eitaa logo
AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
493 دنبال‌کننده
143 عکس
540 ویدیو
12 فایل
نشر آثار و اطلاع رسانی جلسات امیر ایزدی همدانی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث کسا.mp3
زمان: حجم: 14.84M
باسلام قرائت بیایید با زمزمه این حدیث نورانی و باز نشر آن در فضاهای مجازی و درگاه‌های مختلف برای برآورده شدن (عجل الله فرجه) و برآورده شدن حوائج منتظرانش و شفای بیماران دعا کنیم... ، است و نباید از مداومت بر قرائت آن، کوتاهی کرد... مخصوصاً در ایام فاطمیه. با نشر این فایل صوتی در ختم ۱۴۰۰۰۰ به قصد فرج، با ما شریک فیض باشید. ، بدرقه راهتان.... هر روز با وضو و رو به قبله و باحضور قلب بشنوید و زمزمه کنید. برای مشاهده سایر سروده‌های حاج امیر ایزدی همدانی می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
26.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام علیهاالسلام بخاطر توسط از قول حجت الاسلام حاج سید محمد علوی گرگانی فرزند لطفاً نشر بدهید تا دیگران هم با دیدن این کلیپ به قرائت اهمیت بیشتری بدهند. ، بدرقه راهتان برای مشاهده سایر سروده‌های حاج امیر ایزدی همدانی می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 التماس دعای فرج.
خصوصی مداح وشاعرآل الله علیهم السلام👇👇👇 seiedhadimoosavinoshad# این کانال برای دوستان مداح وشاعرتون باشید https://eitaa.com/joinchat/283443409C85ef84d070
AmirIzadiHamedani14 کانال حاج امیر ایزدی همدانی
#کانال خصوصی مداح وشاعرآل الله علیهم السلام👇👇👇 seiedhadimoosavinoshad# #مبلغ این کانال برای دوستا
سلام این کانال مربوط به شاعر خوش قریحه و ذاکر خوش صدای دارالمومنین همدان، آقا سید هادی موسوی نوشاد هستش که اشعار خودشان و برخی دوستان دیگر را در این کانال، به اشتراک می‌گذارند.
23.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🆕 قدیمی ترین نسخه خطبه فدکیه از کوچه‌پس‌کوچه‌های قاهره تا دانشگاه کمبریج؛ کشف گنجینه‌ای نفیس در کنیسه یهودیان، اسراری از اولین دهه اسلام را فاش می‌سازد. صفحاتی که قرن‌ها در سکوت خویش خفته بودند، حالا حکایت مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها و امیر مؤمنان علیه‌السلام را به گوش جهانیان می‌رسانند. برای مشاهده سایر سروده‌های حاج امیر ایزدی همدانی می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 التماس دعای فرج.
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمایشات قابل تامل آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی (حفظه الله) (ان فی البیت فاطمه! قال: و اِن...) اهل آتش، آتشی افروختند قبله‌ی فردوس را، در سوختند ( ) برای مشاهده سایر سروده‌های فاطمی حاج امیر ایزدی همدانی می‌توانید با لمس لینک زیر وبلاگ شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com یا با لمس لینک زیر به کانال ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن 🔹 🔹 علیه السلام شیخِ حلّی ) در کتابِ ( اَلعَدَد ) نقل کرده ماجرایی مُستند شخصی آمد در حضورِ مجتبی گفت : کای فرزند پاک مرتضی می دهم سوگندت اکنون بر کسی کاو جلال و شوکتت داده بسی آنکه بر شخصِ تو داده بی شفیع رتبه ای همچون امامت ، بس رفیع دستگیر از من ، ز پا افتاده ام صبر و تاب و طاقت از کف داده ام دشمنی دارم ، مرا آزرده است آبرویم ، نزد مردم بُرده است بر ضعیفان می کند ظلم و ستم حیله ها بندد به کارش دم به دم نَه به طفلان رحم دارد در مرام نَه به پیران می گذارد احترام چون شنید این گفته ، میرِحق پرست لحظه ای برخاست از جای و نشست گفت : نام دشمنِ خود را بگو تا بگیرم انتقامت را از او گفت : ای بیچارگان را چاره ساز دشمنِ جانم بُوَد فقر و نیاز سبطِ پیغمبر چو خصمِ وی شناخت چاره ای بر کارِ او از لطف ساخت غنچه ی لبهایِ آن حضرت شکفت رو به سوی خادمش بنمود و گفت هر چه کز نقدینه در کاشانه هست آنچه دینار و درم ، در خانه هست جمله را تقدیم بر این مرد کن راحتش از داغ و رنج و درد کن خادم از امرِ ولیّ کردگار داد دِرهَم بهرِ وی پانصد هزار شخصِ مسکین خاطرش خشنودشد شُکر گویِ آن عطا و جود شد پس عزیز فاطمه دادش قسم بر خداوند رحیم و ذوالکرم گفت : اگر این دشمنِ بیدادگر کرد بر تو حمله یک بارِ دگر باز بر این آستان ، بنمای رو در برِ من داد خواهی کن از او در مصافِ او ، پناه تو منم آنکه باشد داد خواه تو منم2 ( ایزدی ) این شیوه ی اهل کساست که خـدا بر پاکیِ ایشـان گواست هر که گوید رازِ دل را با حسن رفع سازد مشکلاتش را حسن این حسن ، آرامِ جان فاطمه است راحت و روح و روان فاطمه است دردها را او مداوا می کند جزء را کُل ، قطره دریا می کند آن زمان که چشم ها گریان بُوَد هر که گرید بر حسن ، خندان بُوَد این که باشد حیّ سبحان را حبیب بود در کاشانه ی خود هم غریب همسرِ نامهربان شد قاتلش سوخت از زهرِ هلاهل ، حاصلش لحظه ی تشییعِ جسمِ اطهرش تیر باران کرد دشمن ، پیکرش پي نوشت ها : 1 ـ جناب شیخ علی بن یوسف حلّی (رحمه الله) ، برادر علامه ی حلی (رحمه الله) و متوفّای نزدیک سنه 705 هـ . ق می باشد . کتاب العدد القویه از آثار اوست ، این کتاب شریف از مصادر بحار الانوار علامه مجلسی (رحمه الله) می باشد.   2 ـ شیخ علی بن یوسف حلی ؛ العدد القویه ؛ ص359 ؛ ح23 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص350 ؛ ح22 ؛ به نقل از العدد و ج74 ؛ ص235 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص546 ـ الشیخ المحمودی ؛ نهج السعاده ؛ ج8 ؛ ص281 به نقل از العدد ـ حجازی خسرو شاهی ؛ دُرر الاخبار ؛ ص306 و... 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
🌿☘🌿☘🌿☘داستانی درباره عقوبت نپرداختن حق الناس🌿☘🌿☘🌿☘ مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) در دارالاسلام نقل می کند که: در نجف اشرف کنار صحن مطهر، عطاری بود و به عنوان آدم زاهد و عابدی میان مردم شناخته شده بود. همه روزه در ساعت معینی مردم مقابل مغازه اش جمع می شدند و او آنها را موعظه می کرد. شاهزاده ای از اهالی هندوستان در نجف مجاور شده بود. جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن ذخیره کرده بود. سفری برایش پیش آمد و خواست جعبه ی جواهر را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. پیش خود گفت: امین ترین کس همین مؤمن زاهد و عابدی است که مورد اعتماد مردم است. با کمال اطمینان خاطر جعبه ی جواهر را به او سپرد و رفت. وقتی برگشت و از او جعبه را خواست او با خونسردی تمام منکر شد و گفت: اصلا من تو را نمی شناسم!! شاهزاده ی هندی بیچاره شد و یک سر رو به حرم مطهر رفت و شکایت نزد امام امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) برد و گفت: آقا من از شهر و دیار خود دل کندم مجاور حرم شما شدم که سعادت دنیا و آخرتم تأمین گردد و تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد عابد و زاهد سپردم و او اکنون منکر شده و یک دینار آن را هم به من نمی دهد و من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما! حال از شما پولم را می خواهم! پس از گریه و زاری فراوان خوابش برد و در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازه ی شهر بیرون برو، ببین اول کسی که از شهر خارج می شود کیست، جعبه ات را از او بخواه! او رفت و دید اول کسی که از شهر بیرون آمد پیرمردی هیزم شکن است که برای آوردن هیزم به صحرا می رود! پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم از او جعبه ی خود را بخواهم! مجددا به حرم مطهر رفت و متوسل شد و گریه و زاری کرد. باز شب در خواب همان دستور را دادند. او فردا رفت و دید باز همان پیرمرد، اول کسی است که از شهر خارج می شود! فکر کرد: آخر من از این پیرمرد هیزم شکن بیچاره جعبه ی جواهر بخواهم؟ تا سه شب این جریان تکرار شد و آخرش گفت: لابد راهکار همین است! ناچار نزد پیرمرد رفت و ماوقع را از اول برای او تعریف کرد. او قدری فکر کرد و گفت: بسیار خوب! فردا بیا مقابل مغازه ی همان شخص، در همان ساعتی که مردم برای موعظه اجتماع می کنند؛ من جعبه را به تو می رسانم. فردا همان ساعت در کنار مغازه ی عطار حاضر شد. پیرمرد هم آمد و به آن عطار گفت: تقاضا می کنم امروز کار موعظه را به من واگذار، اجازه بده امروز من مردم را موعظه کنم. او هم پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت: مردم! من فلان آدم هستم و کارم هیزم شکنی است. من از حق الناس شدیدا می ترسم به همین جهت از زندگی در میان مردم کنار رفته ام. قصه ای دارم که برای شما می گویم. من چندی پیش از یک مرد یهودی صد دینار قرض کردم و قرار شد ظرف 20 روز و هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم. پنجاه دینار آن را در ظرف ده روز و روزی پنچ دینار ادا کردم. روز یازدهم رفتم دیدم نیست و مغازه اش بسته است. چند روز رفتم نبود. گفتند به بغداد رفته است. مدتی گذشت و دسترسی به او پیدا نکردم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و موقع حساب است و مردم برای حسابرسی احضار می شوند! من هم رفتم، حساب مرا رسیدند و حسابم خوب بود و گفتند بهشتی ام. بنا شد که از صراط عبور کنم و به بهشت بروم. سر صراط که رسیدم دیدم خیلی ترسناک است! شعله هایی از زیر صراط بالا می زند! ترسان و لرزان حرکت کردم چند قدم که رفته بودم ناگهان دیدم از میان جهنم یک شعله ی آتش بیرون پرید و سر راه من ایستاد! دیدم عجب! همان مرد یهودی طلبکار است! گفت: پنجاه دینار از تو طلب دارم، بده تا بگذارم بروی. گفتم: من آمدم، تو نبودی. التماس کردم. گفت: ممکن نیست تا ندهی حق عبور نداری. من گریه ام گرفت و گفتم: اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم. پس بگذار من سر انگشتم را به یک عضو تو بچسبانم و راه بدهم. ناچار راضی شدم. سینه ام را باز کردم. تا سر انگشت خود را روی سینه ی من گذاشت، سوختم و از سوزش آن از خواب پریدم! دیدم سینه ام زخم شده است! مدت ها است که مداوا می کنم و هنوز زخم سینه ام ملتئم نشده است، آنگاه سینه ی خود را باز کرد و به مردم نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. آن مرد عطار هم ترسید و شاهزاده ی هندی را در خلوت خواست و جعبه ی جواهر او را تحویل داد و عذرخواهی کرد. منـابـع سیدمحمد ضیاءآبادی- عطر گل محمدی 3- صفحه 34-37
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم قابل توجه برخی هیئتی نماها... 🔹 برای مشاهده سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.