eitaa logo
Aminikhaah🇱🇧
38.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
540 ویدیو
315 فایل
«حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت» 🌹امام خامنه ای: سه کار عمده بر عهده‌ی روحانیون است: «هدایت فکری و معنوی»، «هدایت سیاسی» و «خدمات اجتماعی و غمخواری و خدمت‌رسانی به مردم». صوت جلسات: @Aminikhaah_media ارتباط: @Amini_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 متن از سرکار خانم «ماجده محمدی» 🔷 ماه گذشته در ، کلاسی برای تدبر در داشتم. اسمش قطعه گم شده و دایره بزرگ بود! (احتمالا بعضی ها فهمیده باشند که من شورش را در آوردم انقدر از این داستان آقای حُسنِ سوءاستفاده را کردم!!! روحش شاد با این کتابش) شلوغی بود. بیشتر، آمده بودند سوالات قدیمیشان را بپرسند و بروند. کاری به موضوع کلاس نداشتند. حتی حال شنیدن جواب هم نداشتند. ادعا می‌کردند به خدا اعتقاد ندارند. مدام روی مانور می دادند و افسانه ای بودن پیامبر. (الان لابد هرکدامتان چهل تا جواب براش نوک زبانتان هست‌. ولی شما آنجا نبودید و را درک نمیکنید. بحرانی که متاسفانه در اکثر مدارس و همه جای شهر به همین روند ادامه دارد.) حرف از دهن خارج نشده زیر انبوه سوال ها و شبهه های بچه ها میشد. واقعا حرف زدن نمی دادند. کلاس سختی بود! خیلی دقیق و درست باید کلمات را استفاده میکردم. کمترین خطایی در مثال و عبارت، ذهن چابکشان را فراری میداد و دیگر برگرداندنش در توان من نبود. امروز، آخرین جلسه ما بود. در این چند جلسه کرده بودم، آورده بودم، توضیح داده بودم، کمی موثر بود. اما هنوز کلی تا آوردن راه داشتیم. امروز از درس گرفتم. این را هم خدا صبح توی کاسه من گذاشت. بعد کلی توسل و تضرع. برایشان نوشتم. هرنامه ترجمه و تفصیل یکی از آیه های قرآن بود. نامه ها را در فضای راز آلودی که با گل و شمع ایجاد کرده بودم، در پاکت های ، گذاشتم جلوی رویشان. نگذاشتم بازش کنند. اول تحمل کردند. بعد بیتاب شدند. حس اینکه آن تو چی نوشته شده، صبرشان را برده بود. در همین بیقراری از قرآن برایشان حرف زدم. برخلاف همیشه، سکوت کردند و گوش دادند و آرام گرفتند. بعد نوبتشان شد. نامه را خواندند. اول برای خودشان. بعد هرکس که دوست داشت نامه اش را بلند بلند برای دیگران خواند. آن کوه های شبهه و سوال، انگار کم کم آب شدند. اشک بعضی هایشان چکه چکه ریخت. با چیزی مخالف بودند که تا به حال نخوانده بودند. به چیزی اعتقاد نداشتند که در موردش نمیدانستند. منکر وجود و یگانگی خدایی بودند که هیچ وقت اینطوری از زبان خودش حرفش را نشنیده بودند... کلاس عجیبی شد. در سکوت برای خودشان جواب نامه را دادند. قرار گذاشتند باقی شش هزار و ششصد و چند نامه ای که در منزلشان خاک میخورد را ذره ذره بروند و بخوانند. پای قرارشان انگشت زدند. همدیگر را در آغوش گرفتیم و با هم خداحافظی کردیم. . یک درس بزرگ است! درسِ کنار زدن حجاب های عقل و تحقق @Aminikhaah