توصیف یار فقط اونجا که
آقایِ شاعر میگه :
پلک نداشتند چشمانش
دو لب بودند که میخندیدند : )
@Anarestun
میگفت:
ببین من آدمِ دروغ و دَغل بافتن نیستم!
نمیگم تو اولیمی! بودن...قبلِ تو خیلیا بودن،
همهشونَم وقتی اومدن، گمون میکردم عشقَن!
کنارِشونَم بدک نبود حالم؛ میگفتم، میشنیدم...
روزگار میگذروندَم خلاصه...
نبودناشونَم یهچند صَباحی حالمو بد میکرد؛
اما هرچی بود، میگذشت...
اما تو نبودَنات نمیگذره!
تو نبودَنات حالمو بد نمیکنه؛ میکُشه فقط!
من با خیلیا خندیدم، اما فقط برا توئه که چشمام تَر میشه؛ فقط رفتنِ توئه که به گریهم میندازه...
حتی فکر و خیالش!
ببین من دروغ نیست توو کارم،تو اولیم نبودی... اما به جونِ مادرم قسم، آخریمی!
#طاهره_اباذریهریس
@Anarestun
سوار تاکسی شدم همسر راننده هم رو صندلی شاگرد نشسته بود وسط حرفاشون راننده گفت حاج خانوم من شما رو نداشتم چیکار میکردم
حقیقتن دلم خواست! : )
@Anarestun
میخواستم ز آدمیان دلبری کنم
گفتم که یا علی؛ دلِ پروردگار رفت...
#یکشنبهها
@Anarestun
اَنارستــــــون
میخواستم ز آدمیان دلبری کنم گفتم که یا علی؛ دلِ پروردگار رفت... #یکشنبهها @Anarestun
خادم و چوب و پَرش، خسته شدند از ارشاد
یک نفر باز گمان کرده ضریحت قبله است...!
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
@Anarestun
اونجایی که جنابِ صائب میگه :
تویی به جای همه،
هیچکس به جای تو نیست!
قشنگ میشه فهمید که چجوری با نبودنِ یه نفر، میشه بینِ چند میلیارد آدم تنها بود...
@Anarestun@