eitaa logo
AmirIzadiHamedani14
435 دنبال‌کننده
76 عکس
333 ویدیو
6 فایل
نشر آثار و اطلاع رسانی جلسات امیر ایزدی همدانی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 بنام خدای کریم و حکیم خداوندگار علیم و حلیم همان کاو به ما گوش داد و زبان که سازیم اَسرار دل را بیان همی حق بگوییم و حق بشنویم به راهی به جز راه حق نگرویم برادر ! مبادا که بی واهمه دهی گوش بر حرف مردم، همه به حرف خدا باوران گوش کن بجز آن همه را فراموش کن شنو این حدیث از امام جواد (1) مفادش مبر تا قیامت ز یاد بفرمود: هرکس به گوینده ای دهد گوش، بوده است چون بنده ای نه تنها که آن حرف، بشنیده است تو گویی که او را پرستیده است چو گوینده حرف از خدایش زند دم از لطف و جود و عطایش زند بدین شیوه شنونده ی حق پرست خداوند خود را پرستیده است وگر حرف گوینده شیطانی است نصیب مخاطب پشیمانی است که با گوش دادن به حرف لئیم پرستیده ابلیس پست رجیم اَلا ! «ایزدی» حرف حق را شنو به غیر از ره راست، راهی مرو همدان ـ دوشنبه 2/بهمن/1402 10/رجب/1445 شب ولادت امام جواد (ع) پی نوشت: (1): تحف العقول ص 456 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج. باتشکر از آقای علی وطنی مداح اهل البیت
بسم رب العالمین 🔹 گزیده ای از قصیده 110 بیتی مناقب علوی : 2 ـ علی کسی که چو خورشید به بامِ کعبه درخشید به عالمی نور بخشید ، از آن جمال منوّر 5 ـ حرم صدف بود ، علی دُر ، جهان شد از نامِ و پُر همه قلیلند و او کُر ، مُطهِّر است و مُطهَّر 7 ـ علی به دل ها سکینه ، وجود ، یم ، او سفینه نبی به دانش ، مدینه ، علی بر این شهر ، چون در 32 ـ به حقّ حق ، حق ، علی بود ، ولیّ مطلق ، علی بود به جنگ خندق ، علی بود ، یگانه شیرِ دلاور 33 ـ چو (( عَمرو )) و حیدر به میدان ، شدند حاضر ، رجز خوان تمامیِ کفر و ایمان ، به رزمگه شد برابر 34 ـ به ضربتی طرفه العین ، ولیّ حق بُردَش از بین که از عباداتِ ثقلین ، بُوَد همین ضربه برتر 35 ـ نَفَس زدن بی علی ننگ ، ز هجرِ وی دل بُود تنگ علی که بگرفته در جنگ ، سر از تنِ (( عَمرو )) و (( عَنتَر )) 36 ـ چو او نباشد دلیری ، پیمبری را وزیری جماعتی را امیری ، به رهروان ، میر و رهبر 37 ـ زمین نبود آسمان هم ، کواکب و کهکشان هم جهان و باغِ جنان هم ، که بود او با پیمبر 38 ـ نبیّ و او نجمِ بَختَند ، دو شاخه ی یک درختند پناهِ ما روزِ سختند ، ز لطفِ بی حدّ و بی مر 39 ـ کتابِ محکم علی بود ، خطابِ مُبرَم علی بود صراط اَقوَم علی بود ، به مشرکین شد مظفّر 40 ـ زبانزد آمد خضوعش ، نمازِ او با خشوعش که همزمان با رکوعش ، زکات داد آن فلک فر 41 ـ طهارتش (( یُذهِب ، عَنکُم )) ، مناقبش بیش از انجم خِرَد در این ژرف قُلزُم ، چو تکّه چوبی شناور 42 ـ غرض ز حَبلُ المتین اوست ، یگانه یعسوبِ دین اوست که سیّد المسلمین اوست ، امیرِ نَحل و دلاور 43 ـ محبّتِ او سعادت ، نشانِ طیبِ ولادت به (( لافتی )) در رشادت ، مدال دارد ز داور 44 ـ زمین به وی راز گوید ، سرائرش باز گوید تراب ، از آغاز گوید : ابوتراب است حیدر ۴۵- ندید امت به نحوی ، از او خطاییّ و سهوی روایتِ (( طیرِ مَشوی )) ، مقامِ او را بیانگر 46 ـ به هر شبِ پُر ز رازش ، چو بود راز و نیازش هزار رکعت نمازش ، تمام با دیده ی تر 47 ـ ندیده بود اَر خدا را ، به چشمِ دل آشکارا اطاعتِ کبریا را ، نمی نهادی چنین سر 48 ـ ز چشمِ آن نیک اندیش ، اگر فُتَد پرده از پیش نمی شود ذرّه ای بیش ، یقینِ آقایِ قنبر 56 ـ رسولِ رفته به معراج ، غدیرِ خُم ، بینِ حجّاج نهاد بر تارکش تاج ، عروج دادش به منبر 57 ـ (( اَلَستُ اَولی بِکُم ؟ )) گفت ، بلی ز حجّاج ، بشنفت سپس دُر از دُرجِ لب ، سُفت : علی شما راست رهبر 58 ـ علی چو در وادیِ خُم ، ولی شد از حق به مردم خطابِ (( اَتمَمت ، عَلَیکُم )) ، رسید بهرِ پیمبر 59 ـ (( عُمَر )) چو این حُکم بشنفت ، دلِ سیاهش برآشفت اگر چه (( بَخٍّ لَکَ )) گفت ، ولیک بودی مُکدّر 60 ـ پیمبرِ خیر و رحمت ، برای صاحب ولایت گرفت بیعت ز اُمّت ، به متنِ تاریخ بنگر 61 ـ بگفت : حاضر به غائب ، به خاندان و مصاحب به هر که حق راست طالب ، رسانَد این حُکمِ داور 62 ـ به امرِ ختمِ رسولان ، قصیده ای خواند (( حسّان )) که بود شیرینیِ آن ، فزونتر از شهد و شکّر 63 ـ در آن میان کس غرض داشت ، شرارتش بَد عوض داشت درونِ قلبش مرض داشت ، مریضی اش شد فزونتر 64 ـ نخست رَد ، حُکمِ رب کرد ، (( عذابِ واقع )) طلب کرد خدای ، بر وی غضب کرد ، فتاد سنگیش بر سر 65 ـ به سر فتاد و ز مَقعَد ، چو جانِ نَحسَش در آمد بِمُرد و ز آن کرده ی بَد ، جهنّمش خواند در بر 66 ـ غدیرِ خُم ، عید شیعه ، ظهورِ حق را طلیعه ولایت آمد ودیعه ، به قلب هایِ مُنوّر 67 ـ نکوترین عیدِ اَمّت ، به شیعه و اهلِ سنّت بُوَد همین روزِ رحمت ، ز (( فطر )) و (( اَضحی )) است برتر 68 ـ غدیر ، دین را بقا داد ، (( اَتَمِّ نعمت )) به ما داد خدا به دینی رضا داد ، که از علی یافت زیور 69 ـ علی مُبَرّا ز عیب است ، بری ز هر شکّ و ریب است خبیر از علمِ غیب است ، یقینِ او فوقِ باور 70 ـ علی که (( خَیرُ البَشَر )) بود ، وَ شک در او (( قَد کَفَر )) بود دلیلِ فتح و ظفر بود ، به غزوه ها بینِ لشگر برای دسترسی به همه ی 110 بیت این قصیده می توانید به وبلاگ مراجعه کنید. 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
با عرض سلام و شادباش بمناسبت ایام ولادت جواد الائمه و امیرالمومنین علی علیهماالسلام. دوستانی که فرصت و امکان تایپ اشعار را دارند لطفاً در خصوصی به آقای ایزدی اطلاع بدهند، چون هزاران بیت، از اشعار ایشان تایپ نشده‌اند و لذا قابلیت اشتراک گذاری در فضای مجازی را ندارند و ما و ایشان بیش از این فرصت طبقه بندی و تایپ اشعار نامبرده را نداریم. ان شاءالله ماجور باشید التماس دعای فرج
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه‌السلام 🔸 علیه‌السلام 🔹 🔸 🔹 حدیث امام جواد علیه السّلام ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ با نام و یاد آنکه ربّ العالمین است هم مالک و هم حکمران یوم دین است پروردگاری که به ما گوش و زبان داد بر گفتن و بشنفتن انسان را توان داد باید که سود از دو گُلِ بشکفته گیریم درس ادب از گفته و بشنفته گیریم باید کنیم اعراض از هر لغو گفتن از افتـرا و غیبت و تهمت شنفتن از راستیّ حرف خود آگاه باشیم ز امر خدا با صادقین همراه باشیم امشب دل من زائر مولا جواد است کز او حدیثی نغز و شیرینم بیاد است بشنو ز من تا با تو گویم آشکارا فرمایش مولایمان ابن الرّضا را (1) هرکس به یک گوینده، گوش جان فرا داد از وقت خود بگذشت و بر حرفش بها داد تنهــا نپنـداری شنیـد آن گفتگو را بی پرده می گویم: پرستیده است او را زاین رو گر آن گوینده حرف از کبریا زد دم از خـدایش، دور از کبـر و ریـا زد شنونـده در حال شنیدن، از سعــادت کرده خـداونــد تعــالی را عبادت امّا اگر گوینــده از شیــطان بگوید هر حـرف را شیطان بخواهد آن بگوید شنونـده ای که پـای آن صحبت نشسته دل را بـرآن گـوینـدۀ گمــراه بسته انـگار کاندر حالتـی از جهـل و مستی کرده‌است درآن لحظه‌ها شیطان‌پرستی پس گوش بر حرف خدا بسپار، ای دوست بیـزار باش از حرف ناهنجار، ای دوست این آیه کاندر سوره ی "المؤمنون" است در رگ رگ ِشیعه، روان مانند خون است مؤمن برائت جُستـه از هر لغو باشد هر چند آن گفتارِ لغو از سهو باشد ای «ایزدی» زاین پس فقط حرف از خدا زن دم از محمّـد، حـرف از اهـل کسا زن مدّاح اگر هستی سخن از کبریا گوی حرف درست و دور از کبر و ریا گوی باید که تو همرنگ اهل البیت باشی روزی مبادا ننگ اهل البیت باشی باید مطیع چارده معصوم باشی دشمن به ظالم، یاور مظلوم باشی موسی صفت، دنبال نور طور باشی از کفر و استکبار، باید دور باشی شعری بخوانی بیت بیتش عِلم و حکمت کز آن شکوفا می شود افکار اُمّت شعـری بخوانی ضـد استبداد باشد شعری که متنش شرح عدل و داد باشد شعری بخوان تا مردمان آگاه گردند با مصطفـی و عترتش همراه گردند شعری بخوان رسوا شونداهل سقیفه بیزار گردان خلق را زآن سه خلیفه شعری بخوان همرنگ و بوی شقشقیّه دیگر بس است ای دوست کتمان و تقیّه شعری بخوان شوری چنان آتشفشان کن کفر «ابـوموسـی» صفت ها را بیان کن شعری بخوان قرآن ز نیزه، باز گردد تا زودتـر قـرآن نـاطق باز گردد شعری بخوان هر بیت آن تبیین اسلام دست معـاویه فتاده دین اسلام شعری بخوان بُرّان چو تیغ مالک اشتر زن بر رگِ کُفّار و استکبار نِشتَر دست ولیّ عصر، یار این نهاد است امروز مدّاحی به معنای جهاد است شمشیر بردار ای برادر! وقت جنگ است عرصه برای شیعۀ یکرنگ، تنگ است باید به ظلمت بر ظهور آماده گردیم از بهر استقبال نور آماده گردیم شاید خدا از قلبمان عقده گشاید بانگ ( اَنَاالمَهدی ) ز سوی کعبه آید 🔹همدان ـ دوشنبه 2/بهمن/1402 10/رجب/1445 🔸 سالروز ولادت امام جواد علیه‌السلام پی نوشت: (1): تحف العقول ص 456 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج. 💐 با تشکر از مداح اهل البیت آقای علی وطنی (از ورامین)
هدایت شده از Zaeran Alghame Hamedan
بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون ضمن عرض تسلیت به آقایان حاج اکبر و کربلایی علی و کربلایی مهدی والامقام. این مرحوم اخوی حاج اکبر و عموی آقایان علی و مهدی والام هستند. روحش شاد الفاتحه مع الصلوات
هدایت شده از AmirIzadiHamedani14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم یاد ایام... حاج امیر ایزدی همدانی اول هفته با نام امیرالمومنین علی علیه السلام قم مقدسه زمستان ۸۳ 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه السلام چونکه مسلم شد ز تیغ کین شهید نوبتِ غربت به طفلانش رسید بیش از یکسال ، آن دو ارجمند در دیارِ کوفه بودندی به بند طبقِ حکمِ بِن زیادِ کین مآب قوتشان بودی دو نان یک کوزه آب وَهْ ! که بودند آن دو طفلِ خوش مرام روزها را روزه ، شبها در قیام تا شبی گفتند با قلبِ پریش بهر زندانبان ، نشان و نامِ خویش داد زندانبان ، فراری آن دو را گر چه خود شد بر بلایا ، مبتلا راه پیمودند طفلان ، با شتاب خستگی بگرفت ز آنها صبر و تاب میهمان گشتند بر پیرِ زنی که وِرا می بود ، دامادی دَنی بیمشان از فتنة داماد داد پس طعامی در برِ ایشان نهاد کودکانِ خسته از بیداد و غم هر دو خوابیدند در آغوشِ هم داشت زن در دل بسی بیم و اُمید پاسی از شب رفت و دامادش رسید گفت : بودم در پیِ دو طفلِ خُرد که سزد بر تیغ ، ایشان را سپرد بر امیرِ کوفه باشد ناگوار کودکان کردند از زندان ، فرار هر کسی سر از تنِ آنان بُرَد وز برای ابنِ مرجانه بَرَد جایزه بخشند او را بی شمار سکّة زر می دهندش دو هزار گرچه کردم جستجو ، بشتافتم ردّشان را عاقبت نایافتم صبحدم ، پویم همه صحرا و دشت راستی زاین جایزه نتوان گذشت زن بگفتش : فکر سیم و زر مباش غافل از حق ، خصم پیغمبر مباش دین مده از کف که دینارت دهند کز همین دینار ، بر نارت دهند لیک پند پیرزن سودی نداشت آن دلِ بیمار ، بهبودی نداشت آنکه جز دنیا نبودی خواهشش خُورْد نان ، بنهاد سر بر بالشش پلکهایش کم کمک می گشت جفت ناگهان از حجره ، آوایی شنفت آن نموده پشت بر راهِ دُرُست جَست از جا وآنچه را می خواست جُست داد ایشان را امان ، گفتند نام قلبشان بشکست جای احترام حرمتِ یاسین و عهدِ خود شکست آن پناه آورده گان را دست بست صبح ، آقا زاده ها را بر غلام داد و گفتا : کار ایشان کن تمام چون غلام پاک ، طفلان را شناخت تیغ افکند و دلش از غم گداخت خونِ مظلومانِ بی کس را نریخت دل به دریا زد ز مولایش گریخت حارثِ بی دین که او را لعن باد حُکمِ قتل آن دو بر فرزند داد زادة او ، پیروی کرد از غلام جای کشتن، کردشان بس احترام بهر طفلان ، اشک از چشمش چکید بر قدمهاشان فتاد و بوسه چید از پدر بگریخت وز بهر نجات خویش را افکند در موجِ فرات صد دریغ و صد دریغ و صد دریغ حارثِ بیدادگر ، برداشت تیغ گوییا کرد اینچنین تقدیر ، حکم گفت : بینِ ما کند شمشیر ، حکم کودکان گفتند با آن بد مرام ما دو را بفروش مانند غلام گفت : نه ، گفتند آن طفلان راد زنده بر ما را برِ ابنِ زیاد شاید او از قتلِ ما پوشید چشم حکمِ نیکی کرد جایِ قهر و خشم گفت : نه ، گفتند : ما از عترتیم گفت : ما هم منکر این نسبتیم باز فرمودند : ما دو کودکیم کن بزرگی ، رحم آور ، کوچکیم داد پاسخ : در دل من رحم نیست گر بُوَد هم مر شما را سهم نیست پس بفرمودند با صد سوز و ساز فرصتی کوتاه دِه ، بهر نماز اذن بگرفتند از خصمِ دَغَل روی آوردند بر خیر العمل بعد از آن گفتند : یا حیّ یا حکیم دادِ ما بستان از این پستِ لئیم کودکان بودند در راز و نیاز با خداوند کریم و چاره ساز ضربتی زد حارثِ دور از خدا شد محمد را سر از پیکر جدا دید ابراهیم او را غرقِ خون صیحه زد : «اِنّا اِلَیْهِ راجعون» یادگارِ طایرِ باغِ بهشت بر گلویِ پاره ، رخساره بهشت خویش را بر رویِ وی انداختی رخ ، خضاب از خون پاکش ساختی تا بدان رخسارة از خون ، خضاب شکوه آرَدْ در برِ ختمی مآب واندر آن حالت ، عدو زد گردنش غوطه زد در بینِ خاک و خون ، تنش بود جاری ، خون از آن رگها هنوز داد حارث خُبثِ باطن را بُروز جای دفنِ جسمشان آن بد صفات هر دو را انداخت در آبِ فرات «ایزدی» زاین غم ، دلش پُر خون بُوَد اشکِ او ، جاری تر از جیحون بُوَد 🏴🏴🏴 امالی صدوق – مجلس 19 ، حدیث 2 به نقل از امالی 1. بحار ؛ مجلسی ؛ ج 45 ؛ ص 10 2. عوالم ؛ بحرانی ؛ ج 17 ؛ ص 353 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 هر آنکه بر دلِ خود مُهرِ مِهرِ عترت داشت قرین لطفِ خدا بود و بس سعادت داشت ولای آل محمّد، رهِ نجات بُوَد هر آنکه داشت ولایت، اجلّ نعمت داشت سفینه های نجاتند و رهنمای بشر که هرکدام به کف، مشعل هدایت داشت چگونه وصف کنم خاندان پاکی را که با گواهی داور ، مدال عصمت داشت خدا ستوده به قرآن و گفته مدحتشان بیان نموده که این دودمان، طهارت داشت بر آستانۀ ایشان ، نهاده سر، خورشید خوشا کسی که بر این در، سرِ ارادت داشت من و محبّت این خاندان ! خدا را شکر که مهرشان ز ازل در دلم اقامت داشت دلم دوباره هواییِّ کاظمین شده که آن دیار، مرا رنگ و بوی جنّت داشت با یاد بارگهی که ربوده دل از عرش به یاد آن حرمی که به بر، دو حجّت داشت دو نورِ دیده، دو دریای بی کرانِ کرم دو گل، که برگ و بر از گلشن رسالت داشت به کاظمینِ جوادین، شهره گردیدند طوافِ مرقدِ ایشان چقدر لذّت داشت! دلم به سینه تپد با ولای آن سرور که از صفای وجودش، جهان طراوت داشت امام موسیِ جعفر، ولیّ جنّ و بشر عزیز صادق و هر گفته اش صداقت داشت به یک پیام ، رُباید ز بشر حافی دل ز بسکه در سخنش نورِ معنویّت داشت فرو برندۀ خشم است و روحِ بخشایش به دشمنانِ قسم خورده هم عطوفت داشت امام مفترض الطاعتی که در هر حال به خاک بندگیِ حق، سر اطاعت داشت کسی که سجدۀ طولانی اش به خلوت شب به سجده های علیّ ولی ، شباهت داشت نماز، محوِ خضوع و خشوعِ او می‌گشت گهِ نماز، ز خود تا خدای، هجرت داشت به یک اشارۀ خود، نقش پرده را جان داد به شیر پرده نشین، حضرتش ولایت داشت بداد حکم که حمله به ساحری آرد که بر امامِ زمانش ، سرِ اهانت داشت درید شیر، تنِ ساحری، نمک به حرام که پشت کرده به خورشید و رو به ظلمت داشت خلیفه دید چو این صحنه ، رنگِ رخ را باخت چو بید، لرزه بر اندامِ خود ز وحشت داشت ز عجز گفت بدان مقتدای آزاده الا! که بخشش و عفوت به دهر شهرت داشت بگو به شیر، پس آرَد دوباره ساحر را اگر چه در بَرِتان قصد بر جسارت داشت امام گفت به هارون : اگر عصای کلیم که اژدها شد و اعجاز را دلالت داشت هر آنچه خورد از آثار سِحر، پس می‌داد بر این قضیّه ، همین شیر نیز، رخصت داشت شکسته سحرِ دو فرعون از دو موسی شد که هر کدام فزون از عدد، فضیلت داشت فدای موسی کاظم، تمامِ هستیِ من که با چنین جبروتی ، هزار محنت داشت به جور گشت جدا از حریمِ پیغمبر ز ظلمِ خصم، به جدّش بسی شکایت داشت ز خانواده و یارانِ خود جدا افتاد مکان به قعر سیه چال ، از عداوت داشت شکنجه های فراوان کشید در زندان به ساقِ پاش ز زنجیرِ کین، جراحت داشت ز فرطِ ظلمت زندان و ظلم زندانبان ز پیشگاه خدا، خواهشِ شهادت داشت هزار حیف که مسموم شد ز زهر ستم دلی شکسته ز بیدادها، به غربت داشت اگرچه وقت شهادت، غریب و بی‌کس بود به سمتِ شهر مدینه، نگاهِ حسرت داشت پس از شهادتِ او ریخت گل به روی تنش اگرچه بسته به زنجیر بود، حُرمت داشت هزار شکر، سلیمان بر او کفن آوَرد زمانِ دفن به همراه خود جماعت داشت هزار شکر ، تنش زیر سمّ اسب نرفت نه ساربانِ پلیدی، خیال غارت داشت فدای آنکه شکستند استخوانهایش "هزارونهصد و پنجاه و یک "جراحت داشت به صبح روز قیامت ، گواه من باشید که "ایزدی" ز فلان و فلان ، برائت داشت 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
نخستین کنگره ملی شعر مهدوی « در انتظار مهدی » در دوبخش؛ _فارسی _ترکی هر یک از شاعران بزرگوار می‌توانند ۳ اثر مهدوی خود را در قالب وورد ارسال کنند. ارسال آثار؛ ۰۹۱۴۹۵۳۵۱۸۶ مهلت ارسال؛ ۲۰ بهمن منتظر ارسال آثار ارزشمند شاعران گرانقدر با موضوعات مطرح شده در اطلاعیه هستیم. کانال فراخوان شعر در ایتا؛ @Farakhanesher
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 سلام بر تو که گوید خدا مدیحت تو به هر کجا که رَوَم ، بشنوم حکایت تو به نصّ "یُذهَب عَنکُم"که قولِ حق باشد کتاب حق ، سند محکم طهارت تو امام صابر و کاظم که آمده ناظم به گردشِ همه منظومه ها ، اشارتِ تو تویی که حضرت باب الحوائجت خوانند رواج یافته این سکّه ، از کرامت تو تو آن امام کریمی که تا جهان برپاست بُوَد زمین و زمان ، زیر بار منّت تو شهید دار فنایی، شفیعِ مُلکِ بقا همیشه بوده و باشد کرم ، سجیّت تو فدای طبع بلندت که چون رسول خدا نبوده است جز احسان به خلق، عادت تو گدای کوی تو هستم بگیر دستم را که راز خویش نگفتم، مگر به حضرت تو من از همان دم میلاد بر تو دل بستم خمیر مایۀ من بوده از محبّت تو عزیز مصرِ وجودم ، تویی تویی ، مولا گرفته مُلکِ دلم را سپاهِ رحمتِ تو نداشتم به دلم مِهرِ دشمنان شما قسم به عصمت زهرا، قسم به عزت تو به دوشِ ابر، ز چین تا به طالقان بنشست کسی که داشت به دل، گوهر ولایت تو تو حکمرانِ جهانی به حکم حضرت دوست یقین اطاعت حقّ است در اطاعت تو بنا به امرِ تو شد نقش پرده ، شیر ژیان درید آنکه همی کرد هتکِ حُرمت تو کبوتران ِ سبکبال ، در هوایِ تواَند سپرده اند دل خویش بر امامت تو روایت است زبانِ پرنده می دانی فزون ز جاهِ سلیمان بُوَد جلالت تو الا! که می خری از لطف آبرویم را چگونه همچو منی ، دم زند ز مدحت تو بریز شهدِ حلاوت به کامِ شعر ترم که دلنشین شود ، آید پسند حضرت تو اراده کرده خدایت، به پهنۀ دنیا همیشه پهن بُوَد سفرۀعنایت تو نفس نفس ، لب تو گرم ذکرِ رحمان بود یکی بُوَد به خدا، خلوتِ تو ، جلوتِ تو روایت است که هارون، کنیز زیبایی روانه کرد به زندان ، پیِ اذیّت تو تو گرم راز و نیاز و نمازِ خود بودی به هم نخورد دمی، شور و حالِ خلوت تو کنیز دید، نظر سوی او نیندازی بگفت: آمدم اینجا به قصد خدمت تو جواب دادی : بر تو چه حاجتم باشد؟ دلم به لرزه نیفتد ز سیرِ صورت تو ز لطف و مرحمتت، رهنمای او گشتی الا! تمام عوالم، فدای عصمت تو به یک اشارۀ تو ، پرده ها کناری رفت شناخت آن زن گمراه، شأن و عزّت تو صفای روضۀ رضوان به کنج زندان دید و حوریان کمر بسته ، بهر خدمت تو بدید گوشۀ زندان ، بهشت داری تو بدید جلوه ای از جایگاه و شوکت تو نمود سجده و پیشانی اش به خاک گذاشت دلش به سمتِ خدا رفت با هدایت تو الا! ولیّ خدا ، ای امام خوبی ها مدام غوطه ورم در بِحارِ نعمت تو دلم سفر به سوی کاظمین می خواهد تمام عمر، تپیده است با محبّت تو کنم به حشر، مباهات بر همه حجّاج اگر نصیب شود فرصتِ زیارت تو وجود تو عَلَم دین و رکن ایمان است فکنده بر سرِ خورشید، سایه رأیت تو اگر اشاره کنی مردگان به پا خیزند که دست قدرت حق است دست قدرت تو تو ابرِ رحمتی و قلب من کویر، ببار فزون ز قطرۀ باران بُوَد فضیلت تو چکید اشک ز چشمم چو یاد آوردم ز جور سِندی ملعون و رنج و غربت تو به زهر کشت تو را دشمنِ قسم خورده شرر فکند به دل، قصّه شهادت تو به روی تختۀ در، پیکر تو را بردند شکست پشت فلک، چون شکست حُرمت تو ز"ایزدی" به صف حشر ، دستگیری کن که نیست راه نجاتش مگر شفاعت تو بیا و پاره مَکُن رشتۀ امیدش را که بوده است از آغاز، در حمایت تو 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
سلام سخنران: مداح: زمان: پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ از ساعت ۱۹ مکان: تهران خیابان ولیعصر علیه السلام امیریه بالاتر از مهدیه تهران چهارراه معزالسلطان خیابان مدرس انتهای کوچه مازندرانی پلاک ۱۴ حسینیه آقای حاج سیدمحمد توکل
هدایت شده از امیر ایزدی
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 آورده "راوندی" فقیه با درایت در "الخرائج و الجرائح " این روایت موسی بن جعفر ، آن امام بی قرینه باغ وسیعی داشت بیرون مدینه یک روز با راویِّ این زیبا کرامت شد راهیِ باغش، گل باغ امامت راوی چنین گوید که ناگه شیری آمد ره بست بر رویِ ولیّ حیّ سرمد من از هجوم ترس، بر جا ایستادم دل بر رضای حضرت دادار دادم بی اعتنا بر شیر، مولا پیش می رفت بر پشت قاطر ، سوی باغ خویش می رفت شیری که از خوفش دلم زیر و زبر شد بر زادۀ شیر خدا ، نزدیک تر شد بگذاشت پنجه ، روی رانِ مرکب او گویی که بودی معتقد بر مذهب او شیر درَنده ، با زبان بی زبانی می کرد عجز و لابه ، بودش داستانی می گفت زار خویش با موسی بن جعفر انگار بودش خواهشی از آن فلک فر مولا ز رحمت ، گفته اش را گوش می کرد در دل ، شرارِ غصّه اش خاموش می کرد پس رو به سوی قبله ، آن عبدِ خدایی بگشود دست و کرد زیر لب ، دعایی آن گاه با دستِ ولایت، حجت الله بر شیر، اشاره کرد تا برگردد از راه غرّید، نوعی خاص، آن شیرِ تنومند آمین به لب آورد، محبوب خداوند با خاطری آسوده و با قلبِ مسرور شد شیر از راهِ ولیّ ذوالمنن، دور مولا به راه افتاد و من در خدمتِ او زاین ماجرا کردم سؤال از حضرت او گفتم که ترسیدم، به طور ناگهانی بر جسم و جان پاکتان آید زیانی امّا ز برخورد شما با شیر غرّان کردم تعجب، ای امام جنّ و انسان فرمود مولا: شیر با من راز می گفت حاجاتِ خود را با امامش باز می گفت از همسرش گفتا که کارِ زایمانش دشوار گردیده است و بگرفته امانش می خواست از من تا کنم قدری دعایش من نیز، نزد حق، دعا کردم برایش پس در دلم افتاد و از بهر سرورش گفتم: خدا بخشیده فرزندِ ذکورش او شادمان شد رویِ دل، سوی خدا کرد بر خاندان و شیعیان ما، دعا کرد کردی طلب از درگه خلّاقِ منّان نایَد مسلّط، هیچ درّنده ، بر ایشان من نیز آمین گفتم و او شادمانه گردید سوی همسرِ زارش ، روانه ای "ایزدی" آل محمد، چاره سازند مولای کلّ خلقت و بنده نوازند هر چیز خواهی، کن طلب زاین خانواده از یُمنِ ایشان، حق به هستی، هست داده ایشان پناهِ انس و جنّ و وحش و طیرند آغاز و پایان، معدنِ هر فیض و خیرند هم بال و پر بخشند بر مرغِ پرنده هم عقده بگشایند از شیر درنده خاصه امام هفتم آن روح مناجات خوانند خلقِ عالم او را باب حاجات آنکس که نور الله، در ظلمات ارض است طاعت از او بر عالمِ ایجاد ، فرض است حبّش رسانَد دوستانش را به رضوان بغضش کشانَد دشمنانش را به نیران "والکاظمین الغیظ" توصیفِ خصالش خورشیدِ گردون ، وام گیرد از جمالش در گوشۀ زندان به سیرِ چرخ، ناظم هم عبد صالح بود و هم صدّیق و کاظم زنجیرها بر دست پاکش بوسه دادند در کنج زندان‌ها به پایش اوفتادند سوزد دلم زاین غم که بر او رفت بیداد ماهِ مدینه گشت زندانی به بغداد از فتنۀ هارون دلش همواره خون بود خورشیدِ عالم تاب، در قعر سجون بود شد تلخ از بی رحمیِ دشمن، مذاقش گردید در بندِ جفا، آزرده ساقش چون مادرش زهرای اطهر، در زمانه بر جسم پاکش ماند جای تازیانه   آدرس: قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح ، مجلسی ، بحار الانوار ، ج 48، ص 58 ، ح 67. 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 ماجرای به نام حمیرا (از ) با نام و یاد خالق روزی رسانم گویم کنون یک داستان بر دوستانم این قصّه را بی هیچ شکّ و اختلافی «شیخ کُلینی» نقل فرموده به «کافی» ای آنکه باشد از ولایت بر سرت تاج بشنو روایت را تو از یعقوب سرّاج گفتا رسیدم روزی از الطاف خالق نزد امام صادق آن قرآن ناطق دیدم ولیّ الله اعظم ایستاده بگشوده لب بر شُکر با روی گشاده با چشم حق بین در کنار گاهواره می کرد بر فرزند دلبندش نظاره من با ادب در گوشه ای بنشسته بودم بر هر چه جز آن دو، دو چشمم بسته بودم چون گفتگوی حضرتش پایان پذیرفت با من ز رحمت صادق آل نبی گفت: نزدیک مولایت برو کن احترامش بر وجه حق بنما نظر بر گو سلامش مُحرِم بشو،| لبّیک گو، برخیز برخیز بر دامن این کعبه، دست دل درآویز بر تو امام و باب حاجات است این طفل جان جهان، روح مناجات است این طفل این قبلۀ دل، مقتدای اهل راز است کان کَرَم، بیچارگان را چاره ساز است برخاستم، مُحرِم شدم آرام آرام لبّیک گویان، سوی آن کعبه زدم گام کـردم زیـارت، قبلـۀ اهـلِ ولا را بی پرده دیدم جلوه گر وجه خدا را مجذوب آن جذبه شدم مات رُخ او دادم سـلام و خود شنیدم پاسخ او بودم همی حیران رخسار ملیحش ناگه به من فرمود با لحن فصیحش ای که به رویت، حق درِ رحمت گشوده یک دختـر نیـک اختـرت اعطا نموده اینک برو، تغییر دِه، ای نیک اندیش نامی که بُگزیدی برای دختر خویش از نام آن دختر خدا بیزار باشد آن نام، نازیباست ناهنجار باشد دارد خدای مهربان زآن نام نفرت نامی نکو بُگزین بر آن پاکیزه فطرت یعقوب می گوید به فرمان امامم کز عهد مهد خویش آمد هم کلامم بر آنچه از گهواره ام فرمود کاظم تأکید کردی صادق آن فخر اعاظم گفتا: به امر حجّت پروردگارت بنما عمل تا حق نماید رستگارت کردم اجابت رهبر نیک اخترم را تغییـر دادم نام زشت دخترم را با نام نیکو، خواندم از آن روز، وی را آسوده شد از ننگ نامی چون حُمیرا ای «ایزدی» این است دستور خداوند نام نکـو بایـد گُزیـد از بهـر فرزند چون نام در شخصیّتش تأثیر دارد حتی اثر در رزق و در تقدیر دارد برما ز معصومین رسیده این روایت نام نکـو باشـد ز اسبـاب شفـاعت نام حسن نام حسین نام محمد نام علیِ و جعفر و حمزه ز سرمد باشد برای صاحبش اسبـاب رحمت بر روی او بر می گشاید باب رحمت نام خدیجه ، فاطمه، با نام زینب بر بانوان باشد پَسَند حضرت رَب این نامها دارای شَأن و وَقر هستند بر صاحبان خود امان از فَقر هستند اهلش ز فقر ایمن شوند از لطف سرمد در خانه ای که هست نامی از محمّد زیرا محمّد، نام مردی پاک باشد زیبنـده اسم خواجۀ لولاک باشد امّا «حُمیرا» یک لقب بر عایشه بود که ننگ کارش بدتر از هر فاحشه بود او طعنه بر ختم رُسُل ، بی واهمه زد زخم زبـان بر مرتضـی و فاطمه زد او روی خود را تیـره رنگ از ننگ کرده چون با امیـرالمؤمنین هـم جنگ کرده با حُبِّ «بِن مُلجَم» به بُغض شیر یزدان خوانده غلام خویشتن را عبد رحمان این پَست فِطرت کرده پیش چشم یاران از کینه تـابـوت حسن را تیـر بـاران تهران 12/بهمن/1402 هـ ش 20/رجب/1445 هـ ق 🔸باتشکر از جناب آقای علی وطنی 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 بگشای گوش جان و بشنو این روایت از «ابن شهرآشوب»آن صاحب درایت فرموده نقل اینگونه از یعقوب سـرّاج کز حُبِّ اهل البیت بر سر داشتی تاج روزی رسیدم خدمت کان حقایق مولا امام صادق آن قرآن ناطق دیدم، ستاده در کنار گاهواره بر روی موسی، دارد از رحمت نظاره انگار با طفل عزیزش راز می گفت با کودکش اَسرار حق را باز می گفت آمد چو با فرزند گفتارش به پایان آن قُلزُم احسان، به مهمان داد فرمان فرمود شو نزدیک بر این گاهواره مهپاره را در گاهواره کن نظاره برگو به مولایت سلام و بین کرامت بشناس او را چونکه می باشد امامت از این عنایت خُرّم و مسرور گشتم بحر خروشانی ز شوق و شور گشتم نزدیکتر رفتم به پاس احترامش ز امر رئیس مذهبم، گفتم سلامش دل از کف من بُرد رخسار ملیحش دادی جوابم را بدان لحن فصیحش فرمود آن شیرین زبان انجم افروز از آنچه در کاشانه ام بگذشته دیروز از غیب بودش آگهی موسی بن جعفر کز لطف و رحمت حق مرا داده است دختر فرمود: ده تغییر نام دخترت را خشنود از خود کن خدای اکبرت را نامی که بنهادی بر آن فرزند دلبند بس ناخوشایند است در نزد خداوند پس صادقم فرمود: کز صدقِ دل و جان انجام ده هر آنچه بر تو داد فرمان برحُکم موسای زمان گر سر سپاری بنهاده ای پا در مسیر رستگاری یعقوب گوید: این سخنها چون شنیدم راه سعادت را برای خود گُزیدم من دل به مِهر دختر خود داده بودم نام «حُمیرا» را بر او بنهاده بودم گردن به حکم حجّت سرمد نهادم آن نام را با امر او تغییر دادم (1) ای «ایزدی» این داستان را رمز و راز است این رشته دارد ماجرایی بس دراز است باید که شیعه ز این روایت درس گیرد از صاحبِ امر ولایت، درس گیرد نامی گزیند بهر فرزند نکویش کاندر صفِ محشر نریزد آبرویش نامی که یاد آرد رسول و خاندانش نامی که افزاید به رِزق و قدر و شأنش نامی که نام دشمن قرآن نباشد نامی که سود مشرکان در آن نباشد نام حمیرا یاد می آرد از آن زن کز فتنه اش یکدم نماند اسلام ایمن آن زن که رفتارش نبی را سخت آشفت سِرِّ مگو را در برِ نامحرمان گفت آن کو مذمّت گشته در آیات تحریم بر امر پیغمبر نشد یک لحظه تسلیم آن زن که همچون همسران لوط و نوح است در دین چه بدعتها نهاد و عهد بشکست آن زن که بر زهرای اطهر طعنه می زد بـر اُمِّ سبطیـن پیمبـر طعنه می زد آن زن که در بغض علی ضرب المَثَل بود پایـه گُـذار جنـگ خونین جَمَـل بود آن زن که گِرد خیمه اش سگهای «حَوئَب» گشتند گرم پارس کردن در دل شب آن زن که از شرم و حیا، بویی نبرده وز قتل حیدر شاد گشته، سجده کرده او داد حکم تیر بارانِ حسن را با تیر زد پیوند، تابوت و کفن را این زن، مُلَقَّب بر حُمیرا بود آری او شادمان در سوگ زهرا بود آری ما از حمیرا کینۀ دیرینه داریم از خردسالی بغض او در سینه داریم ما جرعه نوش چشمه سار جود هستیم چشم انتظار مهدی موعود هستیم داریم اُمّیدی که در روز ظهورش گردد نصیب ما دمی فیض حضورش بلکه ببینیم آن عزیز حیّ باری بر این حمیرا حدّ شرعی کرده جاری تا صبح محشر بر حمیرا باد لعنت تعداد برگی کز درخت افتاد، لعنت همدان ـ جمعه 8/بهمن/1395 1)منابع: ـ ابن شهرآشوب، منماقب آل ابیطالب ـ شیخ کلینی، الکافی ج 1 ص 310 ـ طبری، دلائل الامامه ص 327 ـ شیخ مفید، الارشاد ج 2 ص 219 ـ ابن حمزه، الثاقب فی المناقب ص433 ـ علامۀ طبرسی ، اعلام الوری ج 2 ص 14 ـ علامۀ مجلسی، بحارالانوار ج 48 ص 19 ح 24 ـ ترجمه مناقب، ج 6 ص 3271 🔸 باتشکر از جناب آقای علی وطنی 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا نور الله فی ظلمات ارضه... 🔹 علیه السلام 🔸 علیه السلام 🔹 🔸 🔹 موسی جعفر ، آن امام هُمام قبلۀ حاجت خواص و عوام هفتمین اختر سپهر شرف ششمین یادگار ِ میر نجف پنج تن را عُصاره ، درجانش چار عنصر ، برند فرمانش شامگاهان به صحن ِ بارگهش می توان دید جلوه گر سه مهش دو مهش ، آن دو گنبد زرّین روشنی بخش آسمان و زمین و آن یکی ماه آسمان باشد که مر او را مدیح خوان باشد زادۀ صادق و ز صدّیقین که ستاید وِرا کتاب ِ مبین پنج خورشید را سپهرِ طلوع سجدتینش یمِ خضوع و خشوع هر نمازش ، نماز را معراج آفرینش همه بر او محتاج هست دریای بی کران ، کرمش قبله ، مایل بُوَد سوی حرمش روح بخشِ جهان ، مناجاتش خَلق ، خوانند باب حاجاتش عبد صالح ، خدای را مظهر کاظم خاندان پیغمبر معدن علم و حلم ، منشاء خیر آگهی باشدش ز منطق طیر وامدارِ جمالش ، اخترها پُر ز مِهرش ، دل کبوترها می کند گاوِ مُرده را زنده تا یتیم آوَرَد به لب خنده نقش پرده به حکم او شد شیر تا دَرَد ، دشمنانِ زشت ضمیر کنج زندان ، به واژگانِ عرب شیر، بر او نماید عرضِ ادب کند اقرار، بر امامتِ او کوشد از بهرِ حفظِ حُرمتِ او اوست نورِ خدا به ظلمتِ ارض که بُوَد طاعتش به عالم ، فرض دستِ سرمد ، در آستینش بود نورِ ا...، در جبینش بود داشت همواره ، روی پیشانی اثرِ سجده های طولانی سخنش را نفوذ، در دل بود گرچه آن دل ، اسیر باطل بود یک کلامش دلیل  کافی شد بُشرِ سرمست ، بُشرِ حافی شد کوفت بر خاکِ تیره ، ساغرِ می پا برهنه ، دوید در پیِ وی پشت پا بر تمامِ دنیا زد بوسه بر جای پای موسی زد موسی کاظم است و این برکات بر جمال و جلالِ او ، صلوات همۀ حاصلم به قربانش جان ناقابلم به قربانش کاظمینش مراست قبلۀ جان روضه اش ، رشک روضۀ رضوان گشته در صحنِ بارگاهش فرش شهپرِ طائرانِ سدره و عرش در رواقش ، فرشته ، جاروکش زائرانش حرام ، بر آتش حرمش عطر کربلا دارد در ، سوی مشهد الرضا دارد هر که در آن به صدق ، پای بهشت سرِ دستش بَرَند سمتِ بهشت کی توان است نظم و ناظم را که ستاید امام کاظم را؟! مدحِ او گفتن ، از خدا آید از رسولان و اولیا آید وای بر من ، که آن دُرِ مکنون گشت دلخون به محبسِ هارون خصمِ او در بر خدا ، مبغوض ساقِ پایش ز کُنده شد مرضوض رنجِ زندان کشید بی تقصیر شاهد غربتش ، غل و زنجیر بس که خصم زبون ، عذابش کرد مثل شمعی بسوخت ، آبش کرد ذکر یارب ! چو نیمه شب می کرد مرگ خود را ز حق ، طلب می کرد "ایزدی" در غمش بُوَد محزون لعن گوید به " سندی و هارون " 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
▪️مقام والای حضرت ابوطالب علیه‌السلام در فرمایش امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه مفضّل از امام صادق علیه‌السلام روایت می‌کند که حضرت فرمودند: روزی اميرالمؤمنين صلوات‌الله‌عليه در مسجد نزول اجلال فرموده و مردم گرد ایشان نشسته بودند؛ ناگهان مردى بلند شد و گفت: اى اميرالمؤمنين! چطور می‌شود كه خداوند متعال برای تو چنین جایگاه رفیعی قرار داده باشد، در حالى كه پدرت ابوطالب در آتش جهنّم معذّب است؟! حضرت فرمودند: 🔴 ساکت باش! خدا دهانت را بشکند! قسم به خدايى كه محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وآله را به پيامبرى مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گنهكاران زمين را شفاعت كند، خداوند شفاعتش را مى‌پذيرد؛ مگر می‌شود كه پدرم به آتش در عذاب باشد، در حالی که فرزندش تقسيم کنندۀ (بهشت و) جهنّم است؟! قسم به آنكه محمّد صلّی‌الله‌علیه‌وآله را به رسالت برگزید، بدون شک نور پدرم در روز قيامت، نور همۀ خلایق را خاموش می‌کند (کنایه از برتری ایشان بر جمیع مردم، حتی انبیای الهی است)، جز پنج نور: نور محمّد، نور من، نور فاطمه، نور حسن و حسين و نُه فرزند از اولاد حسین (صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین)؛ چرا که نور او از نور ماست، خداوند آن را دو هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم آفريده است. 📜 الأمالی (شیخ‌طوسی)، ص۷۰۲ احتجاج (أبومنصورطبرسی)، ج۱، ص۲۲۹ ۲۶ رجب، سالروز رحلت حضرت ابوطالب علیه‌السلام بر شیعیان تسلیت باد. { @AyatollahBahrololom }
🚩 سالروز رحلت مؤمن قریش، حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علیهماالسلام و بزرگ مدافع رسول‌خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله را به محضر مقدّس حضرت ولیّ‌عصر عجّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف و همه‌ی شیعیان و منتظران تسلیت عرض می‌نمائیم. امام صادق علیه‌السلام فرمودند: ▪️مثَل حضرت ابوطالب، مَثَل اصحاب كهف است كه (برای نصرت دین و بخاطر عمل به تقیّه) ايمان خود را مخفى كردند و اظهار شرک نمودند؛ پس خداوند اجر و پاداش آنان را دو چندان داد. 💠 «عَن أَبِي‌عَبدِاللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِنَّ مَثَلَ أَبِي‌طَالِبٍ مَثَلُ أَصحَابِ الكَهفِ أَسَرُّوا الإِيمَانَ وَ أَظهَرُوا الشِّركَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ‌ أَجرَهُم مَرَّتَين.» 📜 کافی (شیخ‌کلینی)،ج۱،ص۴۴۸،ح۲۸ مرآةالعقول (علامه‌مجلسی)،ج۵،ص۲۵۳ { @AyatollahBahrololom }
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔸 🔹 🔸 🔹 گذر داشت روزی رسول اله ز جایی تهی از درخت و گیاه فرود آمدی ، خاتم المرسلین به همراه یاران در آن سرزمین بفرمود : رو ، سوی صحرا کنید یکی تلّ هیزم مهیّا کنید شنیدند حرف رسولِ اله به حیرت فکندند بر هم نگاه بگفتند : کای خسرو حق پرست در این دشت هیزم نیآید به دست نباشد در اینجا نشان از درخت نروییده خاری از این خاکِ سخت چه سان سر به امرت فرود آوریم برت تلّ هیزم وجود آوریم بفرمود : هر کس به هر سو شتافت بیارد به همراه ، هر چیز یافت به فرمان پیغمبر راست گوی نمودند اصحاب او جستجوی یکی یافت خاشاک را بی درنگ یکی تکه ای چوب در پشت سنگ یکی شد ز پستی به جایی بلند به کف خار کند و رسیدش گزند غرض دست پر هر کس از آن گروه برِ مصطفی آمد از دشت و کوه ز هیزم به قدر توان ، هر یکی به کف داشتی ، دستة کوچکی همه بر زمین بار بگذاشتند به میدانگی هیزم انباشتند برِ چشم اصحاب و ختم رسل همان جزء ها پیش هم گشت کل تعجب نمودند آن مردمی که گفتند در دشت کو هیزمی ؟ پیمبر که جانم فدایش شود دل آرام از گفته هایش شود لب شکّرین بر سخن باز کرد به اصحاب ، این نکته ابراز کرد گناهان همی جمع گردد چنین به صحرای محشر ، دمِ واپسین نمایید پرهیز از هر گناه اگر چه بُود کوچک آن اشتباه گنه دامن پاک ، ننگین کند حذر کن که بار تو سنگین کند 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.