یهجا توی کتاب «ترقوه» پسره کف دستِ دختره رو نگا میکنه میگه: «دلم واسه ۸۱ کف دستت تنگ شده بود!»
و فقط یه عاشق میدونه این جزئیات یعنی چی...
#سین_گاف
@Anarestun
دیدی یه لحظههایی حتی وقتی کنارته و داری تو چشماش نگاه میکنی، دلت واسش تنگ میشه؟ تو بغلش آروم گرفتی، حالت خوبه، غمی نداری. ولی اشکات سرازیر میشه..
صائب تبریزی همه رو تو یه مصرع خلاصه کرده:
«ز بیمِ هجر، در آغوشِ یار میلرزم»
#سین_گاف
🖇💌
مثلا برسیم به اونجا که درحالی که داری ساعت خونهمونو تعمیر میکنی، از ته آشپزخونه داد بزنم: «یادته میگفتی آخرِ این سختیا شیرینه حاج آقا؟» برگردی بهم بگی: «اولا حاج آقا خودتی! دوما حالا یه بوسِ شیرین مهمونم کن!»
#سین_گاف
🖇💌
سرباز بود. تو پاسگاهشون بخاطر سختگیریای مرز، نمیذاشتن با خودشون گوشی ببرن.
من بودم، یه دنیا دلتنگی، سربازی که منتظرِ یه زنگ از طرف یارش بود، و یه شماره از پاسگاه که اگه کمتر از پنجاهبار زنگ میزدی، موفق نمیشدی که ارتباط بگیری!
واسه خیلیچیزا رمز گذاشته بودیم! آخه گیر میدادن به ماها.. اما دوسِت دارم رمز نداشت! فقط خودش میتونست حق مطلبو ادا کنه!
گوشی رو نزدیکِ نزدیک میکرد. صدای نفساش رو میشنیدم و جملهی «دوسِت دارم»
میدونی حسش مثل چی بود؟ مثل نگاههای یواشکی تو جمع به کسی که دوسش داری!
کاش انقدر سخت نگیرین به سربازای عاشق...
#سین_گاف
🖇💌