درخلوتِ شب آمنه زیبا پسری زاد
تنها نه پسر بربشریت پدری زاد
چشمِ همهروشن که چه قرصِقمری زاد
#یا_رسولالله
🖇💌
اَنارستــــــون
دستی برون ز خاک کن ای ختم انبیا اشک غم حسین و حسن را تو پاک کن #غلامرضا_سازگار 🖇🏴
سنگ میخوردی و میگفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچِنین ایثارها...
#یا_رسولالله
🖇🏴
اَنارستــــــون
خورشید محمد است و صادق ماه است... 🖇💌
درخلوتِ شب آمنه زیبا پسری زاد
تنها نه پسر بربشریت پدری زاد
چشمِ همهروشن که چه قرصِقمری زاد...
#یا_رسولالله🎊
🖇💌
اَنارستــــــون
درخلوتِ شب آمنه زیبا پسری زاد تنها نه پسر بربشریت پدری زاد چشمِ همهروشن که چه قرصِقمری زاد... #
غصهاش را محو در چشم سیاهت میکند
خوش بحال «آمنه» وقتی نگاهت میکند...😍
#قاسم_صرافان
#یا_رسولالله🎊
🖇💌
حجاز بود و غمِ دختران زنده به گورش
یکی نداشت زِ غیرت نشان اگر تو نبودی...
#یا_رسولالله🏴
#رحمةللعالمین
کار و بار دو جهان ریخت بههم، غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد...
#محمدجواد_شیرازی
#یا_رسولالله🏴
داشت میرفت مسجد.
در کوچه یک یهودی جلویش را گرفت.
گفت: من از تو طلبکارم، همین الان باید طلبم را بدهی. رسول الله گفت: اول این که از من طلبکار نیستی و همینطوری داری این را میگویی؛ دوم هم اینکه من پول همراهم نیست، بگذار رد شوم.
یهودی گفت: یک قدم هم نمیگذارم جلو بروی.
رسولالله گفت: درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی. ولی یهودی همینطور یکی به دو میکرد و بعد هم با حضرتش گلاویز شد. کوچه خلوت بود کسی رد نمیشد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید. آمدند پیاش. دیدند یهودی ردای پیامبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری میکشد که پوست گردن قرمز شده. تا آمدند کاری کنند از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت: من خودم میدانم با رفیقم چه بکنم.
رفیقش؟! منظورش همین رفیقی بود که با ردا او را میکشاند؟!
چشمشان افتاد در هم. یهودی گفت: بهت ایمان آوردم، با این بزرگی تو بیتردید، پیغمبری...
#یا_رسولالله🎊
سنگ میخوردی و میگفتی که ایمان آورید
کس ندیده از رسولی اینچِنین ایثارها...
#یا_رسولالله🏴
سلام بر تو به مقدار رنجهایی که
برای هدایت انسان کشیدی...
#یا_رسولالله🏴