنا
🔹 ... ۶۲ بالاخره با صدای دادی که داشت هرلحظه نزدیکتر میشد ، منو ول کردن و با سرعت برق فرار کردن!! همونجا رو چمنا افتاده بودم و زار میزدم😭 باورم نمیشد این ترنم همون ترنمیه که ماشین سیصد میلیونی زیر پاش بود! همون دانشجوی پزشکی و همون دختر پولدار مغروری که هیچ‌کسی جرأت مزاحمتشو نداشت😭 -دخترم اذیتت کردن؟؟ دستامو از صورتم برداشتم و نگاهش کردم! نمیتونستم جلوی گریمو بگیرم... مرد با همون لهجه ی شیرین ترکی ادامه داد -آخه اینجا چیکار میکنی باباجان!! قیافتم که آشنا نیست، فکرنکنم مال این محل باشی!! بلند شدم و نشستم، سرمو انداختم پایین و به گریه هام ادامه دادم😭 -ببینمت عزیزم! دختر قشنگم! نکنه از خونه فرار کردی؟؟!! آخه اگر من نمیرسیدم که... لا اله الا الله... جوونای این زمونه گرگ شدن باباجان! خطر داره یه دختر تنها اونم تو این جای خلوت...! ترسیدی حتما؟؟ بشین برم برات یه آب میوه ای چیزی بیارم، رنگ به روت نمونده!! -نه... خواهش میکنم نرید😭 من میترسم...😭 نشست کنارم -ببین عزیزم! این کار که تو کردی اصلا درست نیست! حتما خانوادت الان دارن دنبالت میگردن! نگرانتن! این بیرون خطرناکه باباجان! یه دختر تنها نمیتونه تو این تهرون درندشت که همه جور آدمی توش هست اینجوری تو پارکا سرگردون بمونه! شمارتونو بگو زنگ بزنم بیان دنبالت... فقط گریه میکردم و سرمو انداخته بودم پایین! -لا اله الا الله... دخترجون اینجوری که نمیشه! اگر نگی مجبور میشم زنگ بزنم پلیس! حداقل اونا بدنت دست خانوادت! سرمو آوردم بالا و با ترس نگاهش کردم😰 -نه...خواهش میکنم شما دیگه اذیتم نکن😭 -خب الان میخوای چیکار کنی؟ میبینی که آدما چقدر... شبو میخوای کجا بمونی؟؟ -یه کاریش میکنم دیگه! یه جایی میرم! همونجوری که دیشب..... دیشب!! یاد دیشب افتادم! یاد اون جای امن! یاد اون آرامش...! یاد اون که خودش بیرون خوابید اما من تو خونش...! دوباره سرمو انداختم پایین! نه! من از آخوندا متنفرم بمیرمم دیگه نمیرم پیشش! -دیشب چی؟؟ باباجان من باید برم! اگر نمیخوای به کسی زنگ بزنم،نمیزنم اما امشبو باید وسط یه عده گرگ سر کنی!! بلند شد و شلوارشو تکوند! با وحشت نگاهش کردم😰 -نه...نرید😭 -زنگ میزنی؟؟ -اره میزنم. گوشیتونو بدین... و از جیبم شماره ی اون رو دراوردم!!!! شماره رو گرفتم و منتظر بودم بوق بخوره. اما رفت رو آهنگ پیشواز! "منو رها نکن ببین که من تنهای تنهام! منو رها نکن بجز تو ،من چیزی نمیخوام! منو رها نکن آقا... منو رها نکن آقا... منو رها نکن..." نوحه گذاشته بود رو آهنگ پیشوازش😖 یه لحظه از زنگ زدنم پشیمون شدم! خواستم قطع کنم که صدای گرمی تو گوشی پیچید....! -بله بفرمایید زبونم بند اومد! -بفرمایید؟؟ الو؟؟ -ا...ا....لـ...لـــو -الو؟؟😳 -سـ...سلـ...لام... -خانووووم!!😳 شمایی؟؟؟؟ کجایی اخه شما؟؟ از صبح دارم دنبالتون میگردم!! زدم زیر گریه -نمیدونم کجام😭 خواهش میکنم بیاید 😭 مگه نمیگفتید میخواید کمکم کنید بیاید😫😫 -باشه باشه فقط بگید کجا بیام؟؟ -نمیدونم پیرمردو نگاه کردم اسم پارک و خیابون رو گفت و منم به اون گفتم! -همونجا باشید تا ده دقیقه دیگه پیشتونم! گوشی رو دادم به پیرمرد و تشکر کردم -ده دقیقه دیگه میرسه! میشه بمونید تا بیاد؟!😢 سرشو به نشونه تایید تکون داد و رفت و رو نیمکت پشت سرم نشست. به کاری که کرده بودم فکر کردم! من چه کمکی از اون خواستم؟ اصلا اون میخواد برای من چیکار کنه؟؟ اه...اونم یه آخوند😖 هرچی که بود حداقل مثل بقیه پسرا بهم دست درازی نکرده بود و دیشب رو آروم تو خونش سر کرده بودم! صدای گریم قطع شده بود و فقط آروم اشک میریختم. با دیدن سایه ای که افتاد جلوم،سرمو بلند کردم. خودش بود! اون بود! -سلام! -سلام.خوبید؟؟ پیرمرد مرد با صدایی که شنید از نیمکت بلند شد و اومد سمت ما! اون با دیدن پیرمرد شکه شد! پیرمرد هم با دیدن اون،چشماش گرد شد! با دهن باز یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به اون و با تعجب فقط یه کلمه گفت: -حاج آقا!!😳😧 "محدثه افشاری"
1_1800982.mp3
4.15M
42 💠اگه حواست نیست؛ ساعات عمرت داره چجوری میگذره به یه غفلت بزرگ مبتلایی❗️ حساب تک تک ساعتهای عمرتُ داشته باش! ✅یه باردیگه باید ازلابلای همین روزها، عبور کُنیا👇
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 62 چرا از نماز بهره کافی نمی بریم ؟ 🔶🔷🔶🔷 استاد پناهیان؛ چرا بعضی وقتها
63 چرا نماز مودبانه مهمه ؟ 🔷🔶🔷🔶 استاد پناهیان؛ 🔴خدایا ! اگه بنده هات توجه کافی به نماز نمیکنن ، چرا پس نماز رو واجب کردی ، وقتی فایده ای براشون نداره ؟ ❌⭕ خدا میفرماید : معلومه که خیلی فایده داره . 💠 من که نخواستم اینها بیان عاشقانه نماز بخونن ... 🔹عشق کجاست؟🔹 من که نخواستم اینها از 14سالگی بیان عارفانه نماز بخونن... 🔹معرفت کجاس ؟🔹 حالا اونها بنده هستن ... 🔷🔶🔷 خدایا ! من ودیگران که مبتلا هستیم ، چطوری یه نماز بخونیم؟ فلسفه ی نماز خوندن برای بنده هات چیه ؟ ✅🌺 خداوند متعال بنا به روایات میفرماید: من میخواستم اینها مودبانه نماز بخونن . ✅🌺 ادب میدونی چیه ؟ ادب یعنی اینکه آدم ممکنه حال عشق بازی با نماز و نداشته باشه . ولی بلند بشه خیلی مودبانه نمازش رو بخونه . 🔶✅ کسی که ادب داشته باشه حال وحوصله هم نداشته باشه ، جلوی باباش بلند میشه می ایسته، 🌺🌺 ادب که داشته باشه به همسایش لبخند میزنه وسلام میکنه،،، و احوال پرسی میکنه . همانطور که با همسایه مودبانه رفتار میکنی ، 🔹🔶 سر نماز هم با خدا مودبانه رفتار کن . بعد ببین چه نتیجه ی خوبی میگیری . ✅🔶✅
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۲ "پدران امت" 🔶🌺🔶 استاد پناهیان: 🔷من با تمام تواضع به دوستانی که پدر و مادرشونو ا
۶۳ استاد پناهیان: 🔹عموما همه مومنین به تربیت ولایی و حساسیت ولایت مداری واقف هستن. 🔴و اصولا خانواده های مذهبی میدونن اگه فرزندشون علاقه به ساحت مقدس امام زمان نداشته باشه هرچی داشته باشه دیگه ارزش نداره❌⛔️ ⭕️همه توجه به این معنا دارن که ممکنه گاهی از ما خطایی یا گناهی سر بزنه 🚫ولی اگه کسی ازش بی احترامی به ائمه هدی(ع) سر بزنه این با هیچ جرمی قابل مقایسه نیست. 🔺چون ما میدونیم اگه کسی ذره ای بی احترامی به اهل بیت بکنه👇❌ این یه ذره بی احترامی در موقع خودش ممکنه به اوج برسه.
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۲ بالاخره با صدای دادی که داشت هرلحظه نزدیکتر میشد ، منو ول کردن و با سرعت برق فرار ک
🔹 ... ۶۳ بازم هوا رو به سردی میرفت. در حالیکه میلرزیدم ،دستامو بغل کردم و به اون دوتا نگاه کردم! حالت چهره ی اون یه جوری شده بود! فکر کنم باعث آبروریزیش شده بودم😓 محترمانه دستشو برد به طرف پیرمرد -سلام آقای کریمی! پیرمرد سرشو تکون داد و به اون دست داد! -سلام حاج آقا...!! رو به من گفت -دخترم من دیگه میرم. خداحافظ... خداحافظ حاجی...! و در حالیکه سرشو تکون میداد و نچ نچ میکرد،سریعا از ما دور شد‼️ با چشمای پر از سوال به اون نگاه کردم! سرش پایین بود بعد چند لحظه کتی که تو دستش بود گرفت سمتم -هوا سرده،بپوشید زود بریم... با شرمندگی سرمو انداختم پایین -فکر کنم خیلی براتون بد شد😢 با دست چپش،پیشونیشو ماساژ داد و کلافه لبخند زد! -نه... نمیدونم... بالاخره کاریه که شده! اینو بگیرید بپوشید،سرده کت رو از دستش گرفتم، با همون لبخند روی لبش ،آسمونو نگاه کرد و زیر لب یه چیزی گفت که نشنیدم! بعد سرشو تکون داد و گفت "بریم" هنوزم حالم بد بود اتفاق چنددقیقه پیش،حسابی به همم ریخته بود! تصور اینکه اگه اون پیرمرد نمیرسید... اگه صدامو نمیشنید... یا حتی اگه "اون" نبود... اون!! حتی اسمش رو هم نمیدونستم! تا ماشین تو سکوت کامل،کنار هم قدم زدیم. کتشو دور خودم پیچیده بودم اما هنوز سردم بود! هوا کم کم داشت تاریک میشد، حتی فکر به این که قرار بود شبو تنها اینجا بگذرونم، تنمو میلرزوند😥 ماشینو روشن کرد و بعد حدود پنج دقیقه ،نگه داشت. صدای اذان از مسجد کنار خیابون به گوش میرسید... -میشه ده دقیقه،یه ربع اینجا باشید تا من برم و بیام؟؟ سرمو انداختم پایین! -ببخشید که بازم مزاحمتون شدم😔 -نه خواهش میکنم... اینطور نیست!! -برید به کارتون برسید! نگران من نباشید! -ببخشید... اگر واجب نبود ،تنهاتون نمیذاشتم! سرمو تکون دادم و لبخند محوی زدم... با آرامش از ماشین پیاده شد و سرشو از پنجره آورد تو -لطفا درها رو از داخل قفل کنید که خیال منم راحت باشه، شیشه رو هم بدین بالا. زود میام! درها رو قفل کردم و شیشه رو دادم بالا، سرمو به سمت پنجره برگردوندم و دیدم که رفت توی مسجد...! ضعف و گرسنگی،به دلم چنگ مینداخت! کلافه بودم از اینکه دستم به جایی نمیرسه. نه گوشی نه کیف پول نه ماشین نه لباسام.... دستم از همه چی کوتاه شده بود! چقدر سخت بود اینجوری زندگی کردن! امشبم باید میرفتم خونه ی اون؟؟ نه😣 پس خودش چی! هیچوقت تا بحال مزاحم کسی نشده بودم... حس اینکه بخوام سربارش باشم،اعصابمو خورد میکرد! به غرورم بر میخورد... به سرم زد تا نیومده برم! اما فقط در حد فکر باقی موند!! آرامشی که تو این ماشین و اون خونه بود، دست و پامو برای رفتن شُل میکرد! بعدم کجا میتونستم برم؟؟ مگه صبح نرفتم؟؟ چیشد!؟ دوباره خودم به دست و پاش افتادم که بیاد کمکم! با صدای تقه ای که به شیشه ماشین خورد،از ترس پریدم! اینقدر غرق فکر بودم که ندیدم از مسجد اومده بود بیرون! دستشو به نشونه معذرت خواهی گذاشت رو سینش و پایینو نگاه کرد! تازه فهمیدم سوییچ رو نبرده و تو ماشین گذاشته!!! چقدر این آدم عجیب غریب بود!😕 درو براش باز کردم و بابت حواس پرتیم ازش معذرت خواستم...🙏 -خواهش میکنم،شما ببخشید که ترسوندمتون!! -نه...!تقصیر خودمه که همش تو فکر و خیال سیر میکنم!😒 ماشین رو روشن کرد و یکم با سرعت خیابونو دور زد. احتمالا میخواست قبل اینکه آشنای دیگه ای منو کنارش ببینه از مسجد دور شه!! -چه فکر و خیالی؟ -بله؟؟ -ببخشید...خواستم بدونم چه چیزایی ذهنتونو اینقدر مشغول کرده! سرمو به شیشه تکیه دادم و به خیابون چشم دوختم... -فکر بدبختیام! -ببینید... من دوست دارم کمکتون کنم! برای این لازمه که بدونم چه اتفاقی برای شما افتاده! -ممنون ولی نمیتونید کمکی کنید... هیچکس نمیتونه کمکم کنه جز مرگ!! -واقعا اینطور فکر میکنید؟! -‌اره... یا چیزی شبیه مرگ... مثل یه خواب طولانی! یا شایدم فراموشی! -واسه همین دست به خودکشی زدین؟! سرمو به نشونه تایید، تکون آرومی دادم و یه قطره اشک از گوشه ی چشمم سر خورد ...! -میشه... میشه بپرسم اون زخم... یعنی صورتتون چی شده!؟ اونم خودتون...؟ چشمام پر از اشک شد و دستم رفت سمت صورتم... دستم که به زخم یادگاری عرشیا میخورد،قلبم میسوخت و گلومو بغض میگرفت😞 در حالیکه سعی داشتم جلوی اشکامو بگیرم لبمو گاز گرفتم و سرمو بالا بردم! "محدثه افشاری"
1_1801232.mp3
4.79M
43 💢با خودت مدارا نکن؛ اگر عیبی از تو رو بهت گفتن، یقه ی خودتُ بگیر! ✔️اگرم کسی نگفت، خودت دنبال عیبهات بگرد! بی توجهی به کشف عیب خودت؛ گناه بزرگیه ها👇
❗️ 🍃 علامه طباطبایی(ره) : پس از ورودم به نجف به بارگاه امیرالمومنین رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و گفت : «شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس هفته ای دو جلسه خواهیم داشت.» 🍃و در همان جلسه گفت: «اخلاصت را بیش تر کن و برای خدا درس بخوان، زبانت را هم بیش تر مراقبت نما»
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 63 چرا نماز مودبانه مهمه ؟ 🔷🔶🔷🔶 استاد پناهیان؛ 🔴خدایا ! اگه بنده هات
64 چرا ادب اینقدر مهم هست؟ 🔷🔶🔷 استاد پناهیان: 💠 ادب جایی که محبت نباشه انسان رو وادار به یک رفتار میکنه . 💠 ادب جایی که نیاز نباشه انسان رو وادار به یک رفتار میکنه . ✅🌺 وقتی به رفیقت میرسی واحوال پرسی میکنی ،خوش وبش میکنی، یه نفر ببینه ، میگه اقا پول میخوای ازش ؟ میگی نه!!! ⭕❌ میگه عاشقش هستی ؟ میگی نه❌❌ 💠 در اینجا ادب اقتضا میکنه شما رفتار متواضعانه داشته باشی . ✅🌺 ادب به من میگه لبخند بزن ، لبخند ها همیشه از روی محبت نیست که هیچ ، از روی نیاز هم نیست. شما به هر کسی برسی لبخند بزنی ، گدای او هستی مگه ؟ ❗❗❗ ادب به شما میگه این رفتار رو انجام بده. حال داری یا نداری ، فرقی نمیکنه ❌❗ ادب به شما میگه باید این رفتار رو انجام بدی،حتی بدون محبت . حتی بدون نیاز ، ⭕❗ و جالبتر اینکه ، ادب میگه این رفتار رو انجام بده حتی اگه حوصله هم نداشتی . ✅🌺 آدم با ادب جلوی دیگران خمیازه نمیکشه . خسته هم که باشه ، میگه من باید ادب رو رعایت کنم . 🔶✅ بیایم برای نمازمون هم ادب رو رعایت کنیم . حتی اگه حوصله نداشتیم . حتی وقتی که خسته ایم . حتی اگه نیاز هم نداشتیم . اون وقت ببین نمازت چقدر خوب میشه . ✅🌺✅ امتحان کنید .
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۶۳ استاد پناهیان: 🔹عموما همه مومنین به تربیت ولایی و حساسیت ولایت مداری واقف هستن
۶۴ "یه خطر بزرگ " 🔷🔹🔷🔹🔴 استاد پناهیان: 🚫 بسیاری از کسانی که اومده بودن کربلا قصد قتل ابا عبدالله رو نداشتند❗️❓❌ اما یک شبه ره صد ساله رو طی کردند!!! و اون همه تیر و نیزه راهی ابا عبدالله کردن💢♦️ ⭕️ یک دفعه ای خیلی جنایت کارتر شدند خطر خیلی بزرگیه❗️❓ بسیاری از گناهان اینقدر خطرناک نیستند. دشمنی کردن که جای خود داره حتی بی اعتنایی کردن و بی مهری نسبت به ائمه هدی همین اثر خطرناک رو داره ⭕️همین که انسان دچار ولایت گریزی بشه بعدا کارش به ولایت ستیزی هم میکشه. خطر بسیار بالاییه اگه تو یه خانواده این چنین چیزی دیده بشه که یکی از اعضا بی توجهی داره به اهل بیت، اعضای اون خانواده بی قرار و بی تاب میشن. 🔺اونایی که در تربیت دینی دقت دارن ✔️تقویت مهر و علاقه به امیرالمومنین رو در صدر آموزه های تربیتی خودشون قرار میدن. 🔷همونجوری که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ✅ روز قیامت روی جلد پرونده اعمال ما محبت علی ابن ابیطالب رو میگذارند...
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۶۳ بازم هوا رو به سردی میرفت. در حالیکه میلرزیدم ،دستامو بغل کردم و به اون دوتا نگاه ک
🔹 ...۶۴ کنار یه رستوران نگه داشت -ببخشید،امشبم مثل دیشب باید غذای بیرون رو بخوریم! کل روزو دنبالتون بودم، وقت نشد برم خونه و غذا درست کنم!😅 از لحن حرف زدنش و همچنین حرفی که زده بود خندم گرفت!☺️ -معذرت میخوام که اینقدر باعث دردسرتون شدم! ولی نگران من نباشید! معده ی من به غذای رستوران عادت داره!😏 -مگه شما... خانوادتون که همین شهر زندگی میکنن!! -هه! خانواده😏 چند لحظه ای سکوت کرد -چی بگیرم؟ چه غذایی دوست دارین؟ با خجالت سرمو انداختم پایین! -تو عمرم هیچوقت سربار کسی نبودم! با جدیت نگاهم کرد -الانم نیستید!! اگر نگید چی میخورید،با سلیقه ی خودم میخرما! این بار تلاشم برای کنترل اشک هام،موفقیت آمیز نبود! بدون حرفی از ماشین پیاده شد و رفت تو رستوران! تاکی قراره این وضع ادامه پیدا کنه؟!😢 چرا اینجوری میکنم من😣 چرا نمیدونم باید چیکار کنم😭 با دو پرس غذا برگشت و گذاشتشون صندلی پشت! آروم راه افتاد -کجا بریم بخوریم؟ اشکامو با پشت دستم پاک کردم و گفتم -نمیدونم! صفحه ی گوشیش روشن شد و صدای موزیک ملایمی تو ماشین پخش شد، -الو سلام داداش! خوبی؟ چاکرتم😊 خوبم خداروشکر امممم... راستش نه... یکم برنامه هام تغییر کرده شرمندتم! شما برید! خوش بگذره! مارو هم دعا کنید! ههههه😂 نه بابا! نه جون تو! چه خبری آخه؟؟ (صداشو آروم کرد) آخه داداش کی به من زن میده😂 خیالت راحت! هیچ خبری نیست! فقط کاری پیش اومده که نمیتونم بیام! همین! عجب آدمی هستیا! نه جون تو! آره! قربانت! خوش بگذره! ممنون. شماهم سال خوبی داشته باشی ان شاءالله یاعلی مدد!😊 گوشی رو قطع کرد و با خنده ی ریزی سرشو تکون داد! با تعجب نگاهش کردم!😳 هیچوقت فکر نمیکردم آخوندا هم خندیدن بلد باشن!😕 یا دوستی داشته باشن!! اما سریع خودمو جمع کردم! دوباره احساس خجالت اومد سراغم! -ببخشید... من... واقعا یه موجود اضافه و مزاحمم! شما رو هم اذیت کردم! منو همینجا پیاده کنید و برید😢 برید پیش دوستتون! کلافه نفسش رو بیرون داد و دستی به موهاش کشید! -میشه دیگه این حرفو تکرار نکنید؟؟ اونقدر جدی این حرفو زده بود که دیگه چیزی نگفتم! کنار یه پارک نگه داشت ! -هرچند هوا سرده و نمیشه پیاده شد!! ولی حداقل ویوش خوبه☺️ غذا رو داد دستم و بدون هیچ حرفی مشغول خوردن شد! هنوزم سرفه میکرد و معلوم بود خیلی حال خوبی نداره! تمام سعیم رو میکردم که به آخوند بودنش فکرنکنم! چون چاره ای جز بودن کنارش نداشتم! حالا دیگه اون تنها کسی بود که میشناختم!! بعد خوردن شام رفت سمت خونش! جلوی در نگه داشت و کلیدو گرفت جلوی صورتم! -بخاری رو زیاد کنید ،سرما نخورید! نگاهش کردم! -باز میخواید تو ماشین بخوابید؟؟؟😳 -نگران من نباشید من یه کاری میکنم! -نه!نمیرم!😒 سرشو گذاشت رو فرمون و نفسشو داد بیرون! بعدش صاف و محکم نشست و مثل اکثروقتا بدون اینکه نگاهم کنه،شروع کرد به حرف زدن -ازتون خواهش میکنم! من امشب چندجا کار دارم! به فکر من نباشید من همین که میدونم جاتون خوبه،امنه، رو آسفالت هم که بخوابم،راحت میخوابم! دیگه چیزی نگید! کلیدو بگیرید! شبتون بخیر! نفس عمیقی کشیدم و به در سفید آهنی نگاه کردم... -ممنونم شب بخیر... "محدثه افشاری"
1_1802685.mp3
5.04M
44 به گُنـــاه مبتلا شدی؟ نَتَــرس...❗️مهم اینه که؛ تا از این سنگین تر نشدی؛ 🔄دور بزنی و بیای سرِ خط... همین الآن،هر جایِ گناه که هستی؛ تُرمز کن...دیر میشه ها👇