eitaa logo
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
300 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
↵چہ‌رویــٰاۍ ِ‌قشــنگیہ‌براۍ‌نوڪر‌ببینہ‌‌مـولـٰا‌ش‌ظـُهـور‌ڪرده‍ …!↳ کپی؟باصلوات،فورواردڪن‌فیض‌ببریـم °•خادم‌المهدی•°: @Khadim_313m °•تبادلاتمون•° : @Al_maShtI ••حــرفـاتـوݧ••🌿📮 https://6w9.ir/Harf_8710498 حرفے‌بود‌در‌خدمتم🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 ... (۵۳) افتادم رو زمین و دیگہ هیچے نفہمیدم نیم ساعت بعد ، صداهاے مبہمے میشنیدم ... نمیفہمیدم چے بہ چیہ ! توان باز ڪردن چشمامو نداشتم تمام بدنم سِر شده بود ! دوباره بیہوش شدم ... احساس ڪردم زخمم داره میسوزه ... بہ زور چشمامو باز ڪردم داشتم دوباره بہ خواب عمیقے میرفتم ڪہ درد شدیدۍ احساس ڪردم شلنگے ڪه بہ زور داشتن از توۍ بینیم رد میڪردن باعث شد چشمامو باز ڪنم ! خیلے درد داشت ... تمام وجودم از درد جمع شد دوباره چشمامو بستم و بیہوش شدم ... دفعہ ے بعد ڪه چشمامو باز ڪردم هنوز گیج و منگ بودم ! بہ دستم سرم وصݪ ڪرده بودن ... مامان و بابا ... واے ... تازه دارم میفہمم ... من زنده ام اه ... چرا تموم نشد؟؟ چرا نمردم ؟؟!! با این فڪر اطرافمو نگاه ڪردم ... خبرے از اون موجود سرتاپا سیاه نبود ! مامان اومد جݪـو بہ چشمام زل زد - حیف اون همہ زحمت ڪه برات ڪشیدیم ... بۍلیاقت !! بابا ڪشیدش عقب، هیچے نمیگفت امّا اخمے ڪه رو صورتش بود پر از حرف بود ...! چشمامو بستم ... واے ... اونے ڪه نباید میشد ، شد ...! ڪاش مرده بودم در اتاق باز شد و یہ نفر با روپوش سفید وارد شد ! قبݪ اینڪه بیاد باݪـاے سرم ، نگاهش چرخید سمت مامان و بابا ... چند ثانیہ با تعجب نگاه ڪرد ! - سݪـام آقاے سمیعے !!! بابا هم هاج و واج نگاه میڪرد ! - سݪـام آقاے رفیعے واے ... همڪار بابا بود منو میڪشہ ... آبروشو بردم !! - شما؟ اینجا؟ براے ویزیت بیمار تشریف آوردین؟؟ بابا نگاهشو انداخت پایین ! - نہ ! دڪتر یڪم مِن و مِن ڪرد و وقتے دوهزاریش افتاد ، سعے ڪرد مثݪـا جو رو عوض ڪنه و شرو؏ بہ احوال پرسے و خوش و بش ڪرد ...! آخہ ڪدوم احمقے منو رسونده بود بیمارستان؟؟ دڪتر اومد بالـاے سرم ...! - سݪـام دخترم بہترے ؟ جوابشو ندادم و صورتمو برگردوندم ... - آخه چرا این ڪارو ڪردۍ ؟؟ باز هیچے نگفتم اما تو دلم جوابشو دادم ! آخہ بہ تو چہ مربوطہ ؟؟ مگہ تو از درد من خبر دارۍ؟؟ - خودت قرصا رو خوردۍ یا بہ زور بہت خوروندن؟؟ این چہ سوالے بود !!؟؟ چپ چپ نگاهش ڪردم و گفتم - خودم - پس این زخم رو صورتت براے چیہ ؟؟ این ڪه دیگہ فڪرنڪنم ڪار خودت باشه !! واااااۍ تازه یاد زخم صورتم افتادم اگہ سالمم پام برسه خونہ ، بۍ برو برگرد بابا خودش خفم میڪنہ خدا لعنتت ڪنه عرشیا ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹 ... (۵۴) دستمو بردم سمت زخمم بخیہ شده بود ترجیح دادم دیگہ حرفے نزنم و چشمامو ببندم ... دڪتر یڪم معاینم ڪرد و مامان و بابا رو نگاه ڪرد ... - جسارت نباشہ دڪتر ! شما خودتون استاد مایید ! حتماً حالشو بہتر از من میدونید امّا با اجازتون بہ نظر من باید فعݪـاً اینجا بمونہ . بابا یڪم مڪث ڪرد و با صداے آروم گفت - ایرادۍنداره بمونہ ! بعدم بہ همراه دڪتر از اتاق خارج شدن . لعنت بہ این زندگے ...! نگاهمو تو اتاق چرخوندم خبرے از ڪیف و گوشیم نبود ! تازه یادم افتاد ڪه همشون تو ماشین بودن ! واے ماشینم !! درش باز بود یعنے اون وظیفہ شناس ، حواسش بہ ماشینمم بوده یا فقط منو آورده تا بیشتر گند بزنہ بہ زندگیم؟ ساعتو نگاه ڪردم عقربہ ۍ ڪوچیڪ روے نُه بود ! یعنے صبح شده؟؟ یعنے دوازده ساعت گذشت؟؟ اگر اون احمق منو نمیرسوند اݪـان دوازده ساعت بود ڪه همہ چے تموم شده بود !! چشمامو بستم و یہ قطره ے گرم از گوشه ے چشمم سر خورد و رفت تو موهام ... هنوز سرم درد میڪرد ... این بار باید ڪارے ڪنم ڪه هیچڪس نتونہ برم گردونہ ! هیچڪس نتونہ تو این زندگے مسخرم دخالت ڪنہ ! امّا اگر پام بہ خونہ برسہ ، نمیدونم چہ اتفاقے رخ میده ! باید قبݪ از اون یہ ڪارے ڪنم ! چشمامو باز ڪردم و بہ در نگاه ڪردم ! فڪر نڪنم فرار از اینجا خیلےسخت باشہ ! امّا باید صبر ڪنم تا مامان و بابا خوب دور بشن ! امّا معدم بعد از شست و شو اونقدر میسوخت ڪه نمے تونستم تڪون بخورم.. دیگہ سِرم تو دستم نبود . سر و صدایۍ از بیرون نمیومد ! معلوم بود خلوتہ ! اݪـان ! همین اݪـان وقتش بود ! آروم از جام بلند شدم . سرم بہ شدت گیج میرفت ... درو باز ڪردم و داخݪ راهرو رو نگاه ڪردم . خبرے از دڪتر و پرستار نبود ... سریع رفتم بیرون و با سرعت تا انتہاے راهرو رفتم . سرگیجہ امونمو بریده بود داخݪ سالن شلوغ بود قاطے آدما شدم و تا حیاط بیمارستان خودمو رسوندم . احساس پیروزے بہم دست داده بود ! داشتم میرفتم سمت خروجے بیمارستان ڪه یہو وایسادم !! لباسام !! با این لباسا نمیذاشتن خارج بشم !! اه... چجورے باید برمیگشتم داخل و لباسامو میاوردم ؟! بازم چشمام شرو؏ بہ باریدن ڪردن ... چشمام سیاهے رفت و یدفعہ نشستم رو زمین ! - خانوم چیشد؟؟ سرمو گرفتم باݪـا ... نور آفتاب نمیذاشت درست ببینم ! چشمامو بستم - تورو خدا ڪمڪم ڪن ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
مِثلِ‌یِڪ‌... دیۅانِہ‌ۅچشم‌اِنتِظـٰارِ‌فَصلِ‌‌عـشق.. مۍشُمـٰارَم‌رۅزۅشَب‌را‌ تـٰا‌مُحَرَم‌یـٰا‌حُـسِین'! ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
+یِ‌مدینه.. _یِ‌بقیعه.. +یِ‌امامی‌ڪه‌حـَرم‌نداره _اَ‌مون‌ای‌دِل.. +اَمون‌ای‌دِل.. ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
تنها دلیل درس نخوندن من اینه که هروقت به ساعت نگاه میکنم رند نیس صبر میکنم تا رند بشه بعد یادم میره دوباره صبر میکنم تا رند بشه و این چرخه تا سر جلسه امتحان ادامه داره😕😂 خدایی‌شماهم‌اینجوری‌هستین؟!👀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『 بسْم‌اللّٰھ‌ِالذی‌خَلقَ‌المھدۍ'؏':)! 』
خیلۍوقتمون رونمیگیره رفقا..🌷 ╔♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╗ @Amir_Hossein13 ╚♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╝
•ا﷽ا• 🍃 +تلاوت‌قرآن‌همراه‌باترجمه 🌱📖 +صفحه ‹ 48 › [سوره بقره، آیہ 282🌸] ♥︎|@Amir_Hossein13|♥️
مینویسم "مهدۍ"... تو بخوان: بی‌ڪـس تنہا طردشده غریب...💔" ♥️|@Amir_Hossein13|♥️