داغدار کدامتان باشم؟ بر کدامین ستاره گریه کنم؟
ابرم و آسمان به من گفتهست، با دلی پاره پاره گریه کنم...
#فائزه_امجدیان
❤️🩹الی القاء یا شهداء
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
هدایت شده از شعر هیأت
آن روز جواب آب را حرمله داد
پاسخ به گل رباب را حرمله داد
پرسید حسین: با شما مردی نیست؟
بیرحمترین جواب را حرمله داد
📝 #فائزه_امجدیان
✅ @ShereHeyat
﷽
🥀تقدیم به دلتنگیهای رباب(س)
هنوز عطر تو جامانده بین آغوشم
چگونه زندهام و بی تو آب مینوشم
قسم به سرخیِ قندانهات که بعد از تو
تمام عمر لباس سیاه میپوشم!
چگونه خونِ تو باران شد و نریخت زمین؟!
چقدر چشمه شدم گریه گریه میجوشم
میان خواب تو را...، بین ظرف آب تو را...
چگونه میشود آن خندهها فراموشم؟!
چقدر گریه کنم تا به خیمه برگردی؟
چرا به جای تو غم سر گذاشت بر دوشم؟
و لای لای مرا باد برد سوی فرات
فرات موج مزن! خالی است آغوشم
#فائزه_امجدیان
#از_کتاب_مژدگانی
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
﷽
❤️🩹تقدیم به خاطرههای زخمیِ مسجد گوهرشاد...
به خاک افتاد و پا شد، دست بر دیوار، آهسته
امامش را صدا میزد، ولی این بار آهسته
نفسهایش کم آوردند و خون از غنچهی زخمش
روان شد روی آن پیراهن گلدار، آهسته
زنی با درد پهلو، چادری خاکی، غمی جاری
که میشد روضهای در گوش او تکرار، آهسته
قدم برداشت، چون کوهی که راه افتاده در میدان
قدم برداشت بر خاکستر پیکار، آهسته
در آن هنگامه حتی کاشی مسجد اذان میگفت
اذان در اوج بود و نالهی رگبار آهسته
یکی میگفت یا حیدر یکی میگفت یا زهرا
حماسه از نفسها میوزید انگار، آهسته
****
زمان حالا ورق خورده، نشستم شعر میخوانم
در این مسجد، برای این در و دیوار، آهسته
#فائزه_امجدیان
#از_کتاب_مژدگانی
پ.ن:
دقیقا ۹۰ سال پیش در چنین روزی، رضا خان قلدر خواست فریاد حق خواهی ایران را ذبح کند
حالا رضاخان در اعماق گور پوسیده اما همان فریادی که از منارههای گوهرشاد بلند شده بود، حالا تل آویو را بر سر ارباب رضاخان خراب کرده...
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
رسیده روزهای تو به مرز بیزمان شدن
چه موسپید آمدی به عالم جوان شدن
خوشا به حال تو، که از حصار مرگ رد شدی
در این زمانهی فنا، خوش است جاودان شدن...
#فائزه_امجدیان
پ.ن: «دلنوشتهی سردار غلامعلی رشید یک هفته قبل از شهادت💔»
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
﷽
✍ چند رباعی برای بیتفاوتیِ مصر، همسایه دیوار به دیوار غزه
یک:
ای مردم! راستی از انسان چه خبر؟
ای مسجد! از قوم مسلمان چه خبر؟
در مرز رفح، چقدر نان زندانیست
از کشور قاریان قرآن چه خبر؟
▪️
دو:
به قاریان بیتفاوت مصری:
کاش از غم باغ تین و زیتون میخوانْد
از نان درآمیخته با خون میخواند
همسایهی او نفس ندارد بکشد
او یک نفسه، سورهی ماعون میخواند*
*سوره ماعون:و لا يَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْكِينِ
▪️
سه:
هم مُهر سکوت میزند منبر را
هم برده ز یاد، راه پیغمبر را
در غزه گرسنه کودکان خوابیدند
بیدار کنید شیخِ الأزهر را
▪️
چهار:
سیل آمده، آب رفته ایمان شما
طوفان زده، نم کشیده بنیان شما
ای مردم مصر! غزه قحطی زده نیست
قحطی زده انگار به وجدان شما
#فائزه_امجدیان
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
ماه در دست(فائزه امجدیان)
دخترم خوب شد شهید شدی و دعاهام مستجاب نشد پیش چشمان شرمسار پدر صورتت ذره ذره آب نشد... 🦋 @Amjadiyan
﷽
❤️🩹 بر اساس یادداشت پدر غزهای برای دخترای قشنگش که اوایل جنگ شهید شدن🥀
دخترم خوب شد شهید شدی
زندگی یک دروغ جانکاه است
ما شهیدان رنجِ زیستنیم
زندگی آهِ گاه و بیگاه است
پشت دیوارهای مرزی ما
دخترم! قحطی مسلمانیست
هر چه همسایه را صدا کردیم
سر تکان داد و گفت با ما نیست
طعم خون میدهد تمامی نیل
غیرت مصریان ملخ زده است
آیههای و یطعمونَ طعام
در گلوی شیوخ، یخ زده است
مصرِ فرعون، مصرِ بی یوسف
نمک زخمهای کنعان شد
شهر اهرام مرگ آباد است
شهر ما زنده زنده ویران شد
مرزمان بسته است با همه جا
مرز با آسمان فقط باز است
ما زمینگیر این جهان نشدیم
کار گنجشک چیست؟ پرواز است
دخترم ما اگرچه مجروحیم
بار این قصه روی شانهی ماست
هر شهیدی کتاب تاریخیست
و فلسطین کتابخانهی ماست
دخترم! سبزچشم زیتونی!
میشود با غمت کنار آمد؟!
نه، حواس من از تو پرت نشد
هر قدَر موج انفجار آمد...
زندگی را گرسنگی دزدید
خنده را بمب فسفری سوزاند
از تو غیر از عروسکت همه رفت
از من اما به جز دلم، همه ماند
دخترم خوب شد شهید شدی
و دعاهام مستجاب نشد
پیش چشمان شرمسار پدر
صورتت ذره ذره آب نشد
لااقل سیر بودی آخر عمر
مرگ اینقدرها که درد نداشت
زندگی هر چقدر هم بیرحم
مرگ با ما سر نبرد نداشت
اگر امروز زنده میماندی
پیش چشمت عروسکت میمرد
بس که با هم گرسنه میماندید
بس که او غصهی تو را میخورد
اگر امروز زنده میماندی
جنگ میبست سنگ بر شکمت
تا چشیدم گرسنه بودن را
شکر کردم برای عمر کمت
اگر امروز زنده میماندی
سوژهی تلخ عکسها بودی
طرح یک نشریه در آمریکا
شرح یک مرگ بیصدا بودی
اگر امروز زنده میماندی
زیر چشم تو گود میافتاد
زندگی سیر میشد از اشکت
به تو از بس گرسنگی میداد
ما همه روزه دار تاریخیم
تو ولی صبح روز عید شدی
رفتی آنجا که رنج بی معناست
دخترم خوب شد شهید شدی...
#فائزه_امجدیان
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
شنیدم ابر با چشمان گریان از تو میگوید
و با شرمندگی لبهای باران از تو میگوید
از آن روزی که آغوش نسیم از پرچمت پر شد
به هر جا میرود افتان و خیزان از تو میگوید
محرمها در و دیوار دم میگیرد از داغت
کتیبه روضه میخواند، خیابان از تو میگوید
به سویت آمدم دیدم تمام جاده تا مهران
بیابان در بیابان در بیابان از تو میگوید
تو را پرچم به پرچم در تمام راه میخوانم
که این جغرافیا استان به استان از تو میگوید
نمانَد بین ما و کربلایت بعد از این مرزی
شلمچه، خسروی، چذابه، مهران از تو میگوید
میان جاده موکب دار پیری شعر میخواند
نمیفهمم ولی با صوت لرزان از تو میگوید
پر از داغی فراوان باز میجوشد دل کتری
و با هر زائر لب تشنه فنجان از تو میگوید
صدای کودکی با ذوق میگوید «هلابیکم»
اگرچه کوچک است اما، فراوان از تو میگوید
اذان صبح روز اربعین، قاری، حرم، گریه
دوباره یک نفر با صوت قرآن از تو میگوید...
#فائزه_امجدیان
#از_کتاب_مژدگانی
#اربعین
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
مباد حرمت نامآوری شکسته شود
که پاسدار وطن بوده است فردوسی
#فائزه_امجدیان
(در پاسخ به یاوهگویی علیه فردوسیِ جان)
#فردوسی
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
هدایت شده از شعر انقلاب
زنی به نام وطن
بیا بیا که بخوانیم شعرهایش را
و بشنویم زبان غزلسرایش را
زنیست آنکه اساطیر گفتهاند از او
زنیست آنکه نوشتند ماجرایش را
زنی به نام وطن صبح زود میخواند
به گوش مسجد هر شهر ربنایش را
چه مادرانه در آغاز روز میبندد
به روی بازوی هر پهلوان دعایش را
روانه میشود و میرود به لاهیجان
که باز دم بکند صبح زود چایش را
سری به کوه دماوند میزند حتما
و خواهرانه اتو میکند قبایش را
به سمت شهر ابرکوه میرود بشکوه
به دست سرو کهن میدهد عصایش را
به قم میآید و کنج رواق آیینه
پر از هوای حرم میکند هوایش را
به سوی نقش جهان، راستای مسگرها
میان دیگ مسی میپزد غذایش را
نشسته پای غزلهای تیشۀ فرهاد
شنیده از نفس بیستون صدایش را
دوباره آمده برنو به دست تا لب مرز
که باز اهرمن آورده اژدهایش را
به حافظیه و خوبان پارسیگویش
رسانه مژدۀ رندان پارسایش را
اذان ظهر شد و مسجد نصیرالملک
شنیده است صدای خدا خدایش را
نشسته بعد اذان پشت دار قالیچه
که رج به رج همۀ شهر و روستایش را...
کشیده نقشۀ زیبایی از شب اروند
و بافته بَلَم و لنج و ناخدایش را
شبیه نقشۀ گلریز قالی تبریز
چه خوب بافته ایران و جایجایش را
غروب مویهکنان میرود به چزابه
دوباره روضه گرفتهست کربلایش را
وجب وجب همۀ دشت فکه را گشته
مگر بیابد از این خاک آشنایش را
شب است، میرود آرام روی کوه سهند
که بشنویم همه شور لایلایش را
دوباره بقچهای از درد دل بغل کرده
که باز گریه کند مشهدالرضایش را
مرور میکند از خاطرات گوهرشاد
صدای چادر در خاک و خون رهایش را
مرور میکند از داغ شیخ فضلالله
تکانِ صندلیِ دار پیش پایش را
مرور میکند از دورۀ رضاخانی
وفور قحطی و دزدان بیحیایش را
مرور میکند اندوه رفتن بحرین
و کودکانِ از آغوش خود جدایش را
گذشته دورۀ تاریک گوشهگیر شدن
نگاه کن که ببینی بروبیایش را
که تار مویی از او کم نمیشود دیگر
بغل گرفته شهیدان جانفدایش را
::
وطن! به زندگی مادرانهات سوگند
جهان بدون تو گم میکند صفایش را
اگر بهای شکوفایی تو جان من است
بگیر جان مرا، میدهم بهایش را
مرا هجا به هجا در بغل بگیر وطن
شبیه دفتر شعری که بیتهایش را
✍🏻 #فائزه_امجدیان
🏷 #شعر_پایداری | #ایران_اسلامی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
﷽
💐تقدیم به کسی که بهار را به زمین برمیگرداند:
به گوش شاخه بخوان قصهی بهار شدن را
نشان بده به زمین راه سبزهزار شدن را
بگو به برکه که جاری شود، نشسته نماند
بگو به رود مسیر ادامهدار شدن را
به گوش سنگ بخوان تا که چشمه چشمه بجوشد
بخوان که فاش کنی راز جویبار شدن را
بگو به ماه بتابد بگو به زهره بچرخد
نشان بده تو به منظومهها مدار شدن را
بخوان به گوش پسر بچهها از آیهی ایمان
بگو به دخترکان رسم باوقار شدن را
نمیرسند به تو جادههای گم شده در مه
نشانشان بده ای نور! آشکار شدن را
بیا به قایق پهلو گرفته گوشهی ساحل
دوباره یاد بده شوق رهسپار شدن را
ببخش منتظرت خون دل نخورده برایت
ببخش اگر که نفهمیدهام انار شدن را
مباد بی تو در آسودگی قرار بگیریم
هنوز درک نکردیم بیقرار شدن را
ببین چقدر کمیم و چقدر غصه زیاد است(۱)
بیا که باز ببینیم بیشمار شدن را
کسی که شوق تو را در میان سینه ندارد
چگونه یاد بگیرد امیدوار شدن را؟
۱- اللّٰهم إنا نَشکوا إلیکَ فَقد نبینا و غَیبةَ ولینا و کِثرة عَدوّنا و قلَّةَ عددِنا... (دعای افتتاح)
#فائزه_امجدیان
#از_کتاب_مژدگانی
🦋 @Amjadiyan_Faezeh
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🇵🇸 تقدیم به صدای رسای مقاومت: ابوعبیده
ولی خوشا به حنجرت در این جهان لالها
در این جهان که حاکمند، خیل بیخیالها
چقدر حرف تازه داشت زخمهای کهنهات
صدا شدی! صدای نسلی از شکستهبالها
هنوز میرسد به گوش، آه! مرد چفیه پوش!
هجاهجا صدای تو که شعرخوانده سالها
بیا دوباره خیره شو به چشمهای یک جهان
سخن بگو که بشکند سکوت انفعالها
بیا بگو به مُفتیِ نشسته کنج مسجدش
چه شد که جابهجا شده، حرامها، حلالها؟!
بگو از اشک دختری که زنده زنده آب شد
تو را شهید کردهاند این زبانِ حالها
بگو به اهل بتکده، اذان زمین نمیخورد
بلندتر شده صدای حنجر بِلالها
تو بعد از این رساتری، تو بعد از این صداتری
نمیرسد به سیب روی نیزه، دست کالها
مگر صدا شهید میشود به خنجر سکوت؟!
مگر یقین شکست میخورد از احتمالها؟!
****
ولی خوشا به حنجرت، که عاقبت بخیر شد
که روی نیزهها نمیرود گلوی لالها...
#فائزه_امجدیان
🦋 @Amjadiyan_Faezeh