اَنارستــــــون
مرا با تو میشناسند... منِ او...
تو
اما وارد رگهایم شدی،
و همه چیز تمام شد…
و خیلی سخت است از تو بخواهم شفا یابم!
#غسان_کنفانی
#همانقدر_که_نمیدانی
محمود درویش نوشت:
در قطار صندلیها را عوض کردیم، تو پنجره را میخواستی و من میخواستم به تو نگاه کنم...
#همانقدر_که_نمیدانی
بچه که بودم از عصرها بدم میومد، ناهار رو که میخوردیم همه عادت داشتن میخوابیدن و من تنهاترین کودک جهان میشدم.بدون همبازی، بدون تفریح، بدون دلخوشی، بدون همصحبت.
الان عصره؛ خیلی عصره...
#همانقدر_که_نمیدانی
چشمهایت که مال من باشد
دیگر چه فرق میکند
چرخِ دنیا به کدام جهت بچرخد
یا پاشنهی روزگار
بر کدام واقعه فرود بیاید
من حقّام را از دنیایش
تمام و کمال گرفتهام...
#برایِ_تو
#همانقدر_که_نمیدانی
عاقل شدن به دردِ دلِ ما نمیخورد
دیوانه را به حالِ خوشِ خود، رها کنید...
#فردین_آروانه
#همانقدر_که_نمیدانی
بحبک حتی و انتَ بعید
دوستت دارم، حتی اگر دوری...
#عربی_نوشت
#همانقدر_که_نمیدانی
از اردیبهشت
چند قدم مانده
از من
یک شهر دلتنگی...
#لیلا_مقربی
#همانقدر_که_نمیدانی
امتحان کن دوست داشتنم را
«خرداد» فصل امتحانهاست...
#همانقدر_که_نمیدانی
اَنارستــــــون
چشمهایت که مال من باشد دیگر چه فرق میکند چرخِ دنیا به کدام جهت بچرخد یا پاشنهی روزگار بر کدام واق
بیگمان لحظهی خلق تو خدا عاشق بود
صرف شد پای تو انگار تمام هنرش...
#نیما_شکرکردی
#همانقدر_که_نمیدانی
همیشه نباید حرف زد
گاه باید سکوت کرد
حرف دل که گفتنی نیست
باید آدمش باشد
کسی که
با یک نگاه کردن به چشمت
تا ته بغضت را بفهمد...
#برایِ_تو
#همانقدر_که_نمیدانی
اینایی که حواسشون به جزئیات هست خیلی خوبن؛
"دیر جواب پیام دادی نگران شدم.
چرا رنگت پریده؟
دستت زخم شدها!
چرا صدات گرفته؟
چرا دیشب انقد دیر خوابیدی؟
چشمات قرمز شده.
چرا غذاتو نخوردی؟
بی حالی، چیزی شده؟"
برای «اونی که باید» این شکلی باشید
#همانقدر_که_نمیدانی