eitaa logo
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
301 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
↵چہ‌رویــٰاۍ ِ‌قشــنگیہ‌براۍ‌نوڪر‌ببینہ‌‌مـولـٰا‌ش‌ظـُهـور‌ڪرده‍ …!↳ کپی؟باصلوات،فورواردڪن‌فیض‌ببریـم °•خادم‌المهدی•°: @Khadim_313m °•تبادلاتمون•° : @Al_maShtI ••حــرفـاتـوݧ••🌿📮 https://6w9.ir/Harf_8710498 حرفے‌بود‌در‌خدمتم🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تاریخچه شکل گیری جشنواره فیلم کن چه میدانید ؟ ببینید تا بهتونید بهتر تحلیل کنید که چطوری سینما برای غرب کاربرد یک سلاح کُشنده رو داره 『 🌱 @Amir_Hossein13 🌱』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستید فرانسوی ها یه قاتل زنجیره ای داشتن که پلیس بوده و 35 سال دنبالش بودن و در آخر هم مجبور میشن از تمام پلیس‌ها ازمایش DNA بگیرن تا پیداش کنن ولی هیچکس نمیاد این موضوعات رو فیلم کنه توی فرانسه.... 『 🌱 @Amir_Hossein13 🌱』
سلام رفقا✋🏿 به مناسبت میلاد با سعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر فردا 50 پرداخت ایتا داریم😍 همراهمون باشید.🌸 [لبیک‌یا‌مهدی] 🦋@LabbaikYM🦋
مـُنـتَظِرٰان‌ِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
-
گویند بھ گوش هم در افلاك و زمین حق حضرت زهرای دگر آورده (: ـ عیدکم‌مبروك 🌸 .
*بسم‌رب‌مهدی* عدد اسم ابجد حضرت فاطمه معصومه (س) ۳۱۲هست کسی چه میدونه شاید اون یکی ما باشیم👀 بیاین صلوات هدیه کنیم بهشون شاید ۱+۳۱۲ شاید ظهور✨ شاید حاجت‌روایی‌مون🌱 خدا رو چه دیدی🤷🏻‍♂️ بیاین صلوات هدیه کنیم چیزی که از دست ندادیم ایشون‌کریمه‌اهل‌بیت علیه‌سلام‌هستن🥰 بی‌شک‌ بی‌جواب نمیذارن‌ هدیه‌ای رو ک به در خونشون بفرستیم✋🏿 بسم‌الله بگید رفقا🙂 آیدی‌جهت‌ثبت‌صلوات: @Ya_shahid_A_Daneshgar🎀
سلام علیکم رفقا✨ امیدوارم حالتون خوب باشه🌱 ان شاءالله از فردا فعالیت شروع میشه🌿 لطفا لف ندید 🖐🏻🚶🏿‍♂
🔹 ... (۸۷) کم کم هوا داشت روشن میشد ! اما هنوز داشتم میخوندم . اونقدر مغزم پر از سوال بود که هرچی میخوندم ، کم بود !! آرزوهایی که هیچوقت بهشون نرسیده بودم چیزایی که دوست داشتم اما نداشتم شرایطی که من رو تو فشار قرار بده تا رشد کنم و بزرگ بشم برنامه ریزی هایی که به هم میخورد و خلاصه تلخی دنیا ... این همون واقعیتی بود که اون شب راجع بهش تو اون جلسه ، شنیده بودم ! همون واقعیتی که اگر بپذیری ، افسرده نمیشی !! ناخودآگاه مغزم شروع به مقایسه کرد ! مقایسه ی این حرف‌ها با حرف‌های مرجان ! قبول رنج ، تلاش ، رسیدن به لذت و آرامش دائمی ؛ فرار از رنج ، قبول پوچی ، رسیدن به لذت و آرامش چند ساعته !! حرف‌های هردوشون منطقی به نظر میومد اما حرف مرجان حالم رو بد میکرد ! یاد روزایی افتادم که همه جوره میخواستم از منطقی که مرجان به کار برده بود ، فرار کنم و آخرش با حقارت تسلیم شدم و زندگیم از قبل هم تلخ‌تر شد !! نفسمو دادم بیرون می‌ارزید یه بارم حرف های اون رو که خودش غرق تو آرامش بود ، قبول کنم حداقل یه مدت امتحانی ! خودکارم رو برداشتم و آخر صفحه نوشتم : قبول!! نور خورشید خودش رو از لابه لای پرده ، به اتاقم رسوند خواب کم کم داشت میومد سراغم . دم ظهر بود که چشمام رو باز کردم از گرسنگی شکمم رو گرفتم و رفتم بیرون . از بوی قشنگی که تو خونه پیچیده بود فهمیدم که شهناز خانوم اومده ! هروقت که میومد لااقل سه چهار مدل غذای سنتی درست میکرد و میذاشت تو یخچال شهناز خانوم تنها کسی بود که بابا بهش اعتماد داشت و اجازه میداد برای تمیز کردن خونه بیاد . بعد از خوردن سوپ خوشمزه ای که بوش خونه رو برداشته بود ، به اتاقم برگشتم . سه شنبه بود دلم میخواست یک بار دیگه هم به اون جلسه برم. فضای دلنشینی داشت ... البته باید خیلی زود برمیگشتم که دوباره مجبور نشم تهدیدهای بابا رو بشنوم ! چند ساعتی وقت داشتم . نشستم پشت میز و دفترچه رو باز کردم ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹 ... (۸۸) این یکی رو دیگه نمیتونستم قبول کنم ! " هرچی بیشتر دنبال خواهش‌های دلت بری ، بیشتر ضربه میخوری ! " این مدلش از همون حرف‌های آخوند جماعت بود ! همونا که تموم خوشی آدم رو ازش میگیرن به بهونه حروم بودن !! " تو انسانی ! چرا انسان آفریده شدی؟! " چقدر اینجای حرفش آشنا بود !! کجا شنیده بودم ...!؟؟ یدفعه یاد اون جلسه افتادم! اونجا شنیده بودم...! به مغزم فشار آوردم تا یادم بیاد چی بود ... " خالقت چرا تو رو به شکل انسان خلق کرده؟! چرا تو رو آفریده ؟ میگه تو رو خلق کردم برای خودم ...!! " سرم رو تکون دادم هرچی که میخوندم و هرچی که به ذهنم میرسید تند تند مینوشتم ! بقیه‌اش رو خوندم " تو انسان نشدی که بری دنبال هرچی که دلت میخواد ! اونی که میره دنبال دل بخواهی هاش ، یه موجود دیگه‌ست !! انسان نیست ! " یعنی چی؟ منظورش چی بود؟ حیوون رو میگفت ؟ داشت بهم برمیخورد !! دفترچه رو بستم و با اخم به پشتی صندلی تکیه دادم ! " اصلاً کی گفته من باید هرچی که اون تو نوشته رو قبول کنم ؟ مگه من خودم عقل ندارم؟؟ چرا ! ولی عقلم هم با دفترچه همدست شده بود ! " خب... راست میگه ... اما نمیفهمم منظورش رو یعنی چی ؟ پس تموم زندگیم حسرت لذت هایی که دلم میخواد رو بخورم ؟؟! " دوباره یاد اون جلسه افتادم !! " اگر لذت نمیبردی از زندگیت ، از دینداریت ، خودت رو مؤمن معرفی نکن ! آبروی دین رو نبر !! " واقعا احساس خنگی بهم دست داده بود ! ناامیدانه به دفترهایی که جلوم باز کرده بودم نگاه کردم ! چرا همه چی یه‌جوری بود !!؟ یه پازل تو ذهنم درست شده بود خودکار رو برداشتم و همه رو نوشتم : رنج ، لذت ، انسان ، حیوان ، دین ، زندگی ، خدا ، خواهش های دل !! نمیدونستم یعنی چی!! حتی نمیتونستم باهاشون جمله بسازم!! ساعت رو نگاه کردم و بلند شدم ! دوست نداشتم بازم با تعجب نگاهم کنن !! بعد از مدت ها یه مانتوی دکمه دار و کمی بلندتر از بقیه مانتوهام رو پوشیدم و به ارایش خیلی کم راضی شدم ! دوباره ماشین خودم رو گرفته بودم اون که نبود ! دیگه چه فرقی داشت با چه ماشینی برم و بیام !! آهنگ رو پلی کردم و راه افتادم ! ولی به قدری ذهنم درگیر بود که هیچی نمیشنیدم ! قطعش کردم و سعی کردم به چیزی فکر نکنم ! مغزم نیاز به آرامش داشت ... هنوز هم نگاه‌ها روم سنگینی میکردن، سرم رو انداختم پایین و رفتم همون جای قبلی نشستم . این دفعه صاحب پایی که جلوم جفت شد رو میشناختم ! منم بهش لبخند زدم و چایی رو برداشتم ! یه دخترکوچولو برام قند آورد داشت دور میشد که یه نفر دستشو گذاشت رو پام ! سرم رو برگردوندم و با دو جفت چشم آشنا و یه لب خندون رو به رو شدم ! - خوش اومدین ! همون دختر چایی به ‌دست کنارم نشسته بود ! با لبخند همراه با تعجب نگاهش کردم ! - ممنونم ! هم سن‌های خودم بود ! روسری ابریشمی سورمه ای رنگی با گل های ریز سفید،صورت مهربونش رو قاب گرفته بود ! - احتمال میدادم بازم بیای خودمم از وقتی این حاج آقا جدیده اومده ، دلم نمیاد یه جلسه رو هم از دست بدم ! - اره خب حرفاش جالبه! با شروع سخنرانی ، هر دو به هم لبخند زدیم و ساکت شدیم ! ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹 ... (۸۹) " جلسه پیش راجع به هدف خلقت کمی صحبت کردیم ، وقتی به خود این کلمه فکر میکنی ، میفهمی که انگار اهمیتش خیلی بالاست !! « هدف خلقت! » یعنی تو اصلا برای این آفریده شدی ! اگر کارهات برای رسیدن به این نباشه ، همه تلاش‌هات کشکه !! تو آفریده شدی که لذت ببری ! ببینید ! حس پرستیدن خیلی حس خاصیه ! خیلی بالاتر از دوستت دارم و عاشقتم و برات میمیرم ...! تو اگر از پرستش این خدا لذت نبری یعنی اصلاً راه رو اشتباه اومدی ! بزن بغل ، برگرد از اول جاده !! واسه همینه که میگم قبول کنید واقعیت های دنیا رو ! این قبول کردنه ، اول جادست ! قبول کنی دیگه شاکی نمیشی ! کفر نمیگی ! قاطی نمیکنی یهو ! قبول کنی ، عاشق میشی ... آروم میشی ...! تو باید اینقدر عاشق این خدا بشی ، که اصلا دلت بخواد بخاطرش رنج بکشی ! " حرفاش همونجوری آروم و دوست داشتنی بود ، اما من چرا باید برای خدایی رنج میکشیدم که نه میشناختمش نه قبولش داشتم ، نه حتی باورش داشتم !!؟ " البته خدا دوست نداره تو رنج بکشی اما رنج نکشی فکر میکنی اومدی این دنیا کنگر بخوری و لنگر بندازی ! رنج نکشی یادت میره هدفت رو ! رنج نکشی ، نمیتونی لذت ببری !! " وای ! باز دوباره داشت از اون حرف هایی میزد که من ازش سر در نمیاوردم ! دوست داشتم زودتر بحث راجع به خدا رو تموم کنه و به همون بحث رسیدن به آرامش بپردازه ! چه هدفی؟؟ چه لذتی؟؟ کدوم خدا؟؟ هنوز نفهمیده بودم معنی حرفی رو که سجاد گفته بود ! " خدا رو تو اتفاقاتی که برات میفته ببین! " دوباره حواسم رو دادم به سخنرانی "خدا میخواد با این رنج ها تو رو قوی کنه ! آه و ناله کنی به جایی نمیرسیا ببین هرچی میخوایم بریم جلو ، برمیگردیم سر پله ی اولمون ! پذیرش این واقعیت ها خیلی مهمه! خیلی! " ساعت رو نگاه کردم ، وقتم تموم شده بود ! به دختری که کنارم نشسته بود نگاه کردم. - عزیزم؟ -زهرا هستم گلم. جانم؟ - خوشبختم زهرا جان ، منم ترنمم من نمیتونم بیشتر بمونم ، باید برم.خوشحال شدم از آشنایی با شما . - عه...چه حیف! باشه گلم.امیدوارم بازم ببینمت. تقریباً به موقع رسیدم . مامان تازه اومده بود و بابا هم بعد از من رسید . اینقدر تو راه به حرف‌هایی که این چندوقته شنیدم ، فکر کرده بودم که مخم داشت سوت میکشید !! با مامان مشغول صحبت بودم که بابا وارد آشپزخونه شد . طبق معمول این چند وقته ، به من که میرسید ، اخماش میرفت توهم ! سراغ نمراتم رو گرفت و بعد از اینکه گفتم هنوز نیومده ، دیگه با من حرفی نزد و حتی موقع رفتن به اتاقش ، شب بخیر هم نگفت ! روز به روز اخلاقش باهام بدتر میشد . فکری که از سرم گذشت ، برام خنده دار بود !! " رنجت رو بپذیر ، نپذیری افسرده میشی! " ناخودآگاه بلند شدم و قبل از اینکه بره بالا ، صداش کردم . - شب بخیر بابا ! ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
🔹 ... (۹۰) با تعجب بهم خیره شد و سرش رو تکون داد ! - شب بخیر !! این رنج من بود ، پس باید میپذیرفتم ، چون نمیتونستم برطرفش کنم ! به اعتقاد پدرم ، من تا وقتی که میتونستم یکی بشم شبیه خودشون ارزش داشتم وگرنه یه وصله ی ناجور به این خانواده بودم ! هماهنگی حرف های سجاد ، با حرف هایی که تو جلسه میشنیدم ، برام عجیب بود !! و از اون عجیب تر اینکه بار اولی بود که چنین حرف‌هایی رو میشنیدم ! نمیتونستم بقیه حرف های تو دفترچه رو بخونم ! اینقدر برام عجیب و جدید بودن که ترجیح میدادم تا وقتی یک مسئله برام حل نشده ، سراغ بعدی نرم ! نمره هام اومد ! هرچند خیلی بد نبود ، اما میدونستم این اون چیزی نیست که بابا میخواد . و دقیقاً همینطور بود ! بعد از جنگی که توی خونه به پا شد، پول توجیبی ماهیانم ، نصف شد و تعویض ماشینم هم کنسل شد !! بیشتر از هفته ای دوبار هم حق بیرون رفتن از خونه رو نداشتم ! اون شب به قدری تحقیر شدم که دیگه دلم نمیخواست حتی یک لحظه تو اون خونه بمونم ! با گریه رفتم تو اتاق و در رو بستم . دلم میخواست با یکی صحبت کنم ! به مرجان زنگ زدم و همه اتفاقاتی که افتاده بود رو تعریف کردم . - الهی بمیرم برات ... فکرشو نکن. بیخیال! - مرجان ، هرچی که دلش میخواست بهم گفت ! مامانمم فقط یه گوشه نشسته بود و نگاه میکرد ! خوردم کرد مرجان ... خوردم کرد ... - عزیزم...گریه نکن دیگه ترنم ! من نمیفهمم بابای تو چرا اینقدر عجیبه ! خانواده من یه‌جور منو بدبخت کردن ، خانواده توهم یه‌جور !! - خب مدل دنیا اینجوریه دیگه ! به قول خودت هرکی یه بدبختی داره . البته اینا باید باعث رشد بشه ولی نمیدونم چجوری !! - چی؟؟!! - هیچی! هیچی! میگم یعنی ... نمیدونم ، بیخیال! - من که بهت گفتم ! زندگی همینه ، مزخرفه. باید سعی کنی یجوری سر خودت رو گرم کنی تا یه روزی بمیری و همه چی تموم شه ! - نه مرجان! نه! با این فکر دیگه هیچ انگیزه ای برای زندگی کردن نمیمونه ! اونجوری فقط اذیت میشی ، همین ! ولی اگر سعی کنی قبولشون کنی ، آرامشت رو نمیتونن به هم بزنن ! - چی داری میگی ترنم؟! نمیفهمم !! - ببین تا یه جایی از حرفات درسته ، همه تو زندگیشون مشکل دارن ، اما نباید از واقعیت فرار کرد ! اگر قبول کنی که دنیا همینه به آرامش میرسی !! - خب که چی بشه؟؟!! - چی چی بشه!؟ - به آرامش برسی که چی بشه!؟ راستش اصلا نمیفهمم چی میگی !! - ها؟ خب... یعنی چی؟ خب آرامش خوبه دیگه ! - ترنم تو باز خل شدی!!! - نه ... خب ... - اصلاً اگه اینجوریه ، چرا به من زنگ زدی؟ برو دردتو قبول کن ، خوب بشی دیگه!!! - خب خواستم درد‌ و دل کنم ! - تو خودتم نمیدونی چی میگی ترنم !! به هرحال برو بهش فکر کن ، اگر به آرامش نرسیدی ، بیا اینجا مشروب در خدمت باشیم ! ♥️|@Amir_Hossein13|♥️
『 بسْم‌اللّٰھ‌ِالذی‌خَلقَ‌المھدۍ'؏':)! 』
خیلۍوقتمون رونمیگیره رفقا..🌷 ╔♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╗ @Amir_Hossein13 ╚♡❀‌✨•••❀‌•••✨❀‌♡╝
•ا﷽ا• 🍃 +تلاوت‌قرآن‌همراه‌باترجمه 🌱📖 +صفحه ‹ 60 › [سوره آل عمران، آیات 78 تا 83🌸] ♥︎|@Amir_Hossein13|♥️
『🌿🌸』 کسایـےکہ‌میجنگن،زخمےهم‌میشن! دیروزباگلولہ،امروزباحرف💔! شھداوقتےتیرمیخوردن‌میگفتن فداسـرمھدےفاطمھۜ :)' این‌تصورمنھ ...🚶‍♂ تویـےکہ‌دارےبراےامام‌زمانت‌کار‌میکنے شب‌وروز..! وقتےمردم‌باحرفاشون‌بھت‌زخم‌زدن، تودلت‌باخودت‌بگو؛ [- فداسـرمھدےفاطمھۜ -] آقاخودش‌بلده‌زخمتودرمان‌کنھ🌿'.•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥︎|@Amir_Hossein13|♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 با نهایت تاسف و تاثر خبر تصادف "آقای حامد سلطانی" و خانواده عزیزشون و درگذشت همسر و پسر یک و نیم ساله شون بهمون رسید. مراسم ترحیم این مرحومین مورخ:سه شنبه ۱۴۰۱/۳/۱۷ از ساعت ۱۸:۳۰_۱۷:۳۰ در مصلی شهر بیرجند برگزار میشود. صمیمانه به ایشون و خانواده شون ادای تسلیت و تاسف داریم..🥀 حتما در جریان هستید آقای سلطانی مجری توانمند اعجوبه هابه خاطر اجرای برنامه سلام فرمانده در ورزشگاه آزادی و ربط دادن به عزای مردم آبادان باپستی از سمت دشمن مورد هجمه شبکه من و تو قرار گرفتند. عزیزان بیرجندی وافرادی که توانایی دارند لطفا با شرکت در مراسمات همدرد داغ دل این مجری انقلابی و خانواده شون باشند و در مقابل دشمن رذل این ملت بایستند. جهت شادی روحشان صلوات و فاتحه ذکر بفرمایید..🥀
وچقدر‌این‌واژه‌قشنگ‌است:) l💔 l
{°بِــــســــم••رَبـــــ••عـــــشـــــق°} ♡••مــَــهـــدے صــا♡حــب اَلــزمـان••♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
■استاد رائفی پور □برای ظهور آماده ای؟ ●○بلاهای آخرالزمانی🖖😕💔 🖖🙃💔 1,237 بازدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«رویای صادقهٔ زائر اربعین» استاد رائفی پور چرا اخر برای ظهور دعا میکنی... ! هرجا تونستی برا فرج دعا کن ♡♡♡ 💞 ➖➖➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡معاشرت و رفیق شدن با امام زمان♡ ●○اراده امام زمان دل را عوض می‌کند ▪︎زندگی تو با امام زمان بساز👌❤️
26.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 『دینداری_لذت بخش 』 [حتماتمام بانوان ببینن]✨ 🚫حتما نشر بدید🚫 🔸در ایتا ۹۸ درصد دختران 🔹در واتساپ۷۸ درصد دختران 🔸در تلگرام ۹۶ درصد دختران 🔹در روبیکا۱۰۰ درصد دختران 🔴مذهبی همین کار رو میکنن 🚫 آیا شما هم عضو این آمار هستید؟؟📵 ♥️🔸پیشنهاددانلود👌🏽