هدایت شده از نقد غفاری
😳غیبت، تهمت، اهانت
آنچه در زیر می خوانید تکه هایی از سخنان جناب غفاری است که از فایل ضمیمه انتخاب شده است. بخش زیادی از این سخنان خطاب به یکی از شاگردان برجسته #آیت_الله_سعادت_پرور (#پهلوانی) است. نکته جالب در این سخنان آن است که جناب غفاری از یک طرف از لزوم حفظ #آبروی_مؤمن [یعنی خودش] دم می زند و از طرف دیگر با #خشم و #عصبانیت به یک مؤمن انواع #بی_حرمتی ها را کرده، حتی به او می گوید: «شما هی #هاپ_هاپ کن!»
ما نسبت به مخاطب ایشان شناخت کافی نداریم تنها می دانیم که در میان شاگردان آیت الله #پهلوانی از وی به عنوان «برجسته ترین شاگرد استاد» یاد می شود اما حتی اگر او یک #شیعه_خطاکار و بالاتر از آن حتی اگر واقعا به آقای غفاری #ظلم هم کرده باشد باشد، چنین سخن گفتن با او از یک انسان مؤدب بعید است؛ چه رسد به یک #مدعی اخلاق و عرفان!
ما پیش از نقل این جملات از شما بخاطر انتشار آنها پوزش می طلبیم.
▪️متأسفانه انسان های #فاقد_شعور و تهذیب نفس که کم هم نیستند #تمام_مسئولیت_ها را بر عهده گرفته اند!
▪️اگر مسئولیت بهتون پیشنهاد شد برید حتما بپذیرید تا دست اینها نیفته!
▪️آدم های #بدون_تهذیب، #ترسو، #اهل_دنیا، اهل #غیبت و #تهمت؛ راحت [میگه] این اینجوریه اون اینجوریه
▪️خدا لعنتت کنه چقدر #خیانت می کنی به این لباس به این موقعیت چه ملبس باشی چه غیر ملبس باشی و منتسب به آقا [مقام معظم رهبری] هم باشی
▪️به راحتی #هر_غلطی که خواستند می کنند؛ #هر_تهمتی رو بلندند می زنند.
▪️#خدا_ریشَتو_بکنه اگر قابل هدایت نیستی
▪️این #نانجیب ها چرا اینها رو نمی بینند؟
▪️این #جاسوس هایی که می خوان اطلاعات بدن به بالاترها چرا درست و حسابی نمی دن
▪️چرا #وجدان_ندارند؟
▪️چرا #دین_ندارند؟
▪️اگر یک درصد از 99 درصد احتمال بدی که حرفت اشتباه باشه #حق_نداری_پشت_سر_کسی_حرف_بزنی!
▪️تو چطور دین داری؟
▪️چطور تجسم دینی رو به ظاهر به خودت چسبوندی؟
▪️چطور #به_راحتی_پشت_سر_یکی_حرف_می زنی؟
▪️تو #غلط_کردی! به چه #مجوز_شرعی داری اینو می گی؟
▪️اینا همه #نوچه و #نوکر او هستند
▪️تو به مقام #شهود نرسیدی؛ نمی تونی تربیت کنی
▪️برو همون درستو به همون 5-6 نفری که در درست شرکت می کنند بده
▪️به خدا قسم درسش از 6 نفر بالا نرفته! 6 نفر به بالا من ندیدم! از اون اول که با هم درس آقای بهجت می رفتیم توی حوزه هم من 6 نفر به بالا در درسش ندیده بودم!
▪️نه خودش به #جنگ رفت نه گذاشت دیگران به جنگ بروند. توی لاک خودش بود.
▪️برای آقای #ضابط نقشه کشیدند؛ چه تصادفی؟ ماشین زد؟ کجا ماشین زد؟ ماشینِ این #ملعونها زد! همون هم برای من درست می کنند، [می گن] #تصادف کرد، #سکته کرد، رفت! جلوتر دارم عرض می کنم: این کارو با منم خواهند کرد!
▪️اینا #دین_ندارند!
▪️#شرف ندارند!
▪️#آبروی_مؤمن از #کعبه بالاتره اینا زیر پا گذاشتند، کشتن چیز ساده ایه، خیلی کمتره، راحت هم می کشند!
▪️این #نااهل... این دین داره؟ این #شرف داره؟
▪️مگه میشه بگیم این دین هم داره؟
▪️این عمامه را #دزدیده!
▪️هر کجا هم #مزدور داره! از هر جا! از #حوزه گرفته، #اطلاعات گرفته، #سپاه گرفته، هر کجا فشار میارن روی من!
▪️این آقا مدعیه که آدمه!
▪️من پی بردم که #بویی_از_انسانیت_نبرده است.
▪️تو کوچک ترین #کشف_برزخی نداری! استاد تربیت باید به #مقام_شهود برسه؛ اشراف بر #سالک داشته باشه؛ تو یه کشف برزخی نداری، نمی تونی تربیت کنی!
▪️ 12 ساله ول نکرده، آبروی #استادی_اخلاق هم می بره!
▪️نماینده رهبری شده #نوچه این آقا
▪️خط قرمز ما آقاست
▪️به ما فشار می آورند که التهاب در حوزه ایجاد نکنید، برو اون #ملعون رو #آدمش_کن!
▪️بچه های ما از همه شما فهیم تر، مهذب تر، باسوادتر هستند!
▪️صد بار گفتنت را هم #به_گور_خواهی_برد!
▪️شما هی #هاپ_هاپ کن!!!! کی توجه می کنه؟!
▪️باور کنید اینها [را] لازم بود [که بگم] شاید این آخرین مسیر باشه!
@naghdeghaffari
💠 متن از سرکار خانم «ماجده محمدی»
🔷 ماه گذشته در #مدرسه، کلاسی برای تدبر در #قرآن داشتم. اسمش قطعه گم شده و دایره بزرگ بود! (احتمالا بعضی ها فهمیده باشند که من شورش را در آوردم انقدر از این داستان آقای #سیلور_استاین حُسنِ سوءاستفاده را کردم!!! روحش شاد با این کتابش)
#کلاس شلوغی بود. بیشتر، آمده بودند سوالات قدیمیشان را بپرسند و بروند. کاری به موضوع کلاس نداشتند. حتی حال شنیدن جواب هم نداشتند. ادعا میکردند به خدا اعتقاد ندارند. مدام روی #تحریف_قرآن مانور می دادند و افسانه ای بودن پیامبر. (الان لابد هرکدامتان چهل تا جواب براش نوک زبانتان هست. ولی شما آنجا نبودید و #عمق_بحران را درک نمیکنید. بحرانی که متاسفانه در اکثر مدارس و همه جای شهر به همین روند ادامه دارد.) حرف از دهن #معلم خارج نشده زیر انبوه سوال ها و شبهه های بچه ها #دفن میشد. واقعا #اجازه حرف زدن نمی دادند.
کلاس سختی بود!
خیلی دقیق و درست باید کلمات را استفاده میکردم. کمترین خطایی در مثال و عبارت، ذهن چابکشان را فراری میداد و دیگر برگرداندنش در توان من نبود.
امروز، آخرین جلسه ما بود.
در این چند جلسه #استدلال کرده بودم، #برهان آورده بودم، توضیح داده بودم، کمی موثر بود. اما هنوز کلی تا #ایمان آوردن راه داشتیم.
امروز از #مباهله درس گرفتم. این را هم خدا صبح توی کاسه من گذاشت. بعد کلی توسل و تضرع.
برایشان #نامه نوشتم.
هرنامه ترجمه و تفصیل یکی از آیه های قرآن بود.
نامه ها را در فضای راز آلودی که با گل و شمع ایجاد کرده بودم، در پاکت های #سفید، گذاشتم جلوی رویشان. نگذاشتم بازش کنند.
اول تحمل کردند.
بعد بیتاب شدند.
حس اینکه آن تو چی نوشته شده، صبرشان را برده بود.
در همین بیقراری از قرآن برایشان حرف زدم.
برخلاف همیشه، سکوت کردند و گوش دادند و آرام گرفتند.
بعد نوبتشان شد.
نامه را خواندند.
اول برای خودشان. بعد هرکس که دوست داشت نامه اش را بلند بلند برای دیگران خواند.
آن کوه های شبهه و سوال، انگار کم کم آب شدند. اشک بعضی هایشان چکه چکه ریخت.
با چیزی مخالف بودند که تا به حال نخوانده بودند.
به چیزی اعتقاد نداشتند که در موردش نمیدانستند.
منکر وجود و یگانگی خدایی بودند که هیچ وقت اینطوری از زبان خودش حرفش را نشنیده بودند...
کلاس عجیبی شد. در سکوت برای خودشان جواب نامه را دادند. قرار گذاشتند باقی شش هزار و ششصد و چند نامه ای که در منزلشان خاک میخورد را ذره ذره بروند و بخوانند.
پای قرارشان انگشت زدند.
همدیگر را در آغوش گرفتیم و با هم خداحافظی کردیم.
.
#مباهله یک درس بزرگ است!
درسِ کنار زدن حجاب های عقل و تحقق #شهود
#روز_مباهله_مبارکمان
✅ @Aminikhaah