eitaa logo
Aminikhaah🇱🇧
38.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
540 ویدیو
315 فایل
«حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت» 🌹امام خامنه ای: سه کار عمده بر عهده‌ی روحانیون است: «هدایت فکری و معنوی»، «هدایت سیاسی» و «خدمات اجتماعی و غمخواری و خدمت‌رسانی به مردم». صوت جلسات: @Aminikhaah_media ارتباط: @Amini_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نقد غفاری
😳غیبت، تهمت، اهانت آنچه در زیر می خوانید تکه هایی از سخنان جناب غفاری است که از فایل ضمیمه انتخاب شده است. بخش زیادی از این سخنان خطاب به یکی از شاگردان برجسته () است. نکته جالب در این سخنان آن است که جناب غفاری از یک طرف از لزوم حفظ [یعنی خودش] دم می زند و از طرف دیگر با و به یک مؤمن انواع ها را کرده، حتی به او می گوید: «شما هی کن!» ما نسبت به مخاطب ایشان شناخت کافی نداریم تنها می دانیم که در میان شاگردان آیت الله از وی به عنوان «برجسته ترین شاگرد استاد» یاد می شود اما حتی اگر او یک و بالاتر از آن حتی اگر واقعا به آقای غفاری هم کرده باشد باشد، چنین سخن گفتن با او از یک انسان مؤدب بعید است؛ چه رسد به یک اخلاق و عرفان! ما پیش از نقل این جملات از شما بخاطر انتشار آنها پوزش می طلبیم. ▪️متأسفانه انسان های و تهذیب نفس که کم هم نیستند را بر عهده گرفته اند! ▪️اگر مسئولیت بهتون پیشنهاد شد برید حتما بپذیرید تا دست اینها نیفته! ▪️آدم های ، ، ، اهل و ؛ راحت [میگه] این اینجوریه اون اینجوریه ▪️خدا لعنتت کنه چقدر می کنی به این لباس به این موقعیت چه ملبس باشی چه غیر ملبس باشی و منتسب به آقا [مقام معظم رهبری] هم باشی ▪️به راحتی که خواستند می کنند؛ رو بلندند می زنند. ▪️ اگر قابل هدایت نیستی ▪️این ها چرا اینها رو نمی بینند؟ ▪️این هایی که می خوان اطلاعات بدن به بالاترها چرا درست و حسابی نمی دن ▪️چرا ؟ ▪️چرا ؟ ▪️اگر یک درصد از 99 درصد احتمال بدی که حرفت اشتباه باشه ! ▪️تو چطور دین داری؟ ▪️چطور تجسم دینی رو به ظاهر به خودت چسبوندی؟ ▪️چطور زنی؟ ▪️تو ! به چه داری اینو می گی؟ ▪️اینا همه و او هستند ▪️تو به مقام نرسیدی؛ نمی تونی تربیت کنی ▪️برو همون درستو به همون 5-6 نفری که در درست شرکت می کنند بده ▪️به خدا قسم درسش از 6 نفر بالا نرفته! 6 نفر به بالا من ندیدم! از اون اول که با هم درس آقای بهجت می رفتیم توی حوزه هم من 6 نفر به بالا در درسش ندیده بودم! ▪️نه خودش به رفت نه گذاشت دیگران به جنگ بروند. توی لاک خودش بود. ▪️برای آقای نقشه کشیدند؛ چه تصادفی؟ ماشین زد؟ کجا ماشین زد؟ ماشینِ این زد! همون هم برای من درست می کنند، [می گن] کرد، کرد، رفت! جلوتر دارم عرض می کنم: این کارو با منم خواهند کرد! ▪️اینا ! ▪️ ندارند! ▪️ از بالاتره اینا زیر پا گذاشتند، کشتن چیز ساده ایه، خیلی کمتره، راحت هم می کشند! ▪️این ... این دین داره؟ این داره؟ ▪️مگه میشه بگیم این دین هم داره؟ ▪️این عمامه را ! ▪️هر کجا هم داره! از هر جا! از گرفته، گرفته، گرفته، هر کجا فشار میارن روی من! ▪️این آقا مدعیه که آدمه! ▪️من پی بردم که است. ▪️تو کوچک ترین نداری! استاد تربیت باید به برسه؛ اشراف بر داشته باشه؛ تو یه کشف برزخی نداری، نمی تونی تربیت کنی! ▪️ 12 ساله ول نکرده، آبروی هم می بره! ▪️نماینده رهبری شده این آقا ▪️خط قرمز ما آقاست ▪️به ما فشار می آورند که التهاب در حوزه ایجاد نکنید، برو اون رو ! ▪️بچه های ما از همه شما فهیم تر، مهذب تر، باسوادتر هستند! ▪️صد بار گفتنت را هم ! ▪️شما هی کن!!!! کی توجه می کنه؟! ▪️باور کنید اینها [را] لازم بود [که بگم] شاید این آخرین مسیر باشه! @naghdeghaffari
💠 متن از سرکار خانم «ماجده محمدی» 🔷 ماه گذشته در ، کلاسی برای تدبر در داشتم. اسمش قطعه گم شده و دایره بزرگ بود! (احتمالا بعضی ها فهمیده باشند که من شورش را در آوردم انقدر از این داستان آقای حُسنِ سوءاستفاده را کردم!!! روحش شاد با این کتابش) شلوغی بود. بیشتر، آمده بودند سوالات قدیمیشان را بپرسند و بروند. کاری به موضوع کلاس نداشتند. حتی حال شنیدن جواب هم نداشتند. ادعا می‌کردند به خدا اعتقاد ندارند. مدام روی مانور می دادند و افسانه ای بودن پیامبر. (الان لابد هرکدامتان چهل تا جواب براش نوک زبانتان هست‌. ولی شما آنجا نبودید و را درک نمیکنید. بحرانی که متاسفانه در اکثر مدارس و همه جای شهر به همین روند ادامه دارد.) حرف از دهن خارج نشده زیر انبوه سوال ها و شبهه های بچه ها میشد. واقعا حرف زدن نمی دادند. کلاس سختی بود! خیلی دقیق و درست باید کلمات را استفاده میکردم. کمترین خطایی در مثال و عبارت، ذهن چابکشان را فراری میداد و دیگر برگرداندنش در توان من نبود. امروز، آخرین جلسه ما بود. در این چند جلسه کرده بودم، آورده بودم، توضیح داده بودم، کمی موثر بود. اما هنوز کلی تا آوردن راه داشتیم. امروز از درس گرفتم. این را هم خدا صبح توی کاسه من گذاشت. بعد کلی توسل و تضرع. برایشان نوشتم. هرنامه ترجمه و تفصیل یکی از آیه های قرآن بود. نامه ها را در فضای راز آلودی که با گل و شمع ایجاد کرده بودم، در پاکت های ، گذاشتم جلوی رویشان. نگذاشتم بازش کنند. اول تحمل کردند. بعد بیتاب شدند. حس اینکه آن تو چی نوشته شده، صبرشان را برده بود. در همین بیقراری از قرآن برایشان حرف زدم. برخلاف همیشه، سکوت کردند و گوش دادند و آرام گرفتند. بعد نوبتشان شد. نامه را خواندند. اول برای خودشان. بعد هرکس که دوست داشت نامه اش را بلند بلند برای دیگران خواند. آن کوه های شبهه و سوال، انگار کم کم آب شدند. اشک بعضی هایشان چکه چکه ریخت. با چیزی مخالف بودند که تا به حال نخوانده بودند. به چیزی اعتقاد نداشتند که در موردش نمیدانستند. منکر وجود و یگانگی خدایی بودند که هیچ وقت اینطوری از زبان خودش حرفش را نشنیده بودند... کلاس عجیبی شد. در سکوت برای خودشان جواب نامه را دادند. قرار گذاشتند باقی شش هزار و ششصد و چند نامه ای که در منزلشان خاک میخورد را ذره ذره بروند و بخوانند. پای قرارشان انگشت زدند. همدیگر را در آغوش گرفتیم و با هم خداحافظی کردیم. . یک درس بزرگ است! درسِ کنار زدن حجاب های عقل و تحقق @Aminikhaah