اَنارستــــــون
همه دیدند قد حیدر کرار شکست...
همين مدينه كه میگُفت از فُتوحاتم
شدهست محوِ تماشایِ انكِسارِ علی...
اَنارستــــــون
همين مدينه كه میگُفت از فُتوحاتم شدهست محوِ تماشایِ انكِسارِ علی...
پیر گشتی آخرش پای علی، ماه علی
بی تو میمیرد علی، برخیز همراه علی
مُراد شستنِ دست علی زِ دنیا بود
وگرنه پیکر تو شستوشو نیاز نداشت!
اَنارستــــــون
مُراد شستنِ دست علی زِ دنیا بود وگرنه پیکر تو شستوشو نیاز نداشت!
به بچهها سفارش کرده بود آرام گریه کنند.
خودش اما وسط غسل، بلند زد زیر گریه...
روایت اول:
صورتش از شرم سرخ شده بود.
سرش را پایین انداخت،
نفسی کشید و آرام گفت: "یا رسول الله!
مرا رغبت افتاده است در فاطمه..."
روایت دوم:
صورتش از اشک خیس شده بود.
رو کرد به مزار پیامبر، بغضش را فروخورد
و گفت: "یا رسول الله! امانتتان برگردانده شد..."
۱) خواستگاری حضرت امیر از حضرت بانو،
عبارت انتهایی از تفسیر عتیق نیشابوری است
۲) شب تشییع پیکر حضرت بانو،
عبارت انتهایی از نهج البلاغه است؛ خطبه ۲۰۲
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمهالزهرا
قرار بعدی ما غروب کربُ بلا
کنار راس بریده، خدا نگهدارت...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
اَنارستــــــون
قرار بعدی ما غروب کربُ بلا کنار راس بریده، خدا نگهدارت... #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
در هر مناسبت دل ما سمت کربلاست...
اَنارستــــــون
حیدر امشب سرگردونه...
#السلام_علیک_یا_امیرالمومنین
سلام بر تنها امیر عالم، آقا علی علیهالسلام
الهی به حق سرخی چشم و دل آقا امیرالمومنین، عجل لولیک الفرج...
«نَفسي عَلیٰ زَفراتِها مَحْبوسة
یا لَیْتَها خَرَجَت مع الزَّفرات
لا خیرَ بعْدکِ فيالحیوٰة و اِنّما
اَبکی مَخافَة تَطولُ حَیٰاتی»
ای کاش این جانِ من که در سینهام
حبس شده با این نالهها بیرون میآمد.
بعدِ تو خیری در دنیا نیست!
گریههایم گریهی ترس است؛
نکند بعدِ تو من زیاد زنده بمانم…
#مریم_روستا
عزاداریاتون قبول رفقا✋
دمتون گرم که تو حرم حضرت سلطان و حرم خانومِ کریممون یادمون بودین🌹
گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم
از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم
من دوست داشتم سفری را ز کودکی...
#سیدپوریا_هاشمی
#السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
اَنارستــــــون
من دوست داشتم سفری را ز کودکی... #سیدپوریا_هاشمی #السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
لطفا یکی سلام ما رو به امام مهربان برسونه...
به بر و بحر نخواهی دید کسی چنین که منم آتش
دو سوم بدنم آب است، تو سوم بدنم آتش
نهنگ شعلهوری هستم که میتوانم اگر باشی
میان آبیِ اقیانوس محیط را بزنم آتش
چه کرده داغ تو با قلبم که با تپیدن این کوره
رسوخ کرده به جای خون، به پارههای تنم آتش؟
چه کردهای که منِ آرام میان پیلهی ابریشم
چو اژدها شوم و یکسر بریزد از دهنم آتش؟
چه دوزخیست حیات من که روز واقعه هم حتی
بعید نیست که چون ققنوس، برآید از کفنم آتش
نه شیخم و نه ز صنعانم، جوان کافر زنجانم
که چشمِ خیرهسری انداخت میان پیرهنم آتش