بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🎋
خدایا با نام تو آغاز می کنیم 😍❤️
سلام به همه ی عزیزان 😊😊
ان شاءاللّه که تا الان از ماه پر برکت رمضان رزق معنوی رو گرفته باشید 💖💝
حال و احوال چطوره ؟ 😉😉
یه چالش داریم 😊😇
چالش #رفیق_شهیدم 🕊
یه رفاقت هست که از نوع بهشتیه ✨🌅
بهش میگن #رفاقت_بهشتی 😉😍
یعنی یه دوست شهید که باهاش خاطره داری 🕊😍😍
از نحوه ی آشناشدن..تحولات.....تا اتفاقات جالبی که از وجود دوست شهیدت برات رقم خورده....👌
منتظرتون هستیم 🧕🧔 (منتظرمون نذارید 🚶♂) 👇👇👇👇
@fadaiezainab
🌹🍃
@ammar_noghtezan
اولین قسمت #رفیق_شهیدم #رفاقت_بهشتی
خاطره ی یکی از اعضای کانال که به زنده بودن شهدا اعتقاد نداشتن و شهید هم......... ✍
منتظر #رفاقت_بهشتی شما هم هستیم 😍👇
@fadaiezainab
@ammar_noghtezan
بسم اللّه الرحمن الرحیم
#رفیق_شهیدم
#رفاقت_بهشتی
#قسمت1
#شهید_سید_رضا_جوادی_نیک
با دوستان رفته بودیم گلزار شهدا 🚶♂🚶♂ هرکسی سر مزار یه شهیدی می نشست و خلوت می کرد. 💞
ناچار از دوستان جدا شدم 👟 همین طور که می رفتم چشمامو بستم گفتم شاید اینطوری بتونم شهید پیدا کنم 🦋 😅
اما نمی شد 👀👀
بیخیال شدم 😁 چشمامو باز کردم 👁
چشمم بین ردیف های شهدا می چرخید هر کدوم یه چهره ایی داشتند و بالای چهره های هر کدوم نقش گل سرخی بود 🥀
همینطور قدم برمی داشتم 🚶♂و به گل سرخ ها نگاه می کردم که وجه شباهت همه ی مزارها بود 🥀 یه مزاری از چشمم گذشت 👀 که نقش گل داشت اما سرخ نبود. 🍃🌷
قدم هام به سمت همون مزار تغییر کرد رفتم جلو و صورت و مشخصات اش رو دیدم 🎟🌠
از تبار ✨ سادات به نام رضا و نام خانوادگی به نام جوادی نیک ✨
نام پدر سید ابراهیم ✨
همونجا نشستم اما قیافه اش برام خیلی غریب بود سخت بود که پیش یه شهید نشستم که نمی شناسمش 😕 یعنی این شهید منو می بینه 😕 ؟!
@ammar_noghtezan
#قسمت2
#رفیق_شهیدم
#رفاقت_بهشتی
#شهید_سید_رضا_جوادی_نیک
همونجا نشستم قیافه اش برام خیلی غریب بود.... 😐
دوست شهید رو نمی فهمیدم 😐
یه طوری سخت بود که یه نفر که سال ها قبل شهید شده و تو نمی شناسی چطوری باهاش حرف میزنن و میگن دوستمونه یعنی چی آخه!! 😐😞
خلاصه اینکه رفقا هرکدوم یه جا نشسته بودن و چاره نبود 😶
نشستم روبه روش و شروع کردم به حرف زدن اولش سخت بود نمیدونستم از کجا باید شروع کنم با دلم حرف میزدم ❤️
انقدر گفتم که کم کم دیدم تار شد و اشک ها جاری شد..... 😔😔😭
نمیدونستم کیه و اصلا چرا باید باهاش حرف بزنم ؟!!
ولی میدونستم حداقل کمترین فایده اش اینه که من درد و دل می کنم و سبک می شم 😞
غافل بودم و نمیدونستم در وادی شهدا 🕊 چخبره....😔
از مزار شهید اومدم و یادم نبود که ردیف یا قطعه ی چنده ولی حدودی یا چشمی میدونستم تقریبا مزارش کدوم قسمته 👥
چند وقت بعد می دیدم که قسمتی از مشکل کم کم داره حل میشه
مشکلی که چندین سال بود و عجیب گره خورد بوده 💥 و از هر راهی وارد میشدی نمی شد اما بعداز اون همه سال حل شد....خیلی عجیب ولی واقعی ❤️❤️
@ammar_noghtezan
#قسمت3
#رفیق_شهیدم
#رفاقت_بهشتی
#شهید_سید_رضا_جوادی_نیک
توخونه بودم 🏠 و دلم براش تنگ شده بود ❤️
می خواستم برم گلزار شهدا 👟 اما یه فکری اومد تو ذهنم 🙈👹👹👈(( که این همه من میرم گلزار شهدا این همه من یادش می افتم پس اون چی؟!
اون می بینه منو!صدامو میشنوه)) 👉
یه فکری اومد توذهنم 🧐
گفتم ؛(( شما شهیدی 🕊 صدای منو میشنوی👂 این همه من به یادت هستم ❣ اگه تو هم می بینی منو و به یادم هستی امروز که میام گلزار شهدا یه اتفاقی بیافته که بدونم به یادمی....❤️
(الان از حرف هایی که اون موقع به شهید گفتم خجالت می کشم 🙈🙊 که این حرف ها رو نباید به شهید می گفتم 🙊
ولی خب اون موقع حرف هام دلی بود و گفتم )))
رفتم گلزار شهدا و همین طور که سر مزارش نشسته بودم و فاتحه می خوندم و سرم پایین بود 😌 دو جفت کفش دیدم 👞👞 سرمو آوردم بالا و دیدم که سر مزار شهیدی که من نشستم ایستادن...
نمیدونستم وایسم یا برم ولی خب آخر وایسادم
خانواده ی شهید بودن به احترامشون پاشدم من شوکه بودم 😟😟
ولی اون ها با دیدنم اصلا شوکه نشدن خیلی عادی رفتار می کردن 😊
باهاشون که صحبت کردم فهمیدم که خواهر شهید هستن
البته روم نمیشد باهاشون صحبت کنم چون خیلی یهویی پیش اومده بود ولی واقعا ادم از معاشرت با خانواده ی شهدا سیر نمیشه اینو کسانی که تجربه کردن میدونن 😉😍
درباره ی شهید خیلی اطلاعات دادن و من که جز اطلاعات اندک هیچی ازش نمیدونستم..☺️ با مرام و معرفت شهید آشنا شدم .😍
گفت و گو با خواهر بزرگوار شهید در قسمت بعدی ان شاءاللّه ❤️❤️
@ammar_noghtezan
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🎋
خدایا با نام تو آغاز می کنیم 😍❤️
سلام به همه ی عزیزان 😊😊
ان شاءاللّه که تا الان از ماه پر برکت رمضان رزق معنوی رو گرفته باشید 💖💝
حال و احوال چطوره ؟ 😉😉
یه چالش داریم 😊😇
چالش #رفیق_شهیدم 🕊
یه رفاقت هست که از نوع بهشتیه ✨🌅
بهش میگن #رفاقت_بهشتی 😉😍
یعنی یه دوست شهید که باهاش خاطره داری 🕊😍😍
از نحوه ی آشناشدن..تحولات.....تا اتفاقات جالبی که از وجود دوست شهیدت برات رقم خورده....👌
منتظرتون هستیم 🧕🧔 (منتظرمون نذارید 🚶♂) 👇👇👇👇
@fadaiezainab
🌹🍃
@ammar_noghtezan
سلام علیکم
روزتون بخیر
داستان رفیق شهید یکی از اعضای کانال 😍
#رفیق_شهیدم
#رفاقت_بهشتی
@ammar_noghtezan
#قسمت1
#رفیق_شهیدم
#رفاقت_بهشتی
#شهید_مصطفی_نمازی_فرد
چه در مورد رفیق شهیدم باید بگویم ❤️
خالق مهربونم برمن که هیچ بودم لطف نمود و مرا از هیچ خلق نمود 💫
و در خانواده ای مؤمن و مقید قرار داد 👨👩👦👦
تمام سالهای عمرم هرگز با کسی رفیق نشدم 🤝❌
دوستی ام با همکلاسی هایم فقط داخل مدرسه بود 🏫 و زنگ تفریح و انجمن اسلامی و نماز خانه 🕌🌅
چرا که پدر و مادرم اونقدر با من رفیق بودن ☺️ 💕 که دیگه نیاز به رفیق نداشتم.
اما فاصله سنی ام با پدر مادرم زیاد بود 🙂 باز نیاز به رفیقی داشتم که از لحاظ فاصله سنی با من نزدیکتر باشه 😊😊
خداوند لطف نموده بود و 🧔🧔👱♂ سه برادر مهربون و دلسوز به من عطا کرده بود.😊 اما رفیق صمیمی ام برادر دومم مصطفی بود 🧔😊 او نه تنها برادرم بود بلکه بهترین دوست و معلم و راهنمایم بود ❣🏵 وقتی یه همچین رفیقی داشتم 👌.. 👈 چرا باید با دیگران رفاقت می کردم که اگر رازی هم پیش اونا داشتم یه روز برملا می کردن 👉🤭
مصطفی از همون کودکیمون شجاع مقاوم و خستگی ناپذیر و مظلوم بود هنوز تبسم زیبایش جلوی چشمامه 😞
اصلا با هم سن و سالاش خیلی فرق داشت 👌 همیشه یه نکته رو به ما توصیه می کرد: ✨ شهید ابتدا خانواده اش رو میسازه بعد شهید میشه ✨
یادش بخیر اون رفاقت رو در حقم زمانی تمام کرد 🧕
که زمان موشک باران مرا موج موشک گرفته بود کاملا فلج شده بودم 😔 پزشکها هم جوابم کرده بودن 👀 اما وقتی مصطفی اومده بود مرخصی 🧔 همین که صدای پایش راشنیدم 👞 از جا کندم 😟 از جا پا شدم و کاملا خوب شده بودم 🧕😊
و شفا گرفته بودم ❤️
@ammar_noghtezan
🌹 بسم رب الشهداء والصدیقین🌹
#رفیق_شهیدم
#رفاقت_بهشتی
#قسمت2
#شهید_مصطفی_نمازی_فرد
زمانی که مصطفی جبهه 💣بود تنها با نامه✉️ در ارتباط بودیم
یادش بخیر چه روزای خوبی داشتیم😍😍فقط خودم نامه هاش✉️ رو جواب میدادم اونقدر قلمش🖊زیبا و توانا بود که در جوابش کم می آوردم
اما بالاخره داداش با نامه هاش✉️ من رو تا حدودی نویسنده 📝 کرده بود .
یه روز که مجبور شدم با مامان و بابا🧕🕵♂برم شهرستان🚌 دیگه متوجه نشدم کی نامه✉️ مصطفی اومده بود
از طرفی هم مصطفی که نامه ش✉️ بی جواب می مونه بیخبر از همه جا دوباره یه نامه گله آمیز مینویسه
مام که موندنمون چند هفته ای 📅 طول می کشه وقتی برگشتیم خونه🏠 وای خدای من مصطفی اومده بود خیلی خوشحال بودم😍😍😍
یهویی خواهر بزرگترم 🧕 گفت:
"عه شما که قمصر 🌸🌸🌸بودین مصطفی نامه ✉️ داده بود .
خب نبودی جوابش رو بدی یه نامه ✉️ گله آمیزم نوشته."
تا گفتم کو نامه✉️ گفت :"سر طاقچه." تا پا شدم نامه✉️ رو بردارم مصطفی خیز برداشت🏃♀ سریع نامه✉️ رو برداشت و جلو چشام👁👁 ریز ریزش کرد .
هر چه کردم مانع بشم فایده ای نداشت.
مصطفی متوجه شده ✨✨✨ بود که من نبودم جوابش رو بدم بخاطر همین
رفیق شهیدم اجازه نداد و حواسش بود که خواهرش 🧕بهتر بگم رفیقش.. با یه نامه دلگیر و غمگین بشه . 😔
بازم با اون تبسماش و شوخی و لطیفه گفتن ها😄😄😄 موضوع رو عوض کرد.
باز هم معلم اخلاقم و بهترین رفیقم درسی 📖جدید به من آموخت .
🌷اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
@Ammar_noghtezan
#قسمت_3
#رفیق_شهیدم #رفاقت_بهشتی
#شهید_مصطفی_نمازی_فرد
راستش را بخواین اصالتا ما قمصری هستیم 🌸
پدر خدا بیامرزم 👨 هرسال برای گلابگیری این ایام قمصر بود 🌸
بخاطر همین هم ما قمصر بودیم 🌸
این ایام آخرین روزای درکنار مصطفی بودن بود 🧔
حدودا مصطفی از 13 تا 14 فروردین دقیقا 24 ساعت اومد مرخصی و بعد هم برگشت تهران 🚗 تا با دوستاش بره جبهه ✨ و نهایتاً در تاریخ 23 خرداد و عملیات عطش مفقودالاثر یا بهتر بگویم جاویدالاثر شد 💖
و بعد از 11 سال پیکر مطهرش به میهن اسلامی برگشت 😭😭😭😭😭
برای شادی روح شهدا علی الخصوص شهید مصطفی نمازی فرد
#الفاتحه_مع_الصلوات
#اللّهم_صل_علی_محمدو_آل_محمد_عجل_فرجهم
@ammar_noghtezan
سرباز گمنام امام زمان(روحی له الفداء)
🌹 بسیجی شهیدحسن عشوری🌹
متولد 🍃 ۲۴ مرداد
و شهادتشون 🍃 ۲۴ خرداد
شهید بزرگوار در درگیری
با گروهک تروریستی در چابهار به شهادت رسیدن
#رفیق_شهیدم
#رفاقت_بهشتی
#شهید_حسن_عشوری
@ammar_noghtezan
.
بسم رب الشهداء والصدیقین
#رفیق_بهشتی_ام #رفاقت_بهشتی
#شهید_مصطفی_نمازی_فرد
#قسمت_4
امروز سیزدهم خرداد شصت و هفت هست و حسن عمو یکساله شده..
دیروز مصطفی مشتاقانه خودش رو با سرعت صدوبیست رسونده بود تهران. 🚘
توی راه هرچی دوستان و همسفراش به کنایه و شیطنت میگفتن؛ مصطفی..! 🙃 ما دوست داریم شهید بشیم اما نه که تو تصادف تلف شیم..! 😄
در جوابشون از گوشه ی چشم خیره نگاه میکرد و با لبخند مخصوص همراهش میگفت: 😊
*"من که دعای خیر مادرم بدرقه ی راهمه، میدونم تنها شهادته که فرجاممه"* ☺️
به تهران که میرسه از بابا سراغ مامان رو می گیره..🤔
بابا میگه: "چون فصل گُله مامان قمصره من هم اومدم تهران کارام رو ردیف کنم و برگردم اما ماشینم خرابه." 🚙
مصطفی با تمام خستگی سفر دست به کار میشه 🔧 و ماشین رو درست می کنه ✨ و کارهای بابا هم ردیف میشه و میرن قمصر 😊🌸
و روز سیزدهم خردادماه با تمام فامیل پدری 🧓🧑🧒 دیدار تازه و همه رو بخدا میسپاره و از همونجا با وجود کمبود اتوبوس راهی که نه،
چون پرستوی عاشقی مهاجر سراسیمه پر می کشه و میره و میره.. 😞🕊
این آخرین قاب چشمان پرشده ی ما از شکوه زیبای مصطفی بود..🌷
✨🕊✨🕊✨🕊✨
دقیقا سیزدهم خردادماه سال بعد در چنین لحظاتی بود که خبر وخامت حال امام قلبمون رو میفشرد 😢 و فرداش با خبر رحلت امام همه چی برامون تیره و تار شد.. 😭
به یاد اون روزی افتادم که با مصطفی شخصیت امام و ذات معنویش رو در کنار خانواده مرور میکردیم و همکلامی داشتیم.. 👌😔
نمیدونم چی شد که مامان بدون پیش زمینه ازش پرسید: *"مصطفی! با اینهمه عشقی که به امام داری اگه خدای نکرده امام نباشه چه میکنی..؟"*
مصطفی چشمهاش حرکتی کرد 👀 و به گوشه ای خیره موند 🙇♂ و بی درنگ پاسخ داد: *"من بعد از امام رو هیچوقت نمیبینم.."*
@ammar_noghtezan
💥💥💥💥💥 به مناسبت امروز
خاطراتی از #شهید_مصطفی_نمازی_فرد
#رفاقت_بهشتی برای شما عزیزان قرار می گیرد
با ما همراه باشید 👇👇👇👇👇
@ammar_noghtezan