eitaa logo
AmirIzadiHamedani14
436 دنبال‌کننده
72 عکس
315 ویدیو
6 فایل
نشر آثار و اطلاع رسانی جلسات امیر ایزدی همدانی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الحسن 🔹 🔸 🔹 🔸 باز امشب ، غرق در نور است دل در هوای جلوه ی طور است دل مرغِ جان ، سوی مدینه پر زند پر به شوق شهر پیغمبر زند دل شده پُر از هیاهوی حسن مثنوی ، گل کرده از بوی حسن اوست از حق ، وارث خُلقِ عظیم شُهره در بینِ کریمان ، بر کریم بی گمان ، او اُسوه ی اخلاق بود حُسنِ خُلقش ، شُهره ی آفاق بود کهکشان درکهکشان ، فضل است و علم سینه ی بی کینه اش ، دریای حلم در خبـر باشد یکی از اهلِ شام در مدینه شد مُواجه ، با امام او ز بَد گوییّ ( بوسفیانیان ) داشت بغضِ عترت و قرآنیان بی سبب از آلِ حیدر ، کینه داشت سنگ بر کف ، جنگ با آیینه داشت الغرض چون با حسن شد رو به رو لعن و نفرین کرد بر آن نیکخو گر چه لعن و ناسزاهایش شنفت زاده ی زهرا به او پاسخ نگفت آنقَدَر بر گفته هایش داد گوش تا وی از یاوه سرایی شد خموش پس حسن آن اُسوه ی صبر و شکیب گفت او را : گوییا هستی غریب کرده ای در موردِ ما اشتباه هر چه می خواهی ، کنون از ما بخواه چیزی ار خواهی ، عنایت می کنیم راه اگر پُرسی ، هدایت می کنیم گر نـداری یار ، یارت می شویم بینِ غمها ، غمگسارت می شویم گر بخواهی مطلبی ، مطلب دهیم گر پیاده مانده ای ، مرکب دهیم گر به دامِ جوع ، گردیدی اسیر ما تـو را از لطف ، گردانیم سیر گر نداری جامه ، تن پوشت دهیم بر سرت ، دستارِ شایسته نهیم گر که محتاجیّ و سر تا پا نیاز بی نیازت می کنیم و سرفراز گر تو را راندند ، راهت می دهیم در حریمِ خود ، پناهت می دهیم حاجت اَرْ داری ، روا خواهیم کرد درد اگر داری ، دوا خواهیم کرد ای سفر کرده ز شهرِ خویشتن تا زمانی که کُنی عزمِ وطن بهتر است ، اینکه شَوی مهمان ما در کنار سفره ی احسان ما چونکه باشد جایگاهِ ما رفیع خانه و مهمانسرای ما وسیع مردِ شامی چون شنید این پاسخش اشکِ خجلت گشت جاری بر رُخَش شرمگین گردید ز آن حلم و شکیب گشت با حق آشنا ، مرد غریب پس گواهی داد : کز حیّ مبین مجتبی باشد خلیفه در زمین شد مُریدِ مجتبی آن شخص وگفت این حقیقت را کز او باید شنفت حق بُوَد آگه ، کدامین خاندان هست لایق بر رسالت ، در جهان اللَّه ! اللَّه ! این خلافت بر شما می سزد ، ای اهل بیت مصطفی گفت : در دل بود پیش از این مرا دشمنی ، با مرتضی و مجتبی آنچه را گفتم ، همه از جهل بود گفته های عدّه ای ، نا اهل بود حالیا گردید ، قلبم منجلی از تولای حسن ، حبّ علی نَک چو دانستم ره و بیراهه چیست کس چو ایشان نزدِ من محبوب نیست آمد و گردید مهمان حسن در کنار خوانِ احسان حسن چون دلش شد آشنای اهل بیت معتقد شد بر ولای اهل بیت1 ( ایزدی ) را حبّ ایشان در دل است بی تولّاشان عبادت ، باطل است من کی ام ؟! دلداده ی پیغمبرم دوستدارِ دوستانِ حیدرم آستان بوسِ حریم اهل بیت سائلِ کوی کریم اهل بیت پي نوشت : 1 ـ ابن شهرآشوب ؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج3 ؛ ص184 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص344 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص544 ـ شیخ عبّاس قمی ؛ الانوار البهیه ؛ ص89 ـ علامه مستنبط ؛ القطره (ترجمه) ؛ ج2 ؛ ص458 ـ آیت الله وحید خراسانی ؛ منهاج الصالحین ؛ ج1 ؛ ص317 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن 🔹 🔸 🔹 🔸 ( شیخِ حلّی ) در کتابِ ( اَلعَدَد ) نقل کرده ماجرایی مُستند شخصی آمد در حضورِ مجتبی گفت : کای فرزند پاک مرتضی می دهم سوگندت اکنون بر کسی کاو جلال و شوکتت داده بسی آنکه بر شخصِ تو داده بی شفیع رتبه ای همچون امامت ، بس رفیع دستگیر از من ، ز پا افتاده ام صبر و تاب و طاقت از کف داده ام دشمنی دارم ، مرا آزرده است آبرویم ، نزد مردم بُرده است بر ضعیفان می کند ظلم و ستم حیله ها بندد به کارش دم به دم نَه به طفلان رحم دارد در مرام نَه به پیران می گذارد احترام چون شنید این گفته ، میرِحق پرست لحظه ای برخاست از جای و نشست گفت : نام دشمنِ خود را بگو تا بگیرم انتقامت را از او گفت : ای بیچارگان را چاره ساز دشمنِ جانم بُوَد فقر و نیاز سبطِ پیغمبر چو خصمِ وی شناخت چاره ای بر کارِ او از لطف ساخت غنچه ی لبهایِ آن حضرت شکفت رو به سوی خادمش بنمود و گفت هر چه کز نقدینه در کاشانه هست آنچه دینار و درم ، در خانه هست جمله را تقدیم بر این مرد کن راحتش از داغ و رنج و درد کن خادم از امرِ ولیّ کردگار داد دِرهَم بهرِ وی پانصد هزار شخصِ مسکین خاطرش خشنودشد شُکر گویِ آن عطا و جود شد پس عزیز فاطمه دادش قسم بر خداوند رحیم و ذوالکرم گفت : اگر این دشمنِ بیدادگر کرد بر تو حمله یک بارِ دگر باز بر این آستان ، بنمای رو در برِ من داد خواهی کن از او در مصافِ او ، پناه تو منم آنکه باشد داد خواه تو منم2 ( ایزدی ) این شیوه ی اهل کساست که خـدا بر پاکیِ ایشـان گواست هر که گوید رازِ دل را با حسن رفع سازد مشکلاتش را حسن این حسن ، آرامِ جان فاطمه است راحت و روح و روان فاطمه است دردها را او مداوا می کند جزء را کُل ، قطره دریا می کند آن زمان که چشم ها گریان بُوَد هر که گرید بر حسن ، خندان بُوَد این که باشد حیّ سبحان را حبیب بود در کاشانه ی خود هم غریب همسرِ نامهربان شد قاتلش سوخت از زهرِ هلاهل ، حاصلش لحظه ی تشییعِ جسمِ اطهرش تیر باران کرد دشمن ، پیکرش پي نوشت ها : 1 ـ جناب شیخ علی بن یوسف حلّی (رحمه الله) ، برادر علامه ی حلی (رحمه الله) و متوفّای نزدیک سنه 705 هـ . ق می باشد . کتاب العدد القویه از آثار اوست ، این کتاب شریف از مصادر بحار الانوار علامه مجلسی (رحمه الله) می باشد. 2 ـ شیخ علی بن یوسف حلی ؛ العدد القویه ؛ ص359 ؛ ح23 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص350 ؛ ح22 ؛ به نقل از العدد و ج74 ؛ ص235 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص546 ـ الشیخ المحمودی ؛ نهج السعاده ؛ ج8 ؛ ص281 به نقل از العدد ـ حجازی خسرو شاهی ؛ دُرر الاخبار ؛ ص306 و... 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن 🔹 🔸 🔹 🔸 باز امشب ، غرق در نور است دل در هوای جلوه ی طور است دل مرغِ جان ، سوی مدینه پر زند پر به شوق شهر پیغمبر زند دل شده پُر از هیاهوی حسن مثنوی ، گل کرده از بوی حسن اوست از حق ، وارث خُلقِ عظیم شُهره در بینِ کریمان ، بر کریم بی گمان ، او اُسوه ی اخلاق بود حُسنِ خُلقش ، شُهره ی آفاق بود کهکشان درکهکشان ، فضل است و علم سینه ی بی کینه اش ، دریای حلم در خبـر باشد یکی از اهلِ شام در مدینه شد مُواجه ، با امام او ز بَد گوییّ ( بوسفیانیان ) داشت بغضِ عترت و قرآنیان بی سبب از آلِ حیدر ، کینه داشت سنگ بر کف ، جنگ با آیینه داشت الغرض چون با حسن شد رو به رو لعن و نفرین کرد بر آن نیکخو گر چه لعن و ناسزاهایش شنفت زاده ی زهرا به او پاسخ نگفت آنقَدَر بر گفته هایش داد گوش تا وی از یاوه سرایی شد خموش پس حسن آن اُسوه ی صبر و شکیب گفت او را : گوییا هستی غریب کرده ای در موردِ ما اشتباه هر چه می خواهی ، کنون از ما بخواه چیزی ار خواهی ، عنایت می کنیم راه اگر پُرسی ، هدایت می کنیم گر نـداری یار ، یارت می شویم بینِ غمها ، غمگسارت می شویم گر بخواهی مطلبی ، مطلب دهیم گر پیاده مانده ای ، مرکب دهیم گر به دامِ جوع ، گردیدی اسیر ما تـو را از لطف ، گردانیم سیر گر نداری جامه ، تن پوشت دهیم بر سرت ، دستارِ شایسته نهیم گر که محتاجیّ و سر تا پا نیاز بی نیازت می کنیم و سرفراز گر تو را راندند ، راهت می دهیم در حریمِ خود ، پناهت می دهیم حاجت اَرْ داری ، روا خواهیم کرد درد اگر داری ، دوا خواهیم کرد ای سفر کرده ز شهرِ خویشتن تا زمانی که کُنی عزمِ وطن بهتر است ، اینکه شَوی مهمان ما در کنار سفره ی احسان ما چونکه باشد جایگاهِ ما رفیع خانه و مهمانسرای ما وسیع مردِ شامی چون شنید این پاسخش اشکِ خجلت گشت جاری بر رُخَش شرمگین گردید ز آن حلم و شکیب گشت با حق آشنا ، مرد غریب پس گواهی داد : کز حیّ مبین مجتبی باشد خلیفه در زمین شد مُریدِ مجتبی آن شخص وگفت این حقیقت را کز او باید شنفت حق بُوَد آگه ، کدامین خاندان هست لایق بر رسالت ، در جهان اللَّه ! اللَّه ! این خلافت بر شما می سزد ، ای اهل بیت مصطفی گفت : در دل بود پیش از این مرا دشمنی ، با مرتضی و مجتبی آنچه را گفتم ، همه از جهل بود گفته های عدّه ای ، نا اهل بود حالیا گردید ، قلبم منجلی از تولای حسن ، حبّ علی نَک چو دانستم ره و بیراهه چیست کس چو ایشان نزدِ من محبوب نیست آمد و گردید مهمان حسن در کنار خوانِ احسان حسن چون دلش شد آشنای اهل بیت معتقد شد بر ولای اهل بیت1 ( ایزدی ) را حبّ ایشان در دل است بی تولّاشان عبادت ، باطل است من کی ام ؟! دلداده ی پیغمبرم دوستدارِ دوستانِ حیدرم آستان بوسِ حریم اهل بیت سائلِ کوی کریم اهل بیت پي نوشت : 1 ـ ابن شهرآشوب ؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج3 ؛ ص184 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص344 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص544 ـ شیخ عبّاس قمی ؛ الانوار البهیه ؛ ص89 ـ علامه مستنبط ؛ القطره (ترجمه) ؛ ج2 ؛ ص458 ـ آیت الله وحید خراسانی ؛ منهاج الصالحین ؛ ج1 ؛ ص317 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم رب الحسن 🔹 🔸 🔹 🔸 ( شیخِ حلّی ) در کتابِ ( اَلعَدَد ) نقل کرده ماجرایی مُستند شخصی آمد در حضورِ مجتبی گفت : کای فرزند پاک مرتضی می دهم سوگندت اکنون بر کسی کاو جلال و شوکتت داده بسی آنکه بر شخصِ تو داده بی شفیع رتبه ای همچون امامت ، بس رفیع دستگیر از من ، ز پا افتاده ام صبر و تاب و طاقت از کف داده ام دشمنی دارم ، مرا آزرده است آبرویم ، نزد مردم بُرده است بر ضعیفان می کند ظلم و ستم حیله ها بندد به کارش دم به دم نَه به طفلان رحم دارد در مرام نَه به پیران می گذارد احترام چون شنید این گفته ، میرِحق پرست لحظه ای برخاست از جای و نشست گفت : نام دشمنِ خود را بگو تا بگیرم انتقامت را از او گفت : ای بیچارگان را چاره ساز دشمنِ جانم بُوَد فقر و نیاز سبطِ پیغمبر چو خصمِ وی شناخت چاره ای بر کارِ او از لطف ساخت غنچه ی لبهایِ آن حضرت شکفت رو به سوی خادمش بنمود و گفت هر چه کز نقدینه در کاشانه هست آنچه دینار و درم ، در خانه هست جمله را تقدیم بر این مرد کن راحتش از داغ و رنج و درد کن خادم از امرِ ولیّ کردگار داد دِرهَم بهرِ وی پانصد هزار شخصِ مسکین خاطرش خشنودشد شُکر گویِ آن عطا و جود شد پس عزیز فاطمه دادش قسم بر خداوند رحیم و ذوالکرم گفت : اگر این دشمنِ بیدادگر کرد بر تو حمله یک بارِ دگر باز بر این آستان ، بنمای رو در برِ من داد خواهی کن از او در مصافِ او ، پناه تو منم آنکه باشد داد خواه تو منم2 ( ایزدی ) این شیوه ی اهل کساست که خـدا بر پاکیِ ایشـان گواست هر که گوید رازِ دل را با حسن رفع سازد مشکلاتش را حسن این حسن ، آرامِ جان فاطمه است راحت و روح و روان فاطمه است دردها را او مداوا می کند جزء را کُل ، قطره دریا می کند آن زمان که چشم ها گریان بُوَد هر که گرید بر حسن ، خندان بُوَد این که باشد حیّ سبحان را حبیب بود در کاشانه ی خود هم غریب همسرِ نامهربان شد قاتلش سوخت از زهرِ هلاهل ، حاصلش لحظه ی تشییعِ جسمِ اطهرش تیر باران کرد دشمن ، پیکرش پي نوشت ها : 1 ـ جناب شیخ علی بن یوسف حلّی (رحمه الله) ، برادر علامه ی حلی (رحمه الله) و متوفّای نزدیک سنه 705 هـ . ق می باشد . کتاب العدد القویه از آثار اوست ، این کتاب شریف از مصادر بحار الانوار علامه مجلسی (رحمه الله) می باشد. 2 ـ شیخ علی بن یوسف حلی ؛ العدد القویه ؛ ص359 ؛ ح23 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج43 ؛ ص350 ؛ ح22 ؛ به نقل از العدد و ج74 ؛ ص235 و همچنین جلاء العیون (ترجمه) ؛ ص546 ـ الشیخ المحمودی ؛ نهج السعاده ؛ ج8 ؛ ص281 به نقل از العدد ـ حجازی خسرو شاهی ؛ دُرر الاخبار ؛ ص306 و... 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 🔹 دل بُوَد خانه ی ولای حسن چشمِ من ، فرشِ زیرِ پای حسن چون کبوتر زدم پر از لانه هست در سر ، مرا هوای حسن گر چه قابل به پیشکش نَبُوَد همه ی هستی ام فدای حسن درد آورده ام ، به اُمّیدی که نصیبم شود ، دوای حسن گر چه قبرش به خاک یکسان است سینه ام صحن و دل ، سرای حسن آفتابش به قبر تابد و هست عرش در سایه ی لوای حسن کوریِ چشمِ (( قوم وهّابی )) در تلاشند شیعه های حسن حرمی چون حریمِ خسرو طوس شود احداث ، از برای حسن می شود در بقیع ، روزی دید جلوه ی گنبد طلای حسن (( هشتِ شوّال )) و قصّه ی تخریب نیست پایانِ ماجرای حسن این ستاره ، همیشه نور دهد دین بقا دارد ، از بقای حسن آفتابِ فضائل است و بُوَد علم ، چون سایه در قفای حسن گه به (( تطهیر )) و گاه (( الرّحمان )) حق به قرآن کند ، ثنای حسن هر که از او حسن بُوَد راضی شود از او رضا ، خدای حسن گاه دامانِ زهره ی زهرا گاه دوش نبی است ، جای حسن سیّد و سرورِ شبابِ بهشت بِه ز جنّت بُوَد ، لقای حسن مشعر و مروه ، بیت و حِجر و مقام هر یکی محوِ رَبَّنای حسن کعبه مشتاقِ مقدمِ او بود باصفا گشته ، از صفای حسن لقبی چون (( کریم اهل البیت )) بود از ابتدا ، سزای حسن هستی اش را سه بار ، بخشیده هست ضرب المثل ، سخای حسن شیوه اش ، جود و عادتش ، احسان بیکرانه ، یمِ عطای حسن فخر دارد به قیصر و کسری هر که با صدق شد گدای حسن گره از کارِ شیعه بگشاید دست های گره گشای حسن دستِ او ، دستِ حیدرِ کرّار چون ولای علی ، ولای حسن شترِ سرخ مویِ عایشه را پی نکرده کسی سوای حسن گریه ی ماهیانِ دریایی گشته مشهور ، در عزای حسن هست خندان به عرصه ی محشر هر که گریان بُوَد ، برای حسن خسته بود از جفا و زخمِ زبان دلِ با درد آشنای حسن زهر دادش ز راهِ جور و ستم همسرِ پست و بی وفای حسن جگرش پاره پاره شد ، از زهر وای بر من ، ز ابتلای حسن تیرباران ، تنِ شریفش شد در برِ چشمِ اَقربای حسن بهرِ این شعر (( ایزدی )) خواهد از خدای حسن ، جزای حسن 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 🔹 🔹 در ( مُروج الذّهبِ ) ( مسعودی ) که یکی عالِمِ نامی بودی نقل گشته که معاویّه ی دون که بر او لعنتِ حق باد افزون داد پیغام ، برای ( جُعده ) که به فرزند علی ، زهر بده نیستی از کرمِ ما محروم گر حسن را بنمایی مسموم می دهم بر تو هزاران دِرهَم تا تو دلشاد شَویّ و خُرّم چونکه این کار به انجام رسید می کنم عقد تو را بهر یزید داد بر جعده ، معاویّه ی شُوم زهرِ جانسوزی ، از کشورِ روم زهر را دخترِ اَشعَث ، ز جفا ریخت در کوزه ی آبِ مولا بود فرزند پیمبر ، روزه کرد افطار ، ز آبِ کوزه آب ، بر جانِ حسن آتش زد دلِ سوزانِ حسن آتش زد لخته لخته ، جگرش ریخت به طشت دگر از زخمِ زبان ، راحت گشت با چنان جاه و مقاماتِ رفیع خُفت در خاک بیابانِ بقیع چون رسید این خبرِ تلخ ، به شام پسرِ هنده ، دلش شد آرام او فرستاد برای جعده مُزدِ این جُور و جفای جعده دِرهَمِ نقد ، برای این کار داد صد کیسه ، به هر کیسه هزار زر چو پرداخت بر آن ملعونه داد پیغام به وی ، اینگونه تو که کُشتی ، پسرِ پیغمبر بهرِ یک وعده و مقداری زر کردی اثبات ، که بی احساسی ناسپاسیّ و نمک نشناسی گر تو را سابقه ای رخشان بود پسرِ هنده ، سرِ پیمان بود زود بر عهد ، وفا می کردم مجلسِ عقد ، به پا می کردم تو که فرزندِ علی را کُشتی دست ، بر خونِ حسن آغشتی کِی دگر ، خیر رسانی به یزید ؟! کِی وفادار بمانی به یزید ؟! پسرم ، وارث عنوان من است پاره ی قلبِ من و جان من است دوست دارم که بمانَد زنده تا کُنَد نسلِ مرا پاینده الغرض ، جعده دو عالَم را باخت خویشتن را به تَهِ چاه انداخت پدرش ( اَشعَثِ کِندی ) بوده دست در خونِ علی ، آلوده پسرِ اَشعثِ ملعون ، ز جفا بود در کرب و بلا ، عاشورا بود در لشگرِ بی دینِ یزید بر حسین بن علی ، تیغ کشید پسر و دختر و بابی ، بَد نام دست دارند به قتلِ سه امام تا جهان باشد و شام و سحرش لعن ، بر اَشعَث و دُخت و پسرش ( ایزدی ) پیروِ راه حسن است کمترین یارِ سپاه حسن است پي نوشت : 1 ـ ابوالحسن مسعودی ؛ مروج الذهب ؛ ج3 ؛ ص5 . این روایت به نقل از مسعودی در کتب زیر ، آمده است : علامه امینی ؛ الغدیر ؛ ج11 ؛ ص8 . علامه مرتضی عسکری ؛ احادیث اُم المومنین عائشه ؛ ج1 ؛ص336 . شیخ علی الکورانی العاملی ؛ جواهر التاریخ ؛ ج3 ؛ ص277 . سعید ایّوب ؛ معالم الفتن ؛ ج2 ؛ ص233 . همچنین آیت الله مرعشی نجفی در شرح احقاق الحق ؛ جلد26 ؛ صفحات 580 به بعد ، روایاتی با همین مضمون از منابع اهل سنّت نقل کرده است 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.
بسم الله الرحمن الرحیم 🔹 علیه‌السلام 🔸 🔹 🔸 🔹 ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود او را كريم آل محمد شمرده اند با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود جاري زلال معرفتش در همه وجود نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر خالي لبش ز واژه ي (( لا )) در جواب بود در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود تنها نه در بهشت بُود سيد شباب در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود عهدي كه با شرايط خود بست با عدو در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود صلحش اگر نبود ، نشاني ز دين نبود صلحِ حسن ، مقدّمه ي انقلاب بود جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود ديدند مثلِ اكبر و عباس ، قاسمش در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود آري حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد او را به نسل بت شكنان انتساب بود در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود مولا علي به خانه ي خود داشت فاطمه فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت گمراه همسري كه برايش عذاب بود مي خواست تا عروس معاويّه اش كنند بر آب پشت كرده به سوي سراب بود مسموم كرد كوزه ي آبِ امام را وقتي كه نور چشمِ پيمبر ، به خواب بود بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعه اي اي كاش آن زمان همه عالم ، خراب بود آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبي الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود يك طشت ، مثل دشتِ پُر از لا له در برش مي سوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود وقتي كه ديد اشكِ حسينش روانه است بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود روزي بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود جان داد مجتبي و ز بيدادِ (( عايشه )) در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود باريد تير ، جاي گل از كين به پيكرش بر او سرشك ديده ي ياران گلاب بود بي بهره بود (( جعده )) ز مهر و وفا و صدق اين يك عروس فاطمه ، آن يك (( رباب )) بود اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود يادش نرفته بود چه كردند با حسين آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود در زير سُمّ اسب ، شكستند سينه اي كاندر مَثَل ، خزانه ي علم الكتاب بود آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بي كفن روزي به روي سينه ي ختمي مآب بود در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود اي (( ايزدي )) هر آنكه به آل نبي گريست هر چيز خواست وقت دعا ، مستجاب بود 🔹 برای مشاهده سایر سروده‌های می‌توانید با لمس لینک زیر شخصی ایشان را ببینید. 🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com 🔹 با لمس لینک زیر به ما بپیوندید: 🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14 🟤 لطفاً برای و و علیهم السلام و این کانال را به دوستان خود معرفی کنید. 🤲 التماس دعای فرج.